به گزارش بولتن نیوز، از افسانه ساخت گنبد باز که داستان «باز لَوَند» شاهعباس را نقل میکند، از کشف آثار مس یافتشده آن، از تحفه آن که زبانزد خارجیهاست تا ایرانیها، از سرسبزی باغهای اطرافش، از آتشکده دوران ساسانیاش، از نخلگردانی و پنجشنبهبازار نطنز که بگذریم و در دالانی کاهگلی که روزگاری نهچندان دور بازار هنر بود و در پشت مسجدجامع تاریخی شهر آرمیده، توقفی کوتاه کنیم، به کارگاهی میرسیم که بیرونش را کاشیهای آبی چشمنوازی میکند. اینجا کارگاه سرامیکسازی استاد عباس عبادی است. عبادی در کارگاه قدیمی خود از تنها هنر سرامیکسازی نطنز حمایت میکند. کارگاه او از سه بخش تشکیل شده و آنچه در این سه بخش مشترک است، بوی خاک، رنگ و عشق است.
ورودی کارگاه با ویترینهای شیشهای پر از آثار سرامیکی بهویژه گلدان پر شده، با یک میز کار و یک کامیپوتر که احتمالا برای حسابوکتاب است. اما پشت این ورودی غوغایی است. عبادی به استقبال میهمانانش که ازقضا نمایندگان مجلس هستند، رفته. دو دختر جوان مشغول طرحزدن روی گلدان هستند. قفسها را نگاه میکنم. زیباییای وصفنشدنی در هر یک از آثار موج میزند. درماندهام در انتخاب آثار. به حیاط میروم و پس از آن قسمت سوم کارگاه یا کوره است که تمامی زحمات یک هنرمند در آن کوره با لطف خداوند نمایان میشود، گرم است و داغ. میهمانان با استاد عبادی سر میرسند، مدتی کوتاه میمانند و فرصت شنیدن درددلهای استاد عبادی را ندارند. عباس عبادی با خوشرویی به سؤالهای خبرنگاران کنجکاو پاسخ میدهد. هنر سرامیکسازی در نطنز که آوازهاش در دنیا بیش از ایران پیچیده، به گفته کارشناسان بیش از شش قرن قدمت دارد و استاد عبادی و کارگاهش از بازماندگان این هنر هستند.
ابتدا از آرزویش میگوید: «دوست دارم راسته بازار نطنز به ٧٠ تا ٨٠ سال پیش برگردد، که چندین کارگاه سرامیکسازی در این راسته بود. مغازههای قدیمی، عطاری و رنگرزی بود. در گذشته دو تا عطاری اینجا بود. در چنین فضایی و با چنین حسوحالی بیشتر میتوان کار کرد و حسوحال حقیقی آن حسوحال است».
او میافزاید: «محلههای قدیمی شهر نطنز خالی از سکنه شده است چراکه بیشتر مردم مهاجرت کردند یا خانههای آنها دیگر قابل زندگی نیست. از این گذشته اگر شهردار نطنز نقشه درست شهری ارائه بدهد، مردم مجبور نیستند برای کارکردن به پای کوه بروند، میتوانند باغهای خود را آباد کنند».
عبادی از بیتوجهی به هنر سرامیکسازی در روزگار ما و ارجوقرب آن را در روزگار نهچندان دور با مثالی توجیه میکند: «در مدارک پدربزرگم به آن برخورد كردم سندی را پیدا کردم که نشان میداد نعلبکی نطنز که از طریق تبریز صادر میشد، در آن موقع شش ریال بوده است درحالیکه قیمت زمین در بعضی از نقاط تهران کمتر از یک ریال بوده و قیمت یک دست نعلبکی ٣٦ ریال میشده است». او ادامه میدهد: «عدم حمایت، وجود جنس خارجی مشابه باعث ورشکستگی کارگاهها شدند و هر کارگاهی که ورشکست شد، صاحبش دق کرد و مرد. در گذشته نهچندان دور از ٥٠ کارگاه سرامیکی سه کارگاه ماند و از سه کارگاه یک کارگاه تبدیل به کارخانه چینیسازی شد. من و برادر ماندیم که ٥٠ سال با یکدیگر کار کردیم و بعد از آن برای ماندن و اعتلای این هنر تصمیم به آموزش آن گرفتم و درحالحاضر دخترم، عروسهایم و نوههایم و چند نفر دیگر از نطنز و ٣٥ شاگرد هم از تهران دارم که برای آموزش به کارگاه هم میآیند. از این تعداد اگر یک نفر هم کل هنر را یاد بگیرد و بماند، من خوشحال و راضی خواهم بود».
عبادی توضیح میدهد: در بیشتر فروشگاههای صنایع دستی، بهویژه فروشگاههای صنایع دستی اصفهان اجناس چینی موج میزند و در همین نطنز هم کارهای دیگر مکانها دیده میشود. ولی در هر شهری آنچه نماد آن شهر است را باید پیاده کند. «پروفسور پوپ» در کتاب «سیری در تاریخ صنایع دستی ایران» میگوید: هنر سرامیکسازی و سفالگری نطنز ٦٠ قرن و شش هزار سال است. آثاری که سایت تاریخی اریسمان، آلمانیها و ایرانیها کشف کردهاند و بسیاری از آنها را بازسازی کردهاند، این آثار گویای این است که این هنر هفت هزار سال پیش قدمت دارد و به خاطر کورههای ذوبی که در آن منطقه پیدا شد و اسکلت خانمی که موهایش در حلقهای مسی بود یا دندان مسی مصنوعی، این موارد همگی حکایت از ریشه کهن این هنر دارد و دیگر هنرها و صنایع خاصه ذوب مس. این هنرمند در ادامه بیان میکند: در این کتاب زیر عنوان پدرم نوشته که استاد محمداسماعیل عبادی باقیمانده شاگردان ٣٠٠ استادی است که شاهعباس آنها را به چین برده؛ برای تحولی در این هنر و علمیکردن آن برای کاشیکاریهای مسجد امام و شیخلطفالله اصفهان. ٩٠ درصد کاشیهای مسجد امام اصفهان در نطنز ساخته شده است و اگر شما دقت کنید در آثار ایران دو رنگ آبی ایران یعنی آبی سورمهای و آبی فیروزهای را یکجا نمیتوان دید ولی من هر دوی این رنگها را در یکجا کار میکنم».
درباره خاک مورد استفادهاش هم میگوید: «این خاک برای نطنز است که ما به آن سنگ چخماخ یا «آتشزنه» میگوییم و دقیقا زیربنای چینی مدرن ایران است ولی چینز مدرن گویا مواد اولیهاش خاصه کاء ولن از کشورهای دیگر میآید ولی مواد اولیه ما از همین شهر است و از کوههای اطراف نطنز آن را میآوریم.
در گذشته که آسیاب بود و از آن استفاده میکردیم ولی درحالحاضر شرکتهایی این کار را انجام میدهند و مثلا به آنها میگوییم خاک را با این مقدار الک برای ما بیاورید ولی آمیزهاش با خود ماست که چه خاکی با چه خاکی و با چه نسبتی ترکیب شود». عبادی میافزاید: «رنگها را من از ترکیب سنگها میسازم و سنگ را دوباره سنگ میکنم برای آن رنگی که میخواهم. رنگهای من حاصل بازی با حرارت است.
رنگها وجود خارجی ندارند، مانند مرمر هستند، ما هیچ رنگی به آن نمیزنیم و در کوره و در مرحله بین اکسیداسیون و احیا که جزء فوتوفن حرفه است، رنگ به دست میآید».
او با اشاره به اینکه تمامی طرحهای مورد استفاده در آثارش ذهنی است، درباره فروش آثارش توضیح میدهد: «گردشگران، مردم، تجار و... به اینجا مراجعه میکنند و آثار را میخرند در حقیقت کارگاه من مرکزی برای فروش هم هست».
او با انتقاد از اینکه سازنده یک اثر هنری نمیتواند بازاریاب باشد، توضیح میدهد: «صادرات هم داشتهام ولی متأسفانه واسطهگران قیمتهای گزافی را در این بین نصیب خود میکنند و اثر را به قیمت بالاتری به مصرفکننده میفروشند؛ باید توجه داشته باشید تا کسی آشنا به هنر نباشد و فلسفه آن را نداند، ارزشش را نمیفهمد و من حتی از هدیهدادن به کسی که هنر را نشناسد، خودداری میکنم». عبادی میگوید: «با ٣٨ سال پرداخت حق بیمهای که پرداخت کردهام مرا با حقوق دریافتی ٨٠٠ هزار تومان بازنشسته کردهاند!».
در ادامه با خنده و شرمساری میگوید: «اما ١٢٠ کیلو تشویقنامه دارم ولی تمام آنها و حتی نشان اصالتی که دریافت کردهام، نتوانسته است در فروش آثار به من کمکی کند». او ادامه میدهد: «از ٩ صبح تا ٩ شب کار میکنم و بعضی وقتها هم ناهار در کارگاه میخورم. کار هنری پایه و بنیانش احساس است و این احساس است که به تو میگوید چه کنی؟ آن کسی که اثر هنری میخرد باید احساس هنری داشته باشد. این رشته ممکن است از ١٥ رشته هنری تشکیل شده باشد که حرف اول آن را عشق میزند. عشق، ایمان به کار و خمیرهای از هنر باید در وجود فرد باشد و در حد نیاز کانیشناسی، چرخکاری، طراحی، نقاشی، خطاطی، داستان ابزار و لعاب، کوره و... را بداند و بداند بعد از اینکه این کارها را انجام داد ٤٠ درصد کار انجام شده و ٦٠ درصد داخل کوره است. لطف خدا و حرارت هزارو٢٠٠ درجه و همه زحمتها ممکن است با یک بیاحتیاطی و ناخالصی از بین برود».
او میگوید: «من تا حالا در کارم خستگی نداشتهام چراکه با کارم زندگی میکنم و اینطور بگویم چه کسی درد غنچه را به وقت گلشدن میداند و میفهمد؟ غنچه درد ندارد و هر زمان انسان آن را فهمید لذت میبرد. اینجا گاهی وقتها آنقدر سکوت است که من صدای سکوت را میفهمم و خدا میداند من اگر تعهدات خانوادگی نداشتم؛ از اینجا تکان نمیخوردم. من در نمایشگاههای مختلف شرکت میکنم و در آخر با لوح تقدیری از من تشکر میشود؛ هنرمند هم دل دارد. تفریح و ماشین میخواهد».
عبادی در پایان صحبتهایش به آموزش و تربیت ٦٦ شاگرد اشاره میکند و میگوید: «من از اوایل سال ٩٤ شروع به آموزش کردم و امتیاز از وزارت ارشاد و فنی و حرفهای دارم». به اعتقاد عبادی، کار هنری، یاددادنی نیست؛ یاد گرفتنی است و باید هنرجو، هنر را از استادش بقاپد.
منبع: روزنامه شرق
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
www.natanzebadi .ir