گروه بین الملل: با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا شاهد تغییرات در سیاست خارجی این کشور در حوزه بین الملل و منطقه غرب آسیا بوده ایم که در صورتیکه بتوان بر این فرضیه تکیه کرد که سیاست داخلی تبیینکننده سیاست خارجی است باید به این سوال پاسخ داد چه عوامل داخلی بر سیاست خارجی ترامپ تاثیرگذاشته و چگونه این تاثیرات اتفاق می افتد؟ یکی از عوامل داخلی موثر در پیروزی ترامپ حمایت گسترده سفیدپوستان طبقه کارگر بود که همواره در آمریکا مغفول می مانند و عامل موثر دیگر وضعیت اقتصادی موجود در آمریکا در زمان انتخابات بود. بهره برداری از شرایط نامطلوب اقتصادی و طرح شعار احیای عظمت آمریکا بخش زیادی از بدنه جامعه آمریکا را مجذوب خود نموده و به تبع آن شکل انتظارات این طبقات و وضعیت اقتصادی به سیاست خارجی ترامپ شکل و ماهیتی متفاوت خواهد داد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از اندیشکده راهبردی تبیین، بهره برداری از شرایط نامطلوب اقتصادی و طرح شعار احیای عظمت آمریکا بخش زیادی از بدنه جامعه آمریکا را مجذوب خود نموده و به تبع آن شکل انتظارات این طبقات و وضعیت اقتصادی به سیاست خارجی ترامپ شکل و ماهیتی متفاوت خواهد داد.
مولفه های داخلی تاثیرگذار در سیاست خارجی ترامپ
با توجه به اهمیت سیاست خارجی ایالات متحده و تاثیر آن بر نظام بین الملل مولفه های موثر در نقش دهی به سیاست خارجی ترامپ قابل بررسی است. ویژگی های فردی و خواستگاه رویکردی و اجتماعی ترامپ، ساختار نظام سیاسی و حاکمیت آمریکا و منافع موجود در محیط نظام بین الملل و منطقه راهبردی غرب آسیا موجب نقش دهی به سیاست خارجی ترامپ می گردند[۱].
از سوی دیگر دستگاه و عوامل تصمیم گیرنده رسمیدر سیاست خارجی آمریکا تاثیر ویژه ای دارند که نباید آنها را نادیده انگاشت. نهادهای دولتی همچون دفتر رئیس جمهور، کاخ سفید، شورای امینت ملی، وزارت خارجه، وزارت خزانه داری، فدرال رزرو و مقامات تاثیرگذار در شکل دهی به سیاست خارجی همچون شخص رئیس جمهور، وزیر خارجه، وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی و در ادامه همین عوامل کنگره متشکل از مجلس نمایندگان و سنا از مهمترین بازیگران تصمیم ساز می باشند. اما شخص رئیس جمهور این توان را دارد تا با بهره گیری از ظرفیت های موجود در قانون با اقداماتی از قبیل واکنش به رویدادهای خارجی، پیشنهادات طرح قانونگذاری، مذاکره در مورد موافقتنامهها و معاهدات بینالمللی، بیانیههای سیاسی، اجرای سیاستها و اقدامات مستقل و گاها غیر قابل پیش بینی در سیاستگذاری خارجی نقش ایفا کند[۲].
حوزههای سیاستگذاری خارجی و امنیتی آمریکا و مکانیزمهای نظارت و تعامل به گونه ای ترسیم شده است که بازیگران و عوامل عمده دیگری در این فرایند ایفای نقش می کنند. با توجه به سه حوزه سیاستگذاری بحرانی، ساختاری و استراتژیک، میزان نفوذ در شکل دادن به سیاست خارجی متفاوت می باشد که دراین میان عامل موثر احزاب سیاسی، نهادهای صنفی و مدنی و سیاست خارجی آمریکا در قالب گروههای ذینفوذ، گروه های لابی سیاست خارجی، اتاقهای فکر و اندیشکده های سیاست خارجی و امنیتی، رسانههای جمعی، اقلیتهای قومی و نژادی و حتی اتحادیههای کارگری به عنوان عوامل موثر داخلی در سیاستگذاری خارجی تاثیرگذارند. دیگر عنصر داخلی موثرجامعه اطلاعاتی و سیاستگذاری آمریکا می باشد که دفتر مدیر اطلاعات ملی و ۱۶ آژانس اطلاعاتی که سیا نقش مهمیدر آن دارد در سیاستگذاری خارجی و امنیتی دخیلند[۳].
ویژگی های فردی و خواستگاه رویکردی و اجتماعی ترامپ، ساختار نظام سیاسی و حاکمیت آمریکا و منافع موجود در محیط نظام بین الملل و منطقه راهبردی غرب آسیا موجب نقش دهی به سیاست خارجی ترامپ می گردند .
در تبیین عوامل داخلی تاثیرگذار در شکل دهی به سیاست خارجی آمریکا و بویژه ترامپ باید به رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی ایالات متحده و میزان تاثیر پذیری ترامپ از لابی ها و گروه های فشار صهیونیستی اشاره نمود که نقش تعیین کننده ای در سیاست گذاری ایالات متحده دارند . یکی از این نهاد ها که در ایالات متحده فعال است کمیته امور عمومی امریکا و اسرائیل یا همان آیپک می باشد که محوری ترین و قدرتمندین ترین ابزار صهیونیستی در ایالات متحده محسوب میشود و از قدرت لابی موثر و تعیین کننده ای برخوردار است و امروز نیز تاثیر فراوانی بر شکل دهی به سیاست خارجی ترامپ دارد[۴]. این عناصر داخلی فعالیت ویژه ای در رابطه با ایران نیز دارند و لابی ضد ایرانی مهمترین بخش لابی گری های صهیونیست ها در آمریکا را تشکیل می دهد و سازمان ها و شرکت های لابی کننده رژیم صهیونیستی در ایالات متحده بیش از هر بخش دیگری، همواره لابی ضد ایرانی را در دستور کار خود قرار می دهند. امروز ریاض نیز در کنار لابی صهیونیستی تمام تلاش خود را به کار بسته تا زمینه های گسترش سیاست های خصمانه و ضد ایرانی دولتمردان آمریکایی ها را فراهم آورد.
نوع عملکرد عوامل داخلی و نحوه شکل دهی سیاست خارجی آمریکا
نظام سیاسی آمریکا بر محور کنترل و موازنه بنا نهاده شده که این اصل در حوزه های مختلف حاکم است و نظام بورکراتیک سازمانی آمریکا ضمن اینکه بستر و عامل اجرای سیاستها و فرامین رئیس جمهور آمریکا است در عین حال محدودیت هایی را هم بر آن تحمیل می کند. اما در حال حاضر جمهوریخواهان تا حد زیادی کنگره، کاخ سفید و دادگاه عالی آمریکا را در اختیار دارند که در تاریخ آمریکا کمسابقه است و منجر به یکدستی نهادهای رسمی قدرت شده و امکان بیشتری به ترامپ برای سیاست خارجی می دهد. ترامپی که مواضعش بر خلاف جریان اصلی جهانی شدن و منطقهگرایی است و در پی لغو قراردادهای تجارت آزاد آمریکا با اتحادیه اروپا، شرق آسیا و حتی با کانادا و مکزیک بوده و حمایتگرایی از اقتصاد را دنبال میکند آن را با این توان فعلی در سیاست خارجی اعمال خواهد کرد.
در رابطه با نحوه عملکرد عوامل نامبرده در شکل دهی به سیاست خارجی باید تاکید نمود که ساختار تصمیمگیری در سیاست خارجی آمریکا بر مبنای مدل تصمیم گیری سیاست خارجی بوروکراتیک سازمانی (Bureaucratic Organizational Model) در چارچوب نظامیغیرمتمرکز فدرال از نوع ریاستی عمل میکند و طوری ترسیم شده است که در آن علاوه بر تفکیک نسبی قوا و پراکندگی نسبی قدرت در نهادهای مختلف، نوعی تقسیم کار و وظایف سازمانی لحاظ شده است که در کنار رقابت های درون سازمانی و بوروکراتیک داخل این سیستم عمل می کند. در حالی که قدرت سیاستگذاری میان سه بخش سنتی حکومت قوای مقننه، مجریه و قضائیه تقسیم شده است اما بسته به ماهیت موضوع و نوع مسألهای که باید مورد نظر سیاستگذاران قرار گیرد، یکی از این سه نهاد و عموماً یکی از دو نهاد کنگره و ریاست جمهوری در فرآیند سیاستگذاری ازقدرت بیشتری برخوردار خواهد بود[۵].
سازمان ها و شرکت های لابی کننده رژیم صهیونیستی در ایالات متحده بیش از هر بخش دیگری، همواره لابی ضد ایرانی را در دستور کار خود قرار می دهند. امروز ریاض نیز در کنار لابی صهیونیستی تمام تلاش خود را به کار بسته تا زمینه های گسترش سیاست های خصمانه و ضد ایرانی دولتمردان آمریکایی ها را فراهم آورد.
در کنار موارد یاد شده باید به موسسات تحقیقاتی اشاره نمود که حسب اینکه چه گروهی در کاخ سفید حاکم است و چه گروه یا حزبی اکثریت نسبی کنگره را تشکیل میدهد، به تهیه گزارش، تدوین قانون و اتخاذ اصول اساسی سیاستگذاری در حوزه سیاست خارجی می پردازند. با توجه به فرهنگ تکثرگرایانه ایالات متحده و ساخت متمایز و متنوع حکومت با تنوع در نهادهای دموکراتیک، سیاستگذاری کلان در زمینههای مجاز به گونه ای متفاوت صورت میگیرد و مدل فیلادلفیا در قانون اساسی این کشور با تفکیک قوا و وظایف نهادهای موثر در سیاست خارجی، تمرکز قدرت تصمیمگیری در سیاست خارجی را از نظر قانونی غیر ممکن کرده است.[۶]
محورهای اصلی سیاست خارجی ترامپ
احیای عظمت آمریکا دکترین ترامپ بود که دارای چند محور اساسی در حوزه سیاست خارجی می باشد. یکی از مهمترین این محورها مخالفت و تعارض سیاست های ترامپ با ابتکاراتی است که باراک اوباما در سیاست خارجی ایالاتمتحده به وجود آورده بود. تغییر در سیاست خارجی آمریکا نسبت به کشورهایی همچون ایران و کوبا که به واشنگتن اعتمادی از اقدامات اوباما بود که ترامپ این روند را تغییر داد.
از دیگر محورهای چرخش در سیاست خارجی ترامپ، انتقاد او به سیاست ترویج دموکراسی است که همواره در اسناد راهبرد امنیت ملی آمریکا جای داشت و در دوران ترامپ سیاستهای آمریکا در عراق، مصر، لیبی و سوریه را در تضاد با ثبات آمریکا و منافع آمریکا قلمداد شده است.
دیگر محور مهم سیاست خارجی ترامپ مشروط کردن حمایت از متحدان سنتی آمریکا می باشد که در دوران انتخابات نیز وی رویکردی منفی در قبال اتحادهای نظامی آمریکا داشت و معتقد بود که این اتحادها برای آمریکا هزینه ساز هستند و در همین راستا با مشروط کردن تداوم حمایت آمریکا از این کشورها، خواستار پرداخت هزینههای دفاعی به آمریکا شده است.
نظام سیاسی آمریکا بر محور کنترل و موازنه بنا نهاده شده که این اصل در حوزه های مختلف حاکم است و نظام بورکراتیک سازمانی آمریکا ضمن اینکه بستر و عامل اجرای سیاستها و فرامین رئیس جمهور آمریکا است در عین حال محدودیت هایی را هم بر آن تحمیل می کند.
اما عناصر و عوامل متعدد داخلی منجر به تغییراتی در سیاست خارجی ترامپ در منطقه غرب آسیا نیز شده اند. در قبال این منطقه، رویکرد آمریکا تا حد زیادی متناقض و پیچیده است. از یکسو حزب جمهوریخواه مانند حزب دموکرات متعهد است که راهبرد کلان آمریکا مبنی بر مداخلهگرایی در منطقه را حفظ کند و از سوی دیگر، ترامپ با چرخشی عجیب وعده عدم مداخله آمریکا را در منطقه داده است و از ژاندارم جهان بودن امتناع میکند و در خصوص تحولات سوریه، با سیاست مداخلهجویانه مخالفت می نماید. مصداق دیگر سیاست خارجی منطقه ای ترامپ بطور ویژه نوع نگاه به عربستان می باشد که وی اعتقاد دارد که عربستان بهعنوان یک کشور همپیمان آمریکا در منطقه باید بخشی از هزینههای نظامی آمریکا را پرداخت کند اما در جهت دیگر همراهی و هماهنگی بی سابقه ای را با این کشور نشان داده و چراغ سبزهای به هنگامی را برای عربستان روشن نموده است. در خصوص تحولات منطقه با سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا مخالفت نموده است و در سوریه نیز مقابله با داعش را بر سرنگون نمودن بشار اسد ترجیح می دهد[۷].
مهمترین ابعاد سیاست خارجی آمریکا در سطح منطقه غرب آسیا
سیاست های اعلامی و راهبرد دولت ترامپ بیانگر نوعی استیلاطلبی و برتری جویی آمریکایی در نظام بین الملل است که در شعارهای وی مبنی بر بازگشت اقتدار از دست رفته آمریکا و تضمین امنیت این کشور نمود می یابد. ترامپ بر مبنای مقتضیات داخلی ایالات متحده بارها بر بی اهمیت بودن غرب آسیا در سیاست خارجی کشورش تاکید نمود اما در محیط راهبردی غرب آسیا واقعیتهایی وجود دارد که زمامداران جدید آمریکا نمی توانند بیتوجه به آنها سیاست خارجی خود را طراحی و اهداف و منافع خود را بدون در نظر گرفتن منافع حیاتی دولتها و بازیگران دیگر تنظیم و تأمین نمایند. اکنون که ترامپ با تیمی تندرو و کمتجربه در آمریکا در مصدر تصمیمگیری و اقدام قرار گرفته است چند محور اساسی را می توان با عملکرد نزدیک به دوساله وی به عنوان اولویت های سیاست خارجی وی در منطقه غرب آسیا تشریح نمود. در گام نخست و بر مبنای اولویت های اقتصادی داخلی آمریکا رویکرد ترامپ تاکید بر بهره برداری اقتصادی و تامین منافع آمریکا از محیط بحرانی این منطقه می باشد که نمونه آن قراردادهای کلان با کشورهای منطقه و سرازیر کردن دلارهای نفتی به آمریکا می باشد. در همین راستا دومین اولویت سیاست خارجی ترامپ مبارزه علیه تروریسم، بدون ورود نیروی نظامی آمریکا به منطقۀ خاورمیانه بوده است. همکاری با کشورهای منطقۀ غرب آسیا را میتوان دیگر محور سیاست خارجی منطقه ای ترامپ دانست و البته این نکته کاملا روشن است که ایران جایی در فهرست کشورهای دوست منطقه غرب آسیا نخواهد داشت و این موضوع در سخنان و رویکردهای تند و اقدامات وی از جمله خروج از برجام کاملا مشهود می باشد[۸].
در رابطه با نحوه عملکرد عوامل نامبرده در شکل دهی به سیاست خارجی باید تاکید نمود که ساختار تصمیمگیری در سیاست خارجی آمریکا بر مبنای مدل تصمیم گیری سیاست خارجی بوروکراتیک سازمانی (Bureaucratic Organizational Model) در چارچوب نظامیغیرمتمرکز فدرال از نوع ریاستی عمل میکند
از سویی دیگر مواضع ترامپ در حل و فصل بحران های منطقه ای را هم نمی توان جدی تلقی نمود بطوریکه وی با انتقال سفارت ایالات متحده به قدس و مواضع شدید در حمایت از رژیم صهیونیستی تا حدودی مسیر رسیدن به صلح در منطقه را ناهموارتر نموده است. با نگاهی ریشه ای می توان به این نکته رسید که آمریکا همواره در منطقه غرب آسیا سیاست خارجی را دنبال نموده است که بر مبنای سه عنصر مهم تامین امنیت وحفظ تمامیت رژیم صهیونیستی و دفاع همه جانبه از آن ، تضمین صدور نفت و انرژی منطقه ، حفظ رژیم های همراه و مقابله با رژیم های ناهمراه با شیوه های مختلف ، حتی از طریق مداخله گری تهاجمی بوده است[۹].
اما این صراحت رفتار سیاست خارجی در مورد ترامپ صدق نمی کند و وی در مورد بخش های مختلف این منطقه ، سیاست های متضادی را دنبال کرده است. بطوریکه سیاست های خصمانه و نظامی دولت پیشین را در رابطه با یمن دنبال میکند. پیرامون نقض حقوق بشر درعربستان با اغماض پیش می رود در عین حال که از تحریم های ایران به بهانه حقوق بشر حمایت می کند. این دولت سیاست خارجی خود را در بحران هایی همچون سوریه و عراق را بر مبنای عدم ورود نظامی و آغاز یک جنگ تمام عیار بنا نهاده اما خواهان ایفای نقش در مبارزه با تروریسم است و تلاش دارد از به حاشیه رفتن در این منطقه جلوگیری نماید. رویکرد دیگری که در سیاست خارجی ترامپ قابل استنتاج است تلاش برای تشویق به اختلاف و درگیری های کنترل شده در منطقه است تا هم هزینه تامین امنیت را از شرکا دریافت کند و هم سود هنگفتی از طریق فروش سلاح بدست آورد تا خواست عناصر داخلی و منافع اقتصادی آمریکا نیز تامین شود.
دیگر محور مهم سیاست خارجی ترامپ مشروط کردن حمایت از متحدان سنتی آمریکا می باشد که در دوران انتخابات نیز وی رویکردی منفی در قبال اتحادهای نظامی آمریکا داشت و معتقد بود که این اتحادها برای آمریکا هزینه ساز هستند و در همین راستا با مشروط کردن تداوم حمایت آمریکا از این کشورها، خواستار پرداخت هزینههای دفاعی به آمریکا شده است.
نقش و جایگاه عربستان سعودی در سیاست خارجی دونالد ترامپ نیز در منطقه غرب آسیا قابل توجه است به گونه ای که وی در حالی طی اقدام بی سابقه عربستان سعودی را مقصد اولین سفر ریاست جممهوری خود برمی گزیند که پیشتر در نشست های انتخاباتی خود ، از این کشور بعنوان حامی تروریسم و عامل حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ نام برده است. در حقیقت توجه به منافع مالی و رشد اقتصادی و خواست رفاهی مردم آمریکا موجب چرخش عجیب ترامپ گردید و پس از پیروزی در انتخابات و مواضع خصمانه وی با جهان اسلام که موجب نگرانی حکام سعودی شد ، با چرخشی تاکتیکی در سفر به عربستان سود سرشاری را نصیب ایالات متحده نمود تا منافع اقتصادی این کشور تامین گردد[۱۰]. ایالات متحده یکی از مشتریان اصلی نفت است و در مقابل عربستان نیز یکی از مشتریان بزرگ تسلیحات آمریکا می باشد.
سیاست منطقه ای آمریکا در قبال ایران نیز در چارچوب مقابله با نفوذ و بسط ایدئولوژی ایران در منطقه تعریف شده است و برای دستیابی به اجماع مناسب در تقابل با ایران ، ترامپ با همکاری عربستان و برخی کشور های عرب حوزه خلیج فارس استراتژی یک اتحاد نظامی به نام پیمان استراتژیک خاورمیانه را، علیه ایران دنبال می کند و این پیمان اولین قدم در ایجاد اتحاد موسوم به ناتوی عربی خواهد بود که همکاری های امنیتی و نظامی کشور های حاشیه خلیج فارس به رهبری اتحاد مثلث عربستان ، آمریکا و رژیم صهیونیستی می باشد و نوک پیکان این اتحاد و ناتوی عربی متوجه ایران خواهد بود[۱۱].
رویکرد ترامپ تاکید بر بهره برداری اقتصادی و تامین منافع آمریکا از محیط بحرانی این منطقه می باشد که نمونه آن قراردادهای کلان با کشورهای منطقه و سرازیر کردن دلارهای نفتی به آمریکا می باشد. در همین راستا دومین اولویت سیاست خارجی ترامپ مبارزه علیه تروریسم، بدون ورود نیروی نظامی آمریکا به منطقۀ خاورمیانه بوده است. همکاری با کشورهای منطقۀ غرب آسیا را میتوان دیگر محور سیاست خارجی منطقه ای ترامپ دانست
در حقیقت بر مبنای سیاست خارجی ترامپ در منطقه غرب آسیا در کنار حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، شاهد ایجاد مثلثی ضد ایرانی هستیم که لابی ضد ایرانی در ایالات متحده آمریکا را هدایت می کنند. این اتحاد سه گانه از رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی و امارات متحده تشکیل شده که هدایت آن در نقشه سیاست خارجی ترامپ ترسیم شده است و تاکنون به اشکال مختلف برای متحد نگاه داشتن هر سه ضلع این مثلث تلاش کرده است. آمریکایی ها به منظور تامین نیازهای درونی، خواست لابی های متعدد ضد ایرانی داخل آمریکا، پیگیری رشد و منافع اقتصادی ایالات متحده و اجرای شعار اعتلای آمریکا از این طریق تلاش می نمایند که این محور سه گانه را در منطقه حفظ نموده و آن را در مقابل محور مقاومت قرار دهند و در عین حال ایالات متحده آمریکا در راستای تشدید پروژه ایران هراسی در مسیر تبلیغات و مفهومسازی جدید در سیاست خارجی منطقه ای خود نیز حرکت خواهد کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com