گروه ادبیات، نشر و رسانه: «سبک، شیوه و گونه هنری یا ادبی» در لغتنامههای مختلف «ژانر» را اینگونه تعریف کردهاند. «ژانرنویسی» در میان نویسندگان اتفاق تازهای نیست، گرچه موافقان و مخالفان خودش را دارد. ژانرنویسی اما در میان نویسندگان خارجی بیشتر اتفاق میافتد تا بین نویسندههای ایرانی، بنابراین این سوال پیش میآید که آیا مترجمان هم باید به دنبال ترجمه در یک ژانر به خصوص باشند؟ آیا بین آثار ترجمه شده توسط یک مترجم باید خط فکری مشخص یا یک نخ اتصال وجود داشته باشد؟
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، ژانرنویسی در میان نویسندگان و مترجمان موافقان و مخالفان خودش را دارد، بعضی آن را جزو غیرقابل انکار ادبیات میدانند و بعضی آن را مخالف رسالت ادبیات میخوانند. مهشید میرمعزی، مترجم، در گفتوگو با ایسنا، ژانرنویسی را بسیار مهم میداند و میگوید: نمیشود ژانرنویسی نباشد. بحث و حرف و حدیث درباره ژانر زیاد بوده است اما کسی تردیدی در وجود ژانر ندارد و بیشتر بر سر تعداد ژانرها بحث است. پرسیدن درباره ضرورت ژانرنویسی مانند این است که بگویی چه ضرورتی برای نوشتن وجود دارد. شما هرچیزی بنویسید در یکی از دستهبندیها قرار میگیرد و چه شما آن را قبول داشته باشید و چه نداشته باشد، ژانرنویسی وجود دارد و حتما لازم است.
محمد قاسمزاده، داستاننویس، با بیان اینکه ژانرنویسی مانند کارهای دیگر میتواند مفید و یا مضر باشد، دراینباره میگوید: ژانرنویسی در صورتی مضر است که نویسنده توسط موج به سمت آن برود و شناخت کاملی از ژانر نداشته باشد. ژانر باید متناسب با ذهنیت نویسنده باشد تا بتواند مثمر ثمر واقع شود. نویسنده طی مطالعات، تجربههای زندگی و زیست اجتماعی متوجه میشود که ذهنیتش با یک ژانر هماهنگ است و سراغ آن برود؛ نه اینکه دیگران برایش تعیین کنند. ژانرنویسی نیازمند آگاهی عمیق است و نمیتوان با ذهن خالی دنبال ژانر رفت. به طور مثال برای نوشتن در ژانر علمی تخیلی باید از جهان علم آگاهی داشته باشید، جهان داستان را بشناسید و تخیل قوی داشته باشید یا برای ژانر پلیسی باید از قوانین دادگستری و قوانین پلیس خبر داشته باشید و حتی اطلاعات پزشکی داشته باشید.
قاسمزاده با اشاره به مجموعه «رمان ژانر» می گوید: چند نفری شروع کردهاند به نوشتن ژانر. برخی از آنها را میشناسم و میدانم قابلیتهایی دارند و برخی را نمیشناسم. نه میتوانم آنها را تایید و نه رد کنم. اما ترس من از این است که جریانی در ذهنها بیفتد و هرکسی که آگاهی دارد یا ندارد، شروع به نوشتن کند و سریع به سمت ابتذال برود.
ژانر، احمقانهترین کار در ادبیات است
فرید قدمی مترجم، با نظرات این دو نفر کاملا مخالف است. او ادبیات، یا به طور خاص رمان، را موضوعی ضد ژانر میداند و در این رابطه به «ابتکار» میگوید: من در کتاب «سیاست ادبیات» در این مورد بحث کردهام. ژانر احمقانهترین کاری است که میتوان با ادبیات کرد. ژانر به این به آن معنا است که یک تقسیمبندی و طبقهبندی کار در خود ادبیات به وجود بیاید، به این صورت که به طور فرض ژانرهای مختلفی مثل پلیسی، فلسفی یا .. داشته باشیم و تقسیم کار شود و هر کس به دنبال ژانری برود که در آن متخصص است، مثل کارگرانی که در کارخانهها ردهبندی میشوند. منش ضدتفکر و ضد هنر پشت چنین اقدامی است، مثل همه مسائل دیگری که برای نابودی تفکر و ادبیات، وارد این حوزه میشوند و میخواهند ادبیات را تبدیل به کالایی پوچ و مسخره کنند. اتفاقا این مسائل عناوین شیکی هم برای خودشان دست و پا میکنند.
این مترجم ادامه میدهد: وقتی نویسندهای میگوید«من یک ژانرنویسم»، در حقیقت اعلام میکند که «من نویسنده نیستم و کسی من را جدی نگیرد». شما میتوانید بگوید داستایوفسکی چه ژانری مینویسد؟ یا جک لندن چه ژانری مینویسد؟ ادبیات آمده است که مرزها را بر هم بزند نه اینکه خودش هم به این دستهبندیها و طبقهبندیها تن دهد. این دستهبندیها نهایتا منجر به مرزکشی در جامعه خواهد شد.
ژانرنویس یا برده فرهنگی؟
قدمی با تاکید بر اینکه رمان اساسا ضد ژانر است، میگوید: هر کس ادعای ژانرنویسی دارد، در حقیقت خودش را یک برده فرهنگ موجود، و فرهنگینویس میداند. چنین نویسندگانی هر چه که از او بخواهند اجرا میکند. ما منظورمان از نویسنده، کسانی است که کار جدی میکنند. کسانی مثل داستایوفسکی، ریچارد براتیگان، رضا براهنی، صادق هدایت و ... در نوشتههای هر نویسنده ردپایی از تفکرش وجود دارد اما این اصلا به معنای ژانرنویسی نیست. مثلا هر کاری از هنری میلر بخوانید، حتی اگر ندانید اسم نویسنده چیست، متوجه خواهید شد که این نوشته، اثر هنری میلر است، رد پای او در کارهایش دیده میشود، ریچارد براتیگان هم همینطور. ژانرنویسی و محدود کردن، جایی در ادبیات ندارد، ادبیات خلق شده تا آزادی ببخشد، نیامده که خودش را هم محدود کند و تن به ژانر دهد.
مترجم واقعی، خط فکری مشخص دارد
این مترجم، فعالیت مترجمها در ایران را یا از سرتصادف میداند یا به دلیل تقاضای بازار. او میافزاید: به همین دلیل در کارهای اکثر مترجمها هیچ خط فکری مشخصی نمیبینید. مثلا در کارنامه مترجمی هم ترجمه زندگینامه اسامه بنلادن وجود دارد، هم ترجمهای از یک رمان نوی فرانسوی و هم یک کار عامهپسند خیلی سطح پایین. این موضوع نشان میدهد که این مترجم هیچ خط فکری مشخصی ندارد، او تنها دو زبان مبدا و مقصد را میداند و نگاه میکند در بازار چه نوع کتابی پرفروش است و ناشر چه پیشنهادی به او میدهد تا آنها را ترجمه کند. اما مترجم با عنوان کسی که رسالت روشنفکری را به دوش میکشد و در مسیر آن حرکت میکند، خط فکری مشخص دارد و میداند چه کار میکند، به صورت تصادفی و به دلیل تقاضای بازار ترجمه نمیکند. مترجمهای زیادی هم در این زمینه نداریم، کسانی مثل مراد فرهادپور، خشایار دیهیمی، محمد قاضی و مهدی سحابی افرادی از این دست هستند. مترجمهایی که ترجمه را به عنوان یک رسالت فکری پیش میبرند واقعا انگشت شمارند.
مترجم بودن شرط لازم و کافی برای نویسنده شدن
قدمی شرط لازم و نه کافی برای نویسندهشدن را مترجم بودن نویسنده میداند و میگوید: ترجمه و مترجم بودن به نویسنده این توانایی را میدهد که بتواند از همه مرزها و ژانرها عبور کند. بنابراین هر نویسنده برای اینکه بتواند از مرزها و طبقهبندیها و ژانرها عبور کند، لزوما احتیاج دارد به زبان دیگری مسلط بوده یا به عبارت بهتر یک مترجم باشد. اصلا تصادفی نیست که در ادبیات نویسندههای بزرگ مترجم هم بودهاند. به عنوان مثال مارسل پروست مترجم بوده است. در میان نویسندگان داخلی هم صادق هدایت، جلال آل احمد و رضا براهنی همگی مترجم بودهاند. اینها اصلا تصادفی نیست. اصولا ادبیات و تفکر برای برداشتن مرزها و نزدیک کردن آدمها به هم و تن ندادن به طبقهبندیها آمده و هرکاری خلاف این مسیر انجام شود، خلاف ادبیات و خلاف روند تفکر است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com