به گزارش بولتن نیوز، چهاردهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ روحالله نامداری، نویسنده کتابهای «انقلاب و نظریه اجتماعی» و «جدال دو اسلام» به دیدار حق شتافت. نامداری در مقطع دکترای سیاستگذاری تحصیل میکرد و از فعالین جنبش عدالت خواه و از داوران پنجمین دوره جشنواره عمار بود. در گزارشی به قلم یاسر عسگری و عباس قاسمیان از نزدیکان نامداری به بیان برخی ویژگیهای این فعال فرهنگی پرداخته ایم؛
روح الله صراحت لهجه و رُکگویی را میپسندید
۱- روحالله خیلی اعتقاد داشت که ما باید خودمان باشیم. ادا در نیاوریم. با خودمان رودربایستی و تعارف نداشته باشیم. جلوهفروشی نکنیم. ریاکار نباشیم. آنچه که معتقدیم باشیم و نه آنچه که دیگران میپسندند باشیم؛ نه آنچه که دیگران از ما انتظار دارند. صراحت لهجه و رُکگویی را میپسندید. در زندگی هم باید در حد و اندازه خودمان باشیم، نه اینکه اهل پشتکار و تلاش نباشیم. از یک طرفی در تحلیل افراد قائل بود که آنها را باید آنطوری که هستند ببینیم و در حقشان اغراق نکنیم. از اینکه در جامعه افرادی پیدا میشوند که خودشان هستند و جلوهفروشی نمیکنند خوشحال بود و سعی داشت با آنها ارتباط برقرار کند. مثلاً ماجرای دیدار شأن استون و نادر طالبزاده با یوسفعلی میرشکاک را تعریف میکرد که بعد از گذشت دقایقی، شأن استون جذب مشی و حرفهای میرشکاک شد و به ثبت و ضبط گفتارهای او پرداخت؛ چرا که برای یک غربی خیلی جالب است که افرادی ببیند که خودشان هستند و نقش بازی نمیکنند.
معترض جلوه فروشی و خودنمایی حزب اللهیها بود
۲- از اینکه نیروهای حزباللهی و ارزشی به جلوهفروشی و خودنمایی روی آوردند معترض بود و آن را آسیب بزرگ و انحرافی عمیق و ماندگار میدانست. اگرچه این روحیه در برخی نیروهای غیرانقلابی و روشنفکران و سیاستمداران وجود داشت، اما رسوخ این روحیه در بین نیروهای حزباللهی خصوصاً نیروهای فکری حزباللهی را یک آسیب بسیار جدی میدانست. اینکه همه به دنبال مطرح کردن خودشان شدند و نه تفکر و اندیشه انقلابی. شاید در مواجهه با این روحیه شایع بود که تلاش میکرد کمتر از خود و توانایی و مطالعات خود یاد کند و حتی در آثاری که بیشترین نقش را در گردآوری و تنظیم و تدوین آن داشت، اسم خودش را نیاورده و به عبارت «انجمن فرهنگی هنری شهید بهروز محمدی؛ ایذه مسجد جامع» بسنده میکرد.
اما از آنسو، وقتی کار نیروهای ارزشی و حزباللهی را برای چاپ و نشر پیگیری میکرد تلاش داشت که حتماً اسمشان در آن کتاب در روی جلد و شناسنامه بیاید که اینها تشویق بشوند و هویت بگیرند. مثلاً در دو کتاب «عفریته و افلاطون» و «دین در دام درام» که مجموعه مقالات و یادداشتهای آقای نعمتالله سعیدی است.
اصرار داشت که نام تدوینگرانش در روی جلد و شناسنامه کتاب بییند، اما از اینکه برخی افراد خودشان را مطرح کنند خیلی بدش میآمد، ولی خودش تلاش داشت آثار قلمی و شفاهی نیروهای ارزشی و حزباللهی را به اسم خود آنها منتشر نماید. در این سهچهار ساله اخیر حرکت خوبی در خصوص شناسایی نویسندگان حزباللهی جوان یا ناشناخته در نشر معارف شروع شد که نقش روحالله در آنها غیر قابل انکار است. مثلاً دو کتاب «عفریته و افلاطون» و «دین در دام درام» نعمتالله سعیدی، «درآمدی بر هنر انقلاب» محسن صفایی فرد، «یادداشتهایی در باب فرهنگ و مطالعات فرهنگی و کتاب در دست انتشار «میراث مقدس و جنگ ناتمام» اسماعیل نوده فراهانی، «تشکل دهه پیشرفت» و «سبک زندگی انقلابی» و کتاب در دست انتشار «انسان انقلاب اسلامی» محمدصادق شهبازی، «شاه شهیدپرور» روحالله رشیدی و «درآمدی بر منظومه تمدنی شیعه» علیرضا حسینزاده دیلمی و...
۳- روحالله از اینکه میدید برخی نیروهای فکری حزباللهی یا اساتید ارزشی حوزه و دانشگاه خیلی زود میخواهند مطرح بشوند شاکی و معترض بود. او معتقد بود که گام برداشتن برای مطرح کردن خود یا ایدئولوگ و اندیشمندجلوهدادن اشتباه و از القائات شیطان یا هوای نفس است؛ باد کردن نفس و شعلهور کردن تمایلات نفسانی را اصلاً خوش نداشت.
مثلاً گاهی اوقات پیش میآمد که اسم فلان نویسنده یا روحانی را میگفت که میخواهد شهید مطهری شود یا فلانی میخوهد رضا داوری شود یا فلانی دارد ادای فردید درمیآورد. شاید قائل بود که هر چیزی زمانی دارد و با شرایط محیط نشود و خود فرد هم جایز یکسری ویژگیهای اخلاقی و علمی نشود، طرح این مسائل گولزننده و اشتباه است و خود فرد و آیندهاش تباه خواهد کرد.
۴- روحالله به نظام لیبرال سرمایهداری انتقادات زیادی داشت و کتابهای انتقادی زیادی در این باره مطالعه کرده بود و دوستان و همفکرانش را به مطالعه آنها راهنمایی و پیشنهاد میکرد. از اینکه کتابهای انتقادی درباره لیبرال سرمایهداری هم کم ترجمه و چاپ میشوند و هم اینکه در فضای اقتصاد سرمایهداری دیده نمیشوند، دغدغه داشت. معتقد بود هژمونی رسانهای اقتصاد سرمایهداری در کشورهای جهان و حتی ایران پس از انقلاب اسلامی آنچنان قدرتمند است که اصلاً کتابهای انتقادی دیده نمیشوند.
۵- روحالله معتقد بود که بخش قابل توجهی از غربیان – خصوصاً اهل فکرها یا آنهایی که در این دنیای وانفسای تجدد و نسبیتگرایی گمشدهای در درون خودشان مییابند به دنبال سنت یا حقیقت هستند و از ما انتظار دارند که ما خودمان باشیم و هرچقدر روی مبناها و اصولمان پایبند باشیم برایشان جالبتر و قائلتریم. میگفت یکی از روشنفکران مشهور ایرانی را به همایشی در یکی از کشورهای اروپایی دعوت کردند. علاوه بر آن یکی دو روحانی سنتی هم به همایش دعوت شده بودند. وقتی آن روشنفکر مشهور به ایراد سخنرانی پرداخت، با استقبالی مواجه نشد؛ چرا که به زعم آنها، همان حرفها و دغدغههای آنها را بیان میکرد، ولی وقتی آن روحانی سنتی شروع به ایراد سخنرانی پرداخت خیلی از آن استقبال کردند و با تمام وجود گوش میدادند؛ چرا که آنها به دنبال حرفها و تحلیلهای جدید هستند.
غفلت فعالان حزب اللهی از تجربیات جهانی محیط زیست، فقرزدایی، میراث فرهنگی و گردشگری
۶- در نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۵ یکسری کتاب درباره تجربیات جهانی محیط زیست، فقرزدایی، میراث فرهنگی و گردشگری خریدم و برنامهمان این بود که در این فضاها و افقهای جدید و زمینههای بکر فعالیت و اثرگذاری حضور و فعال و مؤثر داشته باشیم – اگرچه به خاطر تغییر سیاستها در نشر و اتفاقات دیگر، خیلی از رویکردهای سابقمان کمرنگ شد – کتابها را برای مطالعه به روحالله دادم، هم برایش جالب بود و هم اینکه خیلی از اساتید و فعالان حزباللهی ما از این فضاها غافل هستند و به یک سری موضوعات تکراری خودمان را مشغول کردهایم.
جلسات مشاوره و همفکری داشتیم که این موضوعات در کجای تفکر انقلابیمان میگنجد و اگر قرار باشد با رویکرد انقلابی در این حوزهها ورود کنیم چگونه و با چه مبنا و رویکردهایی باید به این مسائل بپردازیم. صحبت از تجربیاتی که در گذشته داشتیم و تجربیات کشورهای اسلامی دیگر و … به میان میآمد و کمکم داشت رویکرد ما به این مسائل روشن میشد که تغییر سیاست و اولویتها، این بحثها را ناتمام گذاشت.
تمایل داشتیم در دفتر نشر معارف فضاهای بکر و جدیدی را برای مخاطبان حزباللهی باز کنیم. برنامه حداقلی ما این بود که گامهای اولیهای برای معرفی این فضاها و فرصتهای بکر فعالیت برداریم تا جامعیت مخاطبان و نیروهای حزباللهی ما بیشتر شود و بدانند که فضا برای کار و فعالیت زیاد است و اینقدر به موضوعات تکراری بپردازیم و در حیات خلوت جریانهای غیرانقلابی یا روشنفکری هم ورود مؤثر داشته باشیم.
مثلاً یادم هست روحالله ماجرای بازدید توریستهای خارجی از یکی از مناطق گردشگری کشورمان را تعریف میکرد که صاحبان تور آنها را در یک هتل مدرن و پیشرفته اسکان در همان منطقه اسکان دادند، اما توریستها ناراضی بودند، علت نارضایتی را در این یافتند که آنها خواستار اقامت در یک مکان سنتی بودند. روحالله با شور و حرارت میگفت اگر بنای بازدید و تجربه آنها، اقامت در هتلهای مدرن باشد که هتلهای بسیار مدرنتر و مجهزتر از آن را در کشورهایشان دارند. پس آنها به دنبال چیزهای دیگری هستند.
لذا صاحبان تور آنها را در خانههای قدیمی مردم منطقه یا کاروانسراها اقامت دادند که برایشان بسیار جالب بود؛ چراکه عمدتاً به دنبال تجربه فضاهای غیرمتعارف و غیرمدرن هستند و هرچه ما بتوانیم مناطق سنتی و بکر خودمان را در کشور حفظ کنیم و آنها را مدرن و شهریاش نکنیم، برای آنها جالبتر و جذابتر است و در جذب توریستها موفقتر خواهیم بود.
وقتی در فروردینماه سال جاری (۱۳۹۶) سفر خودم به ابیانه و استقبال فراوان توریستهای خارجی و گردشگران داخلی را برایش گفتم، برایش قابل تأمل بود و بحث به ظرفیتهای مغفول مانده برای درآمدزایی و درآمدزایی روستاییان و الگوهای متنوع اقتصاد مقاومتی کشید. حیف که ثبت و ضبط نشد و...
میگفت جریانات روشنفکری و غربزده بیشتر روی نقاط ضعف ما تمرکز پیدا میکنند
۷- در یک مقطعی کتابهایی که در نقد جامعه و روحیات ایرانی بود خریداری کرده بودم. کتابهایی مثل «جامعهشناسی خودمانی» حسن نراقی و سهچهار کتاب گفتگوهای وی پس از چاپ این کتاب، «دروغ و نقش آن در دین و دنیای ما» از مهندس بازرگان، «علل عقبماندگی ما» مقصود فراستخواه و...
برنامهام را به وی گفتم و اینکه این کتابها اولاً باید به دقت بررسی و تحلیل شود و اینکه نویسندگان حزباللهی ما هم باید در این زمینهها دست به قلم شوند و در اصلاح فرهنگ عمومی خودمان قدمی برداریم. میگفت جریانات روشنفکری و غربزده بیشتر روی نقاط ضعف ما تمرکز پیدا میکنند و آنها را برجسته میکنند و از این طریق حرفها و نظرات خودشان را به جامعه القا میکنند. او از اینکه در جامعه ما روحیاتی مثل سادهزیستی، مهماننوازی، جسارت، شجاعت و ایثار و فداکاری مطرح نمیشود یا تقبیح میشود، معترض بود و آن را غیرعادی و برنامهریزی شده میدانست. اینکه چرا شجاعت و جسارت ایرانی را میزنند و ترس و محافظهکاری را مطرح و برجسته میکنند. روح الله روی خصوصیت شجاعت و جسارت ایرانی عنایت خاصی داشت.
۸- روحالله از اینکه انتشارات تخصصی علوم انسانی مرتبط به فضا و گفتمان انقلاب در بین ناشران ارزشی و انقلابی نیست، آن را یک ضعف جدی میدانست و از اینکه برخی اساتید حزباللهی، برای چاپ کتابهای علمیشان ناچارند به ناشران جریان روشنفکری روی بیاورند جالب نمیدانست. برنامهمان این بود که در دفتر نشر معارف، به چاپ و نشر کتب علوم انسانی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی و ضدجریان لیبرال دموکراسی، روی بیاوریم تا این خلأ را پر کنیم. معتقد بودیم اینکه دو سه ناشر خصوصی انقلابی سالی سه چهار کتاب علوم انسانی ترجمه و منتشر بکنند، کافی نمیدانستیم و معتقد بودیم باید یک ناشر بزرگ و پرتوان، به صورت جدی به چاپ و نشر این کتابها روی بیاورد و سالی ۵۰-۶۰ کتاب جدی تألیفی یا ترجمهای انتقادی منتشر کند که در هژمونی علوم انسانی غربی کاری کرده باشیم.
برایش نویسنده و ناشر معتبر ملاک نبود
۹- روحالله هر کتابی که خوب یا خواندنی بود، بدون توجه به ناشر و نویسندهاش آن را معرفی میکرد. برایش نویسنده و ناشر معتبر ملاک نبود. مثلاً کتاب «قدرت، گفتمان و زبان؛ سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران» نوشته سید علیاصغر سلطانی را در خصوص فهم نظریه گفتمان، کتاب خوبی میدانست. یکبار یک کتاب ترجمه از یک ناشر و نویسنده گمنام را جزو بهترین کتابهای مقدماتی سواد رسانهای میدانست. گاهی اوقات کتابهای شخصیتهای مشهور یا ناشران معتبر را به راحتی رد میکرد و میگفت حرفی برای گفتن ندارد. یا یک مشت لفّاظی است و اظهار فضل. یا اینکه به موضوع کم اولویت یا بی اولویتی پرداخته است. روح الله روی اولویت داشتن موضوع کتابها خیلی توجه داشت.
۱۰- به شخصیتهای آمریکاستیز جهان احترام میگذاشت. مثلاً به هوگو چاوز در ونزوئلا. اینکه ایشان در آن فضا، آمریکاستیزی میکند و مسئولان جمهوری اسلامی، در داخل ایران و به رسم اسلام و مسلمانی، حامی آمریکایند، ناراحتش میکرد.
۱۱- میگفت درباره نقش و اثرات مارکسیسم و کمونیسم در جهان، در ایران کمتر کتاب جامعی موجود است. میگفت متأسفانه مارکسیسم با وجه فلسفی و معرفتیاش (الحاد) به ایران آمد و جنبههای اجتماعی و سیاسی آن وارد نشد و جنبههای اجتماعی و سیاسیاش تحتالشعاع جریان فلسفیاش قرار گرفت، اما اینها نقدهای جدی به نظام سرمایهداری دارند و ما باید آثار مارکسیستهای اجتماعی و سیاسی را بخوانیم و از اینکه در رشتههای اقتصاد، واحدی به نام اقتصاد مارکسیستی ندارند، شاکی بود. اینکه چرا همهاش اقتصاد لیبرال و نئولیبرال در دانشگاههای کشور تدریس میشود، بیاییم کرسی نقد اقتصاد لیبرال و سرمایهداری راه بیندازیم.
کتابهای انتشارات طلایه پُرسو که عمدتاً کتابهای شخصیتهای برجسته یا همسوی مارکسیستی جهان را ترجمه و منتشر میکند مطالعه کرده و پیگیری کرد و برای توزیع در فروشگاههای پاتوق کتاب و خصوصاً فعالان انقلاب اسلامی و دانشجویان بسیجی پیشنهاد میداد که باید آثار جریانهای انتقادی نظام سرمایهداری را دنبال کنید.
۱۲- او به وضعیت یکسری از دوستان و اساتید و فعالان انقلابی که سادهزیست نیستند معترض بود که چرا علیرغم اینکه این آموزههای اسلامی و انقلابی را قبول دارند، چرا اهل عمل نمیدانند.
۱۳- ماجرای سوریه و شهدای مدافع حرم را پیگیری میکرد و اینکه تعبیر بهتر شهدای «جبهه جهانی مقاومت» و امثالهم را بهتر میپسندید. از اینکه به واسطه آنها، شور و شوق شهادت و ایثار و فداکاری در کشور احیا شده است، خوشحال بود و میگفت ما پس از شهید مطهری و همدورههای او در اوایل انقلاب، کتاب جدیدی درباره جهاد و شهادت نداریم؛ چون خودم هم به این مسأله اعتقاد داشتم به چند تن از نویسندگان حوزوی و مرتبط سفارش نگارش کتاب دادیم...
۱۴- از اینکه برنامههای کودک و نوجوان را محل رقص و آواز کردهاند و پُر از موسیقیهای شاد و هیجانی. این سبک را نمیپسندید و در روحیه تربیتی کودکان، دارای اثرات سو میدانست. حتیالامکان تلاش داشت بچهاش این نوع برنامهها را کمتر ببیند یا اصلاً نبیند.
۱۵- دو سه سال اخیر روی کتابهای کودک و نوجوان تمرکز خوبی پیدا کرده بود. هم به خاطر احساس نیازی که در جامعه مذهبی به آن بود و هم به خاطر رشد و تربیت پسرش علی، گاهاً کتابهای ترجمه از انگلیسی را مناسبتر و دقیقتر از برخی کتب روحانیون و نویسندگان مذهبی در تربیت کودک میدانست. اینکه آنها دقیقتر به روحیات و نیازهای بچهها توجه دارند و کلی گویی نمیکنند و پیشنهادهای دقیق و جزئی میدهند.
از اینکه برخی بدون علم و تخصص، در حوزه روانشناسی، مشاوره، خانواده، تربیت و علوم انسانی وارد میشوند، احساس خطر و نگرانی میکرد
۱۶- از اینکه برخی بدون علم و تخصص، در حوزه روانشناسی، مشاوره، خانواده، تربیت و علوم انسانی وارد میشوند، احساس خطر و نگرانی میکرد و نقش آنها را در رسوخ آموزههای مدرنیته جدی میدانست و از اینکه فقط علوم و مسائل ظواهر اسلامی داشته باشند و از حدیث و آیه سرشار، شاکی بود. در حوزه عرفان و نقد عرفانهای کاذب هم چنین نگاهی داشت. میگفت هر کسی نباید به صرف احساس تکلیف، در این زمینهها ورود کند و به نقد این جریانها بپردازد.
۱۷- یکبار کتاب «تعالیم اقتصادی امام رضا (ع)» استاد محمد حکیمی را به وی دادم. به دقت برخی فصلهایش از جمله فقر و توسعه و… را خوانده بود. تمایل داشت این بخش را به صورت مجزا یا کتاب را به صورت خلاصه منتشر کنیم تا دیدگاههای ائمه معصومین (ع) درباره فقر به خوبی تبیین شود.
۱۸- با اینکه دو سه بار برای مصاحبه و جذب عضو هیأت علمی به دانشگاههای کشور از جمله دانشگاه شیراز رفته بود، از اینکه میدید اعضای هیأت علمی از پذیرش یک نگاه انتقادی یا نو و غیرمرسوم استقبال نمیکنند ناراحت بود و از اساتید حزباللهی و ارزشی که در چنبره اساتید سکولار یا بیتفاوت یا غیرانقلابی گیر افتادهاند و کاری برای نیروهای انقلابی انجام نمیدهند یا محافظهکاری به خرج میدهند، ناراحت بود و آن را فرصت سوزی برای جریان انقلابی کشور میدانست.
ثبت خاطرات شهدای شهرستانها
۱۹- یکی از کارهایی که روحالله از زمان حضورش در دفتر نشر معارف مُجِدّانه پیگیری میکرد ثبت خاطرات شهدای شهرستانها خصوصاً شهرستان ایذه بود که میتوانست در آن منطقه یک موج ایجاد کند. روحالله از اینکه غالب فعالیتهای مراکز تحقیقاتی دفاع مقدس و ادبیات پایداری به شهدای شاخص یا شهدای تهرانی و اصفهانی و شهرهای بسیار بزگر محدود میشود، نادرست میدانست و تلاش داتش که در حد و اندازه خودش برای ثبت خاطرات شهدای شهرستانهای کوچک و دور اقدام کند. لذا در این راستا دو کتاب «فردی بودم مستضعف» (یادداشتها، نامهها و خاطرات شهید عبدالعلی مرادی) و «اسماعیل زنده است» (یادداشتها، نامهها و خاطرات شهید اسماعیل لجماورک) به کوشش دوستان ایذهای ایشان و نهایتاً تدوین ایشان منتشر شد. همین فتح بابی شد که کتابهای «از تبار آسمان: خاطرات و زندگی سید محمد موسوی» (از شهدای بابل استان مازندران)، «آقا این روزها همسرم زیاد گریه میکند؛ خاطرات و زندگی شهید حسن عرب خالقی (خالقیان)»، (از شهدای روستای قلعهنوخرقان شاهرود) و «یک بسیجی ساده؛ خاطرات و زندگی شهید علی پرنده (فاریابی) (از شهدای جیرفت) نیز منتشر شود.
۲۰- قبل از اینکه کتاب «فردی بودم مستضعف» چاپ شود، کموبیش خاطرات این شهید را بیان میکرد و از بین خاطراتش، روی این دو خاطره تأکید بیشتری داشت و اینکه این دو خاطره را با شور و حرارت بیشتری برایمان تعریف میکرد. اینکه انقلاب اسلامی و امام خمینی; با جوانان این کشور چه کرده است و چقدر آنها را رشد داده است.
اما این دو خاطره: برای ثبتنام در جهاد سازندگی لازم بود پرسشنامهای را پر کنند. یکی از سئوالهایش این بود: «تا چه زمانی میخواهید با جهاد همکاری کنید؟» نوشته بود: «تا زمانی که جهاد در مسیر انقلاب حرکت کند.» (ص ۲۲)
یا در یکی از بندهای وصیتنامهاش آورده است: «تنها خواهشی که از برادر بزرگم دارم این است که برادر و خواهران کوچکم را با دین مبین اسلام آشنا ساخته و آنها را به جان این منافقان از خدا بیخبر بیندازد.» (صص ۹۱و۹۲)
ایشان روی قسمت دوم خیلی تأکید داشت و حتی آن را تیتر وصیتنامه کرده بود که: «خواهران و برادرم را به جان منافقان بینداز!»
اینکه چرا ما همهاش وصیت شهدا را محدود به حجاب و نماز و عبادات فردی کردهایم و از این نوع وصیتنامهها که فراوان است یاد نمیکنیم و داریم آنها را با دست خودمان حذف میکنیم.
۲۱-و قتی کتاب «اسماعیل زنده است» میخواست چاپ شود نیز اینگونه بود. از خاطراتی که از این شهید باز هزاران شور و حماسه تعریف میکرد اینها یادم مانده:
اول: رفته بود کافه غذا بخورد. آدم گردنکلفتی، غذایش را که خورد، داد و هوار کرد و میخواست پول و غذایش را حساب نکند و برود. اسماعیل صدایش زد. آمد روبهروی اسماعیل ایستاد. قد بلندی داشت. اسماعیل رفت روی چهارپایه و محکم زد زیر گوشش. حسابی ترسید. پول غذایش را حساب کرد و رفت.
دوم: روحیات و جامعیت این شهید برایش جالب بود. آن هم در آن دوران. پیگیری مسأله فلسطین و افغانستان، ارتباط با حجتالاسلام راشد یزدی، اشرافیتستیزی، تلاش و پشتکار فراوان، خلاقیت فراوان، تسلط به زبان عربی، بحث با منافقان و مخالفین انقلاب، تسلط روی نهجالبلاغه، کمک به فقرا و… مخالفت با انجمن حجتیه، پیگیری کارهای مردم، مخالفت و درگیری با مسئولان کاهل و ضعیف و غیرانقلابی (خاطره این کاغذبازیها آبروی حکومت اسلامی را میبرد.) (ص ۶۸)
سوم: نزدیک تپههای اللهاکبر نشسته بودیم. فردی مشغول سخنرانی بود. رفتم سراغ اسماعیل تا چیزی از او بپرسم. گفت: بگذار سخنرانی تمام شود، بعد با هم صحبت میکنیم. یکدفعه دیدیم وسط سخنرانی، اسماعیل بلند شد و صلوات فرستاد و جلسه را به هم زد و سخنران را از منطقه بیرون کرد. به او اعتراض کردیم که کار زشتی کردی حرف او را قطع کردی. گفت: او تفکر حجتیهای را ترویج میکرد. جبهه جای افکار منحرف نیست.» (ص ۱۳۴)
چهارم: در بندی از وصیتنامهاش آورده است: «برادران وقتی که تا این اندازه همهچیز برای ما روشن است، چرا باز نشستن؟ چرا حرکت نکردن؟ وقت قیام و حرکت، وقت حرکت به سوی لقاءالله است.» (ص ۱۷۶) «به پدرم بگویید که برادرانم را یکبهیک آماده و لباس رزم بپوشاند و تحویل اسلام دهد…» (ص ۱۷۷)
۲۲- روحالله از تأثیرات این دو کتاب - خصوصاً کتاب «فردی بودم مستضعف» به عنوان اولین تجربه – در شهرستان ایذه میگفت و اینکه بعد از چاپ این دو کتاب، خانواده شهدای ایذه درخواستهای فراوانی برای تدوین و چاپ خاطرات شهدای خودشان را داشتند. اینکه اوایل خانواده شهدا اعتماد و امیدی به این کار نداشتند، ولی وقتی دیدند که کار به صورت خیلی شکیل و رنگی و جذاب منتشر شده است، خیلی تمایل داشتند که این گروه کار تدوین و چاپ زندگینامه و خاطرات شهدایشان را انجام بدهند. او از کمکاری نهادهای فرهنگی شهرستان و استان گلهمند بود که چرا تاکنون کار ماندگاری در این خصوص انجام نداده است. چرا حاضرند مراسم بزرگداشت شهدا با هزینههای آنچنان برگزار کنند، اما یک کار ماندگار در ثبت خاطرات شهدا و ساخت مستند و فیلم انجام ندهند؟ و دهها سوال و مطالبه دیگر. او این مشکل را یک مشکل همگانی همه نهادهای فرهنگی کشور میدانست و میگفت حاضرند دهها میلیون صرف دکور برنامه یا شامدهی یا اطعام شرکتکنندگان بکنند، ولی حاضر نیستند سهچهار میلیون خرج چاپ کتاب بکنند. میگفت اگر در کنار هر دوره یا دورهای که برگزار میکردند، سهچهار کتاب و سهچهار فیلم و مستند میساختند، در این سیواندی سال صدها و هزارها کتاب در سراسر کشور تولید شده بود که مواد خامی بود برای سریال سازی و نوشتن داستانها و رمانهای جذاب واقعی.
از اینکه خاطرات شهدای ما به زبانهای دیگر ترجمه نمیشود و برای مردم دنیا و حتی مراکز علمی و آموزشی معتبر دنیا ارسال نمیشود، دغدغه داشت. میگفت اگر آنها یکصدم این افراد با این روحیات را داشتند، صدها و هزار فیلم و سریال و داستان و رمان مینوشتند و فرهنگ مظلومیت خودشان را جهانی میکردند.
۲۳- روحالله دغدغه زیادی برای ثبت خاطرات فعالیتهای انقلابی داشت. مثلاً در ایام انتخابات سال ۱۳۹۲ که دوستانش برای ستاد انتخاباتی دکتر جلیلی فعالیت میکردند، نمونههای تبلیغات مردمی و خاطرات فعالان را ثبت کرده بود و به ما نشان میداد. یا خاطرات اکران مستندهای جشنواره عمار در ایذه را در حد و اندازه یک کتاب ۱۴۰ صفحهای آماده انتشار کرده بود. امید که این خاطرات منتشر شود و به عنوان یک الگو در بین فعالان فرهنگی مطرح شود.
هر کتابی به راحتی از زیر دست روحالله رد نمیشد
۲۴- روحالله در کار خودش به ارزیابی کتابها – جهت نشر یا توزیع در سیستم فروشگاههای پاتوق کتاب، خیلی دقیق، تیز و حساس بود. هر کتابی به راحتی از زیر دست روحالله رد نمیشد. اسم و عنوان و جایگاه نویسنده کتاب اصلاً برایش مطرح نبود. بارها پیش آمده بود که کتابهای یک شخصیت نامدار و نامآور حوزوی یا دانشگاهی یا مراکز مهم مؤثر پژوهشی و دانشگاهی را رد کرده بود. برای هر کارش دلیل و حجّت داشت. باید میپرسیدی تا تحلیلش را ارائه دهد. اینجوری نبود که بی دلیل و منطق کتابی را رد کند. نگاه سختگیرانه ای در ارزیابی کتابها داشت و همین امر داد خیلی از فروشگاهها و مسئولان خرید و توزیع را درآورده بود. در اواخر به خاطر نگاه سختگیرانه وی، به مدیران خرید و توزیع چنین اجازهای داده شد که از نظرات ایشان مطلع شوند، اما تصمیم نهایی با خودشان هست. این مسأله در این اواخر، تا حدی ایشان را آزرده خاطر کرده بود و تلاشهایش را تا حدی بیاثر.
۲۵- روحالله در کار صفحهآرایی و طراح جلد و چاپ و نشر هم دقیق و ظریف و نکتهسنج بود. گاهیاوقات آنقدر نکتهسنج و ظریف بود که به سختی کار از جلویش پیش میرفت و ناچار میشدی خلاف نظرات سختگیرانه ولی بجای روحالله، کارها را پیش ببری و دقتها و ظرافتهای آنچنانی او را نپذیری. نه اینکه دقتها و ظرافتهایش را قبول نداشته باشی، ولی به خاطر اینکه در عرصه اجرا، کارها پیش برود ناچار میشدی تن به یک سری اقتضائات و محدودیتها بدهی. در اوایل سعی داشت که یک فونت خاصی برای کتابهای نشر ابداع کند، تلاشهایش هم کرد و دوستان طراحش فونتهایی هم ابداع کردند و در برخی کتابهای نشر معارف استفاده شد. سبک کتابهای شهید آوینی در نشر ساقی و کارهای رضا عابدینی را میپسندید و فونتهای ابداعی به آن فضا نزدیک بود. روی صفحهآرایی هم نظر داشت؛ مثلاً اندازه کلمات، فاصله بین سطرها، تعداد سطرها در هر صفحه، فاصله کلمات از همدیگر، حاشیهها از سمت چپ و راست، بالا و پایین و… نحوه چینش سر صفحات کتاب و شماره صفحات، ابتدای فصلها و ابتدای بخشها، اینکه پاراگرافها کی تمام شود و در نیم سطر ابتدای صفحه نیاید و دهها مورد ریز و جزئی دیگر. درباره طرح جلدها هم سختگیری به مراتب بیشتر میشد. اینکه طرح جلد باید گویای محتوا و الهام گرفته از محتوا باشد. لذا روحالله علاوه بر ارزیابی کتابها، در این حوزه نظر داشت و نظر میداد، ولی در مقام اجرا دیدیم که با این روال، کارها به کندی پیش میرود و ما با حجم انبوهی از انتظارات و تقاضا و دلخوری مؤلفین همراه میشدیم و… تا اینکه کمکم خودمان را از نظرات روحالله در این زمینه محروم کردیم، اما در برخی کتابهای خاص مثل کتابهای آقای زرشناس و برخی کتب فکری و حداقل کتابهای انجمن فرهنگی شهید بهروز محمدی خودشان دست او دست او باز بود تا ایدههایش را پیاده کند؛ شاید ایدههایی که ایشان اجرا میکرد برای همگان جذاب و جالب نبود و سنتی به نظر میرسید، ولی برای خودش یک سبک خاص داشت؛ اگرچه طرحها و ایدههایش نوعاً بازارپسند نبود؛ فضای بازار کتاب سبک کارهای او را کمتر میپسندید، اما کسانی که اهل محتوا بودند، بیشتر دغدغهها و دیدگاههایش را درک میکردند.
در سالهای اخیر روحالله بیشتر و بیشتر روی مباحث ارزیابی کتابها چه برای نشر و چه برای توزیع – متمرکز شده بود و گاهاً پیش میآمد که از صفحهآرایی یا طرح جلد کتابی از دفتر نشر معارف تعریف و تمجید میکرد، اما کمتر اعتراضات خودش را در این خصوص علنی میکرد؛ حداقل ملاحظه بنده را میکرد. یا وقتی برخی استدلالهای بنده را میشنید ترجیح میداد اعتراض علنی نکند و از کنار ماجرا بگذرد.
۲۶- روحالله از اینکه سبک مدرن طراحی و صفحهآرایی در بین ناشران حزباللهی باب شده بود و چندان محتوایی و انقلابی به نظر نمیرسید را نمیپسندید و این سبک را باعث تغییر ذائقهها و زیباییشناسی حزباللهی میدانست و دهها ایراد ریز و درشت به آن میگرفت که غالبش درست و منطقی بود. از اینکه ناشران حزباللهی و ارزشی، بیش از محتوا، به ظاهرسازی و فرم بها میدهند معترض بود و اینکه طرح جلد هیچ نسبتی با محتوای کتاب ندارد، شاکی بود.
سبک نوشتن میرشکاک را خیلی میپسندید
۲۷- روحالله سبک نوشتن میرشکاک را خیلی میپسندید و تمایل داشت نعمتالله سعیدی بیشتر و بیشتر بنویسد. نوشتارهای این دو ویژگیهای مشترکی دارند؛ از سویی در ساختار مرسوم نمیگنجند و نویسندگانش ذهنهای خلاق و جَوّالی دارند و تحت تأثیر این شخص و آن نویسنده، این سبک و آن سبک نیستند. در نوشتن سبک خاص خودشان را دارند. با خودشان تعارف و رودربایستی ندارند، ملاحظه این و آن را نمیکنند. در لابهلای کلمات و نوشتار آنها، جملات و تعابیر حکمتآمیز زیاد است. با قلمی مینویسند و با زبانی حرف میزنند که برای بیشتر مردم و شاید همگان آن را میفهمند. جسارت و شجاعتی در زبان و قلم آنها وجود دارد.
۲۸- سرمقالهها و یادداشتهای وحید جلیلی را در همه زمینهها پیگیری میکرد و خصوصاً درباره دفاع مقدس و شهدا یا نقد روشنفکران. جزوه «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» یا سرمقاله «شهدا برای چه جنگیدند؟» را بارها و بارها خوانده بود و از دل آن ایده درمیآورد. گاهیاوقات به وی میگفتم دکتر سعید جلیلی در انتخابات سال ۱۳۹۲ بحث از آزادسازی ظرفیتها میگفت بدون آنکه به صورت ریز و جزئی و موردی آنها را تبیین کند، کار ما در نشر معارف همان آزادسازی ظرفیتهاست. برای نظریات بومی و فعالیتهای بومی او ارزش زیادی قائل بود و بیتفاوت از کنار آنها نمیگذشت. تعبیر «دشمنشناسان دوست فراموشکن» جلیلی را خیلی میپسندید یا مقاله «لیبرالیسم علیه لیبرالیسم» جلیلی را در نقد سرمقاله محمد قوچانی در «مهرنامه» را خیلی محکم و بنیانی میدانست. خصوصاً اینکه که با جریان لیبرال وطنی دشمنی عجیبی داشت و آنها را خائنان به مردم و انقلاب میدانست.
۲۹- برنامه «راز» و اخیراً «عصر» نادر طالبزاده را به صورت مرتب و جدی دنبال میکرد. فعالیتهای طالبزاده را میستود و از اینکه دچار ترور بیولوژیک شده است، واقعاً ناراحت بود. از حضور الکساندر دوگین روس در ایران و خصوصاً برنامهای که نادر طالبزاده با او داشت، با شور و حرارت سخن میگفت. شاید بتوان گفت غالب برنامههای «راز» آقای طالب زاده رو دیده بود؛ از فرصتهایی که پیش روی ماست و غفلتی که داریم، گفتگو میکرد.
رویکرد حذفگرایانه را یک مسکن مقطعی و یک اشتباه استراتژیک میدانست
۳۰- روحالله برای مهدی نصیری احترام قائل بود. به خاطر سابقه مبارزهاش با اشرافیت و تجملگرایی و روحیه فسادستیز او. اینکه در آن دوره و زمانه سخت و غفلت غالب نیروهای حزباللهی، از عَلَم مبارزه با فساد و اشرافیگری را در دوران آقای هاشمی رفسنجانی را بلند کرده بود، برایش خیلی ارزش داشت. اینکه ابهت و عظمت هاشمی در آن دوران اوج اقتدارش او را نگرفت و ترسی به دل راه نداد. ماهنامه «کتاب صبح» او را یک سند تاریخی و ارزشمند و الگوی موفق روزنامهنگاری انقلابی برای فعالان فرهنگی انقلاب میدانست. غالب کتابهای انتشارات کتاب صبح در زمینه غربشناسی و نقد تمدن غربی را داشت، مطالعه و شاید تدریس کرده بود. اینکه او در این فضاها خطشکنی کرده بود، برایش خیلی مهم بود. اگرچه انتقاداتی به عقاید و دیدگاهها و رویکردهای کتاب «اسلام و تجدد» نشریه «سمات» ایشان داشت.
ماهنامه «سمات» ایشان در نقد فلسفه و عرفان مصطلح را نیز پیگیری میکرد و از اینکه در فضای حوزه و دانشگاه، به جای برگزاری کرسیهای آزاداندیشی و بحث و گفتگوهای آزادانه، امکان فعالیت و تدریس رسمی برای مخالفان فلسفه و عرفان ندارد، یک آسیب میدانست. میگفت این رویکرد موافقان فلسفه و عرفان مخالف آزاداندیشی و آزادمنشی است و خلاف سخنان و دغدغههای رهبر معظم انقلاب درباره آزاداندیشی.
روحالله از اینکه به جای پاسخ به سوالات یک جریان فکری و اقناع مخاطبان، به حذف آن روی بیاوریم شاکی میشد و رویکرد حذفگرایانه را یک مسکن مقطعی و یک اشتباه استراتژیک میدانست. از اینکه میدید دارند جریان احمدینژاد را در سکوت نیروهای حزباللهی، حذف میکنند شاکی بود. معتقد بود باید این جرینها باید حضور داشته باشند و حرفهایشان را بزنند و ما هم اگر ادعاهایی داریم باید با آنها بحث کنیم یا آنها را قانع کنیم، نه اینکه آنها را حذف کنیم.
عدالتخواهی و روحیه فسادستیزی مهدی نصیری برای خیلی ارزشمند بود و برای ما این مسأله مطرح بود که چگونه مهدی نصیری عدالتخواه و فسادستیز دهه هفتاد، که نقش مؤثری در آگاهیبخشی نیروهای انقلابی داشت و کنشگری فعال و اثرگذار بود، چگونه به مهدی نصیری مخالف و منتقد فلسفه و عرفان رسیده است و اینکه چرا و چگونه اولویتهایش اینگونه تغییر کرده است؟ برای ما مهدی نصیری عدالتخواه و فسادستیز خیلی جذابتر و دوستداشتنیتر بود تا مهدی نصیری منتقد فلسفه و عرفان. از اینکه اولویتهای او تغییر کرده بود برای ما جای سئوال داشت.
۳۱- مباحث دکتر حسین کچویان را پیگیری میکرد. به او علاقه داشت. دیدگاههایش را غالباً میپسندید. از اینکه استادی مثل او به تحلیل انتخابات سال ۸۲ روی آورد و کتاب «کندوکاو در ماهیت معمایی ایران» نوشت، خوشحال بود و دوست داشت اساتیدی مثل او هر سال راهپیماییهای مردمی مثل ۲۲ بهمن و اربعین و روز قدس مردم و… را تحلیل کنند. از اینکه شرایط جسمیاش مناسب نبود و شرایط خوبی برای سفر ایام اربعین در کربلا نداشت، تأسف میخورد.
۳۲- مباحث دکتر فؤاد ایزدی را در زمینه آمریکاشناسی دنبال میکرد. پیشنهاد داده بود که کتابهایی در خصوص آمریکاشناسی به او پیشنهاد بدهیم یا کتابهای لاتین را او و امثال او پیشنهاد بدهند برای ترجمه. برنامههای فؤاد ایزدی را خصوصاً در برنامههای راز و عصر و تحلیل انتخابات آمریکا و برجام دنبال میکرد و… کارهای آقای سید هاشم میرلوحی خوانده بود و اهتمام و انگیزه اش را میستود و برای جذابیت بهتر و اثربخشی بیشتر نظرات و پیشنهاداتی جدید به ایشان و دفتر نشر معارف میداد.
۳۳- برای کمک به دوستان آقای پارسانیا در خصوص راهاندازی مرکز ترجمه کتب علوم انسانی و اجتماعی وقت گذاشت و طرحی نوشت و به یکی از دانشجویان دکترایش داد که کتب مناسب سیاسی و اجتماعی و علوم انسانی با معرفی اساتیدی چون مولانا، طالبزاده، فؤاد ایزدی و کسانی که اروپا و غرب را میشناسند به جامعه علمی معرفی و به زبان فارسی ترجمه شود.
۳۴- تمایل داشت از مرحوم دکتر محمد ملاپور در نشر معارف کتابی داشته باشیم یا برخی کتبی که سوره مهر منتشر نکرده است را ما در نشر معارف منتشر کنیم تا بهتر دیده شود. میگفت کارهای مرحوم مددپور در فضای دانشگاهی آن چنان که باید، دیده نشده. خصوصاً افقی که در خصوص فلسفه و حکمت هنر اسلامی و نقد غرب گشوده بود.
۳۵- حاج آقای یزدیزاده، روحانی کنهسال و مبلغ قدیمی را در تهران پیدا کرده بود که سالها در آفریقا به تبلیغ اسلام پرداخته بود. صوتهایی از او گرفته بود برای گوش دادن و اینکه اگر مورد پذیرش واقع شد و خوب بود، در قالب چند کتاب منتشر شود. از عشق و ارادت ایشان به امام و رهبری میگفت و تجربیات عجیب و غریبش در آفریقا و فرصتهای جهانی تبلیغ مکتب اهل بیت (ع) در جهان امروز.
۳۶- دیدگاههای غیر ایرانیها را در تحلیل انقلاب اسلامی و خصوصاً شخصیت امام را با دقت مطالعه میکرد. میگفت گاهیاوقات به نکات و مسائلی توجه میکنند که از دید ما معقول مانده است.
۳۷-و قتی که از مشورت و نظرخواهی درباره موضوعات و سوژههای جدید از وحید جلیلی به او گفتم که او تأکید داشت بر سفرنامه و اینکه ژانری را باز کنید به نام سفرنامه در دفترنشر معارف و سفرنامههای مختلف را با یکسری ملاکها و معیارها چاپ کنید. خیلی این ایده را پسندید و از اهمیت سفرنامهنویسی در فرهنگ غربی و نقش آن در تولید و ترویج برخی علوم در کشورهای غربی گفت. خصوصاً که رشته علوم اجتماعی بود و مطالعات مردم شناسی داشت، نکات جالبی را از این منظرها بیان کرد.
۳۸- روحالله روحیه و پشتکار و دقت نظر دکتر سعید زیباکلام را در نقد برجام میستود و از اینکه او شهر به شهر و حتی دانشگاه به دانشگاه میرود و اوج خیانت دولتمردان اعتدال را برملا میکند، خوشحال بود. وقتی از من شنید این زیباکلام همان زیباکلامی است که در حالت عادی اگر بخواهید دعوتش کنید، به شش ماه بعد، نه ماه بعد و حتی سال بعد حواله میدهد، بسیار خوشحالتر شد. انتظار داشت دیگر اساتید حزباللهی و انقلابی ما در حوزه تخصصیشان چنین روحیهای داشته باشند.
البته ناگفته نماند که منتقد مباحث معرفتشناسی زیباکلام بود و گویا میگفت نسبیتگرایی را خودآگاه یا ناخودآگاه ترویج میکند و این دقت نظر را درباره مباحث معرفتشناسی و فلسفه علم وی داشت.
در صدد گردآوری و تدوین مجموعهای از بهترین گفتارها، گفتگوها و مقالات اساتید مختلف درباره هنر دینی و هنر انقلاب بود
۳۹- روحالله مرحوم آیتالله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی را دوست داشت. حتی یکبار کتاب «عرفان هنری انسان» ایشان را برایم آورد که مطالعه کنم. این کتاب کمحجم ۱۰۰-۱۲۰ صفحهای مجموعهای از یادداشتهای آیتالله نجومی، عالم هنرمند و خطاط برجسته معاصر است که انتشارات سروش منتشر کرده است. روحالله که در صدد گردآوری و تدوین مجموعهای از بهترین گفتارها، گفتگوها و مقالات اساتید مختلف درباره هنر دینی و هنر انقلاب بود، چند گفتار و یادداشت پراکنده از ایشان در نشریات مختلف جمعآوری کرده بود و تمایل داشت در قالب یک کتاب مستقل منتشر شود. از آنجایی که ورثه ایشان با انتشارات بوستان کتاب قم قرارداد داشتند و مؤسسه بوستان کتاب هم حدود هشت ده کتاب ایشان را در قالب «مجموعه آثار» منتشر کرده بود و قرار بود از طریق بوستان کتاب، پیگیر چاپ آن مجموعه «هنر دینی» باشد.
۴۰- فیلم «مختارنامه» داوود میرباقری را میپسندید و میگفت میرباقری فیلم را چنان زیبا و جذاب و حرفهای ساخته است و فیلمنامهاش آنقدر قوی و متقن است که هربار تلویزیون آن را پخش میکند، آن را میبینم، اگرچه پیش از آن چندبار آن قسمت را دیده باشم. آن را در حد یک فیلم تراز تاریخی دینی میدانست و اعتقاد داشت باید این خطمشی و رویکرد را با جدیت و پشتکار و نوآوری ادامه دهیم.
۴۱- در دو سال اخیر بعضاً برنامه «جیوه گی» آقای میلاد دخانچی و برنامه «هم قصه» آقای روح الله رضوی کشمیری را میدید. از بعضی برنامههایش که یک مهمان ارزشمند یا سوژه جدید داشتند تعریف میکرد. برنامههایش را یک دست نمیدانست. بعضاً میگفت این قسمتش ضعیف بود و حرفی نداشت. از صحبتهایش برمی آمد که برنامههای شبکه «افق» و «مستند» و بعضاً شبکه چهارم بیشتر میدید.
روحالله، روحالله بود
۴۲- روحالله نامداری واقعاً عاشق حضرت روحالله بود، ذوب در افکار و سخنان روحالله بود، از عمق جان به روحالله عشق میورزید و سخنان امام را چون کلماتی روحانی میدید و با افکار امام چنان مأنوس بود که گویی از شاگردان و خواص روحالله بوده است. بهویژه فرمایشات امام در خصوص محرومان و اقشار پایینتر اقتصادی جامعه را با ارادتی خاص تأمل میکرد و حاصل این تأمل این شد که روحالله میگفت امام بود که اسلام ناب را فهمید. بود و تنها او بود که عامل به تمامی ابعاد اسلام بود و حاصل همین تأمل شد کتاب «جدال در اسلام» تقابل اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی روحالله میگفت اسلامی که محرومان و مستضعفان را نادیده میگیرد اسلام ناب نیست. روحالله به آموزههایی از اسلام و قرآن که توجه ویژهای به این اقشار دارد با عنایت بیشتری توجه میکرد و معتقد بود که اساساً اسلام با اشرافیت نمیسازد؛ نمیتوان هم مسلمان خوبی بود و هم اهل تجمّل و زندگی اشرافی! این دو را با هم در تضاد میدید. لذا میگویم روحالله ذوب در روحالله بود. اگر بگویم غرق در افکار روحالله بود شاید به مذاق برخی خوش نیاید. روحالله با تمام وجود دلش برای خلقالله میسوخت و از اینکه میدید در کشور غنی ما، چگونه افرادی در فقر به سر میبرند و در جامعه با سابقه فرهنگی طولانی، چگونه افرادی مفاهیم ارزشی را وارونه تغییر میکنند به خود میپیچید و میسوخت و میسوخت و درصدد تغییر این معادله ناصواب بود. روحالله خود روحالله بود و روحیالهی در کالبد داشت که در تلاش بود که آن را از آلودگیها پاک نگاه دارد. از همین رو به مسائل سیروسلوک و مباحث عرفانی علاقه وافری داشت.
روحالله سالک بود
۴۳- روحالله علاقه زیادی به مباحث اخلاقی و عرفانی داشت و کتابهای زیادی در این زمینه خوانده بود و با افراد متعددی مجالست کرده بود. دنبال پیری مُرشدی بود که دست او را بگیرد و برساند به آنجا که لایق آن است. اگر میشنید اهلدلی در فلان گوشه کشور است در اولین فرصت میرفت سراغش و از فیضاش بهره میگرفت. میگفت اولیای خدا در بین خلق خدا پنهاناند و نمیدانیم شاید نَفَس یکی از اینها در ما کارساز شد و ما را نجات داد. به همان اندازه که به عرفان اصیل اسلامی و شیعی علاقهمند بود، نسبت به عرفانهای نوظهور و وارداتی بدبین بود و آنها را موجب گمراهی جوانان میدانست و مطالعات زیادی در خصوص این عرفانها داشت، ضمن اینکه از کسانی که بدون مایه کافی به نقد این جریانات میپرداختند گله داشت و میگفت نقدِ ضعیف عرفانهای جدید به تقویت آنها میانجامد.
روحالله اهل مطالعه بود
۴۴- روحالله و کتاب همواره با هم بودند. کتاب را چون هوا ضروری میدانست و خیلی مطالعه میکرد. شاید بیشتر وقت روحالله به مطالعه میگذشت با اینکه چندسالی بود که از مشکلات قلبی و غیره رنج میبرد و در عین حال هیچوقت مطالعه را ترک نکرد و از اینکه میدید جوانان و دانشجویان ما علاقه چندانی به کتاب ندارند و کتاب خواندن برایشان سخت است متعجب بود و میگفت شنیدهام که در ینگه دنیا، دانشجو برای هر تِرم تحصیلی علاوه بر واحدهای اصلی و کتابهای اصلی چندین کتاب در حوزه مرتبط باید مطالعه کند و استاد از دانشجو میخواهد، اما از اینکه در ایران دانشجویان حتی کتابهای اصلی را هم از استاد میخواهند که کمتر کند، انتقاد داشت و میگفت این به بیسوادی دانشجویان ما میانجامد. معتقد بود برخی از امور هستند که هم دانشجویان در تمامی رشتهها باید مطالعه کنند و در حد قابل توجهی اهل نظر شوند و اموری مثل تاریخ جهان، تاریخ ایران، تاریخ معاصر، فلسفه و علوم اجتماعی، برخی مباحث روانشناسی و… میگفت اینها نیازهای هر فعال فرهنگی در جامعه است و شناخت بسیاری از علوم بدون فهم دقیق فلسفه و علوم اجتماعی، ممکن نیست.
روحالله شناخته نشد
۴۵- متأسفانه سیستم آموزشی و اداری ما در بسیاری موارد ناکارآمد است. از جمله در شناسایی افراد نُخبه و جذب نخبگان، بسیاری از افراد نخبه ما پس از اینکه از دست خارج میشوند (حالا یا مهاجرت میکنند یا مثل روحالله قلبشان از فعالیت باز میایستد) تازه مورد توجه واقع میشوند، تازه عزیز میشوند، تازه کشف میشوند.
روحالله در خیلی حوزهها بهویژه حوزه رسانه و امور اجتماعی، اهل نظر بود و فوقالعاده تیزبین و باریکبین بود، ولی متأسفانه مراکزی که باید امثال اورا کشف کنند از فیض چنین افرادی محروم میمانند یا اساساً چنین انگیزهای دراین مراکز مثل رسانه ملی و وزارت علوم وجود ندارد یا اگر هم باشد چنان در بروکراسی اداری خود گیر کردهاند که نمیتوانند افراد خوشفکر و تیزبین و مستقل را شناسایی و جذب نمایند و بگذریم از اینکه حتی چنین مراکزی هم متأسفانه گویا مِلک طِلق افراد خاصی و گویا موروثی است و فرزندان جای پدران را میگیرند. کم سراغ دارید در رسانه ملی که فرزند جای پدر بازی میکند و نقش ایفا میکند!!
چنین مراکزی در خواب به سر میبرند و وقتی که کاملاً از درون تُهی شدند و مخاطب خود را از دست دادند تازه بیدار میشوند! و چقدر دیر بیدار میشوند، در حالی که به گفته آن عزیز «خیلی زود دیر میشود»، خصوصاً در دنیای امروز که مسابقه شدیدی در جریان است و افکار و اندیشهها به سرعت نور در جریان است، جایی برای مُسامحه و خطا وجود ندارد.
آری، روحالله رفت و جای خالی اش در بین دوستانش و خانوادهاش به راحتی پُر نمیشود. روحالله خیلی چیزها داشت که موجب میشد افراد زیادی جذب او شوند. خوشبرخورد بود، خوشمحضر بود، خوشفکر بود، تیزبین بود. چیزهایی که دیگران نمیدیدند او به راحتی میدید، به معنی واقعی اهل بصیرت بود. (متأسفانه این واژه لوث شده و در امور خیلی کم ارزش سیاسی به کار میرود) واقعاً بصیر بود. صداقت داشت و دلش برای عدالت میتپید. از میان همه آیات قرآن به آیه ۲۵ سوره حدید (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ…) که موضوع برپایی قسط و عدالت را از اهداف انبیا میشمارد خیلی علاقه داشت و میگفت هدف اصلی و اولویت اولی انبیا، برپایی عدالت بوده است و حتی سر این موضوع در فضای مجازی با تعدادی از روحانیون مباحثه کرده بود و حاصل این گفتگوها را داشت برای نشرآماده میکرد.
روحالله صادقانه به دیگران مشورت میداد و جوانان بسیاری را بهویژه در شهرش ایذه جذب کرده بود و آنها را به سمت مطالعات دینی و امور اجتماعی کشانده بود. از همین رو دشمنانی هم داشت. دشمنانی که تلاش فراوانی کردند که هرطور شده روحالله را زمین بزنند، حتی از جذب او در مراکز آموزشی و دانشگاهی جلوگیری کردند. آری، روحالله هم دوستان زیادی داشت و هم دشمنان. گرچه امروز هم خود را در فقدان آن عزیز، داغدار نشان میدهند.
آری، قلب روحالله ایستاد و قلب افراد زیادی برای او تپید و خواهد تپید. امیدوارم دوستان او راه او را پی گیرند و نگذارند دشمن شاد شود. خدا رحمتش کند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com