با ورود دنياي ديجيتال همهچيز شکل و شمايل قبلي را از دست داد. تصور شخصي خودم از عکاسي و بهویژه عکاسي فيلم اين است که به نظرم همانطور که پيشتر گفته ميشد، تئاتر زمينه فوقالعادهاي براي ورود به سينماست، که از يک جهت کاملا درست است و آن پرداختن به داستانپردازي و درام است.
گروه سینما و تلویزیون: درباره تأثيرگذاري عکاسي
فيلم در ثبت تاريخ سينماي ايران زياد شنيده و گفته شده است؛ اينکه اين حرفه
بهمرور شمايل متفاوتتري پيدا کرد و صرفا از چينش چند عکس در ويترين
سينماها و تبليغاتي که مردم با ديدن همان عکسها، فيلمها را تخيل ميکردند
و براي ديدنش هيجان داشتند، بهمرور جايش را به عکاسي ديجيتال داد و
کارکرد عکسهاي فيلم نيز تغييراتي داشت.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، اما قطعا توجه به بعد تبليغاتي
فيلم هنوز هم يکي از اولويت عکاس فيلم است، با اين حال در حاشيه داوري
سومين جشن عکاسان سينماي ايران که هرساله به عنوان يکي از صنوف قديمي خانه
سينما جشن مستقلي را براي پاسداشت زحمات عکاسان پيشکسوت و مسابقهاي را
براي معرفي بهترين عکاس سال برگزار ميکند، با داريوش فرهنگ، يکي از داوران
اين دوره مسابقه عکاسان سينماي ايران، به گفتوگو نشستيم؛ عکاسي فيلم از
نگاه فرهنگ جايگاه متفاوتي دارد. داريوش فرهنگ بيش از هر چيز به نگاه شخصي
عکاس فيلم اعتقاد دارد و خلق لحظات شخصيتر عکاس در خلال کارش را يکي از
بهترين نمونههاي عکاسي فيلم ميداند. در ادامه نگاه فرهنگ را به عکاسي
فيلم ميخوانيد.
اين روزها بحث بر سر تغيير شيوه تبليغي و کاربرد عکس فيلم براي
معرفي بهتر فيلم مطرح است، اما دقيقا عکس فيلم براي شما چه مفهوم و معنايي
دارد؟
نخستين خاطرهاي که من از عکس فيلم دارم، اين بود که عکس من را به ديدن
فيلم ترغيب و تشويق ميکرد و علاقهمند ميشدم فيلم را در سينما ببينم. اين
خاطره سالهاي دوري است که به قول شما عکسها وظيفه بيشتري براي جلب
مخاطبان به سينما داشتند و غالبا عکسها در ويترينهاي سينما جلب توجه
ميکرد. حتي عکس فيلم در آن سالها براي جذب سرمايه فيلم هم نقش
تعيينکنندهاي داشت و از عکسهاي فيلم بسياري متوجه ميشدند که محصول
نهايي چه خواهد بود؟
با ورود دنياي ديجيتال همهچيز شکل و شمايل قبلي را از
دست داد. تصور شخصي خودم از عکاسي و بهویژه عکاسي فيلم اين است که به
نظرم همانطور که پيشتر گفته ميشد، تئاتر زمينه فوقالعادهاي براي ورود
به سينماست، که از يک جهت کاملا درست است و آن پرداختن به داستانپردازي و
درام است.
عکاسي فيلم هم به نظر من مقدمه نگاه سينماييداشتن است. جوهره
ذاتي يک عکس چيزي فراتر از فيلمي است که ديده ميشود، چراکه ممکن است فريمي
ثبت شود که پلان فيلم هم نباشد اما همان فريم دنياي خودش را داشته باشد و
از زاويهاي ديگر فيلم را روايت کند. مثلا عکس معروف فيلم «باشو غريبه
کوچک» (تصوير سوسن تسليمي با روسريای که به سر پيچيده شده است) فريمي است
که ميتوان از آن به عنوان جهان فيلم حرف زد. همان تکفريم، پر از احساس و
معني بود و جهاني که تو را به تماشاي فيلم دعوت ميکند. يا عکس گرافيکي
«خانه دوست کجاست؟» با تکدرختي روي تپه که کاملا فيلم را معرفي ميکند.
اينها فراتر از يک عکس و صرفا تبليغات فيلم است و بيشتر صاحب نگاه و
جهانبيني است.
يعني به نظر شما بهتر است عکاس فيلم با زاويه نگاه خودش فيلم را روايت کند؟
به نظرم عکاس بهتر است نگاه شخصياش را بيان کند. به نظرم از آن روزهايي که
مردم صرفا با ديدن عکسهايي از فيلم به ديدن فيلم در سينما ترغيب ميشدند
فاصله گرفتهايم. جهان فضاي مجازي بسياري از معادلات را برهم زده است،
همانطور که ميدانيد بسياري از فيلمهاي روز جهان بسيار سريع در دسترس
قرار ميگيرد و بالتبع عکاسي نيز دستخوش تغييرات زيادي شده است و بهترين
عکسها در اختيار همه هست. اما طبعا از صد فريم عکس تعداد محدودي هست که
ماندگار ميشود و نظر من اين است که عکاس فيلم بايد به لايههاي عميقتري
از فيلم نفوذ کند. عکسي که نگاه نداشته باشد، مثل فيلمي است که کارگردانش
صاحب انديشه و تفکري نيست. بازهم از عکاسي در سينماي ايران حرف ميزنم و به
اسم عزيز ساعتي که با نگاه متفاوتش اسمش را در اين عرصه جاودانه کرد،
ميرسم و به خاطر بياوريد عکسهاي فيلم «کلاغ» را که هر فريم از آنها خودش
يک فيلم بود.
خب، طبعا بسياري از عکاساني که در اين سالها نگاه شخصيشان را در
عکسهايشان لحاظ کردند و اين روزها از افراد صاحبنام اين عرصه هستند،
ميتوان نام برد و درباره آنها صحبت کرد، اما به نظر ميرسد تحليلي مبني بر
اينکه عکس لزوما بايد در خدمت فيلم باشد و در اينجا نگاه هنري و تجاري را
از هم جدا ميکند، مقوله ديگري است. به نظر شما اين بخش را چطور ميتوان
تعريف کرد؟
بههرحال بايد بپذيريم صاحب نگاهشدن در سينما به آساني به دست نميآيد.
برخي افراد هستند که حرکاتي را طبق سنت قديمي آن انجام ميدهند و مثلا
فيلمسازي ميکنند اما تقوايي، کيارستمي و بيضاييشدن آسان نيست. آنها از
مرز فيلمسازي گذشتند و به دانش، فلسفه و عمق اثر رسيدند. عکاسي فيلم نيز
مثل کارگرداني است؛ فريمي از فيلم که روايت خودش را دارد.