کد خبر: ۵۳۳۷۹۱
تاریخ انتشار:
یادداشتی بر نمایش «قندخون» به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج

بوی خون، طعم زهر

نمایش «قندخون» به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج که پیش از این در مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفته...

گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیش رو  که  آیه کیانپور   پیرامون  بوی خون، طعم زهر   نگاشته ،  نگارنده معتقد است:نمایش در حوزه متن و کارگردانی از انسجام قابل قبولی برخوردار است و بازی‌های واقع‌گرایانه بازیگران با روح اثر همخوانی و تجانس درستی دارد.

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در روزنامه شرق ،نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:

همین نزدیکی‌هاست، بیخ گوشمان، در اخباری که هر روز در روزنامه‌ها چاپ می‌شود، ویدئوهایی پرمخاطب که هر روز در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود، خبری که پشت خبری دیگر از جنس خودش گم می‌شود، ویدئو را می‌بینیم تیترهای روزنامه را می‌خوانیم، خبر را می‌شنویم و هیچ! فوقش سری به تأسف تکان می‌دهیم و می‌گذریم و درست همان لحظه که در حال فراموش‌کردنش هستیم، دوباره و دوباره اتفاق می‌افتد.

خبر ورشکستگی و تعطیلی و درماندگی! خبرِ از کار بی‌کارشدن چند هم‌وطن که کمی دورتر از ما، آن پایین‌های نقشه هر روز از صبح تا شب کار می‌کردند و شکر و حالا بی‌کارند و در آستانه تلف‌شدن! کار رشته حیات انسان امروز است و در سرزمینی که هر متر از خاکش پر از برکت است، هر روز خبر از قطع‌شدن رشته زندگی کارگران به گوش می‌رسد و ما می‌گذریم انگار گوش و چشممان عادت کرده به این همه.لیلی عاج اما می‌نویسدشان ساده، روان، درست همان‌طور که هستند. نه پیچشی می‌دهد و نه بزرگ‌نمایی می‌کند فقط راوی‌شان می‌شود و بس و همین هم کافی است، کمی نزدیک‌تر نشانشان می‌دهد، اجرایشان می‌کند، بی‌جنجال و ادعا و نامش را می‌گذارد «قند خون» و قند خونت می‌افتد با دیدن این واقعیت تلخ‌تر از زهر!

  قصه یکی از چندین کارگر از کار بی‌کارشده کارخانه ورشکسته قند ورامین روی صحنه‌ای خالی، تمثیلی از فقر دامنگیر این کارگران غمگین، صحنه نه، سفره‌ای پر از کله‌قندهایی که می‌شکند مدام و صدایش سرت را می‌بَرَد، کله‌قندی که خرد می‌شود، تکه‌تکه می‌شود و زندگی را تکه‌تکه می‌کند، قند مضری که سم سفید است، همین که کام را شیرین نمی‌کند که بودنش هم دردی دوا نمی‌کند، اما نبودنش مصداق بارز درد است.

سه کاراکتر نمایش میان این همه کله‌قند، حبه‌قند و خرده‌قند مدفونند و اما هنوز در وجودشان شور زندگی فوران می‌کند، خوبی قصه هم به همین است به همین عاشق‌بودن و خندیدن و خنداندن‌ها، به این روح امیدوار به بقا، جانی که دست از زندگی نمی‌کشد، به آهنگی رِنگ می‌گیرد و می‌رقصد، به کلام طنزی قهقهه می‌زند و باور نمی‌کند مرگ را... . نمایش «قندخون» به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج که پیش از این در مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفته، اکنون در تئاتر باران اجرا می‌شود؛ با رویکردی واقع‌گرایانه در متن و بازی و کارگردانی، قصه‌ای که متأسفانه خیلی از شب‌ها با خبر تعطیلی کارخانه‌ای دیگر کمی دور یا نزدیک، مابه‌ازایی بیرونی پیدا می‌‌کند و ذهن را متوجه این می‌کند که «قند خون» به عنوان یک تئاتر اجتماعی دست روی موضوع درستی گذاشته است.

نمایش در حوزه متن و کارگردانی از انسجام قابل قبولی برخوردار است و بازی‌های واقع‌گرایانه بازیگران با روح اثر همخوانی و تجانس درستی دارد. تلاش بازیگران برای به‌اجرادرآوردن تمامیت نقش‌هایشان کاملا مشهود است، ارسطو خوش‌رزم در نقش یک کارگر بی‌کار و مستأصل و درمانده، باورپذیر ظاهر شده و الهام شعبانی توانسته تا حد زیادی کاراکتر را به ذهنیت تماشاگر نزدیک کند و با همین روش نه‌تنها به‌خوبی از پس نقش برآمده، که در باورپذیری کلی اثر هم نقش بسزایی ایفا کرده است.


به نظر می‌رسد خالق اثر به خاطر موضوع حساسیت‌برانگیز نمایش با محدودیت‌های ممیزی زیادی روبه‌روست، همین باعث شده که نمایش کمی دست‌وپابسته پیش برود و در لحظاتی دچار خودسانسوری شود. اجرا در لحظاتی از یکدستی در بازی و کارگردانی دور می‌شود اما کلیت اثر چنان سازگار با روح و روان تماشاگر است که حتی چندین روز پس از دیدن نمایش، لحظات تلخ‌وشیرین، طنازی‌های به جای بازیگران، قهقهه‌هایی که به بغض و هول ختم شده و حتی بوی پودر قند آمیخته در هوا، در خاطر و یاد او می‌ماند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین