به عنوان یکی از شاهکارهای استنلی کوبریک، فیلم «دکتر استرنجلاو» (Dr. Strangelove) یک کمدی سیاه هجوآمیز در مورد تضاد و درگیری ایدئولوژیها بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده، کمونیسم در برابر کاپیتالیسم است. کوبریک با استفاده از کلیشههای درگیری بین این دو کشور و ایدئولوژی، یک دنیای مضحک میسازد که رفتار انسان را مورد نقد قرار میدهد. در این فیلم، پیتر سلرز بزرگ نقش سه شخصیت را بازی میکند.
ژنرالی تصمیم میگیرد که با استفاده از بمب هستهای به اتحاد جماهیر شوروی حمله کند و نظرات سران کشورش را نادیده میگیرد. در مقابل، رییس جمهور و مشاورانش در حال بررسی گزینههای موجود برای جلوگیری از آغاز یک جنگ هستهای هستند. در انتهای فیلم، بمب در حال پرتاب است که یکی از افراد دخیل در پرتاب سوار موشک شده و مانند یک گاوچران آن را هدایت میکند تا به سمت خاک شوروی برود.
در این حین، در پنتاگون، دکتر استرنجلاو که با آلمانیهای نازی همکاری داشته، هویت هیتلر را که در کنار او قرار دارد فاش میکند. کوبریک بدین ترتیب سعی دارد افراطی بودن و مشکوکیت ژنرال ها، فرماندهان و رییس جمهورهای آن دوران را در متن جامعهای غرق در جنگ سرد به تصویر کشیده و به نقد بکشد.
۴- بچه رُزماری (۱۹۶۸)
رومن پولانسکی به عنوان یکی از جنجالیترین کارگردانان معاصر، چندین شاهکار سینمایی ساخته است. او با ساخت فیلمهایی که در آن با تعلیق و وحشت بازی میکند خود را به عنوان یکی از استادان این ژانر تثبیت کرده است. فیلم «بچه رُزماری» (Rosemary’s Baby) که میتوان آن را مرکزیت ژانر وحشت مدرن نامید در مورد زوجی است که میخواهند بچه درار شوند. در نهایت زن باردار میشود، اما رفته رفته متوجه میگردد که شوهر و همسایگان سالخورده اش با یک فرقه شیطان پرستی ارتباط دارند و در نهایت به این باور میرسد که او قرار است فرزند شیطان را به دنیا بیاورد.
در پایان فیلم و پس از مرگ ظاهری نوزادش، رُزماری دست از تحقیقات خود برنداشته و یک راهرو مخفی زیر خانه اش پیدا میکند و ناگهان همسر و تعداد دیگری از افراد را در حال انجام مراسم شیطان پرستی میبیند. او در ابتدا وحشت زده به سمت گهواره پسرش میرود و در ادامه توسط اعضای فرقه به مراقبت از این موجود شیطانی ترغیب میشود. در این سکانس، پارانویا، دیوانگی، فریب و از همه جالب تر، عشق به فرزند به نمایش گذاشته میشود که باعث میشود «بچه رُزماری» یکی از ترسناکترین و پیچیدهترین فیلمهای تاریخ سینما باشد.
۳- دیکتاتور بزرگ (۱۹۴۰)
فیلم «دیکتاتور بزرگ» (The Great Dictator) ساخته چارلی چاپلین یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده در طول جنگ جهانی دوم در مورد فاشیسم است. در این فیلم مصوت، چاپلین سیستم حکومتی ترویج شده توسط آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی را به شدت به باد انتقاد میگیرد. در این فیلم داستان یک تاجر ساده یهودی روایت میشود که تحت تعقیب یک دیکتاتور بیرحم به نام آدنوید هینکل قرار دارد. در بحبوحه این ماجرا، اما تاجر یهودی به دلیل شباهت ظاهری فراوان با خود دیکتاتور اشتباه گرفته میشود.
سکانس پایانی فیلم در تاریخ سینما ثبت شد است. از تاجر یهودی که مانند دیکتاتور رفتار میکند خواسته میشود که در مقابل سربازان و طرفدارانش سخنرانی کند و برخلاف انتظاراتی که از یک رهبری تمامیت خواه وجود دارد، او یک سخنرانی انسانی از اتحاد بین انسانها ایراد می کند. چاپلین در پایان بندی فیلم خود به شکلی تاثیرگذار و متضرعانه از مردم دنیا میخواهد که به جای جنگ با هم متحد شوند و صلح را برگزینند.
۲- استاکر (۱۹۷۹)
به عنوان یکی از شاهکارهای متعدد آندری تارکوفسکی، فیلمساز شهیر اهل اتحاد جماهیر شوروی، فیلم «استاکر» (Stalker) با فضای فیلسوفانه متداول فیلمهای تارکوفسکی و دوربین تماشاگرش، یک شاهکار هوشمندانه در تاریخ سینما محسوب میشود. فیلم در مورد سه مسافر است که وارد منطقهای میشوند که دولت ورود به آن را ممنوع کرده است.
شخصیت استاکر راهنمای دو نفر دیگر در جایگاه نویسنده و پروفسور است. گفته میشود که در این منطقه اتاقی وجود دارد که هر کسی وارد آن شود خواسته هایش برآورده میشوند. با مواجه به خطراتی مرگبار، این سه در مورد انگیزههای خود برای ورود به منطقه ممنوعه با هم بحث میکنند. در سکانس پایانی دختر استاکر به نام مانکی را میبینیم که در حال نگاه به یک لیوان شیر روی میزش میبینیم در حالی که صدای عبور قطاری از کنار خانه شان را میشنود.
ناگهان لیوان شروع به لرزیدن کردن و در نهایت واژگون میشود. این سکانس که تنها در یک برداشت گرفته شده به سفر استاکر به درون منطقه ممنوعه اشاره دارد، زیرا در ابتدای فیلم استاکر و همسرش در مورد سلامت دخترشان و اینکه چطور میتوانند بیماری او را درمان کنند با هم بحث دارند. ارتباط واژگونی لیوان شیر با منطقه ممنوعه و خواستههای درونی استاکر نکته مبهمی است که باعث زیبایی پایان بندی این فیلم میشود.
۱- ۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی (۱۹۶۸)
استنلی کوبریک یکی از متنوع الکارترین کارگردانان تاریخ سینما بود که در ژانرهای مختلف فیلمهایی ماندگار و شاهکار ساخته است. فیلم «۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) به عنوان یکی از مبهمترین فیلمهای تاریخ سینما است که در آن کوبریک به جستجو در دنیای بزرگ و پیچیده علمی تخیلی میپردازد و موفق میشود.
این فیلم به چندین بخش تقسیم میشود. فیلم از دوران پیش از تاریخ آغاز میشود به یکباره به یک پایگاه فضایی در ماه میآید، جایی که یک تکه سنگ رازآلود باعث حیرت دانشمندان شده است. سالها بعد، سوار بر سفینه دیسکاوری، دیوید و فرانک به سیاره مشتری فرستاده میشوند تا منشاً این تکه سنگ را پیدا کنند. بعد از رسیدن به مشتری، دیوید وارد یک اتاق سفید با معماری فرانسوی میشود، اما با نسخهای پیرتر از خودش که روی تخت دراز کشیده و در حال مرگ است روبرو میشود.
در چنین سناریو رویایی، آن تکه سنگ ناگهان به شکل یک جنین غول پیکر معلق در فضا دیده میشود. اینجا، سوررئالیسم، سمبولیسم و رازآلود بودن فضا را پر میکند و هیچ توضیح یا تئوری پردازی وجود ندارد. پایان «۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی» خلاصهای از هر چیزی است که فیلم میخواهد نشان دهد: معانی توسط ناخودآگاه هر مخاطب ساخته شده و از تعلق گرایی که در فیلمهای که قبل از این فیلم ساخته شده بودند فرار میشود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com