با تغییر عادتهای انسانهای مدرن، تعداد فیلمهای سطحی بیشتر و بیشتر شد.
گروه فرهنگ و هنر: با تغییر عادتهای انسانهای مدرن، تعداد فیلمهای سطحی که به نظر میرسید دائم در حال اغراق بیش از اندازه هستند و گاهی حتی احمقانه به نظر میرسیدند بیشتر و بیشتر شد و ساخت چنین فیلمهایی تبدیل به یک کار معمول شد. به اسم فیلمهای سرگرمکننده قرن بیست و یکم ساخته میشدند ولی حتی نمیتوانستند کاری کنند که مخاطب تا انتها فیلم را تحمل کند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از دیجی کالا مگ، اگر چه گاهی اوقات احساس میشود که این نوع فیلمهای آشغال سادهتر مصرف میشوند و به عبارتی تماشاگران بیشتری دارند که راحتتر آنها را هضم میکنند، هنوز کارگردانان درخشانی وجود دارند که فیلمهای لذتبخش و دلپذیر میسازند. فیلمهایی که سرشار از هوشاند و حسی ناب و خالص از شوخطبعی ارائه میدهند. دیدن این فیلمها یک تجربه لذتبخش و سرگرمکننده سینمایی است.
آنها ثابت کردند که علاوه بر تاثیر فوقالعادهشان، سینما میتواند سرگرمی خالص و باکیفیتی باشد.
این فهرستی از سرگرمکنندهترین فیلمهای قرن بیست و یکم است که هر کدام به گونهای متفاوت و متنوع سرگرمکنندهاند و موجب لذت و حال خوش تماشاگرشان میشوند.
اسکات پیلگریم در برابر دنیا/ Scott Pilgrim vs. The World
یک اکشن-کمدی بیعیب که توسط ادگار رایت نوشته و کارگردانی و تهیه شده است. ادگار رایت را با فیلم «شان مرده» به یاد میآوریم. فیلم براساس یک سری نوول گرافیکی به همین نام ساخته شده که نویسندهشان شخصی به نام برایان لی اومالی است.
اسکات پیلگریم با بازی مایکل سرا گیتاریست کانادایی ۲۲ ساله است که عاشق دختر آمریکایی اسرارآمیزی به نام رامونا ویکتوریا فلاورز با بازی مری الیزابت وینستد میشود. اما برای رسیدن به دختر، پیلگریم اول باید هفت معشوق قدیمی دختر را شکست بدهد.
«اسکات پیلگریم در برابر دنیا» همان تجربهی کتاب کمیک را به شکل واقعی با بیان رنگارنگ و سرگرمکنندهاش تصویر میکند. رایت گفته بود که این فیلم را به نوعی میشود یک اثر
موزیکال در نظر گرفت اما کاراکترهایش ترجیح میدهند که به جای رقصیدن با موسیقی، مبارزه کنند.
این شاهکار برجسته نماهایی استثنایی دارد به علاوه موسیقی متن پرانرژی و عناصر شگفتانگیز که جو فوقالعادهای برای
«بازیهای مبارزه» ایجاد میکند. رایت با چرخشهای غیرقابل پیشبینی متعددی با تماشاگر بازی میکند.
با سبک بصری متفاوت و شوخطبعی ظریف این فیلم به تدریج تبدیل به یک اثر
کالت شد.
رانندگی/ Drive
کارگردان فیلم «فقط خدا میبخشد» یکی از سرسختترین کارگردانان معاصر است. فیلم «رانندگی» شاهکار اوست که اقتباسی از رمان جیمز سالیس است و اوج قدرتنمایی او را در سینما نشان میدهد.
«رانندگی» داستان یک شخصیت ناشناس را روایت میکند که مکانیک است و به علاوه در صحنههای مربوط به ماشینسواری به عنوان بدل در هالیوود کار میکند. ما روی تلاش کارگردان برای خلق هویت این راننده ساکت تمرکز میکنیم که شبها کارش رانندگی برای دزدهاست. زندگی راننده دچار خطرات بیشتری میشود وقتی همسایه زیبایش، ایرن میخواهد به شوهرش که در زندان است کمک کند.
در میان فیلمهای جنایی سالهای اخیر این فیلم آشکارا با زیباییشناسی بصری متفاوت به ذهن خطور میکند.
رفن یک تم خیلی معمولی را تبدیل به شاهکاری خارقالعاده میکند.
این فیلم که پر از سکانسهای خونآلود است جایزهی بهترین کارگردانی را از
جشنواره کن گرفت. با دیوانهبازیهای رفن که هر سکانس را با وسواس فوقالعادهای خلق میکند. او به طور مداوم در این فیلم بین ژانرهای مختلف در رفت و آمد است و از لحاظ بصری مرزهای جدیدی در سینما ایجاد میکند.
«رانندگی» یکی از بهترین نمونههای سینمای ناب و خالص است. اگر میخواهید فیلمی لذتبخش و اریجینال ببینید یکی از بهترین انتخابهای پیش رویتان است.
هتل بزرگ بوداپست/ the Grand Budapest Hotel
وس اندرسون پسر طلایی سینمای معاصر آمریکاست. او در این فیلم ما را به ضیافت یک داستان جالب توجه دعوت میکند که اقتباسی از یکی از کارهای اشتفان تسوایگ است.
این داستان که به طرز بینقصی متعادل است داستان نویسندهای به نام زیرو مصطفی را روایت میکند که صاحب هتل بزرگ بوداپست است. جایی که او معمولا برای تعطیلات به آن سر میزد. آنها درباره داستان هتل با هم صحبت میکنند. در این مکالمه آرام ما لحظات هیجانانگیز و بامزه مصطفی در سال ۱۹۳۲ را دنبال میکنیم. بعد از اینکه او با موسیو گوستا ملاقات کرد و به عنوان پادوی هتل مشغول به کار شد.
اندرسون یک ماجراجویی اروپایی متخیلانه و با این حال کاملا رئالیستی را خلق میکند. با دورههای تاریخی شوخی میکند و حتی با دستکاری تاریخ سعی میکند از آن انتقام بگیرد. او با کاراکترهای کاریکاتوریاش دست به نقد اجتماع میزند. استعداد او در شوخیهای طعنهآمیز در دیالوگها خودش را آشکار میکند. وسواس او در مورد
تقارن و دیدگاه ویژه او یک دنیای بصری کاملا سرگرمکننده و خارقالعاده پدید میآورد.
حرکت دوربین منحصر به فرد او و طراحی صحنه زیبا در یک هارمونی جذاب با یکدیگر قرار میگیرند و این به معنای شادمانی خالص است و تماشاگرانی که جادوی سینما را تشویق میکنند.
فیلم جایزه بزرگ هیات داوران را از
جشنواره برلین گرفت.
حرامزادههای بیآبرو/ Inglourious Basterds
هیچ کارگردان دیگری به اندازه تارانتینو سینمای معاصر را تحت تاثیر خودش قرار نداده است. او یک عشق فیلم به تمام معناست. تارانتینو عادت دارد فیلمهایی بسازد که تماشاگران را به دو گروه مخالف و موافق تقسیم کند و البته برای خودش فیلمهای دیدنی باشند. «حرامزادههای بیآبرو» بازتاب دقیق چیزی است که تارانتینو دوست دارد.
فرانسه تحت اشغال آلمان دوران سختی را میگذراند. یکی از شهروندان فرانسوی به نام شوسانا شاهد قتل عام خانوادهاش است. او سعی میکند با هویتی جدید زندگی جدیدی را در پاریس شروع کند. از طرف دیگر یک سروان آمریکایی در کشور دیگری در اروپا سربازانش را علیه نازیها ساماندهی میکند. شوسانا و این سروان در سینمایی که شوسانا مدیریتش میکند به هم میرسند.
مثل خیلی از فیلمهای دیگرش تارانتینو این فیلم را هم به پنج قسمت تقسیم کرده است. ما در هر اپیزود فیلم شاهد کاراکترها و اتفاقات متفاوتی هستیم. نقطه مشترک همه ولی انتقامی است که تارانتینو در فیلم از نازیها میگیرد. انگار یک انتخاب واقعی دیگر را خلق میکند.
این یک شاهکار واقعی با فیلمنامهی بیعیب و نقص و بازیهای عالی است. فیلمی که تولید یک ذهن خارقالعاده است.
مکس دیوانه: جاده خشم/ Mad Max: Fury Road
در این فیلم اکشن فوقالعاده مدرن پسا آخرالزمانی جرج میلر موفق میشود جادوی سینما را دوباره خلق کند.
بعد از یک جنگ هستهای، جهان تبدیل به کویر شده و تمدن سقوط کرده است. مکس که غریزهی زیادی برای زنده ماندن دارد توسط پسران جنگی به اسارت گرفته میشود. او بعد از کشته شدن همسر و پسرش به دنبال صلح بوده است.
مکس در قلمروی جو است که بنزین و آب تحت سلطهی اوست. مکس همیشه در جستوجوی راهی برای فرار است. فیوریوسا امپراطریس که قبلا از جو دستور میگرفته تصمیم به سرکشی میگیرد.
میتوانیم بگوییم که عنصر حاکم برای فیلم «مدمکس (مکس دیوانه)» سفر است. این سفر به معنای رسیدن به سرزمین برگزیده نیست. سفری است که مردم ناراحت و شوریده حال برای بقایشان به آن دست میزنند.
در حالی که فیلم ریتم این تعقیب و گریز بیمارگونه را دنبال میکند فیلم مضامین دیگری مثل سقوط محیط زیست، قهقرای اخلاقی، فمینیسم، انتقام، تنهایی، وطن و تاوان را هم آشکار میسازد.
جان سیل مدیر فیلمبرداری فیلم کار شگفتانگیزی انجام میدهد. او روی جغرافیای وسیع
نامبیا تمرکز میکند و کنتراست زیبایی میسازد. این رنگهای درخشان در هارمونی فوقالعادهای با موسیقی فیلم هستند و در کنار هم شبیه یک کارناوال میشوند.
هر بار که این فیلم را تماشا میکنید هیجان خالص است.