با مطالعه « به زبان مادری » میتوان پیبرد که دغدغه ذهنی شاعر تنها معطوف به مضامین مذهبی و عاشقانه نیست بلکه دغدغه اصلاح جامعه را هم دارد و این مسئله در شعرهای با محتوای اجتماعی کتاب، قابل لمس است. شعر اجتماعی شعری است با درون مایهای جامعهگرا و انسانمدار که بیانگر آرمانهای مشترک مردم است .
گروه ادبیات، نشر و رسانه: «به زبان مادری» عنوان اولین مجموعه از شعرهای کلاسیک شاعر جوان وخوشذوق، علی اصغر شیریاست که دربرگیرندۀ 30غزل است و انتشارات شهرستان ادب آن را در 68 صفحه منتشرکردهاست. غزلهای این کتاب شامل مضامین عاشقانه ، آزاد، مذهبی و دفاعمقدس است .
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از روزنامه خراسان، علی اصغر شیری شاعری جوان است اما بسیار روان میسراید و این جسارت را دارد که توانایی خود را درخلق شعرهایی با مضامین گوناگون بیازماید. کتاب او را میخوانیم بیآنکه حس کنیم در سرودن مضمونی به تکرار رسیده است یا اینکه بتوانیم به قطعیت بگوییم او در سرودن محتوای خاصی چیره دستتر است. او در این مجموعه نشان داده که همواره در پی راهی نو برای به واژه کشیدن مضمون مدنظرش است و تمام توان خود را برای بهترسرودن آن مضمون به کار میبرد. چنان که مخاطبش تصورمیکند تنها عاشقانه سراست یا تنها شعرمذهبی میگوید و یا اینکه فقط و فقط دغدغه بیان مسائل اجتماعی روز جامعه را دارد.
علی اصغر شیری، عناصر شعر را به خوبی میشناسد و سعی می کند با بهرهگیری هر چه بهتر و شاعرانهتر از همه عناصر، شعرهایی دلنشین و خواندنی خلق کند. میتوان گفت به موسیقی شعر توجه خاصی دارد، اگرچه از نظر موسیقی بیرونی (وزن عروضی ) درشعرهای کتاب تنوع زیادی به چشم نمیخورد و شعرها در شش یا هفت وزن عروضی سروده شده است اما غزلها از موسیقی کناری ( ردیف و قافیه ) و موسیقی درونی ( انواع تناسبات آوایی ) بهره نسبتا زیادی دارد؛ چنانکه حدود 90 درصد شعرها دارای ردیف است و در برخی موارد بهره مندی از ردیف و قافیههای خاص و کماستعمال، تا حد زیادی توانایی شعری شاعر را به رخ می کشد و او را در خلق مضامین نو یاری می دهد.
«از بس که پارههای تنم شعلهور شده
خاکسترم به وسعت یک شهر سوخته است
در سینهام سفال ترک خوردهای است دل
گنجینهام به قدمت یک شهر سوخته است »
« با آنکه برگ برگ ، پراکنده توام
این گونه روی زردم و شرمنده توام
شور سماع میبردم یا شمیم تو
از بلخ تا به قونیه آکنده توام »
« غیر تو هیچ کسی همنفس آینه نیست
تا تو هستی دل ما در هوس آینه نیست »
« دیشب تمام غربت خود را قدم زدم
اندوه بینهایت خود را قدم زدم »
خیال جزء لاینفک شعر است و شاعر از قدرت تخیل بیشتر از دیگر انسان ها برخوردار است و این توانایی را دارد که ارتباطی قوی میان خودش و اشیا و موجودات و طبیعت پیرامونش برقرار کند؛ چیزهایی مثل درخت ، قایق ، سنگ ، بیابان ، برکه ، ماهی، آب ، آتش و ... تا بتواند مفاهیم ذهنی خود را که هر یک چون دانههای تسبیحی گسسته گوشهای افتاده، با نخ بافتهشده از تخیلش به هم متصلکند.
«نوبهارم کوچ کرده، از پرستوها بپرس
برکهای خشکیدهام، از دسته قوها بپرس
قایقی وارونهام در بندری بیاسکله
حال و روزم را فقط از بغض پاروها بپرس »
« گره میخورد اگر مویت به یال اسبها در باد
نسیم ترکمن صحرا فقط بوی تو را میداد »
« درخت کوچک من سرپناه زیبایی است
اگر چه زرد شده تکیهگاه زیباییاست »
با مطالعه « به زبان مادری » میتوان پیبرد که دغدغه ذهنی شاعر تنها معطوف به مضامین مذهبی و عاشقانه نیست بلکه دغدغه اصلاح جامعه را هم دارد و این مسئله در شعرهای با محتوای اجتماعی کتاب، قابل لمس است. شعر اجتماعی شعری است با درون مایهای جامعهگرا و انسانمدار که بیانگر آرمانهای مشترک مردم است .
در این قلمرو شاعر تلاش میکند بازتاب دهنده صادق روزگار خود باشد وبتواند مسائل روز جامعه را با ذهنی پویا پالایش کند و به آفرینش اثری اصیل دست یابد؛ در غیر این صورت اثر او چیزی جز مشتی شعار شبهشعر نخواهد بود. یکی از مسائلی که شاید تاکنون ذهن بسیاری از شاعران را درگیر کرده، تفاوت طبقاتی در جامعه امروز است. علی اصغرشیری در شعری با ردیف « پایین شهر» خیلی خوب از پس بیان این تفاوت و نگرانیهای ذهنیاش برآمده و انتخاب این ردیف خاص در به تصویرکشیدن چنین محتوایی بسیار هوشمندانه بودهاست .
« با کفش وصلهداررسیدازراه، ازامتداد جاده پایینشهر
از ردپای گمشدهاش پیداست، دلشوره پیاده پایینشهر
با آنکه رنج کارگری سختاست، با آنکه داغ بیپدری سختاست
از هرچه تیرآهن پولادین، محکمتراست اراده پایینشهر... »
غزل مذکور و چند شعر دیگر از جمله غزل :
« کافهها شاعران بیدردند، عمری آسوده خاطرند انگار
کافههایی که در توهم خود، نبض شعر معاصرند انگار
شاعرانی که با تب هر شعر، در پی عشق تازه میگردند
با نگاهی همیشه وهمآلود، محو میز مجاورند انگار » که در آن به مسائل روز جامعه ادبی و سرو صدای بلند شعرهای سانتیمانتال ورقیق و یکلایه ومحو شدن صدای شاعران واقعی میان هیاهوی شاعرنماهای این روزگار پرداختهاست، نشان از این دارد که شاعر مجموعه «به زبان مادری » در وزنهای بلند و دوری خیلی خوب رشته کلام را بهدست میگیرد و کمتر به اجبارها و محدودیتهای وزنی تنمیدهد؛ اتفاقی که در بعضی غزلهای او با وزنهای کوتاه افتاده است .
میتوان گفت که شعر اجتماعی علاوه بر موارد گفته شده، به بیانی کوبنده، پرتپش و هیجان آفرین نیاز دارد تا سستی و رخوت را از مخاطب بزداید و شورو شعور را در او زنده کند؛ جوهرهای که معمولا در غزلهای اجتماعی کمرنگ مینماید. چیزی شبیه لحن حماسه آمیزی که تا حدودی در ناخودآگاه این غزل جریان دارد:
« به دور شهر مصیبت زده حصار کشیدند
شبی که آتش عصیان به این دیار کشیدند
به روی بیرق بر خاک سرنگون شده شهر
نشان کاوه شکستند و نقش مار کشیدند »
در کنار همه موارد ذکر شده توجه شاعر به مضامین مذهبی قابل ستایش است. او جوانی است برآمده از بطن جامعه و درگیر با مسائل روز، نباید از او انتظار داشت مانند گذشتگان تنها مبانی صرف دینی و حکمی را در شعر خود به نظم بکشد. او در شعرش به دنبال جنبههای روایی است و این مسئله به عینیگرایی او بازمیگردد و نگاه جزء نگرش؛ گرایش به عینیت نهتنها از بارمعنایی و رسالت شعرمذهبی نمیکاهد بلکه آن را برای مخاطب شعر امروز ملموستر میکند تا بتواند از دل شعری عینیتگرا مفاهیم بلند حکمی و دینی را استخراج کند .بهترین نمونه برای آنچه گفته شد، غزل زیبایی است که به حضرت معصومه (س) تقدیم شدهاست و میتواند حسن ختامی باشد بر این یادداشت ؛ برای شاعر جوان و توانمند مجموعه «به زبان مادری » آرزوی توفیق روزافزون دارم.
نذر حضرت معصومه (س)
همه کس عرض ارادت به تو دارد ای ماه!
دست بر سینه و در سینه دلی همدم آه
آمدم با اتوبوسی که پراست از صلوات
چه ترافیک عجیبیست در این نیمه راه!
گنبد چشمنواز تو به هنگام طلوع
دیدنیتر شده از روی پل نیروگاه
زائرت خسته راه است ، مداوایش کن
این یکی از همدان ، آن یکی از کرمانشاه
خستگی بر تن او از چمدانهایش نیست
بیگمان قامت او خم شده از بار گناه
دم در، زلزده بر صحن پر از آیینه
خجل از اینکه چرا آمده با روی سیاه
دختری در پی معصومیت گمشدهاش
خسته از هر کس و هر جا به تو آورده پناه
باز انبوهی از اندوه در این دل دارد
باز انبوهی از اندوه ، دلی همدم آه