به گزارش بولتن نیوز، در دو دهه گذشته حضوری تأثیرگذار در جریان سریالسازی سیما داشته و فراتر از مسئولیتهایی که به صورت پراکنده در حوزههای مدیریتی برعهدهاش بوده کم نیستند پروژههایی که در مقام مشاور و فیلمنامهنویس سهمی در روند تولید آنها داشته است. از میان همه این تجربهها اما به نظر میرسد علاقه ویژهتری به «از یادها رفته» دارد و شاید به همین دلیل بعد از چند سال سکوت رسانهای، دعوت ما را برای یک گفتگوی مشروح پذیرفت تا پاسخگوی ابهامات و انتقاداتی باشد که پیرامون این مجموعه رمضانی در فضای مجازی و رسانهای مطرح شده است.
عباس نعمتی که نگارش سریالهایی چون «چراغ جادو»، «اولین شب آرامش»، «تا صبح»، «گمشده»، «نون و ریحون»، «تکیه بر باد» و سرپرستی نویسندگان مجموعه تلویزیونی «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را در کارنامه دارد، در گفتگوی حاضر به اهم ابهامات رسانهای مطرح شده درباره فرآیند تولید و نیز حواشی محتوایی سریال «از یادها رفته» که در شبهای ماه مبارک رمضان از شبکه یک سیما روی آنتن رفت، پاسخ گفته است.
مشروح گفتگوی صریح و چالشی خبرگزاری مهر با عباس نعمتی مشاور تولید و سرپرست نویسندگان سریال «از یادها رفته» را در ادامه میخوانید؛
* در تیتراژ سریال شما بهعنوان «مشاور پروژه» و «سرپرست فیلمنامهنویسان» معرفی شدهاید؛ درباره مشاوره کمی توضیح میدهید که بیشتر بدانیم سهم شما در شکلگیری و تولید این سریال چقدر بوده است؟
اگر تاریخچهای از سریال بگوییم نقش من هم در آن معلوم شود. آقای تحویلیان (تهیهکننده) در ابتدای زمان مسئولیت آقای سرافراز (رئیس سابق صداوسیما) با بنده تماس گرفت و گفت طرحی محرمی دارد و از من برای تکمیل داستان دعوت به همکاری کرد. نویسندگان آن طرح هم آقای افضلی و خانم نجدی (نویسندگان سریال) بودند که بعداً با هم در این سریال همکار شدیم. ایده اولیه درباره ازدواج یک خانم جوان با یک خان بود که وقتی این خانم جوان وارد روستای محل سکونت خان میشد، آرامآرام متوجه میشد که خان زن سابقی داشته و بعد نشانههایی میبیند که گویی زن سابق به دست خان کشته شده است و قصه اینگونه شکل میگرفت...
* احتمالاً این طرح همان بخشی از داستان است که میشود فصل دوم و ما فصل اول آن را دیدیم.
بخش شباهت مهربانو با زن خسرو را در همین فصل دیدیم. آن زمان در بحثهایی که درباره داستان داشتیم کمکم به قصه تازهای رسیدیم که یک طرح ۵۰ قسمتی بود و همان زمان هم فیلمنامه آن نوشته شد و در زمان آقای محمودرضا تخشید مصوبه سیمافیلم را گرفت. آن زمان یک شورایی هم بود در حضور آقای سرافراز. آنجا هم کل ۵۰ قسمت تصویب شد. تولید سریال اما در ابتدای مسئولیت آقای علی عسکری بود. در همان ابتدای طرح، آقای تحویلیان از بنده خواست به جز بحث نگارش، در تولید هم مشورت بدهم.
در هر پروژهای سختترین کار انتخاب کارگردان است. چون هم کارگردان کاربلد کم است و آنهایی هم که هستند همیشه پیشنهادهای مالی بالا دارند
پیشتر بنده و آقای تحویلیان در سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتند» همین جنس همکاری را داشتیم. در آنجا هم من سرپرست نویسندگان و مشاور کار در تولید بودم. حالا این مشاوره هم در انتخاب عوامل و مشاوره به کارگردان و همراهی در تدوین، صداگذاری و موسیقی بود تا نقش پیک موتوری بازی کردن و رساندن فیلم به شبکه و از اینور به آنور …
در هر پروژهای سختترین کار انتخاب کارگردان است. چون هم کارگردان کاربلد کم است و آنهایی هم که هستند همیشه پیشنهادهای مالی بالا دارند. در اینجا چون قرار نبود دکور و خیابان مثل «سرزمین کهن» و «معمای شاه» و «کلاه پهلوی» ساخته شود و باید از دکورهای موجود استفاده میکردیم، باید کارگردانی مییافتیم که بلد باشد همان خیابانها و لوکیشنهایی که بارها دیدهایم را جوری میزانسن بدهد، جوری نورپردازی کند و صحنهاش را بچیند که تصاویر بکر و جدید به دست بیاید. یعنی هم فاخر و هم ارزان بسازد.
در همین فرآیند بهرام بهرامیان انتخاب شد. ورودش به پروژه هم باعث تغییراتی جدی در فیلمنامه و نحوه کار شد. این ۲۵ قسمت که تماشا کردید، در فیلمنامه ۵۰ قسمتی ما تنها ۷، ۸ قسمت بود. اصل قصه طرح ما بعد از ازدواج خسرو و مهربانو بود و ماجرای آشنایی آنها صرفاً یک مقدمه بود. تنها میدیدیم که مهربانو به عنوان ندیمه با دختر دیگری به نام فروغ به خارج رفته تا او تحصیل دکتری کند اما فروغ سربههوا است و بیشتر مهربانو از فرصت استفاده میکند و پزشکی را فرامیگیرد. یعنی ورود مهربانو به داستان به عنوان یک پزشک متجدد بود تا ازدواج خسرو و مهربانو. این میشد هشت قسمت. بعد حدود چهل قسمت داستان مهربانو بود در روستای خسرو. در همان روزهای اول ورود آقای بهرامیان، خبر رسید سریال «شهرزاد» هم شخصیت اصلیاش در فصل ۲ پزشک است و برای همین پزشکی مهربانو در داستان را تغییر دادیم …
* یعنی بخش عاشقانه داستان و رقابت ۲ رقیب (مهراد و خسرو) برای ازدواج با مهربانو اساساً با پیشنهاد بهرامیان به داستان اضافه شد؟
خط قصه اینگونه بود که مهربانو بهعنوان ندیمه با فروغ رفته بود اروپا و حالا بهعنوان پزشک برگشته بود. خانواده فروغ، پسری داشتند قلدر و کودن که بوکس بازی میکرد و آنها میخواستند مهربانو با این پسر ازدواج کند تا فرزندشان هم مدیریت شود. دلیل نخواستن مهربانو هم کاملاً مشخص بود، چرا باید چنین پسری ازدواج میکرد. در این موقعیت سروکله خسرو پیدا میشد و مهربانو به او دل میبست و تا مرگ مهراد و ازدواج خسرو و مهربانو و رفتنشان به روستا بقیه داستان ادامه مییافت.
آقای بهرامیان اما معتقد بود اگر یک قطب داستان ما (مهراد) ضعیف باشد، قطب مقابل (خسرو) هم ضعیف میشود. اگر میخواهیم خسرو را در ادامه داستان تبدیل به یک مبارز و قدرتمند کنیم ابتدا باید یک رقیب قدر مقابل ش بگذاریم و اینگونه شخصیت مهراد با این ویژگیهایی که در داستان دیدید خلق شد که در همان ابتدا برای مخاطب تا حدودی جذاب هم هست اما در ادامه آرامآرام متوجه ابعاد منفی وجود او مثل کشتن و خلاف کاری و … میشود.
نقد من همواره به بهرام بهرامیان این است که یک سریال را آنقدر جدی میسازد که آدمها توقعات بیشتری نسبت به آن پیدا میکنند. اگر «از یادها رفته» هم بهعنوان یک ملودرام صرف تاریخی و عاشقانه مواجه شویم کسی انتظار بیشتری نسبت به آن پیدا نمیکند، مثل «بانوی عمارت» که هیچکس دنبال روایت تاریخ در آن نبود
تغییر دیگر در داستان شخصیت حاج دایی بود. ابتدا این کاراکتر یک روحانی بود اما بعدها با نظر آقای بهرامیان تبدیل به یک فرد مبارز زخمخورده از حادثه گوهرشاد شد. اما همه تغییرات به اینجا ختم نشد. ما متن را مجدد نوشتیم و اصلاح کردیم و کلید خورد، دیدیم کار خیلی سنگین است و اگر پنجاه قسمت بخواهیم اینجور بسازیم دو سال و نیم تولیدش طول میکشد و امکانپذیر نبود. برای همین تصمیم بر این شد، فاز اول داستان در ۲۵ قسمت ساخته شود. حالا برای ۲۵ قسمت نمیشد برویم داستان بعد ازدواج خسرو و مهربانو را که بسیار مفصل و پرپیچوخم بود را بسازیم. بخصوص اینکه یک بخش تهران، یک بخش شهرستان و روستای خسرو هزینه تولید را بسیار بالا میبرد. لذا فاز اول شد تا ازدواج مهربانو و خسرو.
* در این روایت متوجه شدم «از یادها رفته» در ابتدا صرفاً یک داستان عاشقانه بوده و رویکردهای محتوایی خاصی مانند حجاب، دیکتاتوری رضاخان، گوهرشاد و … بعدها به آن ضمیمه شده است. فکر نمیکنید در ویترین خروجی همچنان این مقولهها، فرع بر اصل است و این مضامین در خروجی هم با خط اصلی داستان ممزوج نشده است؟
از ابتدا داستان ما درباره دختر متجددی بود که طی وقایعی آرامآرام با ریشهها و سنتهای خود آشنا میشود، نمازخوان و محجبه میشود. این خط هم در یک بستر ملودرام و عاشقانه یک ارجاعات تاریخی هم داشت.
نقد من همواره به بهرام بهرامیان این است که یک سریال را آنقدر جدی میسازد که آدمها توقعات بیشتری نسبت به آن پیدا میکنند. اگر «از یادها رفته» هم بهعنوان یک ملودرام صرف تاریخی و عاشقانه مواجه شویم کسی انتظار بیشتری نسبت به آن پیدا نمیکند، مثل «بانوی عمارت» که هیچکس دنبال روایت تاریخ در آن نبود و همه داستان آن را دنبال میکردند. آن سریال از ابتدا به مخاطب آدرس میدهد که قرار است صرفاً یک قصه ملودرام را روایت کند و نه بیشتر اما جنس نورپردازی، قاببندی و میزانسنهای بهرامیان در «از یادها رفته» از همان قسمت اول به مخاطب القا میکند که من را خیلی جدیتر از یک کار ملودرام نگاه کن. این یک محاسنی دارد، یک خطراتی هم دارد.
* اما اگر مثلاً سکانس گوهرشاد و داستان فرعی آن در سریال نبود، واقعاً کسی نمیگفت ما توقع داشیم که باشد. حتی شاید مخاطب راحتتر و مانند همان «بانوی عمارت» با داستان ملودرام شما همراه میشد. الان احساس میشود چیزی خارج از داستان به سریال ضمیمه شده تا گفته شود به این مضامین هم پرداختهایم.
یک خطی داستان محجبه و مؤمن شدن یک دختر متجدد در عصر پهلوی اول است. خب در قطب مقابل حجاب میشود کشف حجاب و مهمترین حادثه کشف حجاب و لباس متحدالشکل هم کشتار گوهرشاد است، درست است که در فیلمنامه اولیه بحث گوهرشاد نبود اما ورودش به کار به خاطر نیاز مضمونی و داستانی بود.
* بازهم ارتباط منطقی میان ماجرای گوهرشاد و خط داستان کمرنگ است.
کشتار گوهرشاد در داستان ما که فقط به چند سکانس قسمت، ۱۵ و ۱۶و ۲۴ بازنمیگردد. از جایی که حاج دایی میآید، زخمی از ماجرای گوهرشاد دارد. بچهاش در این ماجرا کشته شده است. حالا دایی فراری آمده سراغ خواهرزاده متجددش که تازه از خانواده شکوه و فروغ و مهراد کنده شده و با مرد باخدا و باگذشتی مثل دکتر اباصدق هم برخورد داشته. عکسهایی از حادثه گوهرشاد مخفیانه به دست میآورده و میخواهد مهربانو آنها را ظاهر کند و حالا این میشود سرآغاز ماجراهایی که زنجیروار دوازده قسمت سریال را رقم میزند.
حتی رابطه عاطفی او و خسرو هم تحت تأثیر این عکسها قرار میگیرد. ماجرای گوهرشاد یکی از نقاط تحول مهربانو است. مهربانو که چادری میشود، میشود شبیه مهدخت، عشق سابق خسرو. از سکانسهای مربوط به حادثه گوهرشاد در قسمت ۲۴ بسیار استقبال کردند. به نظرم این میتواند نشانهای باشد که بحث گوهرشاد در دل داستان نشسته که مخاطب همراهی کرده است.
* واقعاً هم سکانس گوهرشاد مستقل از نسبتش با روایت، به لحاظ اجرا بسیار خوب درآمده و کارگردانی و اجرای آن دستمریزاد دارد. برای خود من نکتهای که در مواجهه با این سکانس بسیار قابلتأمل بود، این بود که «گوهرشاد» یکی از کلیدواژههایی است که در تاریخ معاصر بسیار و به تواتر آن را شنیده و تکرار کردهایم اما گویی هنوز از جزییات آن هیچ نمیدانیم و هیچ تصویری واضحی از آن نداشتیم. از این منظر حتماً نمیتوان ارزش ساخت و به تصویر درآوردن این رویداد را نادیده گرفت...
شاید بد نباشد این را هم عرض کنم به دلایل متعدد ما نمیتوانیم یک سریال کامل در خصوص کشتار گوهرشاد بسازیم و این میتواند یک خط از داستانی باشد و یک چنددقیقهای کشتار را ببینیم. یکی از این دلایل بحث لوکیشن و دکور این کار است. چون نمیشود مسجد گوهرشاد را برای یک سریال چند ماه اختصاص داد. با جلوه ویژه و سیجی هم اگر طولانی بمانید لو میرود.
اینکه عدهای از مردم با نیت تظلمخواهی در حرم امام رضا (ع) بست نشستهاند و کسی به خودش جرئت داده که همه آنها را به قتل برساند و بر این جنایت هم سرپوش بگذارد، اتفاق بسیار عجیب و بزرگی است. اما برای اینکه خود حادثه یک سریال بشود، به نظرم نشدنی است
ضمن اینکه نمیدانم تحصن چقدر برای یک سریال داستانخیز است. اینکه عدهای از مردم با نیت تظلمخواهی در حرم امام رضا (ع) بست نشستهاند و کسی به خودش جرات داده که همه آنها را به قتل برساند و بر این جنایت هم سرپوش بگذارد، اتفاق بسیار عجیب و بزرگی است. اما برای اینکه خود حادثه یک سریال بشود، به نظرم نشدنی است. لااقل عرضه ما در به تصویر درآوردن این حادثه بزرگ در این اندازه بود و ایکاش دیگرانی بیایند و بتوانند با جزئیات بیشتر آن را تصویر کنند.
* در روایت طرح اولیه داستان، اشاره به ماجرای اطلاع از تولید سریال «شهرزاد» و شباهت حرفه مهربانو با کاراکتر اصلی آن داشتید که منجر به تغییر حرفه مهربانو شد، درباره شباهت دیگر اجزای این ۲ داستان چرا حساسیت نداشتید؛ شباهتهایی که بخشهایی از آن را نمیتوان کتمان کرد؛ از ماجرای رقابت عشقی ۲ عاشق که یکی وابسته به قدرت است گرفته تا داستان فرعی کارتلهای مواد مخدر و جدال باندهای شبه مافیایی بر سر این تجارت. حتی گرههایی مانند به زندان افتادن یکی از رقبا و شرط گذاشتن رقیب وابسته به قدرت برای معشوق که به شرط فراموشی رقیب میتواند اعمال قدرت کرده و محبوب در بند را آزاد کند. متوجه این شباهتها نشدید یا برایتان محل حساسیت نبود؟
اینکه برخی قسمتهای اولیه سریال ما را با «شهرزاد» مقایسه کردهاند، من تشکر میکنم. با یک سریال خوب مقایسه شدهایم. اینکه بد نیست؟ مثل اینکه به یکی بگویند تو شبیه جرج کلونی هستی! (میخندد) اینکه ناراحتی ندارد. اما به نظرم به سه دلیل این حس شباهت ایجاد شده، اول اینکه هر دوی ما در یک فضای بصری و دکوری کار کردهایم. شهرک سینمایی غزالی، بالاخره خیابان لالهزار شهرک سینمایی یکی است...
* البته سؤال من بیشتر ناظر به شباهت گرهها و موقعیتهای داستانی بود تا فضای بصری...
در بحث داستانی ما داستانمان شبیه هم نیست ولی وقتی در یک ژانر کار میکنید هر دوی ما از یک سری مؤلفه و قواعد ژانر کمک میگیریم. تمام قصههای پلیسی با تمام تفاوتشان یک سری المان مشترک دارند که میشود ردیف کرد که همانها میشود قواعد و المانهای ژانر. شبیه هم هستند. مثل شباهتهای المانی و داستانی و کاراکتری پوآرو و شرلوک هلمز. از یادها رفته و شهرزاد هر ۲ ملودرامهای عاشقانه در بستر تاریخ هستند و طبیعی است المان مشترک داشته باشند.
میخواهید برای شما شباهت پیدا کنم میان «از یادها رفته» با «کازابلانکا»؟ یا «کازابلانکا» و «شهرزاد». همیشه داستانهای عاشقانه نقاط اشتراک با یکدیگر دارند. همین ماجرایی که درباره شباهت «شهرزاد» و «از یادها رفته» فرمودید. اینکه زنی برای آزادی عشقش سراغ رقیبش میرود و از او کمک میخواهد مگر در «کازابلانکا» این نیست؟
ریک به لیزا میگوید من کارتهای خروج را به شرطی میدهم که آن مرد برود اما تو پیش من بمانی. این موقعیت متناقض بین نجات معشوق و همزمان از دست دادن معشوق هم در «کازابلانکا» هست، هم در «شهرزاد»، هم در «از یادها رفته» و هم در دویست داستان عاشقانه دیگر.
داستانهایی از جنس «برادرجان» و یا «دلدار» هزاران روایت مشابه دیگر داشتهاند و دیگر کسی دنبال نمونه در ذهنش نمیگردد چون این جنس را میشناسد. اما داستان ملودرام تاریخی در این بازه سی چهل ساله ۲ نمونه بیشتر نداریم، یکی «کلاهپهلوی» یکی «شهرزاد». چون نمونهها در این مدل اندک است، شباهتها به چشم میآید. ما اگر ۵۰ تا سریال تاریخی کار کنیم دیگر احتمالاً کسی به دنبال شباهتها نمیرود و آن وقت است که اتفاقاً تفاوتها موضوعیت پیدا میکند و دیده میشود. کسی که ماشین ندیده است احتمالاً تفاوت بنز و بیامو را متوجه نمیشود اما کسی که زیاد ماشین دیده باشد، تفاوت دو مدل بنز را هم متوجه میشود.
* یکی از نکات در روند روایت «از یادها رفته» چندپاره شدن داستان از حوالی قسمت ۱۲ به بعد بود. تا پیش از آن مخاطب با داستان سرراست یک رقابت عاشقانه همراه بود اما از قسمت ۱۲ و با ورود خاندایی ناگهان شاهد چندین و چند روایت فرعی بودیم که برخی حتی باعث سردرگمی مخاطب هم میشد؛ از برادران نادر گرفته تا ماجراهای خاندایی و موارد دیگر. این چندپاره شدن روایت اولاً چقدر تعمدی بوده است؟ ثانیاً فکر نمیکنید که این ایجاد سردرگمی برای مخاطب ناشی از ناکامی شما در طراحی منطقی خط سیر تحولات بوده است؟
چه سؤال خوبی؛ خود من اتفاقاً از قسمت ۹ به بعد سریال را خیلی دوست دارم. برعکس این برداشت که کسی بگوید تا پیش از آن داستان یکدستتر و سرراستتر بود. البته این به معنای این نیست که قبل از آن را دوست ندارم، بالاخره عمرم را برای همه آن گذاشتهام اما تا پیش از قسمت ۹ ما چند کاراکتر ساده و چند موقعیت ساده داریم که مخاطب هم بهراحتی با آنها همراه میشود.
این جهان بسیار کوچک است و بعد از آنکه مخاطب با آن آشنا شد، وقت آن بود که او را با جهان بزرگتری آشنا کنیم. از همان جا وقتی بهصورت لانگشات به موقعیت کاراکترها نگاه میکنیم، با تصویر یک دوره تاریخی مواجه میشویم که چند خط قصه کامل در دل آن قابل روایت است. حالا با ابعاد دیگر کاراکترها از خسرو و مهراد گرفته تا نادر و دیگر شخصیتها باید آشنا میشدیم. به نظرم یک داستان یک خطی صرفاً عاشقانه، ملالآور میشد.
* متوجه منطق بسط قصه از جایی به بعد شدم اما کاش این چندپاره شدن برای مخاطب محسوس نبود!
راستش من خودم در ذهنم که داستانها را مرور میکنم، همه اجزا را کنار هم یک کل میبینم و لازم میبینم. به نظرم روشن است با خطوط مختلف داستان قصدمان آب بستن نبوده است. چون اجرای همین داستانها مثل گوهرشاد یا برادر نادر خیلی سخت و طاقتفرسا بود. برای همین سکانس کشتار گوهرشاد بیش از شش ماه درگیر طراحی و مقدمات و هماهنگی و جلوه ویژه بودیم. شاید این تعدد ماجرا که شما حس کردید به نحوه پخش و زمان پخش هم برگردد.
مخاطب بعد افطار یک سریال ساده و یک خطی میخواهد. میخواهد پایش را دراز کند و با داستان همراه شود. حوصله داستان چندلایه و پیچیده که برای دیدنش باید تمرکز کند، آنهم با اینهمه حرکت بازیگر و تند تند صحبت کردنشان و حرکت دوربین و نورپردازی با آینه و اینها را ندارد
مخاطب بعد افطار یک سریال ساده و یک خطی میخواهد. میخواهد پایش را دراز کند و با داستان همراه شود. حوصله داستان چندلایه و پیچیده که برای دیدنش باید تمرکز کند، آن هم با این همه حرکت بازیگر و تند تند صحبت کردنشان و حرکت دوربین و نورپردازی با آینه و اینها را ندارد. به این اضافه کنید چقدر ممکن است تمام بیستوپنج شب پخش را یک مخاطب همهاش را ببیند و افطاری جایی نرود. مهمانی نرود و… تا ارتباط و انسجام این داستانها با هم را بیابد. کاش ما مثل قدیم یا مثل پخش الان بخش بزرگی از سریالهای آمریکایی باکسی هفتگی هم داشتیم. تا فرصت کند مخاطب از این هفته تا هفته بعد قصه را هضم کند. وقتی این هضم صورت نمیگیرد، از جایی به بعد ابهاماتی برای طیفی از مخاطبان بهوجود میآید و مدام میپرسند چرا اینگونه شد!؟
* برای چنین روایتی احساس نمیکنید ویترین نامناسبی در نظر گرفتید؟ سریال «از یادها رفته» واقعاً از منظر انتخاب بازیگر لطمه جدی خورده است. یکی از دلایلی که بخشی از این ارزشهای محتوایی از دید مخاطب پنهان ماند هم همین نقطهضعف بود. این امتیازی است که مثلاً «شهرزاد» به خوبی از آن بهره برد و بهرغم برخی ضعفهای داستانی در قسمتهای ابتدایی به واسطه ترکیب بازیگران مخاطب را مجاب به همراهی کرد و یا در همین سریالهای رمضانی امسال شاهد بودیم که حضور علی نصیریان چه پشتوانهای برای همراهی مخاطب با سریال «برادرجان» شد. بهعنوان مشاور پروژه چه توضیحی درباره این نقطهضعف دارید؟
به صورت مصداقی میتوانید در این زمینه نظرتان را بفرمایید...
* در قسمتهای ابتدایی محور داستان سه کاراکتر مهربانو، فروغ و مهراد هستند که انتخاب بازیگر هیچکدام مناسب نیست. رضا یزدانی عملاً گزینهای اشتباه بود و ایکاش خودش هم زودتر متوجه شود که نباید بازیگری را ادامه دهد. هلیا اما می برای این نقش کمی ناپخته است، هرچند در قسمتهای پایانی شاهد پختهتر شدنش بودیم اما در ابتدا مخاطب نمیتوانست با او همراه شود. میترا حجار هم بهرغم سابقهای که دارد، بهنوعی در دوران افول بازیگری خود به سر میبرد. وقتی در همان گام نخست این سه ضلع اصلی نمیتواند من مخاطب را با خود همراه کند، طبیعی است که دنباله قصه را هم از دست میدهم.
سبک کارگردان «از یادها رفته» با کارگردان مجموعهای مثل «شهرزاد» متفاوت است. سبک حسن فتحی در شهرزاد این است که همهچیز در خدمت قصهگویی باشد اما سبک کارگردانی بهرام بهرامیان بهگونهای است که مدام با مخاطب فاصلهگذاری میکند. حتی در تدوین هم این رویکرد را دنبال میکرد. اگر این سریال در دست من بود، حتماً ریتم کارگردانی و تدوین را ۱۰ تا ۲۰ درصد کندتر میگرفتم. بهرامیان درست جاهایی که مخاطب عام احساس درگیری با روایت و داستان میکرد، فاصلهگذاری ایجاد میکرد و این در همه ابعاد فنی کار مشهود است. پس کارگردان تعمداً به دنبال این بود که در جاهایی مخاطب بیش از اندازه با کاراکتر همذاتپنداری نکند.
* یعنی میخواهید بگویید بازیگران اجازه و یا فرصت بروز و ظهور بیشتر نداشتهاند؟
فقط خواستم روی نقش کارگردان تأکید کنم. حتی درباره اینکه شما اشاره میکنید هلیا امامی از جایی به بعد گویی به پختگی رسیده است این مربوط به تحلیل و انتظار بهرامیان از نقش مهربانو بود. تحلیل بهرامیان این بود که مخاطب با مهربانو در آغاز نباید همذاتپنداری کند. هرچه جلوتر میرود و با تحولاتی که پشتسر میگذارد باید مخاطب گام به گام او را بیشتر بپذیرد و وقتی در سه چهار قسمت آخر متحول شد، مخاطب حالا او را دوست داشته باشد و درکش کند و احساس نزدیکی کند. بگذارید یک مثالی بزنم. یکی از راههای نزدیک شدن با کاراکتر این است که خیلی سرراست بدانی حرف حساب این کاراکتر چیست، انگیزهها و دغدغههایش را درک کنی. در ده قسمت اول هرجایی که فیلمنامه چنین رویکردی پیدا میکرد، بهرامیان جلوی آن را میگرفت تا مهربانوی اول داستان چندان دلچسب مخاطب نباشد.
* هنوز پاسخم درباره انتخاب بازیگران را نگرفتهام.
انتخاب بازیگر یکی از معضلات ساخت فیلم و سریال است. ما واقعاً در رنج سنی به عدد انگشتان دست بازیگر نداریم. همین الان اگر بگویم گزینه مطلوب کیست، همانطور که فرمودید شما خواهید گفت، مثل «شهرزاد» و شهاب حسینی! ولی ما فقط یک شهاب حسینی داریم آن هم با یک قیمت و شرایط خاص...
* این درست ولی آلترناتیو شهاب حسینی هم الزاماً رضا یزدانی نیست!
کمتر بازیگری حاضر است یک سال خود را در اختیار یک سریال بگذارد. مشکل سریالهایی که تولیدشان زمانبر است این است. در یک سریال ۳ ماهه میشود سراغ علی نصیریان رفت که یک ماه یا دو ماه در یک نقش فرعی حضور داشته باشد و هفتهای ۲ روز هم بیاید. اما برای سریال تاریخی و در طول یک سال چنین گزینههایی بهراحتی به دست نمیآید، مگر با بودجههای هنگفت الف ویژه.
* یعنی باید بپذیریم با سطح سلیقه تیم سه نفره تهیهکننده، کارگردان و شما بهعنوان نویسنده و مشاور، ایدهآلترین ترکیب بازیگران، همین ترکیب فعلی بوده است؟
اگر به ایدهآل باشد که خیلی خوب بود نقش مهربانو را اینگرید برگمن بازی میکرد و نقش مهراد را هم همفری بوگارت؛ اتفاقاً هم خانم امامی و هم رضا یزدانی هم این ترکیب را بیشتر دوست میداشتند! (میخندد) البته ایدهآل آنها هم احتمالاً این بود جای من، چارلی کافمن این سریال را مینوشت. اما در عالم واقع که نمیتوان اینگونه عمل کرد. بالاخره ما بودجهای در اختیار داشتیم که براساس آن باید عمل میکردیم...
* اتفاقاً درباره بودجه این سریال هم ابهامات زیادی مطرح شده است، بد نیست توضیحی هم در این زمینه بدهید بهخصوص که در رسانهها بهعنوان سریال الفویژه معرفی شد و میدانید ارقام این دست تولیدات در تلویزیون بسیار بالا است...
میدانید بودجه سریالسازی چقدر است؟
* دقیق نه اما معمولاً دقیقهای بین ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان برای هر دقیقه از مجموعههای الفویژه و چیزی در حدود ۱۰ تا ۱۲ میلیون تومان برای سریالهای معمول و روتین.
تلویزیون در حال حاضر تنها ۲ سریال الف ویژه دارد؛ موسی (ع) و سلمان فارسی… سریالهای معمولی تلویزیون امروز با دقیقهای حدود ۵ میلیون تومان برآورد میشود که ۲ سریال رقیب ما در ماه رمضان همین امسال هم با همین رقم تولید شدند. «از یادها رفته» اما برآوردش دقیقهای ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان بوده است. با برآورد دقیقهای ۵ میلیون تومان کلید خورد و حالا به ۹.۸۰۰ رسیده است. چهارده ماه فیلمبرداری. با گوهرشاد پانزده ماه. سه سال کار. ۲۵ قسمت تولید.
* این رقم برای سریالهای مشابه مانند معمای شاه چندان مرسوم نیست...
از رقم تولید «معمای شاه» خبر دارید؟
* دقیقهای ۳۰ میلیون تومان اگر اشتباه نکنم...
۵ سال پیش با برآورد دقیقهای ۳۰ میلیون تومان ساخته شد.
* یعنی در یک برآورد کلی هر قسمت از سریال «از یادها رفته» با هزینهای معادل یک سوم هر قسمت از «معمای شاه» تولید شد؟
یک سوم نه، با توجه به تفاوت قیمتها از ۵ سال پیش تا امروز چیزی حدود یکششم میشود. آن زمان که دقیقهای ۳۰ میلیون تومان خرج «معمای شاه» شد، سریال معمولی با دقیقهای ۲ میلیون تومان مصوب میشد، امروز هزینه سریال معمولی به ۵ میلیون رسیده اما برای سریال تاریخی از این جنس به ۹.۸۰۰ کاهش پیدا کرده است. من افتخار میکنم مشاور تولید پروژهای بودهام که شما بهعنوان مخاطب حرفهای احساس کردهاید یک سریال الفویژه است. در حالی که اصلاً چنین بودجهای نداشته است.
«از یادها رفته» از نظر کیفیت تولید حتماً الفویژه است اما از نظر بودجه اینگونه نبوده است. بهطور قطع میگویم از نظر تعداد لایههای حضور سیاهیلشگر در مقابل دوربین، مطلقاً هیچیک از سریالهای تاریخی ما تا به امروز مشابه «از یادها رفته» نبوده است؛ از «کلاه پهلوی» گرفته و «معمای شاه» تا «شهرزاد»
«از یادها رفته» از نظر کیفیت تولید حتماً الفویژه است اما از نظر بودجه اینگونه نبوده است. بهطور قطع میگویم از نظر تعداد لایههای حضور سیاهیلشگر در مقابل دوربین، مطلقاً هیچیک از سریالهای تاریخی ما تا به امروز مشابه «از یادها رفته» نبوده است؛ از «کلاه پهلوی» گرفته و «معمای شاه» تا «شهرزاد». رعایت جزییات در این کار بینظیر بوده است. حالا من از شما میپرسم، با توجه به اینکه کارگردان به ازای هر قسمت مبلغ ثابتی دریافت میکند، کارگردانی یک سریال معمولی ۳۰ قسمتی با همان برآورد دقیقهای ۵ میلیون در طول سه ماه بهصرفهتر است یا کارگردانی ۲۵ قسمت از یک سریال تاریخی آن هم در طول سه سال؟ درآمدی که بهرام بهرامیان از کارگردانی سریال «از یادها رفته» در طول سه سال کسب کرده است، در مجموع و بدون کم و زیاد، فقط ۴۰۰ میلیون تومان بوده است. یعنی سالی صد میلیون. یکی از دلایل ارزان شدن این سریال، همین دستمزدهای پایین همه عوامل بوده است.
* بهنظر میرسد درباره ترکیب بازیگران هم این صرفهجویی مالی بیتأثیر نبوده است!
در همه دنیا سریالهای تلویزیون کارکردشان کشف و معرفی بازیگر است. این اشتباه است که تلویزیون به دنبال بازیگران سینما برود. کمااینکه در همین سالها در سریالهایی مانند «لاست» یا همین «بازی تاجوتخت» شاهد بودیم. مگر کسی بازیگران این سریالها را قبلاً میشناخت؟ یکی از وظایف تلویزیون تولید بازیگر است...
* قبول کنید لااقل «از یادها رفته» در این زمینه توفیقی نداشته است!
رضا یزدانی یک آهنگ برای سریال ما خواند بالای ۸ میلیونبار دانلود شد...
* خواننده خوبی است و شکی در این نیست، طبیعی هم هست موسیقیاش مخاطب داشته باشد اما برای بازیگری باید تجدیدنظر کند...
خواهش میکنم صفحه رسمی سریال در اینستاگرام را ببینید. بخش قابلتوجهی از مخاطبان بعد از حذف یزدانی از سریال از ما گلهمند شدند. یکی از خوشبختیهای ما این بود که رضا یزدانی از قبل یک سلبریتی بود و ما عملاً از ظرفیت حضور او برای دیده شدن سریال استفاده کردیم. باید بپذیریم مدل سلیقه مخاطبان باهم متفاوت است. یک دهه هشتادی شاید با یزدانی بیشتر حال کند و یکی در سن و سال من و تو، بیشتر به حسین یاری و سیما تیرانداز. یکی که پدر است و نوه دارد با حسین پاکدل و رسول نجفیان.
* بهعنوان فراز پایانی این گفتگو دوست داریم درباره میزان خشونت در سریال هم توضیحاتی بدهید. بهخصوص که هشدار منفی ۱۲ سال که در آستانه سکانسهای خشن سریال درج میشد صورتی کمدی پیدا کرده بود...
انگار مخاطب باید میپرید و چشم بچهاش را میگرفت (میخندد)!
* به نظر شما واقعاً برای سریالی که در تایم طلایی یک شبکه سراسری پخش میشد، این حجم از خشونت قابل توجیه است؟
میتوان توجیه بیاورم اما صادقانه بگویم سلیقه شخصی من هم این حجم از خشونت در سریال نبود. اگر من کارگردان بودم شاید برخی بخشها را لطیفتر تصویر میگرفتم. البته پاسخ کارگردان به من این است، چون قبلاً سر این موضوع بحث داشتیم. کارگردان میگوید تو در فیلمنامه این خشونت را نوشتهای و من دارم آن را تصویر میکنم! من میگفتم من نوشتم در زندان شکنجه میکنند اما سی ثانیه نه یک دقیقه. ایشان میگفت من وقتی قرار است خشونت آن دوره تاریخی را برای مخاطب تصویر کنم باید بهگونهای باشد که مخاطب آزار ببیند. این استدلال کارگردان است...
* اما مخاطب اگر آزار ببیند، کنترل در دست دارد و شبکه را تغییر میدهد، در تلویزیون که اجباری برای تماشا نیست!
من نظر کارگردان را در این مورد گفتم که البته از نظر سینمایی منطق درستی هم هست. استدلال من هم ناظر به مدیوم تلویزیون بود که ما کشش لازم برای این میزان ا نداریم.. بهرامیان استدلال دیگری هم داشت و آن اینکه این میزان خشونت در سریال تاریخی در لحظه تأثیر میگذارد اما در ذهن مخاطب نمیماند. مانند جنگهای تاریخی در سریالها که کلی خون و خونریزی با شمشیر دارد اما فراموش میشود اما اگر در یک سریال با داستان روز فقط یک چاقو کشیده شود، در ذهن مخاطب میماند. بهرامیان میگفت اگر سریال تاریخی نبود حتماً این قدر صریح این جزییات را تصویر نمیکردم.
* این آزار دیدن مخاطب فکر نمیکنید باعث ریزش بخشی از مخاطبان «از یادها رفته» شد و به همین دلیل در میان سه سریال رمضان امسال مقام سوم را در میزان مخاطب به دست آورد؟
براساس نظرسنجی ده روز اول، سریال از یادها رفته ۳۳ درصد مخاطب داشته است، سریال «دلدار» ۳۴ درصد و سریال «برادرجان» ۴۵ درصد. این تنها آمار منتشر شده است که مربوط به ۱۰ روز اول ماه رمضان است. ۲ نکته را در نظر بگیرد.
در رمضان سال گذشته پرمخاطبترین سریال «رهایم نکن» با ۳۵ درصد مخاطب بوده است. به تعبیر دیگر امسال سریالهای دو شبکه یک و دو معادل پربینندهترین سریال سال گذشته مخاطب داشتهاند. سریال شبکه یک ۱۰ درصد هم رشد داشته است و این یعنی مجموعاً امسال مخاطبان بیشتری داشتهایم
در این دست آمارها ۳۳ و ۳۴ عملاً یک عدد است و باید گفت این ۲ مجموعه مخاطبان یکسانی داشتهاند و میتوان گفت رتبه دوم و سومی وجود ندارد. سریال دیگر هم به جهت پخش همزمان با سفره افطار طبیعتاً شرایط بهتری برای دیده شدن داشته است. اساساً در هر سال هم این نسبت وجود داشته و سریال شبکه سه معمولاً ظرفیت بالاتری برای جذب مخاطب دارد. چراکه هم کیفیت پخش اچدی دارد و هم به تعبیری در شبکههای دیگر برنامه معارض ندارد. همزمان با سریال شبکه سه در شبکه دیگر اخبار پخش میشود اما همزمان با سریال شبکه یک، شبکههای دیگر عصرجدید و فوتبال والیبال در کنداکتور دارد که اینها حجم بالایی از مخاطب را به سمت خود جذب میکند.
سوای این آمار به این نکته هم توجه کنید که در رمضان سال گذشته پرمخاطبترین سریال «رهایم نکن» با ۳۵ درصد مخاطب بوده است. به تعبیر دیگر امسال سریالهای دو شبکه یک و دو معادل پربینندهترین سریال سال گذشته مخاطب داشتهاند. سریال شبکه یک ۱۰ درصد هم رشد داشته است و این یعنی مجموعاً امسال مخاطبان بیشتری داشتهایم.
* از فصل دوم سریال چه خبر و آیا قرار بر تولید ادامه داستان با همان مختصاتی که اشاره کردید هست؟
نمیدانم بحث فصل دوم «از یادها رفته» از کجا آغاز شد، بحث مختصری از ابتدا بود اما همان موقع هم موضوع بعیدی بود!
* اصل قصهای که خود شما ابتدای همین مصاحبه تعریف کردید که هنوز روی زمین است!
آن یک فیلمنامه ۵۰ قسمتی کامل است که هنوز هم میتواند ساخته شود. دلیلی که برای بعید بودن تولید ادامه داستان «از یادها رفته» مدنظر دارم شرایط تولید است. با این شرایط از نظر بودجه و شرایط حمایتی ادامه این پروژه بعید است شدنی باشد. این سریال در هر قسمت تقریباً ۲۰ دقیقه جلوههای ویژه رایانهای دارد. شما هر جای تهران دوربین بکارید حداقل ۲دو تا تیر چراغ برق در تصویر خواهید داشت که همه اینها باید در نسخه نهایی پاک شود. حدود یک میلیارد تومان فقط برای ویژوال افکت مجموعه تا اینجا هزینه شده است. مضاف بر اینکه اشاره کردم، برای تهیهکننده و کارگردان هم به صرفهتر است که کارهای آپارتمانی و معمولی بسازند.
تاریخیسازی در ایران از دید بسیاری مغفول مانده است. در این دوره حمایتهایی صورت گرفت و چند پروژه به سرانجام رسید و سنت سریالهای تاریخی ارزانقیمت شکل گرفت اما سیستم تولید تاریخیسازی در تلویزیون ایران در شش هفت سال قبل از بین رفته است و باید حمایتی جدی برای احیای آن صورت بگیرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com