به گزارش بولتن نیوز، محمدعلی خوشنویس، دکترای پرستاری دارد و در بیمارستان بقیهالله تدریس میکند. او یکی از اعضای کادر درمان امام خمینی(ره) است که تا آخرین ثانیهها در کنار امام بوده؛ خوشنویس سه سال با صدای تپشهای قلب رهبرش زندگی کرده؛ سه سال خیره شده است به مانیتوری که نوسانات خط سبز آن، لحظه به لحظه حیات امام را نشان میداده و اکنون دردناکترین خاطرهاش لحظهای است که منحنیهای کوچک زندگی روی آن خط سبز با سوتی ممتد، صاف شد و امام برای همیشه دنیای خاکی ما را رها کرد.
حقیقت دارد که به امام(ره) دستگاه تله متری متصل بود؟
بله. این دستگاه ضربان قلب امام را نشان میداد و ما میتوانستیم روی مانیتور ضربان قلبشان را ببینیم. ضربان قلب در حالت اضطراب یا نگرانی یا فعالیت شدید بالا میرود. ما در چنین مواقعی گوش به زنگ بودیم. خواب و بیداری ایشان را هم از روی ضربان قلبشان میفهمیدیم. چه رازهایی در این ضربان قلب مهربان نهفته بود! چه چیزهایی دیدیم!
از آن رازها برایمان تعریف میکنید؟
یاد ندارم که در سه سال تماشای ضربان قلبشان یک بار حتی، سرساعت برای نماز بیدار نشده باشند. یک ساعت و بیست دقیقه مانده به اذان عبادت را شروع میکردند. لحظه به لحظه عمرشان مفید و دقیق بود. 7 صبح ورزش میکردند. ورزششان پیادهروی در حیاط بود. راس ساعت مشخصی هم رادیوی بزرگشان را کار میانداختند و به اخبار کشورهای دیگر گوش میکردند. یک ویژگی جالب هم داشتند اول موج رادیو را تنظیم میکردند بعد روشنش میکردند یعنی به قدری دقیق بودند که بدون روشن کردن رادیو میدانستند کدام موج اخبار مورد نظرشان را پخش میکند.
مطمئنم که باز هم از آن رازها دارید. مثلا بگویید کی ضربان قلب امام (ره) دچار نوسانهای شدید میشد؟
(متاثر میشود و اشک میریزد) شبهای عملیات امام بیخوابی میکشیدند. بیدار میماندند و برای رزمندهها دعا میخواندند. هر شبی که میدیدم ضربان قلبشان تغییراتی دارد، به خودم میگفتم حتما امشب در جبهه خبری است. یک بار هم ضربان قلبشان بر سر مسالهای سیاسی آشفته شد.
مساله سیاسی چه بود؟
زمانی بود که آقای منتظری را عزل کردند.
آن روزها موشک باران بود. حملههای هوایی ریتم قلب امام(ره) را به هم میریخت؟
اتفاقا به علت همان حملهها ما روی شیشهها را نوار چسبانده بودیم. دشمن اطراف جماران را چند بار بمباران کرد، اما عجیب است که ایشان در آرامش کامل بودند و هیچ تغییری در ضربان قلبشان مشاهده نکردیم. امام(ره) مایل نبودند از پناهگاه استفاده کنند. ترسی از بمباران هم نداشتند. به طور کلی امام با ترس بیگانه بودند. یادم است که یک روز با شتاب از بیمارستان به سمت منزل ایشان میدویدم و اتفاقا ایشان هم برای پیادهروی به حیاط آمده بودند، ناگهان سینه به سینه امام درآمدم و خودم بشدت ترسیدم، اما ایشان سلام و احوالپرسی کردند. با دستپاچگی به اتاقی که در آن مستقر بودیم رفتم و به همکارانم گفتم نگرانم ریتم قلب ایشان تغییری کرده باشد و بر اثر این برخورد ناگهانی قلب شان تندتر بزند، اما وقتی مانیتور را چک کردیم ایشان در آرامش کامل بودند و ریتم قلب هیچ تغییری نکرده بود.
شنیدهام که باید باتری دستگاه تله متری را عوض میکردید. در برابر ابهت امام(ره) این کار احتمالا سخت بود، این طور نیست؟
بله. ما با امام رمزی داشتیم. از در که وارد میشدیم، میگفتیم یالله و ایشان در پاسخ میگفتند باسمالله که معنایش اجازه ورود بود. نگاهشان به حدی مهربان بود که دلهرهمان از یادمان میرفت. حتی وقتی درد داشتند و ما با دستپاچگی میخواستیم عملیات درمانی انجام دهیم با نگاهشان به ما آرامش میدادند.
لحظه فوت امام کنارشان بودید؟
بله من یکی از افراد کادر درمان بودم که کنارشان بودم. ایشان به علت سرطان معده جراحی شده بودند . بیش از یک هفته از جراحی معدهشان میگذشت که حالشان رو به وخامت رفت. 13 خرداد یک بار بعدازظهر ایشان دچار ایست قلبی شدند. ما بسرعت دستگاههای ماساژ قلب و... را وصل کردیم، اما دایما فشارشان افت میکرد و ریتم قلب کند میشد. شب بار دیگر ایست قلبی ایجاد شد و ما ماساژ دادن با دست را شروع کردیم. پوست بدنشان گرم بود. عوامل درمان سعی میکردند امیدشان را زنده نگه دارند و بغضشان را نشان ندهند، اما ماساژها بیاثر بود. بعد از مدتی نسبتا طولانی که ماساژ میدادیم، حاج احمد آقا، فرزندشان گفتند اگر ماساژ تاثیری ندارد متوقفش کنیم و سرانجام ساعت ده و 20 دقیقه ایشان رحلت کردند.
دردناکترین صحنهای که آن روز دیدید چه بود؟
ریتم قلبی صاف شد. ریتم قلبی رهبرمان صاف شد یعنی قلب از ارتعاش ایستاد. خیلی دردناک و غیرقابل باور بود.
پس از آن چه کردید؟
من همان جا ماندم. روز بعد امام(ره) را در حیاط کوچکی که از طریق آن، از دفتر کارشان وارد حسینیه میشدند، روی تختی غسل دادند. ما همه شب را اشک ریخته و بیدار مانده بودیم. صبح خبر رحلت امام از رسانهها پخش شده بود و مردم به سمت منزل ایشان و حسینیه جماران هجوم آورده بودند و آنقدر از خود بی خود و بدحال بودند که ترجیح دادم بمانم و به کسانی که از شدت تاثر یا شوک، به خدمات پزشکی نیاز فوری داشتند، کمک کنم. آنچه شما از تلویزیون از سوگواری مردم دیدید من به چشم خودم دیدم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را --- تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید