گروه فرهنگی - سیده راضیه حسینی: این ضربالمثل را حتما شنیدهاید که میگویند فلانی درست وسط روز ادعا میکند شب است و حتی میخواهد آن را ثابت کند. این وضعیتی است که این روزها در مورد موضوعات مختلف وجود دارد و بسیاری از حقیقتها حتی اگر به روشنی روز باشند، تفسیرپذیر و گاهی وارونه نشان داده میشوند. وضعیتی که به دوران پساحقیقت مشهور شده است و چند سالی است بحثها و مطالعات مختلفی در مورد آن شکل گرفته است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، دوره پساحقیقت چه ویژگیهایی دارد؟ چه عواملی آن را بهوجود آورده و برای پاسداشت حقیقت در این دوره چهکار میتوان کرد؟ اینها سوالاتی است که با دکتر «حمیدرضا غلامزاده» پژوهشگر حوزه رسانه و دیپلماسی عمومی در موردشان گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
هیجانات، کفه سنگینتری پیدا کرده است
دورهای که الان در آن هستیم را «پسا حقیقت» مینامند؛ یعنی دورهای که در آن مخاطب دیگر به «حقیقت» توجهی ندارد و تعصّب و هیجانات غیر منطقی جای آن را گرفته است. این در حالی است که همیشه هدف از بسیاری از فعالیتها مثل درسخواندن، مباحثه و حتی فعالیت رسانهای رسیدن به حقیقت بوده و جستوجو برای آن، در همه دورهها یک فضیلت محسوب میشد. اما در این دوره، مخاطب دیگر نسبت به فکت و اطلاعات علمی حسی ندارد و بعضی اوقات حتی آن را تفسیرپذیر میداند و نمیپذیرد.
مفهوم پساحقیقت از سال 2016 که دو اتفاق عمده به وقوع پیوست، خیلی جدی شد. اتفاق اول انتخاب ترامپ بهعنوان رییسجمهور آمریکا و دیگری رأیآوردن برگزیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا) بود. درست بعد از رفراندومی که در آن مردم انگلستان به برگزیت رأی مثبت دادند، بیشترین چیزی که توسط مردم این کشور در اینترنت سرچ شده بود، این بود که «برگزیت چیست؟» یعنی انگلیسیها بدون اینکه بدانند این طرح چیست، بر اساس هیجان و فضایی که توسط گروههای سیاسی ایجاد شد به آن رأی دادند.
در آمریکا نیز فضایی که منجر به رأی آوردن ترامپ شد، مبتنی بر دوقطبی و شکافی بود که بر اساس سلیقههای سیاسی در جامعه ایجاد شده بود. ترامپ با اظهارنظرهایش فضای تندی را علیه حاکمیت وقت این کشور ایجاد کرد و از این فضای هیجانزده و احساسی برای رأی آوردن استفاده کرد. بعد از این دو اتفاق مشهور، در فضای علمی و رسانهای این سوال مطرح شد که چه عواملی باعث میشود مردم به حقایق آشکار توجهی نکنند و تحتتاثیر چنین فضاهایی به ترامپ یا به برگزیت رأی بدهند.
این وضعیت چگونه بهوجود آمدهاست؟
اول آنکه ما از عصر اطلاعات عبور کردیم وجامعهی سالهای اخیر، رسانهزده شده است. عصر اطلاعات عصری بود که مردم دسترسی باز و خیلی راحت به اطلاعات پیدا کردند اما در ادامه اینقدر این دسترسی زیاد و بیسامان شد که باعث شد مخاطب در بین حجم انبوهی از اطلاعاتی که دریافت میکند، نسبت به حقایق بیتوجه شود.
از طرفی قبلا مخاطب فقط به رسانههای رسمی مانند تلویزیون و روزنامه دسترسی داشت؛ اما با گسترش اینترنت و بعدتر شبکههای اجتماعی مرجعیت رسانههای رسمی ضعیف شده است. در این فضا، اطلاعاتی که در اختیار مخاطب قرار میگیرد نه فیلترهای رسانههای رسمی را دارد و نه الزاماً صحتسنجی میشود. رسانههای غیررسمی نیز تعهدی برای ارائه محتواهای موثق و دقیق ندارند. مخاطب نیز عموماً تخصص خاصی برای ارزیابی و صحتسنجی این حجم عظیم اطلاعات ندارد و نمیتواند بین اطلاعاتی که از یک رسانه رسمی دریافت میکند با اطلاعات درجشده در یک کانال شخصی یا یک صفحه در شبکههای اجتماعی تفکیک قائل شود. در نتیجه برای مخاطب، رسانههای رسمی با این منابع غیررسمی و بدون اعتبار، هموزن میشود.
رسانهها هم مقصرند
در این دوره سه کلیدواژه اصلی وجود دارد؛ اخبار جعلی (FakeNews)، اطلاعاتی هستند بهصورت عامدانه منتشر میشوند. «اطلاعات غلط» (MisInformation) مربوط به مواقعی است که خطای اطلاعرسانی اتفاق میافتد و تعمدی در انتشار این اطلاعات نادرست وجود ندارد. و سومی «بههم آمیختن اطلاعات درست و غلط» (DisInformation) مربوط به مواقعی است که دروغ و محتوای غلط بهصورت عمدی و آگاهانه با حقیقت آمیخته میشود تا اختلال محاسباتی ایجاد شود.
البته این نکته را نباید نادیده گرفت که خود رسانهها در این پدیده رسانهزدگی مقصر هستند. بهعنوان مثال سوءاستفاده از دیتاها و فکتها و تفسیرپذیر نشاندادن آنها بهخاطر منافع سیاسی یا افتصادی گاهاً در رسانهها اتفاق افتاده است. از طرفی این فضای هیجانی و رقابتی که برای خبررسانی سریعتر بهوجود آمده است باعث شده دقت رسانهها هم کمتر شود.
اطرافیانی که منبع موثق شدهاند
ویژگی مهم دیگر در دوران پساحقیقت این است که برای مردم، اطرافیان مهمتر از سایر منابع شدهاند. به همین خاطر است که گفته میشود از عصر اطلاعات به «عصر تجربه» رسیدهایم. یعنی منِ نوعی چیزهایی که در اطرافم میبینم را بیشتر باور میکنم. مثال سیاسی آن در کشور خودمان سال 88 بود که بخشی از مردم بر اساس اطراف خودشان، نتیجه میگرفتند همه مردم ایران به فلان کاندید خاص رأی دادهاند. یعنی هر کسی فضای کوچک اطراف خود را به تمام کشور تعمیم میداد. این ویژگی در فضای رسانه خود را چطور نشان میدهد؟ به این شکل که در شبکههای اجتماعی افراد برای پیامهایی که از طرف اطرافیان و نزدیکانشان برایشان ارسال میشود، نسبت به مجاری رسمی اعتبار بیشتری قائل میشوند.
شایعهها جولان میدهند
ویژگی مهم دیگر غلبه هیجان به منطق و استدلال است. در شبکههای اجتماعی پیامهایی توسط افراد بیشتر دستبهدست میشود که هیجانیتر و تحریکآمیزتر است. به همین خاطر است که سیاستمداران یا افرادی که میخواهند حرفی را در شبکههای اجتماعی منتشر کنند، سعی میکنند هرچقدر که میتوانند آن را هیجانی و شاذ تنظیم کنند تا هم در این شبکهها بچرخد و هم بواسطه ارسال افراد به نزدیکانشان برای مخاطبین باورپذیر شود. به همین خاطر است که شایعه بیشتر منتشر میشود و اثرگذاری آن هم بیشتر است. بیشتر عملیاتهای روانی هم که در شبکههای اجتماعی طرحریزی و اجرا میشود، از همین ویژگی بهره میگیرد و شایعه و دروغهایی که امنیت روانی جامعه را به هم میریزد را در سطح گسترده منتشر میکنند.
کاسبی رأی با ایجاد دوقطبی
افراد مختلف از این ویژگی برای اهداف سیاسی یا اقتصادی استفاده میکنند. بهخصوص سیاستمدارها آن را به ابزاری برای کسب رأی تبدیل نمودهاند. بهعنوان مثال در انتخابات اخیر ریاستجمهوری نیز جامعه با هیجانیشدن جامعه بهواسطه ایجاد دوقطبیهای ساختگی مثل عقلانیت-تندروی یا جنگ-صلح و دیوارکشیدن، مردم از توجه به حقیقتهای موجود بازداشته شدند. در واقع بخشی از کمپین تبلیغاتی آن زمان و حتی بخشی از حرکتهای سیاسی مبتنی بر همین دوگانهسازیهایی است که اتفاقاً بر شکاف اجتماعی نیز دامن میزند. این نمود فضای پساحقیقت است که در این فضا، با ایجاد دوقطبی، شکاف بهوجود میآید و بهواسطه فضای هیجانی حاصل از آن، از آب گلآلود ماهی گرفته میشود
حقیقت در پژواکها گم میشود
ویژگی مهم دیگری که در دوران پساحقیقت وجود داد، دالان پژواک (Echo Chamber) است. به این معنا که مخاطب به سراغ رسانهای میرود که حرف مطلوب خودش را بشنود. در واقع حوصله این را ندارد که برود خودش را به چالش بکشد؛ ترجیح میدهد حقیقت را بر اساس ذائقه خودش پیدا کند. بنابراین تمرکزش را روی محتوا و رسانهای میگذارد که حرف موردنظر او را میگوید؛ نتیجه اینکه از حقیقت فاصله میگیرد و تمایلات و بازگو شدن دیدگاههای خودش، موضوعیت بیشتری برایش دارد. در عینحال فکر میکند در حال خواندن اخبار و تحلیلهای روز است و دارد آگاهیاش نسبت به حقیقت را افزایش میدهد. این ویژگی در ادامه همان موضوع جامعه کوچک تجربی است؛ در آنجا هم اطرافیان مورد اعتماد ما، مواضعی مشابه خودمان دارند و مطالبی را برایمان ارسال میکنند که نگاههای مشترکمان در آن وجود دارد.
این موضوع شکلی از استدلال هدفمند ( Motivated Vision) است که فرد از همان ابتدا میداند میخواهد چه نتیجهای بگیرد، حالا برای آن نتیجهگیری استدلال میکند. کاری به این ندارد که واقعیت چیست و چه دلایل منطقی برای آن وجود دارد.
استدلال، مخاطب را متعصبتر میکند
اتفاق عجیبی که در این دوره وجود دارد این است که اگر شما اطلاعات کذب را تکذیب کنید، وضعیت بدتر میشود. طبیعتا رسالت و وظیفه رسانه همین است که اخبار و اطلاعات غلط و یا جعلی را تکذیب کند. اما در این دوره پساحقیقت، مخاطبِ رسانهزده با دیدن این تکذیبیهها در تعصبی که نسبت به آن اطلاعات غلط دارد، عمیقتر میشود. چون رسانه یا هر کسی که میخواهد در مورد کذب بودن آن اطلاعات صحبت کند، در مورد آن استدلال میکند اما آن مخاطب بهصورت منطقی و از راه استدلال به موضع مخالف نرسیده، بلکه موضعش مبتنی بر هیجانات اوست و به همین خاطر با استدلال نمیشود موضع او را عوض کرد.
در آمریکا این موضوع را در دو مطالعه بررسی کردند. مطالعه اولی مربوط به موضوع حمله بوش به عراق بود. به یک گروه از افراد گفته شد بوش معتقد بود صدام سلاح کشتارجمعی در اختیار دارد و باید به عراق حمله کرد. عده از این افراد با تصمیم بوش موافقت کردند و عدهای مخالفتشان را ابراز کردند. بعد از آن اطلاعاتی را به همه این افراد دادند که این ادعای بوش را نقض میکرد و نشان میداد هیچ سلاح کشتارجمعی در کار نبوده است. بعد از آن دوباره نظرات افراد گرفته شد و نتایج نشان داد کسانی که طرفدار بوش بودند، در طرفداریشان از او مصممتر شدند! تحقیق مشابهی هم در مورد ترامپ انجام شد و همین رفتار در بین طرفداران او نیز مشاهده شد.
جنگ روایتها بر روی این بستر شکل میگیرد
در دوران پسا حقیقت، شاهد جنگ روایتها هستیم. وقتی یک اتفاق مهم به وقوع میپیوندد، رسانهها و جبهههای فکری مختلف تلاش میکنند روایت خودشان از آن اتفاق را برای عموم جا بیندازند. مثلا سردار سلیمانی توسط آمریکا ترور میشود، رسانههای آمریکایی وابسته به ترامپ تلاش میکنند با استناد به دروغهای ترامپ، این روایت را جا بیندازند که او برای ضربهزدن به منافع آمریکا برنامهریزی کرده بود و این اقدام لازم بود. رسانههایی مانند بیبیسی تلاش میکنند با واژهسازی و بههم آمیختن اطلاعات درست و غلط، روایت خودش را جا بیندازد. یا بهعنوان مثال در بحث حمله شیمیایی حلب، دوباره شاهد تلاش جریانهای رسانهای مختلف برای جا انداختن روایت مطلوب خودشان هستیم.
این جنگ روانی از قدیم هم بوده است و امروز با توجه به سرعت انتشار اخبار و اطلاعات، عموماً برتری با کسی است که اولین روایت را برای عموم نقل کند. در این جنگ روایتها شاهد هستیم که جریانات ضد حقیقت، از اخبار جعلی یا به هم آمیختن اطلاعات درست و غلط برای جاانداختن یک روایت استفاده میکنند یا از هیجانات و احساسات عمومی سوءاستفاده میکنند.
واقعیات تاریخی دستخوش تغییر میشود
اما در دوران پسا حقیقت، جنگ روایتها فقط در مورد اتفاقات جدید نیست؛ گاهی این تکنیکها برای عوض کردن روایت غالب در مورد یک اتفاق تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و حتی تلاش میشود فکتهای مسلم تاریخی به چالش کشیده شود. بهعنوان مثال در سالگرد 28 مرداد برخی مقامات آمریکایی تلاش کردند نقش مستقیم این کشور در شکلگیری کودتا علیه دولت مصدّق را نفی کنند. یعنی یک فکت تاریخی را زیر سوال میبرند و مخاطب عام هم وقت و حوصله این را ندارد که دنبال فکتهای دقیق برود و به همین سادگی میپردازد. چون اغلب چنین روایتهایی جنجال برانگیز است و بر احساسات و هیجانات مخاطب سوار میشود، در نتیجه برای او جذاب است و مردم در همان سیلی رسانهای اول، تحتتاثیر قرار میگیرند. مگر اینکه افراد تفکر انتقادی داشته باشند و بتوانند این فضاسازیها را به نقد و چالش بکشند. پس در دوران پساحقیقت حتی حقایق تاریخی هم عوض میشود.
چطور از حقیقت پاسداری کنیم؟
بنابراین در این فضا خیلی نمیتوان با روشهای استدلالی و منطقی نظرات و موضع افراد را بهنفع حقیقت تحتتاثیر قرار داد. چکار میشود کرد؟ اول اینکه باید تلاش کرد اطلاعات با دقت و بعد از اطمینان نسبت به صحت آن منتشر نمود. در قبال فیکنیوزها و اطلاعات غلطی که منتشر میشود، اولین و راحتترین کار این است که یک موضوع دیگر جایگزین شود و در واقع حواسها را از این اطلاعات غلط و جعلی پرت کند.
اما روش موثرتر استفاده از همان حلقههای نزدیک و مورد اعتماد استفاده کرد که گفتیم در دوران پساحقیقت، نقش مهمی در باورپذیری عمومی دارند. باید حقیقت را بهگونهای به فرم و قالب پیامهایی در آورد که توسط عموم در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشوند. مردم الان مهمترین ابزار دریافت اطلاعاتشان، شبکههای اجتماعی است که بهصورت مداوم با آن کار میکنند و با پیامهای هیجانی و احساسی ارتباط بهتری برقرار میکنند. پس اطلاعات صحیح را نیز باید به همین فرم در آورد و در شبکههای اجتماعی منتشر نمود. یعنی در عین حال که ملموس و منطقی است با احساسات تلفیق شود. این حتما کار سختی است و هنوز هم در مورد اینکه چه باید کرد، بحثهای زیادی وجود دارد. اما بهنظر میرسد در حال حاضر موثرترین روش برای اطلاعرسانی در خصوص حقایق، رفتن به سراغ همین جوامع کوچک است و اینکه کاری کرد که حقیقت از زبان آشنایان و نزدیکان به هر فرد منتقل شود.
مسئولیتی که رسانهها دارند
این روش البته بهصورت موردی کمک میکند که اطلاعات صحیح بهدست عموم مردم برسد و از آسیبهایی که اطلاعات جعلی و غلط مربوط به مصادیق مختلف متوجه جامعه میکنند جلوگیری کرد. اما در سطح کلان باید تلاشهای جدی انجام شود تا جامعه از دوران پساحقیقت رد شود و با دورهای جایگزین شود که رسانهها بهعنوان منابع معتبر و قابلاتکا، جایگاه خود را در مرجعیت خبری بازیابی کند. طبیعتاً برای تحقق این موضوع، خود رسانهها مسئولیت سنگینی دارند و باید بهسمت شفافیت بیشتر و همراهی دقیقتر با ذائقه و نیازهای مخاطبان بروند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com