به گزارش بولتن نیوز، نمايشگاه نرگس موسوي مردادماه امسال برگزار شد تا اين هنرمند بعد از دو سالي كه از نمايشگاه قبلي او ميگذشت اينبار آثارش را با عنوان «وقتي سپيده زد» در گالري طراحان آزاد به نمايش بگذارد. نمايشگاه قبلي موسوي مردادماه سال 1394 برگزار شده بود و او در آن نمايشگاه مجموعهاي شامل 25 اثر با عنوان «فرشتگان بر فراز تهران» را كه مربوط به سه مجموعه از دورههاي كارياش بود روي ديوار برده بود.
او به رسم تصويرسازها آثاري كه براي تقويمهايش طراحي كرده بود را هم در اين نمايشگاه به نمايش گذاشت. اما تازهترين نمايشگاه نرگس موسوي داستان ديگري داشت. او در آثار جديدش به سراغ موضوع جنگ رفته بود؛ موضوعي كه به گفته خودش با توجه به اخباري كه هر روز درباره آن ميشنويم براي تمام ما كاملا ملموس است. موسوي اما براي پس زدن خشونتهاي جنگ ترجيح داده بود تا در تصويرسازيهايش بر لطافت و شاعرانگي و حس كودكانه تاكيد بيشتري داشته باشد. موسوي در كنار نمايش تصويرسازيهايش سه حجم هم به نمايش گذاشته بود تا ايده كار روي موضوع جنگ و صلح را كامل كند. گفتوگو با نرگس موسوي را به بهانه برگزاري تازهترين نمايشگاهش در ادامه بخوانيد.
چه شد كه بعد از دو سال تصميم گرفتيد آثارتان را به نمايش بگذاريد؟ كار روي نمايشگاه «وقتي سپيده زد» از كي شروع شد و چه مراحلي طي شد تا آثار روي ديوار رفتند؟
بعد از هر نمايشگاهي كه برگزار ميشود آدم يكدفعه از حرفها و ايدههايي كه دارد خالي ميشود. بعد از نمايشگاه آخرم يعني «فرشتگان بر فراز تهران» در سال 94 هم همين اتفاق افتاد. شش، هفت ماهي ايده خاصي براي نمايشگاه جديد نداشتم تا اينكه موضوع اين نمايشگاه به ذهنم رسيد. به اين فكر كردم كه هر روز صبح وقتي از خواب بيدار ميشويم با هجمهاي از اخبار خيلي بد از كشتار و جنايت در جهان و خاورميانه روبهرو ميشويم. اين خبرها براي من خيلي آزاردهنده بود. به اين فكر كردم كه به نوبه خودم در اين مورد كاري بكنم. كمترين توضيحي كه درباره آن دارم اين بود كه ميخواستم برونريزي كنم. موضوع نمايشگاه جنگ از آن موقع به ذهن من رسيد و تقريبا از يك سال و نيم پيش كار روي آن را شروع كردم.
اما در اين كارها ما موضوع جنگ را در پسزمينه ميديديم، انگار قصد داشتيد آن را پس بزنيد يا نفي كنيد...
دقيقا. من ميخواستم خشونت جنگ و فضاي ملتهب آن را به همراه جزييات دردآورش نشان بدهم، اما در نهايت اتفاقي كه ميافتد پيروزي روشنايي است. يك صلح خيلي آرماني كه شايد همهمان در ذهن داشته باشيم. درست مثل اينكه بگوييم آن اتفاق خوب حتما ميافتد.
اين تصور در شرايط فعلي خيلي خوشبينانه نيست؟
از نظر من، نه. فكر ميكنم دير يا زود اين اتفاق قطعا ميافتد. شايد كمي دير شود اما وقتي همه از اين جنايتها خسته شوند چنين اتفاق خواهد افتاد، هرچند باز هم چيزي فراموش نميشود و جنگ مثل همين بكگراند و پسزمينه كارها در ذهن همه ما ميماند و تاثيرش را باقي ميگذارد. به هر حال آن صبح عاري از هر خشونت، جنگ و خونريزي حتما ميآيد.
فكر ميكنيد تضاد موجود در كارها هم ناشي از همين تصور دور از دسترس بود؟ در اين آثار توصيفهاي واقعي در كنار ذهنيت شما به نمايش درآمدهاند. اين ذهنيت بعضا در مواردي در كنار واقعيت قرار نميگرفت و همين تضاد مشخصي را در كارها ايجاد كرده بود. نشان دادن اين تضاد عمدي بود يا نه؟ به نظر ميرسيد راهكار شما براي تلطيف اين فضا تلفيق فضاي خشن جنگ در پسزمينه كارها با فضاي كودكانهاي بود كه با رنگ نشان داده ميشد، اما اين تلفيق در همه كارها رخ نداده بود و در نهايت هم اين دو لايه جدا از هم به نظر ميرسيد...
موضوع و اسم اوليه نمايشگاه من «جنگ و صلح» بود. اين دو موضوع از همان ابتدا هم متضاد يكديگر بودند و من چارهاي جز نشان دادن اين تضاد نداشتم، اما ميخواستم اين كارها كاملا از موضوع جنگ جدا باشد. اين ايدهاي بود كه شايد در بعضي از كارها جا نيفتاده بود. من ميخواستم كارها عاشقانه، لطيف و زنانه باشد و خب، جنگ يك موقعيت خشن مردانه دارد. در نهايت دنبال اين بودم كه به اين تضاد برسم و در كارهايم هم همان اتفاق بيفتد. در يكسري از كارها هر كاري كه ميكردم باز هم ردپاي جنگ ديده ميشد. به هر حال ما بچههاي جنگ هستيم و با اين موضوع بزرگ شديم. اين چيزي بود كه در نقاشيهاي من هم بود. من نميتوانستم كاملا از اين موضوع فرار كنم و هر كاري ميكردم باز متاثر از جنگ بودم، اما تلاشم اين بود كه در نهايت بين دو موضوع اصلي فاصله بيفتد. در حقيقت تنها ميخواستم موضوع جنگ به مخاطب شوك وارد كند...
تجربه و روايت شخصي شما از اين گذشته و جنگي را كه تجربه كردهايد در كدام بخش از اين كارها بايد ديد؟
اين گذشته شايد همان حساسيتي بود كه در اين كارها به موضوع جنگ داشتم. به هر حال شش سال از سالهاي ابتداي زندگي من در فضاي جنگ بوده است و تجربههاي خودم را از آن دارم. غير از اين، فكر ميكنم هيچكدام از ما هنوز از اين تجربه جدا نشدهايم و جنگ و تاثيرات آن همچنان در زندگيمان جاري است. كليت اين نمايشگاه و انتخاب موضوع آن قطعا متاثر از تاريخچه و گذشته زندگي ما، به خصوص بچههاي دهه شصت است.
خودتان اين كارها را نقاشي ميدانيد يا تصويرسازي؟
تصويرسازي.
در هر مطلبي كه درباره اين نمايشگاه خواندم نوشته بودند نقاشي...
نه، تصويرسازي است. تصويرسازي كمي رواييتر است و البته كار اصلي من تصويرسازي كتاب كودك است. رشتهام همين بوده و اين چيزي است كه من بلدم. اما خب، روي آنها ميشود اسم نقاشي هم گذاشت و هيچ تعصبي روي اين قضيه نيست.
هيچوقت به اين فكر نكرديد كه صرفا نقاشي كنيد نه تصويرسازي؟
من نقاشي هم كردهام، اما نقاشيهايم در نهايت باز تصويرسازي ميشوند. كارهايي دارم كه در اندازههاي بزرگتر و براي دل خودم آنها را انجام دادهام. اگر چه به قصد نقاشي اين كارها را شروع ميكنم اما باز هم ميبينم كه آنها جنبه روايتگري دارند و در حقيقت آن نگاه كودكانه به داستان كه خيالانگيز است اتفاق ميافتد...
هنوز جواب اينكه تجربه و روايت شخصي شما از اين گذشته و جنگي را كه تجربه كردهايد در كدام بخش از اين كارها بايد ديد را نگرفتم. قصه و روايت شخصي شما به عنوان يك تصويرگر يا نقاش را در كجاي اين كارها بايد ديد؟
بخش عمدهاي از اين نگاه در موضوع آن است. به هر حال هر اثر هنري كه خلق ميشود، يك روايت شخصي از خالق آن است. من در اين كارها سعي كردم همهچيز پشت سر هم روايت شود، هرچند در نحوه چيدمان آثار اين ترتيب رعايت نشد. در كارهاي من هم بارداري بود، هم بچه و هم مادري كه بچه مردهاش را بغل كرده است. اين موضوعات در كنار هم قصهاي را كه به آن فكر ميكردم روايت ميكرد. من سعي كردم اندازههاي آثار را يكي بگيرم تا مجموعه اين نمايشگاه مثل يك قصه مشخص مخاطب را دنبال خودش بكشد. انگار كه داريد صفحههاي يك كتاب را ورق ميزنيد.
فكر ميكنيد همه مخاطبان داستاني را كه مدنظر شما بود گرفتند؟
من نميدانم، اما سعيام را كردم.
من فكر ميكنم مخاطبان شما با اين آثار بيشتر احساسي برخورد كردند تا منطقي. با اين حساب موضوع و كارهايتان در اين برخوردهاي احساسي و عام مخاطب عام فدا ميشد. خود شما با اين نظر موافقيد؟
بله، به هر حال اين اتفاق افتاد. هرچند من در نهايت دوست نداشتم مخاطب خاص داشته باشم. من دوست دارم مخاطبم عام باشد، اما خب، همين مخاطباني كه محبت و استقبالشان از نمايشگاه شوكهكننده بود با يك بكگراند به اين نمايشگاه آمده بودند. شايد علاقه و لطفي كه به خانواده من داشتند آنها را به اين نمايشگاه كشانده بود و در نهايت اين آثار براي چنين مخاطبي به نمايش درميآمد. اما فكر ميكنم بخشي از اين برخورد هم به خاطر موضوع نمايشگاه بود. كلا موضوع جنگ چيزي است كه همه، به خصوص ما ايرانيها را متاثر ميكند.
در اين بين بچهها، مخصوصا دختربچهها با اين آثار ارتباط بهتري برقرار ميكردند. از قبل به اين موضوع فكر كرده بوديد؟ اينكه براي مخاطب كمسنوسالتري كار كنيد؟
من اصلا به اين فكر نكرده بودم. اما خب، همانطور كه قبلا هم گفتم كه من تصويرگرم و بخش عمدهاي از اين تصويرگريها ميتواند براي مخاطب كمسن و سال باشد. البته تصويرگري صرفا براي كودكان نيست، اما نگاه من به اين رشته همين است. وقتي اين رشته را در دانشگاه انتخاب كردم، هدفم تصويرگري براي كودكان بود. كار با بچهها را خيلي دوست دارم. شايد اين نگاه به اين دليل باشد كه خودم يك بچه كوچك دارم، اما غير از اين دنياي بچهها را خيلي دوست دارم. نميدانم اين خوب است يا بد، اما دنياي خودم هم همينقدر كودكانه و فانتزي است. من دوست دارم كه مخاطبم بچهها باشند و آنها كارهايم را دوست داشته باشند. اين براي من ميتواند يك امتياز مثبت باشد، هرچند نميدانم براي يك نقاش اين موضوع مثبت است يا نه.
كارها از نظر خودتان عنوان داشتند؟
من براي كارها عنوان نگذاشتم، ولي براي هر كدام از آنها موضوع مشخص داشتم. من ترجيحم اين است كه اسم و موضوع را به مخاطب خيلي تحميل نكنم...
چرا؟
فكر ميكنم خود مخاطب بايد آن را كشف كند. برخورد به اين شكل به نظرم خيلي خالصانهتر و صميمانهتر است...
فكر نميكنيد اينطور كار مخاطب را سختتر ميكنيد؟ ما با يك مجموعه بدونعنوان طرفيم كه قرار است موضوعي مشخص را به ما منتقل كنند...
بله، اما قطعا همين تخيل مخاطب را بيشتر برميانگيزد.
هيچوقت به اين فكر نكرديد كه در كنار اين كارها روايت شخصي خودتان را به شكل داستان يا نوشته داشته باشيد؟
از نظر من قطعا اين قابليت وجود دارد. من حتي نوشتههاي خودم را هم به شكل تصوير ميبينم. از طرفي اين تصويرها را در ذهن خودم همانطور كه آنها را ميكشم، ميخوانم. تصور خودم اين است كه آنها قابليت مكتوب شدن هم داشته باشند.
هيچوقت اين تجربه را امتحان نكرديد؟ اينكه به شكل يك كتاب به اين مجموعه نگاه كنيد و آن را منتشر كنيد؟
نه، اما به اين قضيه زياد فكر ميكنم. هميشه به اين فكر ميكنم كه يك مجموعه از شعرها و نوشتههاي كوتاه خودم را تصويرگري كنم، اما هيچوقت اين كار را نكردم. به هر حال اين كارها همهشان در يك راستا هستند و شكل فرم و تصوير آن در قالب كلمه و واژه هم ميتواند تعريف شود.
وقتي كه نمايشگاه را ميديديم، اينطور به نظر ميرسيد كه اين مجموعه انتخابي بوده است. انگار آثار بيشتري بوده و از بين آنها تعدادي انتخاب و نمايش داده شدهاند. اين تصميم دليل خاصي داشت؟
بله، تعداد كارها از اينكه ميديديد بيشتر بود. سه يا چهار كار را به خاطر اينكه فضاي نمايشگاه كم بود اصلا تمام نكردم. من براي اين نمايشگاه عكسهايي را انتخاب ميكردم و بعد از تصويرگري كامپيوتري آنها را پرينت ميگرفتم و بعد روي همين پرينت كار ميكردم. يك سري از اين تصاويري كه انتخاب كرده بودم خيلي تلخ و سياه بود و من ميديدم كه با اين تلخي و سياهي نميتوانم موضوعي را كه ميخواستم روايت كنم. اين تلخي تا حدي بود كه حتي براي خودم هم كار كردن روي تصاوير خيلي سخت بود. به نظر من جنگ صرفا تفنگ به دست گرفتن و جنگيدن نيست. از نظر من خيلي از اتفاقات ناشي از جنگ و ادامه جنگ و خشونتهاي ناشي از آن است.
يعني كارها را انجام داديد و بعد تصميم گرفتيد آنها را نمايش ندهيد؟
من فقط بخشي از آن را انجام دادم. يك مقدار از تصويرگري كامپيوتري كارها را انجام دادم، اما در نهايت ديدم اينقدر موضوع آن مهوع است كه بهتر است اصلا ارايه نشود.
براي اين نمايشگاه و برگزاري آن به مشكلي بر نخورديد؟ اينكه مجبور شويد كاري را حذف كنيد يا به نمايش نگذاريد؟
نه؛ اگر قرار بود كاري حذف شود در مجموع اصلا اين نمايشگاه را برگزار نميكردم. موضوع من موضوعي خلاف عرف نبود كه نتوانم آثار را به نمايش بگذارم. ضمن اينكه وقتي اين كارها را انجام ميدادم سانسور بالاي سرم را هم ميديدم و ناخودآگاه آن را رعايت و در قالب آن كار ميكردم. مثلا سعي كردم زنهايي كه در اين آثار كار ميكنم اصلا بدن زنانه نداشته باشند و آنها را تا حد امكان ساده كنم. شايد يكي از دلايلي كه گفتيد اين آثار خيلي كودكانه هستند همين باشد. چه بخواهيم و چه نخواهيم سانسور واقعا زياد است و من از همان اول سعي كردم اين قضيه را رعايت كنم.
خود شما با برخوردهاي مختلفي كه از سوي مخاطبان با اين نمايشگاه شد، موافق بوديد؟ به هر حال اين انتظار وجود داشت كه حساسيتها درباره چنين نمايشگاهي به واسطه اسم شما و پدر و مادر زياد باشد. اين درست كه شما يك نمايشگاه شبيه هر هنرمند ديگري برگزار كردهايد، اما خواهناخواه نام شما اين آثار را تحتالشعاع قرار ميداد. من فكر ميكنم همه با همين واسطه به آثار و مجموعه اين نمايشگاه نگاه ميكردند.
من دوست داشتم يك نمايشگاه هنري به دور از هيجانات سياسي برگزار كنم. سعي كردم خودم به اين مساله كمك و آن را كنترل كنم.
شما با اين شكل برخورد با آثارتان مشكلي نداريد؟
اتفاقا تشويقم ميكند. من دارم يك كار قانوني و روتين را انجام ميدهم، كاري كه هر هنرمند ديگري هم انجام ميدهد. من البته سعي كردم خيلي آن را پاستوريزه كنم. من خيلي حرفها داشتم كه ميخواستم بزنم. به هر حال هر چيزي كه آدم تصوير ميكند مجموعهاي از تجربيات خودش هم هست. اما من تمام مدت تجربياتم را سانسور ميكردم. اگر دست خودم بود و ميتوانستم انتخاب كنم در تمام كارها ميله زندان ميگذاشتم. ولي ترجيح دادم خودم را سانسور كنم. در يكي دو كار در نهايت اين اتفاق افتاد. از طرفي به اين هم فكر كردم كه ميتوانم بگردم و يك راه ديگر براي نمايش آثار پيدا كنم. راه ارتباط با مخاطب در اين عصر رسانه اصلا كم نيست.
آيا اين سانسور ممكن است تا آنجا پيش برود كه به حذف هم بينجامد؟ يعني شما به اين نتيجه برسيد كه اين كار را اصلا نمايش ندهيد؟
من كاري نكردم كه نتوانم نمايش بدهم (ميخندد) ما در همين كشور زندگي ميكنيم و قوانين و محدوديتهاي آن را هم ميدانيم. هنر اين است كه شما بتوانيد با همين محدوديتها كار كنيد. خب، من اين را ميدانستم. با خودم گفتم اگر قرار است يك كار حذف شود كلا همه كارها را به نمايش نميگذارم. بعد هم ميگشتم و يك راه ديگر پيدا ميكردم...
شما در نمايشگاه اخيرتان سه اينستاليشن هم به نمايش گذاشتيد. سه اثري كه به نظر ميرسيد قرار است كاملكننده اين آثار باشند...
از نظر من آنها كاملكننده اين آثار نبودند و اين آثار بودند كه ميخواستند اين سه حجم را از نظر من كامل كنند. در شروع كار با ايده جنگ و صلح ميخواستم با همين فرمت لباس كار كنم. برنامه اصلي من اين بود، اما از همان ابتدا مجبور بودم به محدوديتهاي فضاي گالري هم فكر كنم. ايدهام اين بود كه لباسها مثل بوم نقاشي عمل كنند و هر كدام از آنها به عنوان يك تابلو ارايه شوند. در ادامه و وقتي به تابلوها رسيدم فكر كردم آنها را نمايش بدهم و فقط اين سه كار را بياورم. اما براي خود من همانها اصل كاري بودند.
چرا به اين فكر نكرديد كه اين مجموعه لباسها را در ادامه كامل كنيد؟
اين نخستينباري بود كه من حجم كار ميكردم. اتفاقا به اين فكر كردم كه ميشود از حوزه دوبعدي جدا شوم و حجم را تجربه كنم. من اگر چه كارم مجسمهسازي نيست اما آن را خيلي دوست دارم و اگر چه كمي سخت است اما برايم خيلي جذابيت دارد...
اين تجربه جديد در نهايت در حاشيه اين نمايشگاه قرار ميگرفت و آنطور كه بايد ديده نميشد. آيا نميتوانستيد در يك نمايشگاه انفرادي ديگر به آنها بپردازيد؟
به نظر من اصل كار و اين نمايشگاه همين حجمها بود. من فكر ميكردم نقاشيهايم مكمل آنهاست (ميخندد) ولي خب نمايش همين تعداد كار هم براي من مهم بود. نميتوان آن مفهومي را كه به راحتي و به وسيله اينستاليشن ارايه ميدهيم در نقاشي ارايه دهيم. اينستاليشن از اين نظر راحتتر است هرچند به نظر من اجراي سختتري دارد. فعلا براي من مهم نمايش اين كارها بود. حالا شايد اين پروسه در ادامه تكميل و وارد فاز ديگري شود. حتي ممكن است موضوعش عوض شود و به يك شكل ديگر ارايه شود. من فقط به اين فكر كردم كه لباس ميتواند به مثابه يك بوم نقاشي عمل كند و از جنبه كاربردياش بيرون بيايد.
موضوع ديگري كه در آثار شما حس ميشد علاقه عجيب شما به رنگ است. اين شكل برخورد شما با رنگ و سادگي آثارتان من را ياد نقاشيهاي پدرتان مياندازد. از طرفي اينستاليشنها را در اين نمايشگاه داشتيم، كارهايي كه ميتوانستند ما را به ياد مجسمههاي مادرتان بيندازد. در مجموع به نظر ميرسيد در كارهايتان اين دو نگاه را با هم تلفيق كرده باشيد؟
من به اين صورت و آگاهانه به موضوع نگاه نكردم، اما قطعا اين نگاه در من بوده است. من با نقاشيهاي پدر و مجسمههاي مادرم، بزرگ شدهام. اگر كارهاي پدر و مادر در من اثر نگذارند، خيلي عجيب است. من فكر ميكنم اين نگاه قطعا در كارهاي من هم دخيل بوده است. فضاي كارهاي پدر خيلي خلوت است. اين كارها به نظر من عارفانه هستند و هميشه جاي تخيل دارند. اين چيزي است كه من از پدرم ياد گرفتهام. در مورد بخش رنگي كارهايم نميتوانم نظر قطعي بدهم چون به نظرم اصلا چنين چيزي كه گفتيد آگاهانه نبوده است، اما فضاي خالي كارهايم ناشي از درسهاي كوچكي است كه از پدرم گرفتهام. او هميشه به من ميگفت اينكه فضاي منفي نقاشيها به فضاي مثبت آن غلبه داشته باشد خيلي مهم است، چرا كه در اين صورت در اثر هزاران تخيل ميتواند وجود داشته باشد. كارهاي من هميشه خلوت هستند. درآمد اصلي من از راه گرافيك است و من اين خلوتي را در طراحيهاي گرافيكي خودم هم دارم. اين چيزي است كه سليقه عوام آن را در يك كار گرافيك نميپسندد. در مورد بحث رنگ به يك نكته ديگر هم بايد اشاره كنم. اينكه شايد دنياي من خيلي كودكانه و رنگي باشد. اين دنيايي است كه نميتوانم از آن بيرون بيايم. اين موضوع براي خودم با توجه به مسائلي كه در چند سال گذشته داشتهام و طبيعتا بايد دنيايم خيلي خاكستري يا سياه و سفيد ميشد هم عجيب است، اما شايد دليلش اين باشد كه نگاه كلي من به زندگي خيلي رنگي و اميدوارانه است.
آنها در مورد اين نمايشگاه و آثار اخيرتان صحبتي نكردند؟
من خيلي دلم ميخواست كه پدر و مادر ميتوانستند بيايند و اين نمايشگاه را ببينند. به خصوص دوست داشتم مادرم كارهاي حجم من را ببيند. به هر حال مادرم استاد اول من بود. در نمايشگاه قبلي كه در سال 94 برگزار كردم پدرم گفت اگر ميتوانستم به نمايشگاه بيايم برايت يك دستهگل كوچك ميآوردم. اين حرف او باعث شد تا خيلي از دوستاني كه به آن نمايشگاه ميآمدند برايم يك دسته گل كوچك بياورند. چند روز قبل از برگزاري اين نمايشگاه كه پدر و مادر را ديدم برايشان تعريف كردم قرار است نمايشگاه بگذارم. پدرم اينبار به من گفت كه اگر ميتوانستم حتما با تو يك نمايشگاه دو نفره ميگذاشتم. استاد من در نقاشي و هنر مادرم است و الهامبخش همه اين فضاها كه در كارهايم ميبينيد پدرم بوده است. غير از اين دو، استاد ديگري داشتم كه لازم ميدانم از او نام ببرم. من بخش زيادي از اينها كه در كارم دارم را از استادم محمدابراهيم جعفري دارم. او نه تنها معلم هنر من در دانشگاه بلكه معلم زندگيام هم بوده است و امروز هر چه دارم مديون ايشان هستم. آقاي جعفري روح سبكي دارند و براي من معلم بزرگي هستند. من قبل از اين هيچوقت به نام او و تاثيري كه در زندگيام داشته اشاره نكرده بودم. ايشان براي من واقعا عزيز هستند و من هر كاري ميكنم به خاطر اين است كه آقاي جعفري در دورهاي معلم من بودند. غير از او البته اساتيد ديگرم هم بودند؛ آقايان بنياسدي و گلدوزيان و خانم گلمحمدي كه لازم ميدانم از آنها هم تشكر كنم.
فكر ميكنيد براي نمايشگاه بعدي همان ايده لباسها را ادامه بدهيد؟
فعلا كه خالي شدهام و الان افسردگي بعد از نمايشگاه را دارم (ميخندد) ...
به نظر نميرسد از آن دسته نقاشان باشيد كه دقدليشان را سر نقاشي خالي ميكنند؟ خيلي از نقاشها وقتي حالشان خوب نيست كار ميكنند تا حالشان خوب شود. شما كه اين عادت را نداريد؟
نه، اما خواه ناخواه اين اتفاقي است كه در نهايت ميافتد. نقاشي كردن براي كسي كه بلد است نقاشي كند زندگي و راه نجات است. واقعا در اين سالها اگر نقاشي كردن را نداشتم نميدانستم چه كار بايد بكنم. اما از نظر خودم بايد كمي از نمايشگاه بگذرد و ايدههايي را كه در ذهنم دارم مرور كنم. خودم اميدوارم بتوانم اينستاليشنها و حجمها را ادامه بدهم. اما همهچيز بستگي به فضاي روحيام دارم و حالا بايد ديد در ادامه چه ميشود.
و صحبت آخر؟
خيلي از جوانان هستند كه به مراتب توانايي و استعداد بيشتري از من دارند و اگر شرايط مساعدي براي كار داشته باشند قطعا با هنرمندان جوان و توانا و بينظيري در آينده روبهرو خواهيم بود.
منبع: روزنامه اعتماد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com