گروه ادبیات، نشر و رسانه: «البته بر همگان واضح و مبرهن است که...»؛ بسیاری از ما این عبارت و تعابیری از این دست را در خاطر داریم. البته این تعبیر در جایی خیلی دور در ذهن ما نقش بسته است. جایی درهم آمیخته با خاطرات کودکی، جایی میان مدرسه و خانه، بین غذاهای مادر و کتابخوانیهای پدر، درست وسط حس امنیت کودکی؛ آنجا که تازه و آرام فکر میکردیم که زندگی را میفهمیم.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، «البته بر همگان واضح و مبرهن است که...» با بوی کتاب و دفترها، قلم و مداد و باباهای مدرسه همراه است. آنجا که برخی از ما نوشتن را تمرین کردیم و خواندن را. درست همان جایی که مسیر شدن هر یک از ما آغاز شد. این روزها اما، بچههای تبلت و موبایل و تلگرام، کمتر سراغ انشاءنویسی میروند، کمتر یاد میگیرند که از همین تعابیر تکراری و کلیشهای استفاده کنند. موضوع بیحوصلگی آنهاست یا تغییر شرایط، معلوم نیست. شاید هم معلوم باشد. سرآخر معلوم نیست که معلوم هست یا نه!
چرا زنگ کتابخوانی نداریم؟
برای نویسنده شدن اول باید مهارت چکونه نوشتن را آموخت. این مهارت را هم باید از سنین پایین و در کودکی کسب کرد. یکی از بهترین راههای یادگیری چگونه نوشتن مطالعه کتابهای متعدد است اما سرانه مطالعه در کشور ما عدد تعجب برانگیز و تاسفباری است. این کتابنخوانی به طور قطع در علاقه و توانایی کودکان در نوشتن موثر است، مصطفی رحماندوست کارشناس و داستاننویس کودک و نوجوان در اینباره به «ابتکار» میگوید: اگر میخواهیم به جایی برسیم، باید بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم، و بعد هم بنویسیم و بنویسیم و بنویسیم. کسی که میخواهد بنویسد اگر مطالعه نداشته باشد در همان قدم اول با مشکل روبهرو میشود.
این نویسنده کودک و نوجوان زنگ انشاء را در یادگیری مهارت نوشتن بسیار با اهمیت میداند و میافزاید: این همه نویسندهای که امروز وجود دارد به دلیل تمرین آنها در زنگهای انشاء و در سنین دانشآموزی است. اما چون در مدارس به طور عموم واحد درسیای به عنوان کتابخوانی وجود ندارد، خصوصا در شش سال اولیه تحصیلی مقطع ابتدایی، خواندن و مطالعهکردن ملکه ذهن آنها نمیشود. بنابراین خیلی از استعدادهایی که میتوانستند با خواندن و نوشتنهای زیاد تبدیل به شخصیتهای ادبی بزرگ بشوند، این فرصت را از دست میدهند.
او بارها به مدارس به عنوان یک نویسنده دعوت شده است، او درباره حضور یک نویسنده و آشنایی بچهها با نویسندهها در مدارس میگوید: همین چند روز پیش به مدرسهای دعوت شدم، به مناسبتهای مختلف این اتفاق میافتد و برای معرفی کتابی به مدارس میروم. بچهها باید در چنین فرصتهایی به کتابخوانی تشویق شوند و من تصور میکنم بچهها هم از این ماجرا استقبال میکنند.
دنیای بینویسنده؛ دنیای معلق
بچههای امروز، بزرگترهای فردا هستند. آنها در آینده، پزشک، مهندس، نقاش، نویسنده و ... میشوند اما اگر بچهها از کودکی آموزش نبینند، آیا جامعه آینده ما افراد موفقی خواهد داشت؟ تصویر ادبیات ایران با بچههایی که علاقه و مهارتی در خصوص نوشتن ندارند، در آینده چگونه خواهد بود؟ رحماندوست دراینباره میگوید: اگر بچههای زیادی از قلم زدن باز بمانند و درصد بالایی از بچهها نویسنده نشوند، کشور از نظر ادبی و هنری، سواد و همچنین انتقال اندوختههای فرهنگی نسلها به آیندگان عقب میماند، مگر اینکه افراد کمی باشند که مهارتی در نوشتن نداشته باشند.
زنگ انشاء، زنگ تفریح نیست
آراز بارسقیان، نویسنده معتقد است زنگ انشاء نقطه آغاز تلاش بچهها برای نوشتن است. او در اینباره به «ابتکار» میگوید: خود من از راهنمایی و زنگ انشاء نوشتن را آغاز کردم، از کلیشهایترین اتفاق ممکن. بچهها اگر معلم خوبی داشته باشند میتوانند در زنگ انشاء بیاموزند که نوشتن میتواند کار جالبی باشد. اگر استعداد نوشتن وجود داشته باشد، حتما این اتفاق رخ میدهد. از زنگ اول و دوم راهنمایی یا همان 12-13 سالگی بچهها نوشتن را آغاز میکنند.
او درباره تاثیر کتابنخوانی ما در علاقه بچهها برای تلاش به نوشتن میگوید: وقتی کسی کتاب نخواند مسلما نمیتواند چیزی بنویسد. یه رابطه صفر و یکی بین کتاب خواندن و نوشتن وجود دارد.
بارساقیان با اشاره به تصمیمی که چند سال پیش درباره زنگ انشاء در مدارس و حذف آن از ساعات درسی گرفته شده بود،
می گوید: چه بلایی سر زنگ انشاء بچهها آمده است. همان زمان که ما دانشآموز بودیم هم زنگ انشاء همیشه به تفنن و تفریح میگذشت و جدی گرفته نمیشد و زنگ انشاء نبود، تنها یک شوخی بود. به همین دلیل با وجود اینکه بچهها سالها در مدرسه در زنگ انشاء نوشتن را تمرین میکنند، این درس هیچ خروجی خاصی نداشته است.
از نظر این نویسنده دعوت شدن افراد مختلف به مدارس که شغلهای متفاوتی هم دارند خیلی خوب و مفید است، نویسندهها هم یکی از این افراد هستند. او در این خصوص میگوید: البته هیچ وقت من را به عنوان یک نویسنده به مدرسهای دعوت نکردهاند اما این اتفاق اگر رخ بدهد بسیار اتفاق خوب و تاثیرگذار است. پدر من نقاش است، یک بار او را با خود به مدرسه بردم تا درباره نقاشی صحبت کند، اتفاق جالبی که افتاده است است که یکی از همان همکلاسیها که صحبتهای پدرم را گوش داد، امروز نقاش است. چنین اتفاقی در خصوص نویسندگان هم رخ میدهد و باعث تشویق آنها به نوشتن و نویسنده شدن میشود. البته این اتفاق در کشورهای دیگر اتفاق عجیبی نیست.
کسی نگران ادبیات نیست
بارساقیان درباره مهارت نداشتن بچهها در نوشتن و تاثیر آن در آینده ادبیات ایران میگوید: بچههایی که کتاب نمیخوانند، مهارتی هم در نوشتن پیدا نمیکنند. بنابر این بیسواد میشوند و در بزرگسالی تنها به دنبال مشاغلی میروند که از طریق آنها پول خوبی به دست بیاورند. نویسندگی جزو چنین شغلهایی نیست. بنابراین با این رویه که اکنون در جریان است، نویسندگی در آینده کشور رو به افول میرود، نه تنها نویسندگی، بیسوادی همه چیز را به سمت قهقرا میبرد. همه چیز با هم افت میکند.
او در پایان میافزاید: باید به ادبیات و نوشتن رسیدگی کنند، باید از آن مراقبت کنند، باید نگرانش باشند. کسی نگران ادبیات نیست. وقتی سیستم نگران نیست، من چرا باید این همه تلاش کنم و نگران باشم؟ نهادهایی که در این زمنیه قدرت دارند، باید اقدامی کنند. کنایه نهاد قدرت این است که اگر قدرت در دستان من است، پس باید آن را اعمال کنم. اگر آن کسی که قدرت دارد، اقدامی نکند، پس چه کسی در اینباره میتواند کاری کند؟ دیگران؟ دیگران قدرت ندارند پس فایدهای ندارد. این موضوع در اولویت نیست، اصلا چه چیزی در اولویت قرار دارد؟ اگر پاسخ این پرسش را میدانید دیگر حرفی باقی نمیماند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com