اصلاحطلبان که پیش روی خود، افق مشخصی برای آینده نمیبینند و از پاسخ به سرخوردگی عمیقی که در بدنه اجتماعی آنها بهوجود آمده عاجزند
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از کیهان، مهدی امامقلی، حجتالاسلام حجتیکرمانی از
فعالین اصلاحطلب در مصاحبه با روزنامه اعتماد (مورخ 27 مردادماه سال جاری) در اظهاراتی قابل تأمل گفته است که «نظام دچار
سرطان بدخیم شده است» و «اگر شخص رهبر انقلاب برای اجرای طرح جامع آشتی ملی وارد شوند، این سرطان درمان میشود»!؛ حرفهایی که همان روز ضدانقلاب و اپوزیسیون نظام به استقبال آن رفتند و براساس آن تیترهای دشمن پسند را بر خروجی خود قرار دادند.
شاید اظهارات وی که در سکوت فعالان سیاسی، ستایش ضدانقلاب را برانگیخت، کوششی بوده تا بلکه اعتبار بهشدت مختوم شده اصلاحات، اندکی بازسازی شود یا آنکه گامی برای فرار از پاسخگویی جریانی باشد که ماحصلش، دولت تلگرام و برجام و بروز و ظهور مشکلات کنونی کشور بوده است!؛ اما هرچه که باشد نباید بیپاسخ بماند چه آنکه واقعیتهای تاریخی چهل سال گذشته حاکی از آن است که اتفاقاً نظام سرطان نگرفته، بلکه عدهای دچار آلزایمر سیاسی شدهاند.
اصلاحطلبان که پیش روی خود، افق مشخصی برای آینده نمیبینند و از پاسخ به سرخوردگی عمیقی که در بدنه اجتماعی آنها بهوجود آمده عاجزند؛ و به هر دری میزنند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و همه مشکلات کشور را بر گردن این و آن بیندازند.
آقای حجتی کرمانی گفته «اصل این است که ما اعلام کنیم کلیه کسانی را که از اول انقلاب تابهحال از قطار انقلاب پیاده شدهاند باید سوار کنیم.» و «از نهضت آزادی گرفته تا کلیه گرایشهای سیاسی باید حضور داشته باشند. من معتقد به بازگشت به 22 بهمن هستم. در 22 بهمن تودهایها، مارکسیستها، ملی مذهبیها، ملیها و انقلابیها همه با هم بودند. اگر ما بخواهیم این انقلاب حفظ شود، باید به 22 بهمن برگردیم و اتحادی واقعی در مقابل آمریکا و کل غرب و کل دشمن ایجاد کنیم، اگر ما بخواهیم با دشمن انقلاب بجنگیم، باید با خودمان خوب بشویم. نه اینکه خاتمی ممنوعالتصویر باشد، اما ما با پوتین صحبت کنیم. من صریحاً مخالف این هستم.»
1. وی گفته است که باید گروههایی مانند نهضت آزادی، تودهایها، مارکسیستها و ملی مذهبیها که هزاران بار در همنوایی با دشمنان قسمخورده نظام اسلامی، مردم، رهبری و نظام مردمی خود را آماج تهمت و نیرنگ و جفای خود قرار دادهاند را سوار قطار کنیم! یکی از موارد آلزایمری که عدهای به آن مبتلا شدهاند همین است که فراموش کردهاند این گروههایی که وی از آنها نام برده، فرسنگها با اصول انقلاب فاصله دارند. البته این سؤال هم مطرح میشود که مگر بهجز یک عده معدود که هنوز به دنبال مفروضات مکاتب مادی هستند- آنهم مارکسیسمی که حدود 30 سال پیش، نتیجهاش فروپاشی شوروی بود- مارکسیست وجود خارجی و ما به ازای عینی دارد؟ بیدقتی آقای حجتی کرمانی چنان است که گویا فراموش کردهاند همقطاری مسلمان و مارکسیست یا ولایی و تودهای در یک مکتب فکری، اجتماع نقیضین و از محالات است! و این تناقضگویی به حدی عجیب و غریب است که خود تودهایها، نهضت آزادیها و مارکسیستها که بارها خودشان از خیانتهایشان به ایران گفته، اعتراف کرده و اسناد تاریخی آن قابلبررسی و پژوهش است در ادعای لزوم همقطاری با گروههای سیاسی داخلی ایران را ندارند!
2. نکته دیگر اینکه آقای حجتی کرمانی در جهت دامنزدن به بحث ناکارآمدی نظام که از سوی اپوزیسیون و جریانات معاند نظام مطرح میشود، گفته است که «نظام دچار سرطان بدخیم شده» و «باید به 22 بهمن برگردیم»؛ معنای حرف او این است که مسیر چهلساله انقلاب غلط بوده و باید از آن مسیر عقبنشینی کند. سؤال ما این است که نظام منحرف شده است یا آنان که از قطار انقلاب پیاده شدهاند؟ آیا انقلاب اسلامی که بر پایه استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت بنا نهاده شده و هنوز هم که هنوز است با تأسی به رهنمودهای دینی و سیره علیبن ابیطالب، امام علی(ع)، حکومت را به قضا میداند و برای استیفای حقوق مظلومان و محورمان یقه اختلاس گران و مفسدان از صدر تا ذیل نظام اسلامی را میگیرد دچار انحراف شده یا کسانی که میگویند با «بگیر و ببند مشکل حل نمیشود»؟ آیا جمهوری اسلامی دچار سرطان بدخیم شده یا جریانهایی که بعد از دوم خرداد 76 گفتند «جای تاج و عمامه عوض شد»؟ آیا انقلاب اسلامی دچار انحراف شد یا کسانیکه در دی ماه 88 به ساحت اباعبدالله الحسین(ع) هتاکی کردند و عدهای هم هتاکان را خداجو نامیدند؟ آیا انقلاب اسلامی سرطان بدخیم گرفته یا جریانهایی که هر بار برای فرار از پاسخگویی در برابر قاضی، با ایجاد رانت و مافیا به قوه قضائیه فشار آوردند تا بلکه معاون و مشاور و برادر و اطرافیان مجرمش به زندان نیفتند؟
ازاینرو آنکس که باید برگردد، نظام اسلامی نیست بلکه کسانی هستند که طی این سالها از دولتهای سازندگی و دوم خرداد تا دولتهای اخیر، اشتباه کرده و از مسیر اصلی انقلاب منحرف شدند.
3. در بخش دیگری از این مصاحبه، آقای حجتی کرمانی با القای درافتادن نظام با برخی چهرهها و شخصیتها و مسئولین سابق نظام گفته است: «بعضی از ما در سن 40 سالگی همچنان کودک هستیم و همچنان کارهای کودکانه اول انقلاب یا کارهای ایام جوانی انقلاب را انجام میدهیم. درحالیکه در حال حاضر بالغ شدهایم و شواهدی را هم ارائه کردهام که روشن است، مثل دعواهایی که در مجلس بین جناحها داریم یا دعوایی که با آقای خاتمی داریم یا دعوایی که با مهندس موسوی داریم و دعوایی که هنوز با نهضت آزادی داریم. در دوران بلوغ باید آن دعواهای سالهای اول انقلاب کنار گذاشته شود. ما یک روزی با بازرگان درافتادیم، روز بعد با بنیصدر درافتادیم، روز بعد با آیتالله شریعتمداری درافتادیم، سپس با آیتالله منتظری درافتادیم، بعد با آقایهاشمیدرافتادیم، پیشتر با آقای خاتمی درافتادیم. الان هم عده زیادی با آقای روحانی درافتادهاند. اینها بچگی است یا حداکثر نوجوانی است. معنای این دعواها آن است که ما بالغ نشدهایم.» در پاسخ به این بخش از اظهارات، ضمن توجه دادن به نکاتی که در فوق آمد، جناب حجتی کرمانی و دوستان همفکرش را بهمرور برخی واقعیتهای تاریخی ارجاع میدهیم. بر اساس منطقی که ایشان دارند بنابراین و نعوذبالله باید حضرت علی(ع) را هم ملامت کنیم که چرا بعدازآنکه طلحه و زبیر سر به مخالفت گذاشتند و از بیعت با علی(ع) خارج شدند به دنبال آشتی با آنها نبود! برای کسانی که واقعیتهای تاریخی را نادیده میگیرند ذکر این نکته ضروری است زمانی که عدهای میگفتند خاتمی گورباچف شده و میخواهد کشور را به فروپاشی بکشاند، رهبر معظم انقلاب اسلامی طی سخنرانی در 9 تیر 79 ضمن حمایت از دولت وقت فرمودند: «من واقعاًً دریغم میآید که اسم خاتمی عزیزمان- این سید آقازاده شریف مؤمن دلباخته به معارف دینی و دلباخته به امام و طلبهای مثل خود ما- را آنطوری که غربیها مطرح کردند، مطرح کنم و ایشان را با گورباچف مقایسه کنم؛ ولی آنها این مقایسه را کردند و صریحاً گفتند که در ایران هم گورباچفی به قدرت رسید! البته فراموش نکنیم که متأسفانه یک عدّه هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئهای را که پشت این اهانت هست، بهطریق اولی نفهمیدند!» یا زمانی که میرحسین موسوی هم در برابر قانون و رأی مردم سر به بغی و طغیان نهاد، رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با او در 25 خرداد 88، با اشاره به تحریکات دشمن و برخی طراحیهای پشت صحنه برای به آشوبکشاندن خیابانها خطاب به موسوی گفتند: «جنس شما با اینگونه افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید» و «شما هم مسائل مورد نظر را از طریق قانونی پیگیری کنید.» رهبر معظم انقلاب با اتخاذ سیاست صبر و انتظار و بعد از گذشت چند ماه در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری (6/12/88) بازهم به دعوت میپردازند و میفرمایند: «حضرت نوح نبیاللَّه (علی نبیّنا و علیه السّلام) به فرزندش فرمود: یا بنی ارکب معنا و لا تکن معالکافرین، نظام اسلامی هم تأسیاً به حضرت نوح، به همه میگوید: بیایید با ما باشید، بیایید وارد این کشتی نجات شوید، و لا تکن معالکافرین. هدف و مبنا این است. ما هیچکس را از نظام بیرون نمیکنیم؛ اما کسانی هستند که خودشان، خودشان را از نظام بیرون میکنند؛ خودشان را از نظام خارج میکنند.» و این نوع مواجهه، همان برخوردی است که در بینش و منش امام خمینی(ره) در قبال بنیصدر، مرحوم منتظری و آیتالله شریعتمداری وجود داشت. آیا نظام اسلامی با تعداد انگشتشمار مسئولین سابق و شخصیتهای سیاسی درافتاد یا آنها با نظام اسلامی درافتادند و از کشتی نظام خارج شدند؟!
4. حجتی کرمانی در بخش دیگری از این گفتوگو با بیان اینکه «من در مقالهای که در سال 1390 نوشتم، سال 90 را دقیقه 90 برای آشتی ملی اعلام کردم» ادعا کرده است «مردم اعتمادشان را به کل حاکمیت از دست دادهاند»؛ لازم به یادآوری است که الان 8 سال است که از دقیقه 90 ادعایی گذشته است! و طی این سالها، 6 دوره انتخابات با مشارکت حداکثری مردم برگزار شده و نشاندهنده عمق رابطه ملت و حاکمیت نظام اسلامی بوده است. بنابراین سؤال میشود که این چه دقیقه نودی است که وقت اضافهاش 8 سال شده است؟ بنابراین، این ادعای حجتی کرمانی و دقیقه 90 او نشان میدهد که وی نهتنها دچار فراموشی شده، بلکه ضعف تحلیل هم دارد.
5. در بخش دیگری از این مصاحبه جناب حجتی کرمانی به شرح خاطرههایی از مبارزات انقلابی و نحوه آشناییاش با حزب ملل اسلامی و همچنین به ماجرای دستگیری و محاکمهاش میپردازد و میگوید: «در دادگاه اول 4 سال محکوم شدم. در دادگاه دوم، به 10 سال محکوم شدم. درواقع محکومیت من بهخاطر فعالیت حزبی بیرون نبود، به دلیل آشناییام با [شخصی به نام] آقای بجنوردی [مؤسس حزب ملل اسلامی] و فعالیتهای زندان و دفاعیات در دادگاه بود». بعد میگوید: «آشنایی من با شخص آقای بجنوردی در قم انجام شد. دیدارهایی که با ایشان داشتم، بسیار منظم بود، اطلاعات فراوان. آقای بجنوردی، جوانی بود 23 ساله و من مجذوب آقای بجنوردی شدم... اصلاً بهخاطر روحیه انقلابی و ثانیاً بهخاطر عشق به شخص آقای بجنوردی و پرستیژی که از ایشان میدیدم، نمیدانم آن را کاریزما بنامم یا جاذبه... اما تا آخر و هنوز هم آن ایرادها را دارم.» بعد هم تأکید میکند که «میتوانم اذعان کنم اگر من به تعبیر خودمانی به تور بجنوردی نمیافتادم و آزاد بودم، بهطور قطع و مسلم، مجاهدین خلق مرا جذب میکردند» و «در آن شرایط اگر زندان نمیافتادم، شک ندارم که مجذوب اینها میشدم و به سرنوشت آنها دچار میشدم. درواقع اشتباهات من و دفاعیاتی که در زندان داشتم و محکومیت چهارسالهام که 10 سال شد، همه لطف خدا بود، زیرا اگر من بعد از چهار سال آزاد میشدم، باز به تور مجاهدین میافتادم!» با کمال احترام به سوابق انقلابی آقای حجتی کرمانی باید گفت که خودتان اعتراف میکنید که ضعف تحلیل دارید و صرفاً بر اساس جذبه و احساس و غریزه تحلیل میکنید!
درنهایت باید یادآور شد که انقلاب و هر نهضتی، اصول و آرمانهایی دارد و پرواضح است که نمیشود و نمیتوان گفت اصول باید تغییر کنند! بلکه این آدمها هستند که بایستی خودشان را با اصول و اسطورههای انقلاب تطبیق دهند. بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی که بهراستی تمام ملت عاشق و پیرو او بودند، میگفتند که «ملت، شخصپرست نیست» و حتی «من اگر یککلمهای برخلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند»!
برای کسانی که ادعا میکنند «نظام مبتلا به سرطان شده» و از ضرورت «بازگشت به 22 بهمن»، «آشتی با تودهای و مارکسیست و...» و «آشتی ملی» حرف میزنند، مرور و یادآوری این بخش از سخنان حضرت امام خمینی(ره) (صحیفه نور. ج 14. ص 371و 372) ضروری است که فرمودند: «ملت ایران رأی داده است به جمهوری اسلامی؛ هرچه زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را میخواهیم؛ شما اگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و آمریکا و هر جا دلتان میخواهد، آنجا زندگی کنید. یا همینجا زندگی کنید و اگر ملت را میخواهید، هی نگویید که ملت با من است... ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یککلمهای برخلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد. ملت شخص نمیخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت اینهمه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را بهتبع اسلام میخواهد. اگر- خداینخواسته- روحانی هم برخلاف اسلام بکند، آنهم یک ساواکی است. فرقی نمیکند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفتهاند. خیر، شماها کنار رفتهاید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین.»
البته شیطنت رسانههای مدعی اصلاحات در برخورد و سوءاستفاده از چهرههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... که بهوضوح در این مصاحبه قابل رؤیت است، مسئله دیگری است که نقد و واکاوی آن مجال دیگری میطلبد.