بولتن سینما و تلویزیون امروز حاوی مطالبی از جمله اکشن، «به وقت شام»، هنوز به آنها فکر میکنم، همنشینی در ضیافت سریالهای خاطرهساز به میزبانی تلویزیون، رُم، سینمای بزرگ اصغر فرهادی، گزارشی از سینمای هالیوود و ... است.
گروه سینما و تلویزیون: اخبار حوزه سینما و تلویزیون نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.
به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 27 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
اکشن، «به وقت شام»
حرف کليشهاي است اگر بگوييم ابراهيم حاتميکيا کارگردان معتبري است و از همين معبر اخبار پيرامونياش خيلي زود تيتر يک ميشود. براي روشنشدن بهانه اين نوشتار مجبوريم از اين کليشه عاريت بگيريم. نام او هموزن و گاهي سنگينتر از کارگردانهاي نسل اول و استعدادهاي چند دهه اخير است، پس طبيعي است که خبرهاي «به وقت شام» از پيشتوليد تا حالا که فيلمبرداري آغاز شده، داراي اهميت و اولويت باشند. درباره کارنامه حاتميکيا بارها نوشته شده و زيروبم سه دهه فيلمسازي او از جنبههاي مختلف مورد تحليل قرار گرفته است.
اين گزارش مروري است فوري بر مواجهه او با فيلمسازي و نوع نگاهش به سوژه.
دوران جنگ؛ ستارهاي متولد ميشود
نام حاتميکيا همنشين جنگ است، اما نه جنگ به معني عامش. از زماني که دوربين به دست گرفت و فيلم کوتاه ساخت، جنگ را طوري ديگر ديد. از همان فيلم نخست «هويت» بهجاي نزديکشدن به خاکريز، با آدمهاي جنگ همراه شد و ابتلائات آنها را سوژه کرد. «مهاجر» و «ديدهبان» در دل معرکه روايت ميشوند، اما خصلتهاي انساني برايش اولويت داشت، نه دوئل جنگي. نخستين نشانههاي اعتراضي حاتميکيا در «وصل نيکان» ديده ميشود، اما زبانش خطاب به همشهريان گزنده نيست.
دوران پساجنگ؛ ستارهاي ميدرخشد
دفاع مقدس تمام شد و حالا توجه فيلمساز ما بر شهرها و آدمهاي پساجنگ معطوف است. کشور بايد ساخته شود و لازم است جراحات ناشي از هشت سال جنگ از شهر و روح و جسمها التيام يابد. کسي حواسش به بازماندهها هست؟ ميداند در کشور غربت چه ميکشند؟ حاتميکيا رندانه سراغ مجروحان جنگي بستريشده در آلمان رفت و «از کرخه تا راين» را ساخت. جنگ بوسني او را به «خاکستر سبز» رساند که تلاشش در زمان خود به چشم نيامد. دو سال بعد دوربين حاتميکيا بار ديگر به دفاع مقدس معطوف شد؛ در «بوي پيراهن يوسف» قصه انتظار را به تصوير کشيد و البته دردها را هم فراموش نکرد: قصه انتظارهاي ناتمام، آزادگاني با چهرهاي دگرگون، شهري که مثل قبل نيست.... «برج مينو» ميان واقعيت و خيال گذشت و بهانهاي بود تا دوربين حاتميکيا به دل جنگ بازگردد. نقطه عطف فيلمسازي او زماني رقم خورد که کشور در حال پوستاندازي بود. دوره سازندگي داشت تمام ميشد و نشانههاي دوران اصلاحات در جامعه به چشم ميآمد. «آژانس شيشهاي» از دل تعارضها شکل گرفته؛ حاتميکيا نماينده مرداني بود که روزي به خاکريزها رفتند و حالا با پايان جنگ شاهد عکس آرمانها هستند. عباس ترکش در بدن دارد و از مشهد به حاجکاظم پايتختنشين پناه ميآورد. او هم با دسترنج خود گذران زندگي ميکند و جنگ برايش وسیله نشده. تلاش حاجکاظم راه به جايي نميبرد و او طغيان ميکند؛ در يک آژانس شيشهاي. پسوند شيشه چه هوشمندانه انتخاب شده و فيلم چه خوب توانسته شعارها را به خدمت درام دربياورد. حاتميکيا پس از آن فيلمي با سه پرسوناژ ميسازد و حرفهايش درباره مام وطن را به زبان تمثيل بيان ميکند؛ «روبان قرمز» اما فقط پسند مخاطبان خاص شد. «موج مرده» روايت فرماندهاني است که جنگ فرصت ارتباط با فرزندان را از آنها گرفت و حالا شکاف موجود برايشان تبديل به بحران شده. اين فيلم هم زير سايه «آژانس شيشهاي» ماند تا اينکه حاتميکيا دغدغهاش را عامتر ديد و به ميان مردمان جنگزده خوزستان رفت. «ارتفاع پست» حکايت مظلوميت قاسم و قاسمهاست که متأسفانه همچنان از رنج جنگ رها نشدهاند.
دهه ٨٠؛ روزهاي ناکامي
دغدغههاي ابراهيم حاتميکيا در دهه ٨٠ رنگ عوض ميکند. «به رنگ ارغوان» داستان مأموري امنيتي است که مبتلا به عشق شده. مرز باريک عقل و عشق و سيستم امنيتي نتيجه جذابي به دست داده، اما فيلم سالها در محاق بود و موقع اکران استقبال سردي از آن شد. «به نام پدر» دل سختپسندها و البته مخاطبان عام را به دست نياورد و روايت حاتميکيا از تبعات پساجنگ، مانا نشد. «دعوت» مسير کاملا متفاوت او در فيلمسازي است. تنها يک روز از اکران فيلم گذشت که چپ و راست همصدا از حاتميکيا خواستند به مسير هميشگي فيلمسازي برگردد. دغدغه او براي حفظ نسل و بحران سقط جنين والاست، اما گويا کسي چنين تعهدي را از حاتميکيا نميخواهد. خودش مصر بود در سينماي اجتماعي بماند و نتيجهاش شد «گزارش يک جشن». فيلم اکراني معدود در جشنواره بيستونهم فجر داشت و پس از آن به محاق رفت. اتفاقات سال ٨٨ فضاي خاصي ساخته بود؛ حاتميکيا ميخواست هشدار دهد، اما نتيجه نهتنها «آژانس شيشهاي» نشد که ساختارش هم مورد انتقاد قرار گرفت. لحن عصبي و ساختار آشفته فيلم صدای اعتراض بازيگرش، «رويا تيموريان» را درآورد که فيلمنامه چيز ديگري بود و نتيجه با آن زمين تا آسمان فرق دارد. فيلمنامه اوليه «بانوي شهر ما» نام داشت.
گفته ميشود فيلم از سوی سازمان سينمايي دولت دهم خريداري شده؛ تمهيدي که به گواه دوستداران حاتميکيا به صلاح او هم هست، چراکه فارغ از محتوا، ساختار فيلم در جايگاه کارنامه او نيست.
دهه ٩٠؛ بازگشت به اوج
حاشيههاي «گزارش يک جشن» دست از سر حاتميکيا برنميداشت. مدام توضيح ميداد که از روي خيرخواهي و دلسوزي بوده و البته گله ميکرد که چرا امکان ساخت فيلم درباره فرماندهان جنگ برايش فراهم نميشود. سال ٩١ با «چ» بازگشتي شکوهمند به سينما داشت؛ پختگي حاتميکيا در کارگرداني تحسين کارشناسان سينما را برانگيخت؛ درونمايه آن و قرائت حاتميکيا از زندگي شهيد چمران مدتها محل مناقشه شد. بااينحال سه سال طول کشيد تا فيلم بعدي حاتميکيا رونمايي شود. او با سازمان هنري - رسانهاي اوج طرح يک فيلم درباره ترور دانشمندان هستهاي را پايهريزي کرد و حاصلش شد «باديگارد».
حاتميکيا بار ديگر توانايياش را به رخ کشيد و خاطره «گزارش يک جشن» را به بايگاني فرستاد. درباره «باديگارد» يك اتفاقنظر نسبتا عمومي ميان اهالي فن وجود دارد و آن كارگرداني پخته ابراهيم حاتميكياست. اين اتفاق در صحنه آخر و جايي كه مهندس هستهاي در حال ترورشدن است و حاجحيدر ذبيحي سپر او ميشود و خودش به قتل ميرسد به وضوح به چشم ميآيد. ويژگي نخست اين سكانس، هيجان موجود در آن است كه مخاطب را در سينما نيمخيز ميكند. بعد از چند صحنه، به سكانس قتل «باديگارد» ميرسيم و مواجهه همسر او با جسد. در اين صحنه، راضيه (مريلا زارعي) همسرش را زير چادر ميگيرد و دوربين در يك چرخش خيرهكننده از تونل خارج ميشود. اين خروج تداعيكننده، پرواز روح حاجحيدر است كه دارد از جسم او خارج ميشود. حاتميكيا با رهاكردن دوربين و بهرقصدرآوردن آن، بر آرامش روح قهرمانش صحه ميگذارد. در فصل ابتدايي فيلم قدرت و پختگي حاتميکيا عيان است.
تا پيش از «چ» و «باديگارد» کمتر کسي به قدرت کارگرداني ابراهيم حاتميکيا براي خلق صحنههاي سخت ايمان داشت. تکيه ساختههاي پيشين بر محتوا قرار داشت و دوربين به دنبال مکاشفه درون آدمها ميگشت. دو فيلم متأخر او اما از نظر ساختار، روي ديگر توانمندي کارگرداني حاتميکياست. در «به وقت شام» چه خواهد کرد؟ همينقدر ميدانيم که فيلم پر از صحنههاي اکشن و زدوخوردهايي است که ميخواهد بازگوکننده واقعيتهاي کشور سوريه باشد. دوستداران حاتميکيا منتظر هستند که فيلم اخير او را ببينند.
هنوز به آنها فکر میکنم
ساخت مستند «با صبر؛ زندگی» که به روایت مصائب تکاندهنده مردم فوعه و کفریا میپردازد در روزهای گذشته به پایان رسیده و طی روزهای آینده رونمایی خواهد شد. این مستند یکی از متفاوتترین ساختههای سینمای مستند درباره موضوع مقاومت در منطقه است که به روایت مظلومیت، صبر و زندگی مردم 2 شهرک شیعهنشین فوعه و کفریا میپردازد که پس از 2 سال مقاومت در محاصره نیروهای تکفیری، در زمان تبادل مورد هجوم وحشیانه تروریستها قرار گرفتند و به شکل فجیعی تعداد زیادی از کودکان قتلعام شدند.
گفتوگو با کارگردان این مستند را در زیر میخوانید:
***
انگیزه اولیه برای ساخت این مستند چطور شکل گرفت؟
سال گذشته سفری به 2 شهر تازه آزاد شده نبل و الزهرا داشتیم و در حوزه مستند بحران چندسالی بود که با آغاز فتنه تکفیریها چند مستند را تهیه کرده بودیم و خیلی دوست داشتم مستندی را کار کنیم که به مردم درگیر جنگ پشت جبهه توجه کنیم و تجربه زندگی مردمی که در جنگ هستند را منعکس کنیم. یک هفته بعد از آزادسازی وارد منطقه نبل و الزهرا شدیم و به لطف خدا توانستیم مستند خوبی را تهیه کنیم و اسمش را «با مرگ زندگی» انتخاب کردیم. 2 شهر نبل و الزهرا و فوعه و کفریا اهمیت استراتژیکی داشت. برای ما هم به عنوان مستندساز منطقههای ویژهای بودند. این دو شهرک شیعهنشین بودند و دشمن روی اینها نیرو و قوای خاصی هزینه کرده بود تا بتواند محاصرهشان را بشکند و مردمشان را قتلعام کند که به لطف خدا مردم منطقه مقاومت جانانهای داشتند. همانطور که میدانید نبل و الزهرا 4 سال مقاومت کردند و فوعه و کفریا بهخاطر شرایطی که داشت بعد از نبل و الزهرا محاصره شد و حول و حوش 2 سال و نیم مقاومت کرد. بعد از مستند «با مرگ زندگی» و اینکه ما میدانستیم آزادی فوعه و کفریا نزدیک هست، خیلی پیگیر بودم برای آزادسازی این دو شهرک و مردم منطقه که خیلی اذیت شدند، مستندی را تهیه کنم تا در انعکاس روابط انسانی میان آنها و شرایطی که تحمل کردند، کاری کرده باشم. تفاوتی که فوعه و کفریا با نبل و الزهرا داشت، این بود که نبل و الزهرا در 4 سال محاصره یک دسترسی کوچکی از سمت شمال با کردها داشتند و با هزینه زیادی یک سری مواد غذایی میرسید و اینها تهیه میکردند اما به فوعه و کفریا هیچ راه نفوذی وجود نداشت و از طریق هواپیما برای اینها کمک ریخته میشد؛ از طرفی چون مساحت آن منطقه هم خیلی کم بود، خود این آذوقه و کمکهایی که برای اینها ریخته میشد، درصد کمی از آن به دست خود مردم میرسید. مهمترین انگیزه ما، مظلومیت این آدمها بود. ما در تجربه قبلی از نزدیک حس کردیم که چقدر این مردم مظلوماند و صدایشان به جایی نمیرسد به همین جهت تکلیف میدانستم که کاری برای اینها انجام دهم. در این یک سال اخیر، درباره فوعه و کفریا دائما اخبار را پیگیر بودم تا اینکه متوجه شدم قرار بر این هست که این مبادله انجام شود. زمانی هم که به ما گفته شد برای فوعه و کفریا فیلم بسازیم، تصور من این بود که قرار است عملیات انجام شود و نیروها برای آزادسازی منطقه میروند. اما با شرایطی که وجود داشت قرار بود مبادله صورت گیرد. ما با فرض اینکه یک کار حماسی و شورانگیز تهیه بکنیم از آزادسازی مردم و اسرا، به منطقه رفتیم اما متاسفانه نتوانستیم راوی شادی باشیم.
این چندمین کار مستند شما درباره فتنه داعش و تروریستهاست؟
این پانزدهمین کار من در حوزه مستند درباره مقاومت از آغاز فتنه تکفیریها و تروریستهاست. البته 5 مستند هم درباره شهدای مدافع حرم کار کردهایم.
همزمانی حضور شما با تبادل مردم فوعه و کفریا اتفاقی بود یا با اطلاع از مذاکرات برای تبادل و زمانش در منطقه حضور پیدا کردید؟
همانطور که گفتم ما خیلی مشتاق بودیم برای رفتن و تهیه مستند برای آزادسازی و تبادل در فوعه و کفریا. این اعلام آمادگی را کرده بودیم. با رایزنیهایی که انجام شد، این مسیر برای ما مهیا شد. زمان تبادل چندوقتی بود که عقب میافتاد. از طریق دوستانی که کار عملیاتی انجام میدهند متوجه زمان تبادل شدیم. قصه تبادل برای من خیلی عجیب بود که چطور امکان دارد دشمن اجازه دهد مثلا یک اتوبوس از آنها را بفرستیم و 2 اتوبوس از مردم فوعه و کفریا آزاد شوند. برایم عجیب بود که آنها چطور توانستند این را قبول کنند و مذاکره کنند و این تبادل صورت گیرد. این سوال تا لحظه حادثهای که برای کودکان در لحظه تبادل اتفاق افتاد و انفجاری که صورت گرفت و اینها بیگناه پرکشیدند، در ذهن من بود. استرس داشتم و نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. آنجا ما به عینه شاهد بودیم که این دشمن اصلا قابل اعتماد نیست. چون این اتفاق خودش یک مذاکره و پای میز مذاکره رفتن بود. نیروها سعی داشتند با کمترین تلفات و بدون خونریزی این تبادل صورت گیرد و جلوی وحشیگری آنها با مذاکره قدعلم کنند. اما متاسفانه دیدیم که مذاکره هیچ فایدهای نداشت و اینها نامردی کردند.
مستند شما در عین اینکه یک مستند در حوزه جنگ و حوزه بحران هست، یک مستند «صلح» هم هست. به نظر شما اساسا امکان مستندسازی صلح در جایی مثل سوریه وجود دارد، در حالی که طرف مقابل داعش هست؟
امکان مستند صلح در سوریه هست. همه به دنبال صلح هستند. اما دشمن اینقدر وحشی و نامرد هست که باید جلویش با اسلحه ایستاد. در عین حال باید بگویم حتی برای کسانی که میخواهند کار ضدجنگ بسازند، آنجا پر از سوژه برای مستند صلح است. برای ساخت این کار و تدوینش من سعیام بر آن بود که مخاطب این کار طیف وسیعی باشند و آن رنگ و بوی انسانی را داشته باشد. محوریت کار هم البته مردم و انسانهای بیگناه این ماجرا بودند.
شما قصه یک انتظار را روایت میکردید و قصه وصال و رسیدن اعضای خانواده به هم. خودتان چقدر در این ایام که مستند را تولید میکردید اضطراب این انتظار را داشتید. در واقع آیا شما هم مثل مردم انتظار میکشیدید؟ درباره انتظار باید بگویم که ما یک هفته بود منتظر تبادل بودیم. آنها امروز و فردا میکردند. برای خودم این حس به وجود آمده بود که چطور ممکن است کسی 2 سال منتظر دیدن خانوادهاش باشد و این عذابآور بود. هرلحظه هم اینها ممکن بود خبر شهادت خانوادههای خود زیر خمپاره و شبیخون و تکتیراندازیهای دشمن را بشنوند. وقتی میرفتیم و با اینها صحبت میکردیم این انتظار در ما هم تشدید میشد. یکیشان میگفت: زنم در اتوبوسها و میان دشمن است. دیگری میگفت خواهرم آمده اما برادرم مانده تا از شهر دفاع کند. خیلی برای ما دردآور بود و ما هم این چشمانتظاری را درک میکردیم.
تلخ و شیرینهایی را در فیلم نشان دادید؛ از رسیدن خبر شهادت فرزندی به پدرش تا وصال زن و شوهری که 2 سال از هم دور بودند. خیلی این صحنهها واقعی و ملموس بود. خودتان احساساتی نمیشدید؟
بعد از آمدن اسرا، در جایی در راشهایی که ضبط کردم صدای گریه خودم هم هست. در آغوش کشیدنها و وصالها و شاهد انتظار آدمهای مختلف بودنها تجربه حسی متفاوتی بود. اتفاقهایی که ما شاهد بودیم، بشدت تاثیرگذار بود. ما واقعیت را میدیدیم. به حدی که الان بعد از گذشت چندوقت از آن کار و در مرحله تدوین، زمانی که شبانهروز در حال تدوین و نگاه کردن راشها بودم، تاثیرش همراه من است. هر بار که مینشینم فیلم را میبینم، صحنههایش برایم دردناک است تا جایی که خواب راحتی ندارم و هنوز به آنها فکر میکنم. بیش از 15 بار کار را دیدهام و هر بار که میبینم گریه میکنم.
هدفتان از پایانبندی مستند چه بود؟ منظورم بازی بچههاست و دیالوگهایی که دارند.
درباره پایانبندی کار، لطف خدا بود که این تصاویر را ضبط کنیم. این تصاویر به ما نشان میدهد که این مقاومت چطور در جان این بچهها نشست. با دیدن آن همه تلخی و شیرینی نیاز داشتیم در پایان فیلم صحنهای امیدبخش ببینیم. بازی کردن بچهها نشان میدهد چطور نسل یاینده این خطه میخواهند جلوی دشمن بایستند.
چرا اسم این مستند را «باصبر؛ زندگی» گذاشتید؟
در تجربه نبل و الزهرا، ما میخواستیم بگوییم اینها با مرگ دست و پنجه نرم میکنند اما باز زندگی جریان دارد. درباره فوعه و کفریا «با صبر؛ زندگی» را انتخاب کردیم. مظلومیت و سختترین مصیبتها را شاید بتوان گفت این مردم در جریان 6 ساله مبارزه با تکفیریها و 2سال محاصره کامل کشیدند اما صبر کردند و به زندگی ادامه میدهند. علاوه بر اینکه محاصره بودند و آن کودککشی که انجام شد، اینها سختترین مصیبتها را داشتند. در کمپ هم که بودیم صبوری اینها را حس میکردیم.
همنشینی در ضیافت سریالهای خاطرهساز به میزبانی تلویزیون
همیشه چنین بوده که کارنامه یکساله تلویزیون با میزان موفقیتش در جلبنظر مخاطبان در دو مقطع زمانی مهم تعطیلات نوروز و ماه مبارک رمضان سنجیده میشود. درواقع همیشه و در تمام این سالها تلویزیون کوشیده در این دو مقطع مهم زمانی با نمایش سریالها و دیگر برنامههای جذاب مناسبتی اوقات شیرینی برای مخاطبانش در سراسر کشور رقم بزند. در نگاهی دیگر از این زاویه اگر بخواهیم خاطرهسازترین سریالهای تلویزیون در سالهای اخیر را انتخاب کنیم، بیشک بیش از نیمی از فهرست تنظیمشده اختصاص خواهد داشت به سریالهای مناسبتی ماهرمضان که همواره طبق قانونی نانوشته بیشترین انرژی تلویزیون و مدیران و دستاندرکارانش صرف جلب رضایت بینندگان در این ایام شده است. میتوان گفت تماشاگران تلویزیون در این یک ماه فرصت بهتر، مناسبتر و بیشتری برای گذراندن پای جعبه جادو دارند.
از دیگر سوی، به دلیل حسوحال معنوی ویژه بینندگان در این ماه، میتوان گفت تماشاگران از گیرندگی مناسبتری نیز برای مفاهیم معنوی که وجود و هستی سریالهای ماه رمضان بر پایه چنین مفاهیمی ساخته میشوند، بهرهمند هستند. به همین دلیل هم هست که مرور ذهنی سریالهایی از این جنس همواره لحظات شیرینی را باعث میشود. لحظاتی شیرین و زیبا از تکتک سریالهایی که تماشاگران اوقاتشان را با آنها گذراندهاند و یک ماهی با داستانها، شخصیتها، حالوهوا و البته مضمون و مفهوم آنها سر کردهاند...
الان که روزهای میانی ماه مبارک رمضان را پشتسر گذاشته و به شبهای قدر رسیدهایم، برای مزمزهکردن شیرینی خاطراتی که شماری از این سریالها در دل و یاد ما کاشتهاند، برای لذتبردن دوباره و چندباره از مفاهیم و مضامینی که این سریالها در دل و ذهن ما کاشتهاند و برای به یاد آوردن دوباره و چندباره شبهایی که پای آنها افطار کردهایم، مطلب زیر میکوشد مروری داشته باشد بر خاطرهسازترین سریالهایی که همه ساله در این ماه روانه آنتن شده است. طبیعی است اگر در این میان ذهن یاری نکند و یکی دو مورد از قلم افتاده باشد یا بین انتخابهای فردی هر کسی با این فهرست تفاوتهایی وجود داشته باشد. اما بههرحال چه با تکتک انتخابهای این فهرست خاطرهانگیز موافق باشید یا نه؛ فهرستی که در پی میآید شامل بیشترین کارهای موفق سالهای اخیر است. سریالهایی که البته این روزها جای خالیشان بیشتر از همیشه احساس میشود. چه، اگر شما هم با نگارنده همعقیده باشید که امسال برای چندمین سال متوالی تلویزیون عاجز از تولید سریالی با قابلیت تاثیرگذاری معنوی و درگیرکردن دراماتیک بینندگان نشان داده، یا نه؛ باز هم نمیتوانید این نکته بدیهی و البته ناراحتکننده را انکار کنید که کمبود چنین سریالهایی بهخصوص در این روزها بیشتر و بهتر از همیشه احساس میشود و بیشتر و بهتر از همیشه آزار میدهد که چرا تا این حد چنته تلویزیون خالی شده است...
او یک فرشته بود
سریال متقدم اغما که توسط علیرضا افخمی در ماه رمضان سال۱۳۸۴ روی آنتن شبکه دو سیما رفت، چنان گل کرد که برخی حرفها و لحظاتش در زمان نمایش سریال کارکردی شبیه به ضربالمثلهای قدیمی یافت و برخی تا امروز نیز امتداد یافته است. در سریال «او یک فرشته بود» حسن جوهرچی، بهاره افشار، مرتضی ضرابی، مریم کاویانی و ثریا قاسمی تیم بازیگران مجموعه را تشکیل میدادند. او یک فرشته بود داستانی ظاهرا ساده و ملودراماتیک داشت با محور روابط زن و شوهر که زن سومی این رابطه را به بحران رهنمون میشود. راز موفقیت این موفقترین سریال کارنامه علیرضا افخمی نیز جز این نبود: بازتولید مثلث عشقی همیشه پرطرفدار در تاریخ ادبیات دراماتیک در بستر مفاهیم و باورهای مذهبی که ترکیب بدیعی را برای لذتبردن زنان روزهدار خانهدار و دیگر دوستداران سریالهای سبک تلویزیون حاصل آورده بود. در ابتدای سریال حسن جوهرچی را در قالب مردی مومن و متدین میدیدیم که رابطهای غبطهانگیز با همسر و فرزندانش دارد تا اینکه در یک ماجرای تصادف پای زنی دیگر به خانه او باز میشد و هر چه سریال پیش میرفت، متوجه میشدیم درواقع پای شیطان به ماجرا باز شده؛ تا هم ترکیب لازم برای محبوبیت هرچه بیشتر سریال را رقم زند و هم اینکه سریال با فضای مذهبی ماه مبارک رمضان نیز همخوانی پیدا کند. خلاصه داستان سریال چنین بود: بهزاد که زندگی خوبی دارد، با زنی تصادف کرده و او را به خانه میآورد. بعد به تدریج میدیدیم که حرکات عجیبی از این زن که فرشته نام دارد، سر میزند و درنهایت موجب میشود بهزاد و همسرش رعنا تا پای طلاق بروند. اما پس از مدتی بهزاد در آستانه تباهی و تلاشی با توجه به رهنمودهای روحانی محل و سخنان فرزندانش متوجه میشد که فرشته در اصل شیطان است و سپس به درگاه خدا توبه و از گناهانش اظهار پشیمانی میکند. این داستان در آن زمان و برای نخستینبار دستمایه مناسبی بود برای کارگردان تا با نمایش لحظات تاثیرگذار ماورایی از حضور روزمره شیطان در زندگیهای افراد، سریال را بدل کند به یکی از بهترین و موفقترین نمونههایی که میتواند در مناسبتهایی چون ماه رمضان مردم را پای جعبه جادو جمع کند...
میوه ممنوعه
یکی از بهترین سریالهای مذهبی و قرآنی تلویزیون ایران در تمام طول فعالیتش که حسن فتحی همیشه موفق و کاربلد آن را جلوی دوربین برده بود، داستان فردی متدین به نام حاج یونس (علی نصیریان) را روایت میکرد. حاج یونس تاجر پولداری است که به اصول دینی اعتقاد دارد و اهل حرام و حلال است، اما با ورود دختری جوان به زندگیاش و عشقی که در دل حاج یونس کاشته میشود، حاج آقا درگیر ماجراهایی میشود که یادآور ضربالمثل عشق پیری و رسوایی پس از آن است. این مجموعه که میشد آن را اقتباسی آزاد از داستان شیخ صنعان نامید، بنا به توصیف کارگردانش حسن فتحی راوی آدمهای خاکستری بود و همین هم باعث شد به دل تماشاگران بنشیند. در میوه ممنوعه علی نصیریان، گوهر خیراندیش، هانیه توسلی، هرمز هدایت، طناز طباطبایی، نیما رئیسی و امیر جعفری به ایفای نقش پرداخته بودند.
زیرزمین
شبکه سوم مجموعه زیرزمین را به کارگردانی علیرضا افخمی، تهیهکنندگی بهروز مفیدی و نویسندگی علیرضا بذرافشان برای ماه رمضان سال ۸۵ تهیه کرد. در این مجموعه فتحعلی اویسی، ابوالفضل پورعرب، بهاره رهنما، مهتاج نجومی، سروش صحت، رضا توکلی، مرجانه گلچین، مهران رجبی، صدرالدین حجازی و بهمن دان بازی داشتند و داستانش روایتگر زندگی سه شریک بود که براساس یک نقشه قبلی و کاملا حرفهای موفق به کلاهبرداری چند میلیاردی میشوند، اما...
صاحبدلان
سریال صاحبدلان به کارگردانی محمدحسین لطیفی هم به لحاظ مخاطب و هم از دید صاحبنظران مورد توجه قرار گرفت. این قصه قرآنی که از آن بهعنوان یکی از موفقترین تلاشها در به تصویر کشیدن روایات قرآنی یاد میشود، با بازی حسین محجوب، محمد کاسبی، باران کوثری، پوریا پورسرخ، برزو ارجمند، حمید ابراهیمی، سیروس گرجستانی، ثریا قاسمی، اردلان شجاعکاوه، هایده حائری، مهران رجبی و محسن قاضی مرادی از جایی آغاز میشود که صحاف پیر و متدینی به اسم سیدخلیل صحافزاده به دلیل کهولت سن، کار صحافی را رها میکند و مشغول خریدوفروش کتابهای قدیمی و خطی میشود. او با نوهاش دینا که دانشجوی رشته فیزیک است، اختلافاتی دارد و پسرش محمود هم بر سر سهمالارثش با پدر و دینا کشمکش دارد. تمام اینها روند را به جایی میرساند که ترجمان تصویری یکی از مشهورترین قصههای قرآن را در دنیای امروز شاهد باشیم؛ آنجا که صحاف پیر چیزی مثل کشتی نوح ساخته و... از نکات مهم صاحبدلان دیالوگنویسی کار بود که در زمان خودش خیلی موفق شد و بخش اعظمی از گفتوگوهای روزمره مردم را به خود اختصاص داد...
اغما
شاید بهیادماندنیترین سریال ماه رمضانی تمام این ١٥-١٠ سال اخیر این سریال ۳۰ قسمتی به کارگردانی سیروس مقدم و تهیهکنندگی رضا جودی باشد که از شبکه اول سیما در ماه رمضان ۱۳۸۷ پخش شد. این سریال که در زمان خودش در نظرسنجی سایت صداوسیما بهعنوان محبوبترین سریال تلویزیونی ماه رمضان ۸۶ شناخته شد، با داستانی متفاوت و عجیب و رویکرد جسورانه کارگردان و البته طراح و نویسنده سریال در قایلشدن جسمیت به شیطان، نهتنها محبوب همگان شد که بحثهای جدی مذهبی و معنوی زیادی را در رسانههای گوناگون باعث شد. اغما داستان دکتر طه پژوهان با بازی امین تارخ را دنبال میکند که یک پزشک فوقمتخصص جراحی مغز و اعصاب است. او به دلیل جراحیهای موفقیتآمیزش روی رزمندگان در جبههها به پنجهطلایی مشهور است. دکتر پژوهان در آغاز سریال به دلیل بیماری حاد همسرش مولود بر سر دوراهی قرار دارد؛ از طرفی عرف پزشکی مانع جراحی همسرش توسط او است و از سوی دیگر مولود اصرار دارد که فقط توسط پژوهان جراحی شود. همزمان با این تردیدها، ناگهان سروکله یکی از آشنایان قدیم دکتر پیدا میشود که حضور او اتفاقات هولناکی را در زندگی دکتر و اطرافیانش باعث میشود...
اگر روزهای پخش این سریال یادتان باشد، پس قطعا میدانید که چقدر بازی حامد کمیلی در اغما که یکی از نخستین و البته دیدهشدهترین بازیهایش در کارنامهاش میتواند باشد، گل کرد. او در اغما در نقش الیاس، آشنای دیرین سریال، آمیزهای غریب بود از فرشته و شیطان. موجودی فرشته ظاهر و شیطانخو که مضمون ماورایی سریال را این همنشینی بارورتر میکرد. همچنین کارگردانی متظاهرانه سیروس مقدم در یکی از معدود تلاشهای موفقش که بسیار با فضای رازآلود و ماورایی اغما همخوان شده بود...
متهم گریخت
یکی از موفقترین سریالهای رضا عطاران پیش از هجرت فعلا همیشگی به سینما؛ با بازیگرانی چون سیروس گرجستانی، مریم امیر جلالی، سعید آقاخانی و علی صادقی؛ که داستان هاشم آقا و خانوادهاش در شهرستانی نهچندان دور را روایت میکرد. آنها که زندگی سادهای داشتند، به دلایلی به تهران مهاجرت میکنند و این آغاز ماجراهای خندهدار و عجیبوغریب آنهاست که یکی از جذابترین و مفرحترین سریالهای تمام این سالها را شکل میبخشد. در تهران روند اتفاقاتی که برای هاشم و خانوادهاش رخ میداد، دارای چنان تنوعی بودند که نهتنها تماشاگر را با اشتیاق پای تماشای هر قسمت میکشاند، بلکه با رویکرد هوشمندانه کارگردان در دوری گزیدن از هر نوع شعاردادن، آنها را گامبهگام با مفاهیم اغلب اخلاقی مستور در تکتک لحظات داستان ارتباط میداد. لحظات شوخ و شنگ و خندهدار متهم گریخت در روند پیشرفت خود، همچنین نشان میدادند که رضا عطاران چه قابلیتهای کشفنشدهای در شوخیآفرینی و خنده گرفتن از بدعنقترین تماشاگران دارد. میتوان گفت این سریال اگرچه در ظاهر نزدیکی چندانی به سریالهایی که در اذهان مردم به سریالهای ماه رمضانی شناخته شده بودند، نداشت، اما از نظر تاثیرگذاری بر تماشاگرانش هنوز که هنوز است سریالی در ماه مبارک ساخته نشده که بتواند میزان گستردگی و فراگیری تماشاگران متهم گرخت را تکرار کند. جالب این است که بعد از متهم گریخت خود رضا عطاران نیز نتوانست از مرزهایی که این سریال ترسیم کرده بود، فراتر برود. درواقع کار بعدی عطاران که بزنگاه نام داشت، با آنکه نوع خاص نگاه کمیک عطاران را تثبیت کرد و حتی ارتقا بخشید؛ اما آشکارا نتوانست حتی به درصدی از میزان اثرگذاری این سریال نیز دست یابد. درواقع و البته متاسفانه، بزنگاه با اینکه بهترین و کاملترین سریال عطاران محسوب میشود، به واسطه شوخی با اتفاقات و مسائلی که خطقرمزی قلمداد میشد، محبوبیتی همپای ارزشهایش به دست نیاورد و بعدتر هم که خود عطاران نیز از تلویزیون کناره گرفت، متهم گریخت همچنان در نقطه بالای کارنامه تلویزیونی این سریالساز موفق، دست نخورده باقی ماند...
روایت بازیگر فیلم رگ خواب از حضور در شبهای قدر/امسال برای شب زندهداری به محل قدیمی پدری میروم
کوروش تهامی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون درخصوص حضور خود در مراسم شبهای قدر گفت: من از قدیم در این مراسم شرکت کردهام و این روزها هم اگر کار و فیلمبرداری اجازه دهد هنوز هم با علاقه و عشق در این مراسم شرکت خواهم کرد.
بازیگر فیلم "رگ خواب" درباره شبهای قدر امسال افزود: امسال سریالی به من پیشنهاد شده که فیلمبرداری آن در خارج از تهران رقم خواهد خورد ولی اگر تا این شبها کار شروع نشده باشد با شور و با کمال میل به شب زندهداری شبهای قدر خواهم پرداخت.
وی از حضور در محله دوران کودکیاش برای حضور در مراسم شبهای قدر خبر داد و تتصریح کرد: از کودکی در محله قدیمی پدریام این مراسم را به جا میآوردیم و به امید خدا امسال هم در همین محل و یا یکی دیگر از محلههای قدیمی نیاوران شب قدر را سحر میکنم.
تهامی با تسلیت به مناسبت شهادت حضرت علی (ع) خاطرنشان کرد: من هم به نوبه خود شهادت امام اول شیعیان امام علی (ع) را به تمامی دوستداران و دلدادگان آن حضرت تسلیت عرض میکنم. اگر زنده باشم هر ساله و همیشه در شبهای قدر به عزاداری و خلوت با خدا مشغول خواهم بود. این حضور همواره برای من افتخاری بزرگ است.
برشهايي از حضور سينماي ايران در جهان
گلاب آدینه، بازیگر سینمای ایران، جایزه بهترین دستاورد هنری را برای بازی در فیلم سینمایی «آبجی» از جشنواره بینالمللی فیلم بروکلین در نیویورک کسب کرد و او همچنین قصد دارد در برنامه نمایشنامهخوانی آثار اسماعیل خلج همکاری کند. به گزارش روابطعمومی فیلم «آبجی»، گلاب آدینه، بازیگر سینمای ایران، توانست جایزه بهترین دستاورد هنری را از بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم بروکلین برای نقشآفرینی در فیلم «آبجی»، ساخته مرجان اشرفیزاده، دریافت کند. فیلم سینمایی «آبجی» نهمین حضور بینالمللی خود را با نمایش در بخش مسابقه جشنواره بینالمللی فیلم بروکلین کسب کرده است.
رضا میرکریمی، فیلمساز ایرانی، بهعنوان یکی از چهار داور بخش اصلی رقابتی جشنواره مسکو انتخاب شد. بنابر گزارش سایت رسمی «جشنواره فیلم مسکو»، رضا میرکریمی در کنار «آلبرت سرا»، نویسنده و کارگردان اسپانیایی، «یورن جان دونر»، کارگردان و تهیهکننده از فنلاند و «اورنلا موتی»، بازیگر ایتالیایی، چهار داور بخش رقابتی اصلی سیونهمین دوره این رویداد سینمایی هستند. جشنواره فیلم مسکو در بخشهای رقابتی بینالملل، مستند و کوتاه و چندین بخش غیررقابتی از تاریخ ۲۲ تا ۲۹ ژوئن (اول تا هشتم تیر) در کشور روسیه برگزار میشود.
جایزه بهترین فیلمبرداری جشنواره فیلم فلامینگو به محمد حدادی برای فیلمبرداری «وقت ناهار» رسید. فیلم کوتاه «وقت ناهار» به کارگردانی علیرضا قاسمی که پیش از این نامزدی نخل طلای فیلم کوتاه جشنواره کن را در کارنامه خود دارد و در ماه آینده در جشنواره فیلم کوتاه پالم اسپرینگز آمریکا رقابت خواهد کرد، در تازهترین موفقیت خود جایزه بهترین فیلمبرداری چهارمین دوره جشنواره فیلم فلامینگو آمریکا را دریافت کرد.
جایزه سوم بهترین کارگردانی جشنواره بینالمللی فیلم «سیاتل» آمریکا به مانی حقیقی برای فیلم «اژدها وارد میشود» رسید. بنابر گزارش نشریه «ورایتی»، مراسم اعطای جوایز چهلوسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «سیاتل» آمریکا برگزار شد و مانی حقیقی که با فیلم «اژدها وارد میشود» در این رویداد سینمایی حاضر بود، جایزه سوم بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. در این بخش جایزه بزرگ بهترین کارگردانی جشنواره به «رودریگو گراند» برای فیلم «انتهای تونل» اعطا شد و «جاستین چُن» برای فیلم «خارجی»، «فیلیپ فن لو» (در سوریه)، مانی حقیقی (اژدها وارد میشود) و «هیروکازو کوریدا» (پس از توفان) بهترتیب جایگاههای اول تا چهارم را به خود اختصاص دادند. جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره در بخش رقابتی به «خون سامی» به کارگردانی «آماندا کرنل» رسید و جایزه «Golden space needle» بهترین فیلم به انتخاب تماشاگران نیز به «انتهای تونل» از «رودریگو گراند» تعلق گرفت. همچنین «تبدیلشدن به آنچه بودم»
ساخته «چان یونگ-مون» از کرهجنوبی نیز جایزه بزرگ بهترین مستند جشنواره سیاتل را کسب کرد. جشنواره بینالمللی فیلم سیاتل که از سال ١٩٧٦به صورت سالانه برگزار میشود، یکی از مهمترین جشنوارههای سینمایی آمریکایشمالی محسوب میشود.
امسال فیلمهای «طعم گیلاس» (عباس کیارستمی)، «اژدها وارد میشود!» (مانی حقیقی)، «وارونگی» (بهنام بهزادی)، «غلام» (میترا تبریزیان- محصول مشترک ایران و انگلستان با بازی شهاب حسینی که در لندن فیلمبرداری شده است)، «پیشخدمت» (فرنوش عابدی) و «آنسوی دیگرت» (نینا ضرابی) از سینمای ایران در این رویداد سینمایی حضور داشتند.
داستان دینی یعنی چه؟!
ماه رمضان امسال سیما در ماه رمضان به لحاظ کمی افت محسوسی نسبت به سالهای قبل در پخش سریالهای نمایشی داشت. در واقع رمضان امسال، سیما فقط با دو سریال مهمان خانه روزهداران است. این افت نیز به هیچ وجه دلیلی برای افزایش کیفیت نیست، چون در برخی مواقع پایین آمدن تعداد آثار باعث میشود بودجه به روی یک یا دو کار متمرکز شود و در نتیجه کیفیت نیز رشد کند، اما این ویژگی درخصوص سریالهای امسال دیده نشد. درحال حاضر روی آنتن ابتدا سریالی سیاسی با نام نفس پخش میشود که نتوانسته در جذب تماشاگر موفق باشد-چون متناسب با ماه رمضان نیست- و دیگر سریالی به نام زیر پای مادر که باوجود داشتن قصهای تکراری بههرحال توانسته تماشاگران کثیری را به سمت خود بکشاند. سریال زیر پای مادر یک ملودرام کاملا ایرانی است که میتوان آن را دوست داشت و با آن ارتباط برقرار کرد. درباره این سریال نمیخواهیم بحث تکنیکی بکنیم، چون چندان امتیاز فاخری نمیتوان درباره آن درنظر گرفت، ولی زیر پای مادر چیزهایی دارد که باعث میشود بتوان آن را تحمل کرد. نخست اینکه قصه فیلم بشدت برای مخاطب گیرا و جذاب است، البته ممکن است انگ تکراری بودن به سریال زده شود، اما این مهم نیست که سریال قصهای تکراری دارد، بلکه شکل روایت داستان به گونهای است که مردم باز هم بدشان نمیآید آن را بشنوند.
زیر پای مادر با ذکر حدیثی از حضرت علی(ع) آغاز میشود. در این توصیه، امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر سفارش میکند که اگر فردی را دید در شب گناه میکند، فردا آن گناه را به روی وی نیاورد، چون ممکن است وی تا صبح از گناهش توبه کرده باشد. این حدیث پیام و هدف سریال را مشخص میکند. قصه درباره بخشش و قضاوت نکردن است. مادر فرزند شیرخوارش را در دوماهگی رها میکند و بعد از ۲۰سال مجددا میخواهد فرزندش را به دست آورد. پدر خانواده که از ترک همسر دلشکسته است در مقابل این خواسته مقاومت میکند و دایما گناه ۲۰سال پیش همسرش را چماق سر وی کرده و وی را از داشتن فرزند محروم میکند.
در این مجموعه نمیتوان آدمها را صرفا سیاه و سفید دید. در ظاهر خلیل (کامبیز دیرباز) شخصیت مثبت قصه است و اسماعیل نفر (مهدی سلطانی) بازیگر نقش منفی، اما وقتی داستان جلو میرود میبینیم که هر یک نقاط قوت و ضعف خود را دارند. این نکته باعث شده شخصیتها دوستداشتنی شده و به دل تماشاگر نشیند. یک نکته ظریف هم در این حوزه وجود دارد که میخواهم به آن اشاره کنم. ارادت به امام رضا(ع) محوریترین بخش این سریال است، به نحوی که میتوان کل کار را ارادتی به امامرضا(ع) دانست، اما امام رضا(ع) در این مجموعه تنها برای آدمهای خوب قصه نیست، بلکه کاراکترهای منفی نیز به این امام عشق میورزند. این اتفاق کاملا مغایر با بسیاری از کارهای کلیشهای تلویزیون است که نقشهای منفی عموما افرادی شیطانصفت توصیف میشوند.
مطلب دیگر که درباره زیر پای مادر میتوان به آن اشاره کرد استفاده از ترانه و موسیقی خوب در سریال است. موسیقی در این سریال بشدت به کمک ملودرام آمده و سعی کرده تماشاگر را تحتتاثیر خود قرار دهد، هرچند عدهای معتقد هستند که موسیقی پررنگ به نوعی گرفتار آمدن در دام سانتیمانتالیسم است، اما این توجیهات شبه روشنفکرانه به هیچ وجه مقبول نیست و نمیتوان آن را پذیرفت، چون مهمترین نکته در یک کار تلویزیونی جذابیت آن است که زیر پای مادر در رسیدن به آن موفق بوده است.
مطلب دیگری که درباره این سریال میتوان گفت، این است که این سریال قرار است کاری دینی باشد، اما این خواسته به شکلی دمدستی صورت نمیگیرد، چون معمولا در آثار تلویزیونی میبینیم کارهایی که برای ماه رمضان روی آنتن میرود، تنها قصهشان در ماه مبارک میگذرد، اما در معنا هیج ارتباطی با این ماه ندارند، اما زیر پای مادر اینگونه نیست. سریال در ظاهر قصهای کاملا خانوادگی دارد، اما بسیاری از آموزهها و احکام دینی را میتوان در آن مشاهده کرد. بخشش، تقوا، قضاوت، احترام به والدین، دروغ و... تنها گوشهای از نکاتی است که در این مجموعه به آن پرداخته شده است.
درباره انتخاب بازیگران هم باید گفت که بالاترین نمره را در این بخش به بهرنگ توفیقی میتوان داد. تمامی کاراکترها در این سریال باورپذیر هستند، اما بازی خیرهکننده مهدی سلطانی و بهناز جعفری در این سریال امتیازی است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت، البته کاراکتر رخساره (پریوش نظریه) بشدت سخت است، چون با کمی ضعف کار در دام کلیشه گرفتار میآید، اما بازیگران فیلم به خوبی از عهده نقشها بر آمدهاند...
در انتهای این یادداشت میخواهم اشارهای هم به سریالهایی داشته باشم که از شبکه آی فیلم قبل و بعد از افطار پخش میشود. صاحبدلان، برای آخرینبار، متهم گریخت، شمعدونی و اغما کارهایی هستند که از این شبکه روی آنتن میرود. این سریالها همگی جزو آثار پرتماشاگر سیما در زمان پخش خود بودهاند. برای همین پخش این مجموعههای تکراری تا حدودی ضعف سیما را در تولید کارهای متنوع پوشش داده و باعث میشود مردم بتوانند وقت خود را پای گیرندههای تلویزیون بیشتر بگذرانند.
رُم، سینمای بزرگ اصغر فرهادی
رُم این شبها، سینمایی بزرگ برای فیلمهای اصغر فرهادی، میکل آنجلو آنتونیونی و برناردو برتولوچی شده است. منطقه «تراستوره» که به قدمزدنهای شبانهاش شهره است، این شبها رنگی از سینما هم به خود گرفته. در کنار راهپیمایی و بازدید از میدانهای متعدد این منطقه قدیمی، تماشای فیلم در فضای باز آن هم جزء جذابیتهای این شبهایش شده است. برنامه اکران متفاوت فیلمهای این سه فیلمساز برجسته قرار است مردم رم را در تمام تابستان سرگرم کند. در کنار فیلمهای فرهادی، آثاری از میکل آنجلو آنتونیونی و برناردو برتولوچی، از فیلمسازان مهم و جریانساز سینما، نیز به نمایش درمیآیند. پیش از این فیلمهای «درباره الی...» و «جدایی نادر از سیمین» در فضای باز قدیمیترین محله شهر رم با نام «تراستوره» با حضور گسترده تماشاگران ایتالیایی اکران شد. حالا در پی اکران موفق «درباره الی...» و «جدایی نادر از سیمین» و استقبال زیاد مخاطبان، قرار است در تاریخ جمعه، نهم تیر (۳۰ ژوئن)، فیلم اسکاری «فروشنده» نیز در قالب همین برنامه به نمایش عمومی درآید. جشنواره محبوب سینمایی Trastevere Rione del Cinema در حالی با فیلمهای زبان اصلی تابستان امسال به میدان Cosimato بازمیگردد که برخی رمنشینان خسته و عصبانی، آن را مخل آسایش خود میدانند. کار به جایی رسیده که حتی قائم مقام شهردار، لوچا برگامو، خواستار آن شده تا سروصدای سیستم صوتی پخش فیلم کاهش یابد. چون اهالی ٢٢ محله که استشهادی را جمع کرده بودند از این مسئله به دادسرا شکایت کردند. بااینحال والریو کاروچی، شهردار لاتزیو، رئیس سینما آمریکا پیکولو برپایی این جشنواره فرهنگی را به نفع ساکنان رم توصیف و درخواست کرده با سروصدای ناشی از «شبزندهداری وحشیانه، فروش مواد مخدر، اعمال خشونت و مصرف بیبندوبارانه الکل» مبارزه کنند.
نیکولا زینگارتی، شهردار منطقه، هم درباره پشتیبانی از این جشنواره، میگوید: «این جشنواره، ابتکاری فوقالعاده و حرکتی فرهنگی و داوطلبانه از سوی جوانان است». در اول ژوئن ٢٠١٧ این جشنواره با «٦٠ شب فیلم رایگان همراه با ستارهها» راهاندازی شد و تمام فیلمها به زبان اصلی و زیرنویس ایتالیایی (بهاستثنای مجموعه کلاسیک دیزنی) به نمایش درمیآیند. از نکات برجسته این برنامه، نمایش آثار فیلمساز ایرانی برنده اسکار، اصغر فرهادی، از جمله «فروشنده»، فیلم کلاسیک «آخرین تانگو در پاریس» برتولوچی، «بلیسیما» کارلو وردونی، «ویسکونتی ١٩٥١» با بازی آنا مانیانی و «نیروانا»ی گابریل سالواتوره است. بخشهای مرور آثار هم به فیلمسازانی همچون دیوید لینچ، استنلی کوبریک، اصغر فرهادی و «سکوت» کلاسیک ترسناک و فیلمهایی مانند جنگیر و هالووین اختصاص داده شده که تماشاگران با گوشی موبایل آنها را میبینند. حالا «تراستوره» دیدن دارد؛ محلهای با خیابانهای سنگفرش و پیچدرپیچ و آرام، غذاهای ارزان و خوب و فضای خاص و دنجش که سینما را هم به عشاق این رشته پیشکش میکند.
مخاطب با نفس معلق نيست، معطل است!
جليل سامان، كارگردان سريال تلويزيوني نفس از ابتداي آغاز به پخش اين سريال همواره از مخاطبانش درخواست كرده تا صبور باشند و منتظر اتفاقهاي خوب اين سريال بمانند، او اخيراً در يادداشتي اين درخواست را باز هم مطرح كرده است.
سريال تلويزيوني نفس اين شبها از شبكه 3 سيما در حال پخش است، كاري كه از جنبههاي معمايي، پليسي و چريكي برخوردار است و به لحاظ جدي بودن موضوع (سازمان منافقين) و در مقايسه با آثار طنزي كه طي يكي دو دهه اخير در ايام ماه مبارك رمضان پخش ميشد داراي مزيت نسبي مطلوبي است و اثري متفاوت محسوب ميشود اما نفس مانند اغلب سريالها و فيلمهاي ايراني از ضعف مفرط فيلمنامه رنج ميبرد و مخاطب را هم با اين رنج شريك ميكند. ضعفي كه كارگردان اثر را مجبور كرده مدام و از طرق مختلف از مخاطبان بخواهد صبوري و قصه را تا انتها دنبال كنند.
وعدههاي سامان
جليل سامان در تازهترين اين موارد روز گذشته در يادداشتي كه در كانال تلگرامياش منتشر كرده نوشته: «نقطه عزيمت نفس مثل دو كار قبليام عشق و وابستگي عاطفي است اما عشق سطوح مختلفي دارد و با هركدام از شخصيتها كاري ميكند، هرچه داستان جلوتر ميرود وجه تمايز نفس با كارهاي قبلي بارزتر ميشود و شخصيتها رفتارهاي پيچيدهتري از خودشان بروز ميدهند.»
كارگردان نفس در ادامه اين نويد را به مخاطبان ميدهد كه با دنبال كردن سريال بارها و بارها غافلگير شوند و تصوراتشان درباره شخصيتها به هم بريزد، او مينويسد: «توصيه ميكنم قبل از تمام شدن آخرين قسمت سريال قضاوت نكنيد تا لذت تماشاي آن را از دست ندهيد. تمام پلانها، ديالوگها و رفتارهاي شخصيتها به منظور خاصي طراحي شدهاند و منطق خاص خودشان را دارند. مقايسه نفس با ارمغان و پروانه اشتباه است. به جاي مقايسه بهتر است اطلاعات نفس را تجزيه و تحليل كنيد و نكات مشتركشان را با كارهاي قبلي پيدا كنيد چون آنها سرنخ رفتارهاي شخصيتها هستند. فصل اول نفس در ٣٠ قسمت تهيه شده است، داستان و مضمون در اينجا به اوج ميرسد اما داستان ادامه دارد. فصل دوم نفس به احتمال زياد اگر خدا بخواهد در سال جاري فيلمبرداري خواهد شد كه در آن سرنوشت شخصيتها دنبال ميشود.»
ظاهرا كارگردان نفس از اينكه مخاطب سرد شده و ادامه تماشاي اثرش را رها كند نگران است، او ميداند كه نفس سريال اتمسفر است، سامان در خيلي قسمتها تقريباً از هيچ اتمسفر ساخته، استفاده او از عشق به عنوان نقطه ثقل مركزي اثرش به ورطه تكرار افتاده است، براي همين در برخي از قسمتها دقيقاً هيچ اتفاقي نميافتد، داستان به پيش نميرود و وزن اصلي به جاي اينكه روي داستان باشد روي وقايع حاشيهاي و پيراموني سنگيني ميكند.
اين مشكل از زماني كه روزبه از داستان بيرون رفته شكل مضاعفي به خود گرفته، از زماني كه او را نميبينيم درام افت محسوسي كرده است، ما مدام پلانها و صحنههايي ميبينيم كه ناهيد تنها در اتاق خانه نشسته و نوار فرهاد را در ضبط ميگذارد و به فكر فرو ميرود.
مخاطب چرا بايد ادامه بدهد؟
يكي از عناصري كه فيلمساز براي پر كردن حفرههاي دراماتيك اثر از آن استفاده كرده صداي فرهاد است، اين حربه با زياد شدن به جايي ميرسد كه مخاطب را دلزده و خسته ميكند و ناخواسته به خود ميگويد من دارم وقتم را صرف چي ميكنم؟ تصاوير ناهيد كه افسرده به ترانههاي فرهاد گوش ميدهد تا كجا بايد ادامه داشته باشد؟ من تا كي بايد با او همذات پنداري كنم؟
اساساً چقدر ميتوانم خودم را درگير با اين قصه جدايي نگه دارم، ظاهراً فيلمساز قرار است جايي، احتمالا در قسمتهاي پاياني من را غافلگير كند ولي چرا بايد براي غافلگير شدن اين همه شب را پاي تلويزيون منتظر بمانم.
جليل سامان ايدهاي داشته كه مثل كش آنرا كشيده است، قرار است اتفاقي بيفتد و مخاطب حدود 20 قسمت يا بيشتر معطل آن رويداد است، در واقع نفس به جاي اينكه مخاطب را معلق نگه دارد او را معطل كرده است. سامان در بسياري از قسمتها دچارهمان ايرادي شده كه خودش ماجراي نيمروز را متهم به آن كرده بود و آنرا بيشتر وقايعنگاري دانسته بود، فارغ از درست يا غلط بودن آن سريال نفس در بخش عمدهاي از قسمتهايش به ورطه وقايع نگاري فرو غلتيده است، پدر به تظاهرات ميرود، به خانه بازمي گردد با همسرش مشاجره ميكند و دوباره بيرون ميرود و اينبار دختر ميآيد و با مادر درد دل ميكنند و به بيمارستان ميرود و مخاطب واقعاً ميان اين رفت و آمدهاي ملالآور معطل مانده است.
سامان چون به لحاظ درام دستش خالي بوده تا ميتوانسته به سريال اتمسفر داده است، او چون ميتواند فضا بسازد و در اين مورد توانمندي دارد متأسفانه در ورطه افراط افتاده است، صداي فرهاد اگر در خدمت اثر باشد جواب ميدهد كه اين اتفاق در بعضي صحنهها افتاده اما خيلي جاها مخاطب را خسته و دلزده ميكند.
پاشنه آشيلي به نام فيلمنامه
اي كاش تمركز و دقتي كه جليل سامان روي كارگرداني سريال نفس انجام داده پيش از كليد زدن كار روي فيلمنامه هم انجام ميشد، فيلمنامه همچنان پاشنه آشيل فيلمسازي و سريالسازي در ايران است. يعني به موازات پيشرفت كارگرداني در ايران ما شاهد پيشرفت همزمان فيلمنامه نويسي نيستيم، سريال نفس هم دقيقا از همين جا ضربه اصلي را ميخورد، جليل سامان به حق به توانمندي كارگرداني خود اطمينان دارد اما متأسفانه به اين درك و آگاهي نرسيده كه نبايد بار اصلي نوشتن فيلمنامه را در چنين پروژههايي خود به تنهايي به دوش بگيرد، او هر قدر هم كه در فضا دادن به كار چيره دست باشد باز هم شايسته نيست وزن اصلي كار را روي مزيت نسبي كارگرداني خود بگذارد.
مخاطب امروز آگاهتر و حرفهايتر از آن است كه به طور غريزي متوجه نشود چه اتفاقي در حال رخ دادن است، حالا هر قدر هم كه كارگردان يادداشت بنويسد و مصاحبه كند و مخاطب را به صبوري فرابخواند فايدهاي نخواهد داشت، مخاطب اساساً چرا بايد به توصيه صبوري ورزيدن جليل سامان عمل كند. كجاي دنيا مخاطب را معطل نگه ميدارند و از او ميخواهند صبور باشد؟ اين درام است كه بايد مخاطب را پاي كار نگه دارد.
اي كاش جليل سامان در فصل دوم اين سريال كه احتمال ساختش را در سالجاري داده به فيلمنامه نگاه جديتر و حرفهايتر داشته باشد و آن را همپاي كارگرداني اثرش ارتقا دهد. ايدهاش را اينبار به يك تيم نويسندگي سفارش دهد و مديريت سازمان هم به اين سطح از رشد برسد كه براي فيلمنامه خيلي بيشتر از اينها بايد بودجه اختصاص داد.
پایان فیلمبرداری «خاله قورباغه»
فرشته طائرپور، نویسنده و تهیهکننده فیلم با اعلام این خبر گفت: تدوین فیلم را سپیده عبدالوهاب، صداگذاری آن را بهمن اردلان و امور مربوط به جلوههای بصری را دکتر امیررضا معتمدی انجام میدهند.
به گفتهی او؛ موسیقی و ترانههای فیلم نیز توسط سعید شهرام ساخته شدهاند.
بنا بر این گزارش، پیش تولید سنگین این پروژه در تابستان 94 آغاز شد و فیلم در روز 7 اسفند 95 کلید خورد.
طائرپور پیش از این ابراز امیدواری کرده بود که "خاله قورباغه" بتواند مانند "گلنار" با استفاده از ادبیات، مناسبات و فضاهای ایرانی، موج تازهای را درعرصه تولید فیلمهای مفرح و جذاب برای کودکان و خانوادهها ایجاد کند.
نجات دختربچه از چنگال ناپدری توسط برادر کوچکش+عکس
فیلم سینمایی "کتاب هنری" به کارگردانی "کالین ترورو" از امروز اکران بینالمللی خود را از امریکای شمالی شروع خواهد کرد.
یک مادر متوجه یک نقشه برنامه ریزی شده در کتاب فرزندش می شود که به منظور نجات یک دختر از چنگال ناپدری اش پایه ریزی شده است.
هنری با دختربچه همسایه کریستینا (دختر رئیس پلیس) دوست است و برای محافظت کریستینا از دست آسیبهای پدرش، هنری برای نجات او نقشهای به سرش میرسد که در کتابی مینویسد. در این میان مادر هنری این کتاب را پیدا کرده و تصمیم میگیرد که همراه با پیتر، نقشهٔ هنری را عملی کنند.
نائومی واتس، جیکوب ترمبلی، جیدن لیبرهر، دین نوریس، سارا سیلورمن و مدی زیگلر از جمله بازیگرانی هستند که در فیلم کتاب هنری به ایفای نقش پرداختهاند.
کتاب هِنری فیلمی درام به نویسندگی گِرگ هِرویتز بوده که توسط کمپانی فاکس و با هزینهای معادل 10 میلیون دلار ساخته شده است.