کد خبر: ۵۶۲۹۱۷
تاریخ انتشار:
هم‌وطن کردی که به دست پژاک شهید شد

احمد مهدوی؛ مجاهد خاموش و تلاشگری زاهد

شهید احمد مهدوی از هم‌وطنان کردزبان است که اواخر فروردین‌ماه 1388 به دست گروهک تروریستی پژاک شهید می‌شود.

شهيد احمد مهدوی  نیا بهمراه عکسهای قبل شهادت و شهادتگروه اجتماعی: شهید احمد مهدوی از شهدای کردزبان کشورمان است. او در شهرستان گیلان غرب، روستای علیخان آباد از توابع استان کرمانشاه میان خانواده‌ای باایمان و پشتیبان ولایت‌فقیه از ساکنان کوی دوست چشمانش به فروغ هستی لبخند زد.

 

به گزارش بولتن نیوز، احمد نیز چون بسیاری از همسالانش، زمانی که به سن مدرسه رسید، برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت و با مدرک دیپلم تحصیلاتش را ادامه داد. در زادگاهش با یک دختر نجیب و از خانواده متدین وصلت کرد اما اجل مهلت عروسی را نداد. او فردی متدین، بااخلاق و خانواده‌دوست بود؛ جوانی رشید، آرام و انسانی فوق‌العاده مؤمن و اهل عبادت. هیچ‌گاه پیش نمی‌آمد فرایض دینی‌اش را فراموش کند؛ و برای رفاه و آسایش خانواده دائم در تلاش بود.

 

در تاریخ 14/9/1385 به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد؛ و در گردان پیاده امام حسن (ع) روستای دزلی مشغول خدمت شد. احمد از عاشقان انقلاب اسلامی بود و پیرو مقام معظم رهبری و به‌حق مصداقی از کلام مقام معظم رهبری بود، چراکه فرسنگ‌ها از کرمانشاه به مریوان آمد و مجاهدت خاموش و تلاشش را کسی نفهمید. وی در ایجاد زمینه برقراری امنیت پایدار در منطقه دزلی تلاش فراوان کرد و ضربه‌های سنگینی را به پیکره ضدانقلاب وارد کرد.

 

چند روز قبل از شهادتش خواب می‌بیند سرور و سالار شهیدان اباعبدالله حسین (ع) را و امام در رؤیای صادقِ به او گفته بود که شهید می‌شود. این مجاهد ناشناخته و پاسدار گمنام پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت سرانجام در یک‌شب بارانی بهاری در یک غربت سخت در دامنه مشرف‌به روستای سرپیر اورامان در یک درگیری ناجوانمردانه توسط عناصر ضدانقلاب پژاک در خواب آسمانی شد و به دیدار معبود شتافت.

 

شعری سروده هم‌رزم شهید احمد مهدوی در وصف او

شهيد احمد مهدوی  نیا بهمراه عکسهای قبل شهادت و شهادتباز اضطراب، دلهره و باز گریه قلم، باز شعله اشک بی‌امان، در هیاهوی دل‌تنگی زمان! احمد جان! شعرهایم می‌خواهد شرافت چشمانت را غزل کند. می‌خواهد با نگاهی ملتهب، خلوت تنهایی‌ام را فریاد بزند. سلام بر تو؛ از میان کوچه‌های خستگی، از انتهای زخمی انتظار، با طراوتی از جنس نیاز و با بیکران حرمت خورشید. تو را می‌سرایم: هم ناله با حنجره‌ی شمع، هم‌نوا با سکوت ستاره و با لهجه‌ی سبز اقاقیا، تو را می‌سرایم. در ازدحام دعای پرستو، در میان سجده شبنم، از دریچه‌ی چشم ماه و از دیدگاه آبی آسمان.

احمد جان! مخاطب همیشگی شعرهایم؛ تو را به خاطر پروانه سان بودنت دوست دارم تو در یاسی‌ترین تقدیر، مرا به شاعر شدن وا‌داشتی! تو باابهت چشمانت، من غربت‌زده را تا شهر دلنواز سایه بردی. با کدامین واژه، بغض درون نگاهت را قصیده کنم؟ با پشتوانه کدامین مرهم، زخم دوری تو را التیام‌بخشم؟! تو در رگ‌های زلال ثانیه‌ها جریان داری و من، تمام آینده‌ات را آیینه‌کاری می‌کنم: باشد که دست در دست‌تو، انجامی سبز بیافرینم! بدرود تا دیداری دوباره ...

 

انتهای پیام/#

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین