اساسا یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذاری فیلم مستند، مساله استدلال و اقناع است. اصولا یکی از مهمترین وجوه متمایزکننده سینمای مستند از داستانی هم همین مساله است. تا جایی که در این روزها حتی بسیاری از فیلمهای داستانی هم برای اقناع مخاطب روی به تکنیکهای مستندسازی میآورند.
گروه سینما و تلویزیون: کودتای 28 مرداد و ماجرای مصدق و کاشانی از آن دسته رویدادهایی است که
میتواند برای همیشه یکی از عبرتآموزترین حوادث تاریخی برای سیاستمداران و
حاکمان باشد. فارغ از مناقشات موجود پیرامون علل این حادثه، آنچه که بیش
از همه مشهود و غیرقابل انکار است، پیامد حضور و نفوذ کشورهای مستکبر در
تصمیمگیریهای سیاسی کشورمان است؛ آنچه که از سوی آمریکا و رسانههای
بزککننده داخلی آنها در حال مخدوش شدن است.
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از وطن امروز، انتشار
ویدئوهای عوامفریبانه و مونتاژ شده در روزهای اخیر برای تحریف تاریخ و
تخریب چهره آیتالله کاشانی که چهره مرکزی ضداستکبار آن زمان شناخته میشود
شاید یکی از همین فعالیتهای جریان غربگرا باشد، چه آنکه برای آنها هر
دعوایی در رسانهها بهتر از تمرکز بر روی خباثت آمریکاییها علیه ایران
است.
اما برای جلوگیری از تحریف و تکرار اشتباهات تاریخ، نیاز است به
گونهای مستدل و صریح واقعیات را بازنمایی کرد. «آقای نخستوزیر» از جمله
مستندهای قدرتمندی است که توانسته بهواسطه پژوهشهای گرانبها و فرمی
درخور، یکی از وزینترین مستندها درباره این رویداد را تولید کند. در
ادامه نگاهی خواهیم داشت به نظر 2 منتقد مستند پیرامون آقای نخستوزیر.
مساله اقناع، مستند «آقای نخستوزیر» را از سایر آثار مشابه متفاوت میکند
محمدصادق باطنی: اساسا یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذاری فیلم مستند،
مساله استدلال و اقناع است. اصولا یکی از مهمترین وجوه متمایزکننده سینمای
مستند از داستانی هم همین مساله است. تا جایی که در این روزها حتی بسیاری
از فیلمهای داستانی هم برای اقناع مخاطب روی به تکنیکهای مستندسازی
میآورند. مثلا فیلمهای فرهادی اساسا از تکنیکهای سینمای واقعگرا مثل
دوربین جستوجوگر یا تدوین واقعگرا بهره میبرند و فیلمهایی همچون
«لانتوری» و «اژدها وارد میشود» با استفاده از ابزار مصاحبه تلاش میکنند
خود را قانعکنندهتر جلوه دهند.
یک قدم بالاتر برویم. اساسا در علم ارتباطات میگویند «اقناع غایت هر ارتباطی است».
در واقع تا در مخاطب حس اقناع نسبت به موضوع مطروحه ایجاد نشود، اشتراک
معنا بین فرستنده و گیرنده پیام رخ نداده و تمام تلاشهای خالق پیام بیثمر
میماند. از همین رو یکی از مهمترین نقاط ضعف مستندسازان امروز، «اقناع
مخاطب» است. تا جایی که بسیاری اوقات شاهد آثاری هستیم که هم مضامینی عالی
را برگزیدهاند و هم در فرم حرفهای بسیاری برای گفتن دارند اما به دلیل
عدم بهره بردن از چیزی به نام اقناع، هیچ نکتهای را در نگرش مخاطب دچار
تغییر نمیکنند.
در این بین، به دلیل صفبندیهای امروز جامعه ما، «تاریخ معاصر» یکی از
پرچالشترین عرصهها برای اقناع مخاطب است. بسیار مشکل است بتوانید حرفی
مهم و موثر در باب تاریخ معاصر را طوری بزنید که مخاطب سیاستزده امروز ما
با نگاههای مختلف بتواند آن را بپذیرد و دیدن آن را به دیگران توصیه کند.
باز هم از میان سوژههای تاریخ معاصر یکی از پرچالشترین سوژهها، زندگی
«دکتر محمد مصدق» است. فردی که بین جریانهای سیاسی مختلف دست به دست
میشود و هرکس به اقتضای نگاه خود به گونهای، له یا علیه او سخنی به زبان
میآورد. پس ساختن مستندی قانعکننده درباره نقاط قوت و ضعف مصدق، یکی از
پیچیدهترین اموری است که شاید امروز یک مستندساز بتواند انجام دهد. امری
که به نظر میرسد «محمدرضا امامقلی» در مستند «آقای نخستوزیر» در انجام آن
موفق بوده است.
موافقان و مخالفان مستند «آقای نخستوزیر» از طیفهای مختلف هیچکدام
نمیتوانند این نکته را کتمان کنند که این اثر در زدن حرف خود موفق بوده
است. منتها عدهای از موافقان مصدق به این دلیل با مستند مخالفند که به نظر
آنها پیام اثر درست نیست و مصدق چوب عدم اعتماد به آمریکا را نخورد و دلیل
شکستش چیز دیگری بود. عدهای هم دلیل مخالفتشان با مستند استفاده
بیپروای آن از چهرههای حاشیهدار نهضت آزادی و ملی- مذهبی است اما آیا
مستند بدون استفاده از این چهرهها میتوانست تا این حد قانعکننده به نظر
برسد؟
تاکنون آثار فراوانی راجع به مصدق ساخته شده است؛ فیلم سینمایی،
سریال، مستند و.... هر یک از زاویهای به این شخصیت اثرگذار تاریخ معاصر
پرداختهاند اما غالب این آثار با وجود تمام نقاط قوتشان، از یک مشکل
مشترک برخوردار بودهاند، آن هم کاستی این آثار بوده است در اقناع مخاطب.
شاید بتوان مهمترین دلیل کاهش دهنده جنبه اقناعی این آثار را در این عوامل
دانست:
- نمایشی بودن
- استناد به منابع مکتوب و غیرمستقیم
- سوگیری در استناد به تاریخ
- استفاده صرف از نظرات مخالفان و ممتنعان مصدق
در این بین مطمئنا شنیدن نظرات دوستان و همراهان او هم بدیع است و هم
بسیار قانعکننده، بویژه وقتی این یاران به اشتباهات مصدق اعتراف کنند و
ایرادات عملکرد او را مورد نقد قرار دهند. امری که به کمک مصاحبه با افرادی
همچون ابراهیم یزدی، هرمیداس باوند، محمد توسلی، حسین شاهحسینی و حسین
موسویان در مستند آقای نخستوزیر اتفاق افتاده است. نکتهای که بسیاری از
افراد نیز پس از تماشای این مستند بر آن تاکید کردهاند.
افراد معاصر مصدق، مهمترین ویژگیشان این است که منقولاتشان عینا از
دیدههایشان استخراج شده است. لذا چه با او باشند و چه بر او، اگر چشمان
تیزبین مخاطبان آگاه، توان درک عناصر بازنمایی را در گفتار آنها داشته
باشد، مطمئنا قابل اعتمادترین روایات را میتوان از دل این روایات بیرون
کشید.
در سالهای گذشته شاهد آثار بسیاری بودهایم که در آنها مستندسازان
انقلابی مسائل مهمی را به رشته تصویر در آوردهاند. اما به نظر میرسد
کماکان آسیب پرتکرار عدم اقناع مخاطب، دامنگیر بسیاری از آثار متعلق به
مستندسازان انقلابی بوده است. دردی که بازخوانی تجربه مستند آقای نخستوزیر
میتواند کمک شایانی به درمان آن بکند.
روایتی واقعی از دهه
30
تاریخ را باید مزهمزه کرد و طعمهای مختلف ادوارش را شناخت. قورت دادن
تاریخ بدون آنکه بفهمی چه خوردهای، چه دردی دوا خواهد کرد؟ باید مزه مزه
کرد تا ببینی چه در زیر دندان داری. کدام قسمت را مجددا استفاده کنی و کدام
قسمت را به بیرون تف کنی. مزه مزه کردن قویمان میکند تا تحلیل کنیم.
قطعا آن وجهی از تاریخ که مایه عبرت است و چراغ هدایت، همان عینیت تاریخ
است؛ آنکه تاریخ را به مثابه یک کل ببینی و اجزایش را در یک کل واحد بررسی
کنی.
جدا کردن قسمتی از آن و بدون در نظر گرفتن چیزهای دیگر کار درستی
نیست. یا حتی اضافه کردنهایی که در تاریخ نیستند نمیتوانند کمکی به تحلیل
ما کنند. در مهمترین حادثه آخرین روز 66 سال پیش و شرایط چند سال پیش و
پس از آن، نقلهای متفاوتی است اما تا به امروز یک نقل منسجم و بدون
جانبداری و با سیر روایی درست مشاهده نشده است و هرچه بوده یا از سمت
خیانتپنداری بام افتاده یا از سمت شیفتگی قدرت و جاه.
تا به حال هرچه که
داشتهایم در قالب خاطرات شفاهی و بریده جراید و در آخر نگارش کتاب بوده
اما کار در مدیوم رسانه کار سختتری است. مستند آقای نخستوزیر این گام مهم
را برداشته تا پس از سالها، یک بسته مختصر و نسبتا کامل از اصل وقایع آن
سالها بدون تحلیل ارائه کند. برای این کار هم تنها سراغ بازماندگان متن آن
حوادث که امروز در قید حیات هستند رفته است. کارگردان آقای نخستوزیر از
آن جهت که دغدغه روایت تاریخ بدون تحریف را داشته از هرگونه تحلیل شخصی دست
کشیده و هنرمندانه تحلیل خود را در پس هنر تدوین مخفی نگه داشته است.
پر
واضح است که هنرمند از اثرش جدا نیست و حرف امامقلی هم در کارش شنیده
میشود اما این حرف را باید در پس هنر کارگردانی و تدوینش دید نه چیز دیگر.
کارگردان نه پرترهای از مصدق ساخته که به جزئیات زندگی او بپردازد و نه
وارد شخصیتهای موازی جریان ملی شدن نفت شده است. او در نظر داشته سیر خطی
از وقایع سالهای اول دهه 30 را همانگونه که هست روایت کند. آوردن
شخصیتهای مهم نقطه قوتی است و توانسته حرفی که میخواهد و آنچه بوده را
از زبان آنها بیرون بکشد که کار بزرگی است.