جليل سامان در تاريخ تلويزيون از جايگاه و موقعيت منحصر به فردي برخوردار است؛ كسي كه توانست براي اولين بار تابوشكني كند و...
به گزارش
بولتن نیوز، جليل سامان در تاريخ تلويزيون از جايگاه و موقعيت منحصر به فردي
برخوردار است؛ كسي كه توانست براي اولين بار تابوشكني كند و به تاريخ سياسي
معاصر و تاريخچه گروهك منافقين يا همان مجاهدين خلق بپردازد و آن را به
تصوير بكشد. حتي افرادي مانند محمد حسين مهدويان، بهروز شعيبي و كمال
تبريزي كه بعد از وي در سينما كارهاي «ماجراي نيمروز»، «سيانور» و «امكان
مينا» را ساختند با وجود اينكه مديوم كارشان متفاوت بود باز هم به نوعي
وامدار راهي هستند كه سامان باز كرد.
اين
كارگردان تا پيش از ساخت سريال نفس، مجموعههاي «ارمغان تاريكي» را در سال
89 و «پروانه» را در سال 92 با مضمون فعاليتهاي گروهك منافقين ساخته بود و
جاي تأسف است كه سومين اثر از اين مجموعه سهگانه يعني «نفس» ضعيفترين
كار كارگردان به شمار ميرود.
«پروانه» و «ارمغان تاريكي» در
مقايسه با «نفس» هر دو كارهاي قابل قبولتري بودند و حتي «نفس» در مجموع
كار خوبي بود. در مقايسه نفس اصلاً كار خوبي نيست. از بعد تاريخي سريال
نفس، هم اينكه ما براي كساني كه حوصله خواندن تاريخ را ندارند يا اينكه نسل
جواني هستند كه روزگار قبل از انقلاب را درك نكردهاند يا علاقه دارند
تاريخ را به صورت مجموعهاي تصويري و تلويزيوني نگاه كنند و به آثار مكتوب
علاقهاي ندارند، كار تاريخي بسازيم خيلي خوب است و بيننده با ديدن سريال
ميتواند تاريخ كشور را ورق بزند. سريال نفس البته اشاره مستقيمي به مقطع
زماني آغاز سريال نميكند اما از حوادث اينگونه برميآيد كه بايد اواخر سال
56 باشد و بعد ما در ميانه سريال شاهد وقايع انقلاب در سال 57 هستيم.
بعد
از آن هم كه انقلاب پيروز ميشود، منافقين وارد درگيري مسلحانه با انقلاب و
نظام ميشوند اما در اين بين ايرادي وجود دارد كه پيش از اين نيز بر فيلم
«ماجراي نيمروز» وارد شده بود و آن اين است كه كارگردان وقايع را باز
نميكند و به اتفاقات و نحوه انجام آنها نميپردازد. ما در «نفس» هم
نميبينيم كه ايدئولوژي منافقين چه بوده و چه شد كه شروع به اقدامات
وحشتناكي عليه مردم كردند! در سريال نفس به طور اخص همه چيز در سايه و شبح
ميگذرد و حتي ما از همكاران «روزبه» نميبينيم. درحالي كه ميشد در اين
بخش از مستندات موجود از عملكرد سازمان منافقين استفاده كرد و حتي تصاوير
مستند را ميشد در سريال آورد و با داستان دراماتيك آن مخلوط كرد، كه
متأسفانه اين اتفاق رخ نداد.
بعد از بعد
تاريخي بايد به درام سريال نفس اشاره كرد كه حتي از بعد تاريخي آن نيز به
شدت ضعيفتر است. پيشينه خانوادگي«ناهيد» به خوبي بيان نميشود و بيننده
علت جذب شدن وي به سمت فعاليتهاي سياسي و همكاري آن با سازمان را متوجه
نميشود و اين بر باورناپذير بودن سريال ميافزايد. همه ميدانند كه
منافقين روي رفتار سازماني دقت داشته و حتي در اين زمينه بي رحم و خونريز
بودهاند و همه كارشان مطابق با آييننامههاي داخلي و تشكيلاتيشان بوده
است. پس بيننده حداقل بايد در جريان چگونگي رابطه ناهيد با سازمان در پيش
انقلاب و بعد از آن قرار گيرد، آيا وي عضو سازمان بوده؟ اگر نبوده چرا بايد
سازمان اجازه دهد يكي از اعضايش وارد رابطه عاطفي با دختري شود كه شناختي
از وي ندارد، اين رفتارها مغاير با مشي منافقين بوده است. ما هنوز هم
ميبينيم كه حتي اعضاي اين گروهك در روابط خانوادگي نيز اصول سازماني خود
را رعايت ميكنند.
در مورد بازيها شخصيت پدر
خانواده «ناهيد» كه مسعود بايگان آن را بازي ميكرد به خاطر بازي خوب
رايگان و چهره كاريزماتيك وي خوب از آن درآمده بود ولي چهره پدري كه قبلاً
وابسته به نظام حاكم بوده و اكنون به هر دليلي جدا شده و منتقد معتدل نظام
حاكم است، پيش از اين با بازي مسعود رايگان در سريال «مدار صفر درجه» ديده
شده بود. حتي كارگردان معماي شاه هم همين الگو را با جايگزين كردن سعيد
نيكپور تكرار كرد.
اين الگو آنقدر تكرار شده است كه كاركردش را از دست
داده است. البته بايد از بازي خوب عليرضا كمالي كه با وجود قابليتهاي خوبش
كمتر فرصت ديده شدن پيدا كرده بود و استفاده خوب از ژاله صامتي كه جزو
بازيگران قديمي و جزو نسلي است كه ممكن است فراموش شود، در سريال «نفس»
تقدير كرد.
این لینک را دنبال کنید
بحث منافقین و پشت پرده بریز و بپاش منافقین داغ شده است.