گروه IT: سال گذشته درآمد چهل میلیارد دلاری شرکت رسانهای فیسبوک با فروش سالانه نفت خام ایران برابری کرد. مارک زاکربرگ 34 ساله چهارده سال است که مدیریت یکی از بزرگترین هلدینگهای رسانهای جهان را برعهده دارد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، فیسبوک با داشتن قریب به سی هزار کارمند و هفتاد و چهار شرکت تابعه از جمله شبکه اجتماعی اینستاگرام، پیامرسان واتساَپ، شرکت دانش بنیان فناوری واقعیت افزوده اُکیولس-وی-آر، حتی شرکت تولید پهپادهای ارتفاع بالای آسِنتا، و تشخیص چهره فیس-دات-کام، مجموعهای بینظیر را در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات پدید آورده است که تا آگوست 2018 (مرداد 97) دو میلیارد و دویست و سی میلیون کاربر فعال ماهانه در سراسر کره زمین عضو آن هستند و به 140 زبان مختلف با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. این درحالی است که فیسبوک، در چین به عنوان پر جمعیتترین کشور جهان (با یک میلیارد و سیصد و هشتاد و شش میلیون نفر شهروند) همانند ایران، بنگلادش و کرهشمالی، به علت فعالیتهای ناسازگاری که داشته است قابل دسترسی نیست؛ اگرچه در عصر فناوری اطلاعات، زاکربرگ را عملاً «رئیسجمهور ملّت آنلاین جهان» خطاب میکنند. زاکربرگ برخلاف دیگر ثروتمندان جهان عادت به پوشیدن کت و شلوار ندارد و حضور او با تیشرت یا هودی در برخی جلسات رسمی یا در برابر سران کشورها و سیاستمداران انتقاد برانگیز بوده است. الکس پرستون، روزنامهنگار بریتانیایی، در گزارش تحلیلی که روزنامه گاردین درباره نوع پوشش زاکربرگ به چاپ رساند، میگوید: «او و استیو جابز هر دو به مثابه آنچه اسلاوی ژیژک «کمونیستهای لیبرال» خطاب میکند، هستند. ضد فرهنگهایی دِمُده که شرکتهای بزرگی را تصاحب کردهاند. آنها با پوشیدن لباسهایی که شاید در وقت آزادشان مورد استفاده قرار دهند، تلاش میکنند که مرزهای سنّتی میان کار و اوقات فراغت را از بین ببرند.»
* بازپرسی دیجیتال
25 سپتامبر 2006، مارک زاکربرگ به عنوان یک دانشجوی رشته علوم کامپیوتر و روانشناسی در دانشگاه هاروارد تصمیم گرفت تا شبکه رایانهای که برای تعامل بهتر و پویاتر میان دانشجویان و اساتید این دانشگاه طراحی کرده بود را با بهینهسازیهای لازم در دسترس عموم قرار دهد. بدین ترتیب هر شخص با داشتن یک ایمیل و تشکیل یک حساب کاربری میتوانست نوع جدیدی از تعاملات اجتماعی مبتنی بر فضای وب را در شبکهای به نام «فیسبوک» تجربه کند. زاکربرگ در یک گفتوگوی ویدئویی، «کارآمدی بهتر» در زندگی، «درک» عمیقتر، و «مدارا و آزادمنشی» بیشتر را سه ویژگی اصلی طراحی این شبکه عنوان کرده است.
براساس آمار شرکت اَلِکسا، فیسبوک در کمتر از یک دهه به یکی از سه وبسایت برتر و محبوب جهان تبدیل شد و همواره این رتبه خود را حفظ کرده است. شاید آشنایی مدیر فیسبوک با مسائل روانشناختی سبب شد تا نوع طراحی این شبکه اجتماعی در «توزیع امر محسوس» از طریق فناوری آن هم به طور «رایگان» به خوبی عمل کند و «کنشهای زیباشناختی» کاربرانش را به خوبی درک و برانگیزد؛ گواه این مدعا هم تعریف کنشهای پرمسمایی نظیر «لایک» (به معنای دوست داشتن، علاقه داشتن، ترجیح دادن) و تعریف دکمههای مخصوصی است که کاربر با فشردن آنها میتواند بنا به سطح رضایتمندی خود نسبت به یک نوشته، عکس، ویدئو، یا هر محتوای رسانهای دیگری واکنش نشان دهد
فیسبوک خیلی متمدّنانه (برخلاف مصاحبههایی که ممکن است در گزینشهای سازمانی یا یک بازپرسی قضایی با آن مواجه شوید) دوست دارد شما به آن بگویید چگونه خودتان را توصیف میکنید، چه کتابی میخوانید، خوانندهها و موسیقیهای مورد علاقه شما کداماند، چه فیلمهایی دیدهاید، به کجاها سفر کردهاید، کجا تحصیل کردهاید، پیشینه کاریتان چیست، با چه کسانی دوست هستید و آنها جزو کدام گروه از دوستان شما هستند (تحصیلی؟ کاری؟ ناشناس؟ فامیلی؟)، دوست دارید چه اخباری را دنبال کنید، و دهها نوع سؤال دیگر که «آزادانه» میتوانید به آنها پاسخ دهید. پس از آن کافی است با یک تلفن همراه معمولی به آن متصل شوید و دوباره میتوانید او را محرم اطلاعات معمولی خود بدانید تا بداند دقیقاً «الان» کجا هستید، با کی هستید، چه میکنید و چه میگویید! فیسبوک به پیامهای شخصی شما با دوستانتان دسترسی دارد و جالبتر آنکه برخی ترجیح دادهاند فعالیت تجاری یا آموزشی خود را از طریق فیسبوک انجام دهند. حتی سیاستمداران، صاحبان ثروت، و نهادهای سیاسی-اجتماعی نیز از مزیتهای این شبکه چشمپوشی نکردهاند و «حضور» را به «غیبت» ترجیح دادهاند.
این همه اعتماد کاربران در بارگذاری حجم وسیعی از دادهها که در زبان فناوری اطلاعات به Big Data معروف است شاید به زعم اکثر آنان بیشتر ناشی از «استقلال» شرکت فیسبوک و عدم وابستگی آن به هر گونه نهاد دولتی، دینی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی بوده است. امّا برخلاف میلیاردها کاربر فیسبوک، خود مدیرعامل و بنیانگذر آن علاقه چندانی در اشتراکگذاری اطلاعات شخصی و لحظهای خود ندارد. او رابطه مستحکمی با رسانهها ندارد و به ندرت حاضر به گفتوگوی با آنها شده است. کَثی مَکنایت، نویسنده و خطشناس آمریکایی، در مقالهای که نشریه «بیزینِس اینسایدر» آن را به چاپ رساند، به تحلیل نوع امضاء مارکزاکربرگ پرداخته و مینویسد:««حریم¬خصوصی» نام بازیِ مرتبط با این امضاء است. او حریم شخصیاش را مربوط به خود میداند و از آن محافظت میکند.»
در تمامی این سالها «محیط اجتماعی» فیسبوک و مسأله «امنیت اطلاعات» همواره مورد انتقاد بسیاری از محافل بوده است. برای نمونه «روبین ریمارکزوک» نویسنده هلندی و مورخ روانشناسی، با انتشار مقالهای در نشریه «فلسفه امروز» ضمن اشاره به درسگفتار معروف میشل فوکو (فیلسوف معاصر فرانسوی) تحت عنوان «از دگر فضاها»، بر این باور است که فضای فیسبوک تداعیکننده یک فضای «هِتِروتوپیایی» است. هتروتوپیا به معنای «دیگر شهر» است؛ چیستیاش به زعم فوکو فاقد مکان است و همانند آینه! جهانی در درون جهان دیگر که نه به «آرمانشهر» ختم میشود و نه به «ویران شهر». ریمارکزوک با «توهمزا» خواندن فضای فیسبوک عنوان میکند:«این شبکه اجتماعی نمایشگاهی از تناقضها است. همزمان که فرد را در معرض عموم قرار میدهد، منزوی میکند؛ در عین رهاسازی کاربرانش از محدویتهای مکانی، آنان را در یک صفحه نمایش محصور میکند. فیسبوک باعث میشود تا میزان حسّ تسلط شما در مدیریت و نظارت روابطتان افزایش پیدا کند امّا در عوض حریم خصوصی شما را تضعیف میکند. هرچند وسوسه قرارگیری در محیطی «کاملاً آزاد»، «در دسترس» و «دموکراتیک» را برای کاربرانش به منصحه ظهور میگذارد، ولی عملاً جامعهای «بسته» تشکیل داده است که کاملاً زیرنظر «مدیران نامحسوس» فعالیت میکند.»
برهمین اساس برخی معتقدند که فضای فیسبوک مسبب تقویت «خودشیفتگی» و «خودمحوری» در جامعه است و در جداسازی پیوندهای فرهنگی-اجتماعی مؤثر واقع میشود. تا اینجا همه چیز به «شخص» و «انتخاب» او برای چگونگی رفتار و منش خویش در فیسبوک برمیگردد.
امّا آیا منویات فیسبوک با در اختیار گرفتن اطلاعات میلیاردها نفر در سراسر جهان، بر اساس «فضیلت» است یا هدف از ایجاد جهانی «آزادتر» و «مرتبطتر» از طریق یک شبکه اجتماعی اینترنتی تحلیل روانشناختی آنها و اجرای برنامههایی شوم در چاچوب زندگی فردی و اجتماعی آنهاست؟
*جدال فلسفه اخلاق و فضای مجازی
در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 آمریکا، هَری دیویس، خبرنگار روزنامه گاردین مدعی میشود که یک شرکت تحلیلگر اطلاعات به نام کمبریج-آنالیتیکا با استفاده از اطلاعات کاربران فیسبوک به سناتور تِد کروز، نامزد حزب جمهوریخواه که به نفع دونالد ترامپ از کارزار انتخاباتی کنار کشید، مشاوره اطلاعاتی ارائه کرده است. فیسبوک در پاسخ به این ادعا عنوان کرد که آن را مورد بررسی قرار خواهد داد. پس از آن چهار روزنامهنگار دیگر در نشریات مختلف گزارشهای مشابهی را به چاپ رساندند که فیسبوک از پاسخ به آنها خودداری کرد.
امّا در اوایل سال 2018، هنگامی کریستوفر وایلی، مدیر وقت واحد پژوهش شرکت کمبریج-آنالیتیکا در انگلستان، با ارائه اسنادی به روزنامه گاردین دست به یک افشاگری مستند درباره فروش اطلاعات میلیونها کاربر فیسبوک به این شرکت زد و همزمان روزنامه نیویورکتایمز خبری مشابه را چاپ نمود، تمامی ادعاها و شعارهای تبلیغاتی شرکت فیسبوک پیرامون حفظ حریم خصوصی کاربرانش در هالهای از ابهام رفت. مدارک به حدّی مستند بودند که سهامداران عمده شرکت فیسبوک سهام خود را به فروش گذاشتند و در عرض چند روز با خروج بیش از یکصد میلیارد دلار سرمایه از این شرکت، تالار بورس نَسداک نیویورک سقوط ارزش نماد معاملاتی شرکت فیسبوک روی تابلوی خود نشان میداد (که تا امروز این سقوط ادامه دارد.) در پی این ماجرا پلیس انگلستان با یورش به مقر اصلی شرکت مذکور کلیه سرورهای اطلاعاتی و پروندههای این شرکت را ضبط و در اختیار مراجع ذیصلاح قرار داد.
دادستانی آمریکا نیز زاکربرگ را جهت استماع سخنانش در رابطه با این ادعاها به دادگاه فراخواند. بالاخره مدیرعامل فیسبوک مجبور شد به مدّت دو روز با کت و شلوار در دادگاه حاضر شود و به سؤالات قضات پرونده پاسخ دهد. برای یکی از قاضیها در روز نخست شنیدن پاسخ این سؤال مهم بود: «آقای زاکربرگ، آیا شما فیسبوک را ایجاد کردهاید که وارد «سیاست» شوید؟»، که زاکربرگ در مقام پاسخگویی قویاً آن را رَد میکرد. امّا در نهایت بر فروش اطلاعات کاربران فیسبوک صحه گذاشت. دادههایی که در مهندسی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، و همهپرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا مؤثر بودند
برهمین اساس چندی پیش مَثیو لیاو، رئیس مرکز اخلاقزیستی دانشگاه نیویورک، با انتشار مقالهای در صفحه اندیشه روزنامه نیویورکتایمز، ضمن اشاره به نقش محیط فیسبوک در «اخلال انتخابات»، «تبلیغات جانبدار سیاسی»، و «ترویج خشونت»، پای فلسفه اخلاق را به میان کشیده و معتقد است که اکنون کاربران معمولِ فیسبوک باید از خود بپرسند آیا آنها هم سهمی در اینگونه از نارساییها و رسواییهای اخلاقی داشتهاند؟ آیا «وظیفه اخلاقی» حکم میکند تا از این شبکه اجتماعی خارج شویم؟ او با بر شمردن دو نوع «وظیفه اخلاقی» (نسبت به «خود» و نسبت به «دیگری»)، در تشریح دلایل ترک فیسبوک از این دو منظر مینویسد: «از دیدگاه اخلاقی مرتبط با یک «شخص»، دلایل زیادی ایجابکننده ترک فیسبوک هستند. به عنوان مثال، فیسبوک میتواند «وقت تلفکن» و «اعتیادآور» برای «پایانی بینتیجه» باشد. علاوه بر این، همانطور که پژوهشگران نشان دادهاند، فیسبوک میتواند «افسردگی و اضطراب» افراد را تشدید کند. برهمین اساس، کسی که با سیر در محتویات فیسبوک، خود را به شکلی احمقانه و بیاراده میپندارد، یا به طرز نامطلوبی دائماً در حال مقایسه خویش با دوستان فیسبوکیاش است، شاید به حکم وظیفه لازم باشد تا به مراقبت از خویش بپردازد و با فیسبوک وداع نماید.»
این استاد دانشگاه میافزاید: «همینطور اگر بخواهیم از منظر تعهدات یک فرد به «دیگران» سخن به میان آوریم، هنگامی که برای نقش مؤثر فیسبوک در تضعیف ارزشهای مردمسالارانه برای یک فرد روشن میشود، آنگاه امکان ترکش به عنوان یک وظیفه عیان خواهد شد. برای نمونه، از این شبکه اجتماعی برای اشاعه پیامهای ضد سامی و برتری نژادی سفیدپوستان در خارج از ایالات متحده آمریکا استفاده شده است. همچنین سازمان ملل متحد آن را به سبب انتشار محتویات نفرتپراکنانه بر ضد مسلمانان روهینگیایی که منجر به پاکسازی قومی در میانمار شد، مورد انتقاد قرار داد.»
لیاو با اشاره به پرونده فروش اطلاعات توسط فیسبوک ادامه میدهد: حجم قابل توجهی از اخبار دروغین در فضای این شبکه اجتماعی قابل رویت است و آن را تبدیل به یک تالار بزرگی برای پژواک کاربران کرده است، فضایی که افراد جهت تقویت دیدگاههایشان در آن، صرفاً به دنبال اطلاعات هستند.»
امّا شاید عدهای بر این باور باشند که اتخاذ مشی «خنثی» و «بیطرفانه» آنها در فیسبوک و دنبال کردن مسائلی که صرفاً به محبّت، صلح، و عشق ختم میشوند، لزوماً ارتباطی با انحرافات اخلاقی فیسبوک پیدا نمیکند یا مسئولیتی در قبالش ندارند. لیاو با رد این موضوع به بیان سه دلیل میپردازد: نخست اینکه، «اگر شخصی در نشر اخبار دروغین نقشی مستقیم نداشته باشد یا سماجتی برای بگومگوهای فیسبوکی داشته باشد، همین حضورش در فیسبوک به سادگی دیگران را برای ماندن در آن ترغیب میکند؛ در نتیجه شاید برخی از این دوستان نسبت به انجام چنین فعالیتهای مخربی مبادرت ورزند. این نوع از تأثیرگذاری بر دیگران به «تأثیر مثبت شبکهای» معروف است؛ یعنی هرچه افراد بیشتری مشارکت داشته باشند، به منزله افزایش اعتبار یک نتیجه یا ارزش یک محصول است.»
دوم، بودن در فیسبوک به معنای در اختیار گذاشتن خود به عنوان یک سوژه اطلاعاتی برای تحلیلهای آماری و آزمایشات تجربی آن خواهد بود. حتی اگر یک کاربر مستقیماً در هیچ یک از نظرسنجیهای فیسبوک شرکت نجوید، امّا حضورش «میتواند منجر به بهینهسازی الگوریتمهای تحلیل اطلاعات فیسبوک و برگزیدن افرادی خاص برای اهدافی مشخص و از پیش تعیین شده توسط آن شود.»
سوم، «استفاده از فیسبوک صرفاً یک عمل فردی نیست و همانند نپرداختن مالیات یک امر جمعی به شمار میرود. اگرچه ممکن است استفاده از فیسبوک ارزشهای مردمسالاری را مستقیماً تضعیف نکند، امّا ماندن در آن میتواند اقدامی غلط تلقی شود؛ چراکه ممکن است سبب کوتاهی ما برای مشارکت در اقدامی جمعی برای جلوگیری از زوال دموکراسی باشد.»
لیاو که تجربه حضور یازده ساله در فیسبوک را داراست، خروج از فیسبوک را برای آنهایی که عمداً اقدام به گسترش نفرتپراکنی و انتشار اخبار دروغین میکنند، لازم میداند و برای آن افرادی که نقشی مستقیم در وقوع چنین رفتارهای غیرقابل قبولی ندارند، معتقد است که تأمّل در باب این موضوع که آیا فیسبوک از برخی خط قرمزهای اخلاقی عبور کرده و وارد قلمرویی کاملاً شرور و تبهکارانه شده است یا خیر را مفید میشمارد.
هرچند او هنوز درباره نقش عمدی فیسبوک در وقوع این اقدامهای ناهنجار اخلاقی مردّد است، امّا در بخش پایانی مقالهاش توصیه میکند که آنها نقش فعالانهتر و مسئولیتپذیرتری برای حل این مشکلات در پیش گیرند. به خصوص وقتی اخبار نگرانکننده دیگری به گوش میرسد که فیسبوک به شرکتهای دیگری نیز پیشنهاد فروش اطلاعات داده است یا مثلاً با همکاری شرکتی تحقیقاتی در زمینه اعتراضات اجتماعی (اپوزیسیون) سعی در تضعیف و بدنام کردن معترضان با نسبت دادن آنان به عنوان عوامل اجرایی یک سرمایهدار به نام جورج سورُس داشته است. به زعم این استاد دانشگاه نیویورک «ما نباید مسئولیت خود برای حفظ ارزشهای مردمسالارانهمان را تماماً در فیسبوک خلاصه کنیم. اما به عنوان یک فرد اخلاقی، میبایست در قبال کردارمان مسئولیتپذیر باشیم و نسبت به آنچه در شبکههای اجتماعی میگوییم، یا واکنش نشان میدهیم و به اشتراک می گذاریم، ژرفاندیشی بکارگیریم. یک ترجیعبند معمول در میان کاربران توییتر این است که میگویند: «بازنشر توییتها به معنای تأیید آنها نیست.» به شیوهای مشابه یک نفر ممکن است فکر کند که «به اشتراک گذاشتن» یا «واکنش نشان دادن» نیز به معنای «تأیید یا حمایت» نیست. این تصوری اشتباه است؛ چراکه با اشتراکگذاری یا واکنش به یک پست، حتی اگر شخص صراحتاً به انتقاد از آن بپردازد، پیام آن پست تقویت میشود و لزوم توجه بیشتر به آن را ایجاب میکند.»
مقاله لیاو که تأملی فلسفی درباره یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات سال 2018 بود، واکنشهای بسیاری نیز در پی داشت؛ برای نمونه جان راجی، استاد حقوقبشر و امور بینالملل دانشگاه هاروارد، با اشاره به انتشار یک ارزیابی مستقل حقوقبشری درخصوص مسائل میانمار توسط فیسبوک و تلاش آن شرکت جهت جلوگیری از انجام اتفاقات مشابه در فضای کاربریش، آن را یک اقدام مؤثر و رو به جلو میداند که طرح مسأله خروج از فیسبوک را فعلاً عجولانه قلمداد میکند. این درحالی است که یک استاد دانشگاه بوستون کاملاً در ترک فیسبوک هیچ تردیدی ندارد، و یک شهروند آمریکایی دیگر معتقد است که هر آنچه ما در فیسبوک میبینیم انعکاسی از خود ما است و با ترک یا ماندن در فیسبوک چیزی عوض نمیشود. او از آنانی که فیسبوک را به ترویج خودمحوری متهم میسازند، میپرسد: آیا این بیشتر خودخواهانه نیست که ترک فیسبوک یک بیانیه قابل تأمّل درباره خودتان است؟!
*کاربست دیپلماسی دیجیتال
ماهیت فیسبوک همانند اینترنت دارای ویژگیهایی است که نمیتواند خود را از امور سیاسی مجزا کند. فیسبوک یکی از بازوهای دیجیتالی دیپلماسی عمومی آمریکا است و داشتن ظرفیتهایی که منجر به تهدید امنیت ملّی میشود سبب شده تا 17 مورد محدودسازی و فیلترینگ توسط کشورهای جهان از جمله انگلستان، آلمان، هند و مصر در کارنامه فیسبوک ثبت شود.
در «دیپلماسی» هدف مدیریت تغییر از طریق اعمال رفتارهای غیرقابل پیشبینی و خشونتآمیز نیست، بلکه اتخاد رویکردی مسالمتآمیز برای اغنای منافع طرفین در معادلات سیاسی است. بنابراین فیسبوک با تکیه بر «قدرت فناورانه» خود به طریقی عملگرایانه وارد بازی دیپلماسی شده است تا با ایجاد ارتباطاتی نهادینه شده، از اختلاف دیدگاه مخاطبان خویش با سیاستهای مورد نظرش بکاهد و تحولی درونزا از سطوح پایین جوامع به بالا شکل دهد. این تحول درونزا اکنون خود را وارد بازی تغییرات ساختاری از بالا به پایین کرده است و اول از همه گریبان راهبرد امنیتی آمریکا و برخی کنشگران اصلی سیاست جهانی را گرفته است.
برهمین اساس وقتی مارک زاکربرگ در برابر قضات دادگاه عالی ایالات متحده بیان میکند که: «قضیه فروش اطلاعات کاربران یک نقض اعتماد بود و من متأسفم که نتوانستیم در آن زمان اقدام مؤثرتری در برخورد با آن داشته باشیم.» به معنای عدم توانایی این شرکت در مدیریت مسائل دشوار و کلان میباشد و توجیه مستدّلی برای «دولت» و «مردم» نیست. همین سلب اعتمادها، تکثر اطلاعات، تکرار محتواها و تجربهها، و عادی شدن جذابیتهای شبکههای اجتماعی نه تنها آینده آن را در معرض خطر قرار داده است بلکه حتی از کارایی اقتصادیش نیز کاسته است؛ نشریه فوربس در گزارشی به قلم ماری وایس پس از تحقیق بر روی دویست شرکت تجاری متوسط عنوان کرده است که کمتر از 15 درصد از حجم بازدید وبسایتهای این شرکتها از طریق شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک انجام شده است.
با همه این تفاسیر، ضمن در نظرگرفتن ماهیت چندگانه فیسبوک شاید خالی از لطف نباشد تا چند موضوع را مدّ نظر قرار دهیم. نخست، توجه بیش از پیش به مسأله آموزش و ارتقاء «سواد دیجیتالی» و «اخلاق دیجیتال» است. ما به عنوان شهروندان این عصر نباید فراموش کنیم که امکانات تکنولوژیکی زمانه ما سبب شده تا جهان در راستای شفافسازی و پنهانزدایی حرکت کند. اگرچه نمیتوان اطلاعات شخصی خود را همانند قرن بیستم خصوصی و پنهان نگاه داشت، امّا بد نیست که باور کنیم به اشتراک نگذاشتن هر نوع اطلاعات پیشپا افتاده و بیاهمیت در جمع دوستان فضای مجازی هم شرمندگی به بار نمیآورد.
دوم، در برخورد با مسائل امنیتی و اخلاقی شبکههای اجتماعی میبایست بخشی از روند حل بحران باشیم. اعمال روشهای محدودسازی و کنارهگیری بلندمدّت از یک جمع قابل توجه، به معنای انزوای دو چندان است؛ چراکه حق نشر مطالب واقعی، بیطرفانه در شبکههای اجتماعی را از دست میدهیم و هویت ملی دیجیتالمان را دستمایه تبلیغات مسموم بیگانگان قرار میدهیم. دیگر آنکه خروج از شبکهای مانند فیسبوک و ورود به یک شبکه اطلاعاتی مجهولالهویه دیگر، تضمینی در حفظ اطلاعات شخصی و حریم خصوصی ما به ارمغان نمیآورد. چنانکه با فیلترینگ این شبکه در ایران، نه تنها بر قدرت نرم ایران در مقابله با هجمههای تبلیغی اینگونه از شبکهها کاسته نشد، بلکه نفوذ رسانههای بیگانه و کاربران غیرواقعی که مروج خشونت پراکنی و اخلال در سیستمهای اقتصادی و امنیتی بودند نیز بیشتر شد و اطلاعات کاربران ایرانی به دست شرکتهای غیرمسئولتر و شناخته نشدهتری نظیر تلگرام افتاد. چونانکه طبق اظهارات برخی از اعضای شورای عالی فضای مجازی، نقش تلگرام در خروج ارز کشور، دروغپراکنی، ترویج فساد و آموزش و تهیه امکانات برای انجام فعالیتهای تروریستی در داخل خاک ایران (نظیر آنچه در حوادث تروریستی تهران با همکاری داعش اتفاق افتاد) برکسی پوشیده نیست.
به یاد داشته باشیم که اسباب فناوری مدرنیته بر اساس «فضیلت» نیست و این عبارت که «ما میتوانیم هر کاری را بکنیم، چون قدرتش را داریم» بر دیوار تصورات آنان که چرخه قدرت فناوری را در دست دارند نصب شده است! بنابراین در بُعد راهبردی، با حمایت از شرکتهای دانش بنیان، ایدههای خلاق و همگرای علمی میتوان امیدوار بود که بسترهای نوینتر و جذابتری که منطبق بر معیارهای دهکده جهانی باشند، طراحی کنیم و با دستیابی به فناوریهای لازم، قدرت چانهزنی دستگاه دیپلماسی دیجیتال را تقویت نماییم.
انتخاب ماندن یا نماندن در فیسبوک و شبکههای اجتماعی نظیر آن بیشتر به نوع نگرش ما از نوع روندی که چارچوب آینده زندگیمان را میسازد، برمیگردد؛ سنّت تاریخ بشر نشان داده که سیاستهای باطل و هنجارشکنان اخلاق همیشه شکست خوردهاند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com