مشروح اخبار
چرا مدیریت فرهنگی، وضعیت ایران در کن را به شرایط وادادگی رسانده است؟
سید محسن عبداللهی در یادداشت پیش رو که پیرامون جشنواره کن نگاشته ، معتقد است: جشنواره کن و فیلم های ایرانی حاضر در آن, حقیقت مدیریت فرهنگی غالب این روزهای صحنه فرهنگ ایران است. مدیریتی که هیچ توان و فکری از خود ندارد و تنها برای خوشایند عده ای روشنفکرنما حاضر می شود اصولی را که زمانی برای به دست آوردنشان جنگیده و تلاش های فراوان نموده است را به کناری بگذارد.
متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته شده است به شرح زیر می باشد:
باز هم فصل جشنواره های سینمایی خارجی و باز هم مدیران فرهنگی ای که یا خواب تشریف دارند و یا خود را به خواب زده اند. متاسفانه این روزها خبرهای خوبی از جشنواره کن به گوش نمی رسد. فیلم هایی که به عنوان نماینده ایران در این جشنواره شرکت کرده اند, تنها یک تصویر از ایران را به مخاطبان خارجی خود نشان می دهند: سیاهی محض!!! و عجیب تر تشویقی است که از سوی مدیران سازمان سینمایی دریافت می کنند و یا سکوت ادامه دار حضرات.
داستان تکراری سیاه نمایی و فیلم های دور از حقیقت جشنواره پسند سیاسی, تبدیل به داستانی عادی در سینمای روشنفکرنمای ایران گشته است. مدیران این سینما از ترس متهم شدن به برخورد سلبی و سانسور کردن در مقابل فجایعی که به عنوان واقعیات ایران به جشنواره های خارجی ارائه می شود, سکوت می کنند و بعضی مواقع نیز خود این جریان را همراهی می کنند. یکی از فیلم های ساخته شده چنان تصویر سیاهی از ایران ارائه کرده است که حتی روزنامه های عرب زبان مخالف ایران را به تحسین واداشته است و فرصت را برای بهره برداری فرصت طلبان فراهم کرده است.
فیلم ((لرد)) محمد رسول اف که در جشنواره فجر نیز پذیرفته نشد و مجوز اکران را دریافت نکرده است, با سیاه نمایی محض و وضعیت تکنیکی ضعیف به این جشنواره پای گذاشته و تنها به دلیل محتوای سیاسی و سیاه نشان دادن وضعیت ایران و مورد پسند بودن در جشنواره های سیاسی خارجی, در جشنواره کن پذیرفته شده است. جالب است که چنان فیلم در سیاه نشان دادن وضعیت ایران اغراق می کند که تعدادی از سینماگران ایرانی حاضر در کن, به رسول اف بابت ساخت این اثر اعتراض کرده اند.
و اما واکنش مدیران گران قدر سازمان سینمایی چه بوده است؟! تشویق و تبریک!!! این مدیران یا هیچ چیزی از سینما و مضمون و تکنیک و سیاه نمایی و ایران و انقلاب نمی دانند, و یا خود در ساخت آثاری ضد ایرانی همکاری می کنند. در واقع با حضور مدیرانی این چنینی هیچ بعید نیست که ساخت آثاری هم چون ((تهران تابو)) نیز در آینده نزدیک در ایران رخ دهد.
((لرد)) تنها یک مثال بود از جریان فرهنگی ای که در ساختار سینمای ایران وجود دارد و با رفت و آمد مدیرانی که قبلا نیز در راس کار بوده اند و حضور آن ها این اتفاقات را رقم زده است, اصلاحی صورت نخواهد گرفت. روز اولی که مدیر فعلی سازمان سینمایی بر سر کار آمد, صحبت هایی را مطرح نمود که ما را امیدوار به آینده کرد اما خیلی زمان نبرد تا مشخص شود که او نیز هم چون مدیر قبلی عمل خواهد کرد.
جشنواره کن و فیلم های ایرانی حاضر در آن, حقیقت مدیریت فرهنگی غالب این روزهای صحنه فرهنگ ایران است. مدیریتی که هیچ توان و فکری از خود ندارد و تنها برای خوشایند عده ای روشنفکرنما حاضر می شود اصولی را که زمانی برای به دست آوردنشان جنگیده و تلاش های فراوان نموده است را به کناری بگذارد. وادادگی مدیران فرهنگی کشور نه از سر بی سوادی و علم نداشتن که از سر سستی اعتقادات است.
همگی از سوابق انقلابی خود می گویند اما اگر به کنه قضیه ورود کنیم, می بینیم که در اصطلاح عامیانه جوگیر گشته اند. حضرات اگر اندکی به انقلاب تعلق خاطر داشتند, پس از این که فهمیدند روزنامه ای عرب زبان پس از اکران فیلم ((لرد)) در جشنواره کن و تماشای آن چه توهینی به ایران و مراجع و انقلاب اسلامی کرده است, به شدت با کارگردان اثر برخورد می کردند اما دریغ از اندکی عشق به انقلاب.
دریغ ازاندکی انقلابی بودن و شجاعت انقلابی داشتن. این ها فراموش کرده اند که اگر امروز می توانند خود را در جایگاه مدیریتی ببینند, به برکت همین انقلابی است که حضرتشان ذره ای نسبت به دفاع از آن احساس مسئولیت نمی کنند. این ها مثال بارز وادادگی فرهنگی و همان افرادی هستند که در اولین برخورد با دشمن, صف مبارزه را برای یافتن مکانی امن ترک می کنند. مثل کاری که هم اکنون نیز کرده اند.
سينما را غريزي ياد گرفتيم
بعد از نمایش فیلم «برادرم خسرو» در جشنواره فیلم فجر، واکنشها نسبت به این فیلم متفاوت بود؛ هرچند که بیشتر منتقدان فیلم را پسندیدند؛ اما برخیها هم که دقت بیشتری دارند، معتقدند که با اولین فیلم یک فیلمساز، نمیتوان قضاوت قطعی کرد! چون کارنامه هنری او را برایند کیفیت آثارش در طول زمان مشخص می کند؛ بااینحال، احسان بیگلری که نخستین فیلم بلند سینمایی خود را ساخته است، در «برادرم خسرو» موفق شده توجهات را به سمت خود معطوف کند. البته او تجربه سالها دستیاری کارگردانی در سینمای ایران دارد؛ از کیومرث پوراحمد تا اصغر فرهادی.
بهطوریکه فیلم آنقدر به دل پوراحمد نشست که او هم ترغیب شد در میزگرد فیلم شرکت کند. طبیعی است گفتوگوکردن با کیومرث پوراحمد چندان ساده نیست. بههرجهت خوشبختانه در عصر یک پنجشنبه بارانی این میزگرد برپا شد و حاصل آن پیشروی شماست.
آقای بیگلری، بد نیست در ابتدا کمی به قبل برگردیم و سابقه آشنایی شما را مرور کنیم. ماجرای همکاری شما با آقای پوراحمد چگونه اتفاق افتاد؟
احسان بیگلری: دانشجوی رشته فیزیک بودم و علاقهمند به سینما. اما هیچ منفذی برای ورود به سینما سراغ نداشتم! بههمیندلیل شرکت در کلاسهای آموزشی «انجمن سینماگران جوان» تنها گزینه برای نزدیکشدن به سینما بود. برای دوره یکساله در کلاسهای کارگردانی انجمن ثبتنام کردم. اما این دوره یکساله برایم حاصلی نداشت!
چرا؟
بیگلری: چون آن چیزی که دنبالش بودم، در آنجا پیدا نکردم! همان زمان تصمیم گرفتم به چند سینماگر مورد علاقهام نامه بنویسم، نامهای تقریبا مفصل به کیومرث پوراحمد، داریوش مهرجویی، کیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد نوشتم و برایشان از علاقهمندیام به سینما گفتم و نشانی و شماره تماسم را پای نامه نوشتم. اما نامهها بیپاسخ ماند! تا اینکه بالاخره متوجه شدم آقای پوراحمد نامه را خواندند. ایشان تنها کارگردانی بود که نامه من را خواند. این ماجرا همزمان شد با موضوعی که خواهرم در جایی مشغول به کار شد و در آنجا با همسر آقای پوراحمد مراوده پیدا کرد. خلاصه اینکه اصرار من به خواهرم برای رساندن نامهام به آقای پوراحمد از طریق همسر ایشان بیتأثیر نبود.
آقای پوراحمد، آیا محتوای نامه احسان بیگلری را به یاد دارید؟
پوراحمد: بله... در ضمن یادم هست که همسرم گفت دوستش برادری دارد که عشق فیلم است و میخواهد کار کند که بعد «اتوبوس شب» پیشتولیدش شروع شد و... .
بیگلری: یادم میآید آن زمان که نامه را نوشتم آقای پوراحمد به من گفت فیلمی در دست تولید ندارد اما درعینحال این اطمینان را به من داد که اگر مشغول به کار شود با من همکاری خواهد کرد. در همان روزها به کلاسهای آقای کیارستمی میرفتم. حبیب رضایی هم تست میگرفت و چون کارنامه هنری نداشتم، جزء ذخیرهها انتخاب شدم و با غیبت یک نفر من جایگزین شدم. چهارمین جلسه کلاس بود و آقای کیارستمی میگفت پشتصحنه «خانه دوست کجاست» به روایت کیومرث پوراحمد را بخوانیم. همان زمان آقای پوراحمد با من تماس گرفت، اصلا باورم نمیشد که در شروع کار جدید به فکر من باشند. تازه خود ایشان با من تماس گرفت نه دستیارش! در همان گفتوگوی کوتاه تلفنی گفت که سه روز به شکل آزمایشی بیا سر کار و اگر از پس کار برآمدی، میشوی عضو گروه کارگردانی.
پوراحمد: (با خنده) گفتم سه روز؟! معمولا میگویم یک هفته! ظاهرا با تو ارزان حساب کردم!!!
بیگلری: بعد از این مکالمه، ذهنم بهکلی به هم ریخت!
چرا؟
بیگلری: چون در کلاسهای آقای کیارستمی شرکت کرده بودم و تمایل داشتم این دوره را تمام کنم. درعینحال نمیتوانستم موقعیت همکاری با آقای پوراحمد را هم از دست بدهم. بنابراین تصمیم گرفتم با آقای کیارستمی مشورت کنم. آقای کیارستمی با شناختی که از من داشت، گفت که عطش حضورم در صحنه را درک میکند. بنابراین تأکید کرد بروم و با آقای پوراحمد کار کنم. ضمنا همه هزینههای کلاسهایم را از آموزشگاه گرفت و به من پس داد. دیگر تصمیم گرفتم که دستیار کارگردانی در سینما را شروع کنم.
اصولا کیومرث پوراحمد معروف است به سختکوشی و دقت در کار. کار با ایشان چگونه بود؟
بیگلری: کارکردن با آقای پوراحمد سخت بود، همانطور که اشاره کردید، ایشان دقیق و سختگیر هستند. همواره گفتهام که آقای پوراحمد برای من شمایل «جان فورد» را دارد. بههمیندلیل همیشه از کارکردن با آقای پوراحمد ترس داشتهام. در سالهایی که با ایشان کار کردهام، آقای پوراحمد فرصتهایی برایم فراهم کرد تا تجربه و کنجکاوی کنم و اگر الان در این جایگاه قرار گرفتهام، مدیون کمک و همراهیشان هستم.
حالا آقای پوراحمد، روایت شما از ملاقات با احسان بیگلری چیست؟
پوراحمد: خواندن نامه احسان و بعدش تأکید همسرم بهواسطه رفاقت با خواهر احسان باعث شد فکر کنم بد نیست این جوانِ علاقهمند، از نزدیک فضای فیلمسازی را تجربه کند. پیشتولید فیلم «اتوبوس شب» شروع شده بود و من به دستیار دو نیاز داشتم. گفتم این همان موقعیت خوبی است که احسان میتواند در آن قرار بگیرد. یک حس توضیحناپذیر به من میگفت که احسان میتواند، بدون اینکه حتی احسان را دیده باشم این حس را داشتم شاید به دلیل نامه تأثیرگذارش. بههمیندلیل خودم با او تماس گرفتم. دو روز بعد احسان سر صحنه حاضر شد. از همان روزهای اول دیدم خیلی خوب کار میکند، حتی با خودم گفتم ای کاش احسان دستیار یک بود. (دستیار یک را قبلا انتخاب کرده بودم) خیلی دقیق و منظم بود و تمام خصوصیات یک دستیار اول خوب را داشت. چند روز آخر فیلمبرداری مشکلی پیش آمد که من و احسان عملا تنها شدیم! ما ماندیم و ٣٠ نفر سیاهیلشکر و هوای گرم و سختی کار! در آن روزها احسان فوقالعاده کار کرد. بعد از آن فیلم «پنجاه قدم آخر» را با هم کار کردیم، در آن فیلم احسان دستیار یک و برنامهریز بود. (با خنده) دیگر من برای او جان فورد نبودم. رفیق شده بودیم و رفتوآمد خانوادگی پیدا کردیم. احسان در این فیلم فقط دستیار نبود، دیالوگها را تغییر میداد. با خودش ایده میآورد. حتی بعضی صحنهها به پیشنهاد احسان حذف شد یا تغییر کرد و دقیقترش اینکه احسان هم دستیارم بود هم مشاور کارگردان. بعد از آن کار احسان چند فیلمنامه نوشت که همهاش فوقالعاده بود. اصلا نه اغراق میکنم نه تعارف. فیلمنامههای احسان فوقالعاده بود و فیلمنامه «برادرم خسرو» واقعا درخشان بود.
بعد از ساختهشدن فیلم «برادرم خسرو»، نظرتان درباره آن چیست؟ فاصله فیلمنامه و فیلم نزدیک بود یا دور؟
پوراحمد: احسان بیگلری و پریسا هاشمپور فیلمنامهای درخشان نوشته بودند. وقتی فیلم را در جشنواره دیدم دلخور شدم. فیلم به اندازه فیلمنامه درخشان نبود. آنجور که فیلمنامه درگیرم کرده بود فیلم درگیرم نکرد. حالا که بعد از یکسالونیم قرار بود این مصاحبه را انجام بدهیم دوباره فیلم را دیدم. حالا با فیلمنامه فاصله گرفتهام و به فیلم نزدیکترم. ساختن فیلمنامهای مثل برادرم خسرو کار سختی است که فقط یک فیلمساز باتجربه از پس آن برمیآید و احسان خیلی خوب از پس این فیلم مشکل برآمده. دمش گرم. فیلم هیچ کموکاستی ندارد واقعا. {literal}{{/literal}خطاب به احسان بیگلری{literal}}{/literal} احسان! فکر کنم از نسخهای که من در جشنواره دیدم بخشهایی حذف شده، نه؟
بیگلری: بله. ولی خیلی کم.
پوراحمد: اینبار که فیلم را میدیدم واقعا سعی کردم ایرادی در آن ببینم چون فکر میکردم اولین فیلم حرفهای یک فیلمساز نمیتواند کاملا حسابشده و دقیق و ظریف باشد ولی بود. عالی! فوقالعاده! از «برادرم خسرو» هرچه سعی کردم که ایرادی بگیرم واقعا چیزی پیدا نکردم. به نظرم کارگردانی اینجور فیلمی، تبحر زیادی میخواهد که احسان به بهترین وجه از عهدهاش برآمده. بهجز مهارت و هنر کارگردانی احسان یکی، دو نکته هست که بد نیست دربارهاش حرف بزنیم؛ اول اینکه باز هم دستمریزاد که به تیتراژ فیلم هم اهمیت دادهای و خواستهای تیتراژ شکل خاصی داشته باشد. اسامی در یک دایره میچرخد و خوانده میشود. ایده خوب و متفاوتی است، فقط به نظرم اگر گردش دایره برعکس بود بهتر بود. الان ما اول اسامی را میخوانیم بعد عناوین را ولی اگر چرخش دایره برعکس بود اول عناوین را میخواندیم بعد اسامی را که درستتر بود و سؤالم این است که اصلا ارتباط این فرم دایره با کلیت فیلم چیست؟
بیگلری: در حقیقت دایره، همان صفحه گرامافونی است که تصویرش با صدا در تیتراژ درآمیخته میشود و پایان این چرخش روی صفحه گرد گرامافون فیکس میشود. ضمن اینکه تا حدودی این دایره، رابطه بسته دو برادر را در فیلم هم نشان میدهد.
پوراحمد: چرا اسم فیلمنامهنویسان در تیتراژ جایی آمده که انگار کماهمیتاند؟ در صورتی که اگر فیلمنامه خوب نباشد، بهترین کارگردان هم کاری از دستش برنمیآید! فیلمنامه «برادرم خسرو» درخشان است و بهتر بود اسامی در تیتراژ جای درستتری نوشته شود. نکته دیگر اینکه سعید ملکان، تهیهکننده فیلم، آدم خیلی باهوش، باتدبیر و باشهامتی است. دو فیلمِ درخشان «ابدویکروز» و «برادرم خسرو» در سینمای ایران محصول خوشفکری اوست. واقعا نگاه او به سینما و حمایتش از جوانهای خوشفکر تحسینبرانگیز است و این جای تقدیر دارد.
دستکم میتوانیم بگوییم این دو، فیلم سینمایی هستند و نه تصاویری که اغلب به نام فیلم غالب میشوند!!
پوراحمد: کاملا. البته تهیهکنندگانی که تشخیص بدهند چه فیلمنامهای پتانسیل تبدیلشدن به یک فیلم درخشان را دارد و توانایی کارگردان را هم درست ارزیابی کنند در سینمای ایران انگشتشمارند. اصلا دو، سه نفر بیشتر نیستند که بدون شک سعید ملکان جزء این معدود تهیهکنندگان باشعور سینمای ماست. نکته دیگر درباره ناصر (ناصر هاشمی) و خسرو (شهاب حسینی) است. پدر این دو برادر شیفته «ناصرخسرو قبادیانی» است و به همین دلیل اسم پسرهایش را گذاشته ناصر و خسرو. حالا سؤالم این است که چرا چنین شخصیتی اپرا گوش میداده؟ به نظر میرسد چنین شخصی باید تاج اصفهانی و خوانندههایی از این جنس گوش کند.
بیگلری: البته این صفحات متعلق به ناصر هستند.
پوراحمد: خسرو جایی به ناصر میگوید «خوب از یادگاریهای بابا نگهداری کردی». یعنی این صفحهها در اصل متعلق به پدرشان بوده. البته این نکته را نمیتوان ایراد فیلم دانست اما به نظر میرسد آن شخصیت باید علاقهمند به موسیقی کلاسیک ایرانی باشد نه اپرا!
بیگلری: آقای پوراحمد به نظر شما شخصیت «ناصر» چطور بود؟
پوراحمد: به نظرم «ناصر» به نوعی شخصیت منفی فیلم محسوب میشود. البته معتقدم شخصیتهای منفی با ظاهری دوستداشتنی میتوانند همدلی بیشتری با مخاطب ایجاد کنند.
بیگلری: من هم موافقم.
پوراحمد: فیلمنامه ساختار درستی دارد. پلانهایی که شهاب پشت به دوربین روی بالکن نشسته را خیلی دوست دارم. یا صحنهای که شهاب روی تخت نشسته و با خودش حرف میزند. این صحنه عالی است. شکل خوابیدن شهاب روی تخت سنجیده و زیباست.
آقای پوراحمد، فیلمنامه «برادرم خسرو» سنجیده است. اما نکته مهمی هم وجود دارد. اینکه تا زمانی كه فیلمنامهای ساخته نشود انگار هنوز تمام نشده! نمونهاش «مرگ دستفروش» آرتور میلر است که تا زمانی که داستین هافمن نقش ویلی لومن را بازی کرد، به قول میلر تازه این نمایشنامه کامل شد. نظرتان چیست؟
پوراحمد: دقیقا. مثل سریال «داییجان ناپلئون» که پزشکزاد، نویسنده رمان، همین نظر را داشت.
در فیلم «برادرم خسرو» حس زندگی جاری است و بهدور از هرگونه تصنع. حتما میدانید که کارگردانی در این نوع کارها آسان نیست. تحلیل شما از کارگردانی در این فیلم چیست؟ اصلا به نظر شما چرا فیلم «برادرم خسرو» فیلم خوبی است؟
پوراحمد: خب احسان بیگلری کتاب زیاد خوانده، فیلم زیاد دیده و در کار دستیاری کارگردان به تجربیاتی دست زده که همه اینها برای شناخت سینما مهم و ضروری است. به نظرم به آن حد از پختگی هم رسیده که از عهده یک فیلم خوب و مشکل بربیاید. همانطور که گفتم، در فیلم «پنجاه قدم آخر» بیشتر مشاور من بود تا دستیار. شاید در دورهای که دستیاری کرده تجربیات خوبی به دست آورده. البته احسان فقط دستیار من نبوده. دستیار اصغر فرهادی هم بوده و... . من دستیاران زیادی داشتم، اما موقعیت احسان با آنها قابل مقایسه نیست. هیچکدام از آنها کارگردان نشدند، اما احسان توانست یک فیلم درخشان بسازد. یادم هست در سریال «پرانتز باز»، احسان علاوه بر دستیاری، وظایف دستیار دو، منشی صحنه و برنامهریز را هم انجام میداد. این کاری بود که «نادر ابراهیمی» با من کرد. من هم دوست داشتم همین بلا را سر احسان بیاورم و آوردم. خیلی کار مشکلی است این همه وظیفه را با هم انجام بدهی. تازه احسان با این همه کار که خیلی هم سخت و فشرده بود بازهم حواسش به فیلمنامه و صحنهها بود و اظهارنظر میکرد و ایده میداد. خب این خیلی توانایی میخواهد.
آقای بیگلری! تا چه حد تجربیات دستیاری کارگردانان، برای رسیدن به کارگردانی مؤثر بود؟
بیگلری: قبل از پاسخ به سؤال شما، دوست دارم اشاره کنم که سریال «پرانتز باز»، دقیقا تنها جایی بود که مسئولیت بسیاری روی دوشم گذاشته شد. آنجا چیزهای زیادی یاد گرفتم، اوایل حتی حس میکردم که آقای پوراحمد مرا اذیت میکند! اما از یک جایی به بعد متوجه شدم که مرا پرورش میدهد، تلاش کردم بهترین باشم. معتقدم بخشی از کارگردانی ذاتی است و البته مواردی که آقای پوراحمد به آن اشاره کردند مثل علاقهمندی، فیلمدیدن، کتابخواندن و... در رسیدن به هدف نهایی مؤثر است. اما قطعا از دستیاری نکات زیادی یاد گرفتم که بسیار لذتبخش بود. مثلا یادم هست که در فیلم «اتوبوس شب» آقای پوراحمد، زمان دقیقی برای هریک از پلانها در نظر میگرفت و دقیقا میدانست در مرحله تدوین چه اتفاقی خواهد افتاد، این همه دقت آقای پوراحمد برایم جالب بود، علاوه بر این لطف کردند بعد از فیلمبرداری، مرا در مرحله مونتاژ و صداگذاری هم شریک کردند.
پوراحمد: به دلیل سختکوشی و عطش خودش، پیشنهاد کردم سر مونتاژ هم بیاید. چون میدانستم دوست دارد یاد بگیرد.
بیگلری: مثلا تجربه دستیاری به من یاد داد که چطور با عوامل رفتار و صحنه را مدیریت کنم. در نهایت همه این آموختهها را باید به سلیقه خودت نزدیک کنی. در زمان ساخت «برادرم خسرو» هم همه این تجربهها کنار هم قرار گرفت و از زمان نگارش متن، اجرای آن را تصور میکردم. از اول فکر میکردم آیا میتوانم رابطه دو برادر را که آرامآرام پرتنش میشود، دربیاورم و درنهایت تماشاگر را با شخصیتها و قصه همراه کنم؟ طبعا کمی ریسک بود. اما باید به این نکته اشاره کنم که تأثیر سعید ملکان در گزینش فیلمنامه و ارائه پیشنهادهای خوب برای بهترشدن متن انکارناپذیر است. قبل از ساخت «برادرم خسرو» من و پریسا هاشمپور، قصه دیگری داشتیم که دادیم سعید ملکان آن را خواند. گفت فیلمنامه فضای معماگونه دارد و شبیه آثار اصغر فرهادی است و شاید بهدلیل همکاری نزدیک من با آقای فرهادی در آن زمان این تأثیر خودبهخود در متن آمده بود. سعید ملکان توصیه کرد متن را به جهان خودم نزدیک کنم. پیشنهادش باعث شد که به قصه دیگری فکر کنیم، با پریسا هاشمپور درباره ایده دیگری فکر کردیم و به ایده حضور یک بیمار دوقطبی در منزل برادرش که اصول و قواعد خودش را در زندگی دارد، رسیدیم. با لحن و سلیقه خودمان نوشتیم. اول یک رمان نوشتیم که کمک زیادی کرد برای روایت درست فیلمنامه. بعد از نوشتن طرح فیلمنامه، نظر سعید ملکان را پرسیدم. خوشبختانه طرح را دوست داشت و برای ساخت آن موافقت کرد. برای نقش اول شهاب حسینی مدنظرم بود که خوشبختانه بعد از خواندن فیلمنامه موافقت کرد که حضور داشته باشد و حتی سرمایهگذاری هم بکند. ناگهان دیدم جهان درهایش را به روی من باز کرد و همهچیز برای ساخت فیلم آماده شد. به صحبتهای چند دقیقه قبل برمیگردم و از تأثیر تهیهکننده صحبت میکنم که اساسا سعید ملکان هر فیلمی را کار نمیکند و صبر میکند تا کاری که حالش با آن خوب میشود را انجام دهد. خاطرم هست زمان پیشتولید، کتابخانهای ساختیم که بعد از آمادهشدن، چیزی نشد که مدنظرم بود چراکه کتابخانه اتاق ناصر در فیلمنامه کارکرد خودش را داشت، هزینه ساخت کتابخانه هم پرداخت شده بود. بااینحال فکر کردم باید کتابخانه دیگری ساخته شود، شاید هر تهیهکننده دیگری بود زیر بار هزینههای اضافی پروژه نمیرفت. اما سعید ملکان درک کرد چرا این کتابخانه مهم است و پذیرفت تا هزینههای اضافی را تقبل کند و قطعا خوششانسی من بود که با سعید ملکان همکاری کردم.
معمولا یک کارگردان مسلط قبل از ساخت فیلمش دقیقا میداند چه چیزی را میخواهد و یا اصلا به جزئیات فیلمش فکر کرده است. به بیان دیگر یک کارگردان ماهر، ریتم فیلمش را میداند. آقای بیگلری در ساخت این فیلم برای ایجاد ریتم موردنظرت چه کردید؟
بیگلری: دقیقتر توضیح دهید.
مثلا سکانس یا پلانی یا حتی یک لحظه خوب در بازی را حذف کردید تا به ریتم موردنظرتان برسید؟
بیگلری: خب فیلم از این نوع حذفیات زیاد داشت. برخی از صحنهها به نظرم به لحاظ احساسی مطابق با خط اصلی روایت فیلم نبود که درنهایت حذف شدند.
اساسا روش خاصی در کارگردانی دارید؟
بیگلری: من نکات زیادی از آقایان پوراحمد و فرهادی یاد گرفتم، اما طبعا هر کارگردانی روش خاص خودش را دارد. روش آقای پوراحمد بیشتر دلی و ملموستر است. به بازیگر نکاتی را متذکر میشود که روند بازی در فیلم را تغییر میدهد و به دلیل رفتار خاصی که سر صحنه دارد، بازیگر معمولا خیلی جرئت نمیکند چیزی را که آقای پوراحمد میخواهد بازی نکند. البته با هم حرف میزنند و توافق میکنند. خاطرم نیست در فیلمهای آقای پوراحمد بازیگری بگوید صحنهای را بازی نمیکنم. قطعا قبل از شروع پلان یا سکانس با منطق و حرفهای آقای پوراحمد قانع میشود. موضوع کار با بازیگر چالش من هم هست؛ وقتی با بازیگری روبهرو میشوید که قرار است به نقش زندگی بدهد، باید به نگاهش احترام گذاشت، نمیتوانم صرفا هر آنچه مدنظرم هست را از بازیگر بخواهم و بازیگر با خواسته من ارتباط نگیرد و فقط خواسته من را اجرا کند. این بازی بههیچوجه باورپذیر نخواهد بود. از طرف دیگر بازیگر ممکن است تصوری نسبت به نقش داشته که با دیدگاه من فاصله داشته باشد، آن زمان است که قطعا دیدگاهها باید به هم نزدیک شود. گاهی هم پیش میآید که با وجود تمرین و صحبتها بازیگر زیر بار نمیرود که معتقدم در این مرحله حق با کارگردان است، حتی اگر غلط فکر کند. چون بازیگر باید بازی کند. این نظر من است و تصور میکنم نظر درستی است و کارگردانها تأیید میکنند.
روش کار آقای فرهادی چگونه است؟
بیگلری: آقای فرهادی شیوه خاص خودش را در بازیگرفتن دارد، معمولا با تمرینهای زیاد با بازیگران به چیزی که مدنظرش است، میرسد از طرف دیگر، آقای پوراحمد خیلی اعتقاد به تمرین پیش از فیلمبرداری ندارد، ممکن است کُدی به بازیگر بدهد و بازیگر هم راهش را پیدا کند. ولی آقای فرهادی معمولا با ساعتها تمرین، صحبت و تحلیل با بازیگرانش به اتفاقی که مطلوبش هست، میرسد. برای من هر دو قابل احتراماند و هر دو بازیهای خوبی از بازیگرانشان میگیرند. اما روش من تلفیقی از این دو است. احساس میکنم نباید تمرین زیادی با بازیگران داشت. از سویی اینکه تمریننکرده صحنهای ضبط شود را هم روش خوبی نمیبینم. به این دلیل که حس میکنم باید به تسلطی رسیده باشی که بدون تمرین سر صحنه حاضر شوی که این تسلط را من ندارم. شاید بهمرور و در سالیان و تجربهاندوزی به این نقطه برسم که بدانم كه از این جنس بازیگر، سر صحنه چطور با دو کد بازی بگیرم. بهعنوان کارگردان دوست دارم با بازیگر تمرین کنم و ساعتها حرف بزنیم و شخصیت را تحلیل کنیم تا جلوی دوربین خیلی چالش نداشته باشیم.
بازیگرفتن از ناصر هاشمی چه شباهتها و تفاوتهایی با شهاب حسینی داشت؟
بیگلری: زمانی که آقای هاشمی به گروه پیوستند زمان کافی برای تمرین داشتیم، اما با شهاب حسینی کمتر فرصت تمرین داشتم. به این دلیل که سرگرم بازی در سریال «شهرزاد» بود و زمان کمی هم داشت تا برای بازی در «فروشنده» آماده شود. درواقع ایشان در دوره پرمشغلهای، در فیلم «برادرم خسرو» بازی کرد. با وجود این، هر فرصتی که پیدا میکردیم، مدام درباره «خسرو» و بیماریاش حرف میزدیم. تحلیلم از این نقش این بود نباید غلوشده بازی شود چراکه برای اولینبار قصد داشتیم مدل دیگری از بیماران روحی و روانی را نشان دهیم كه با نمونههایی که در فیلمهای آقایان فخیمزاده یا جیرانی دیدهایم متفاوت باشد. شهاب حسینی بازیگر بسیار باهوشی است و بهسرعت نکاتی را که درباره نقش گفته میشود درک میکند. درعینحال خیلی هم سخت قانع میشود. چون من در فیلم اول خودم با یک سوپراستار کار میکردم و شرایط برای من کمی سخت بود. شهاب حسینی جزء بهترین بازیگران حال حاضر سینمای ماست و البته انتخاب اول بسیاری از کارگردانان مطرح ما ازجمله آقای فرهادی است. علاوه بر اینکه فیلمسازی را هم تجربه کرده و کارکردن با چنین بازیگری قطعا آسان نیست. اما درعینحال کارکردن با شهاب حسینی بسیار لذتبخش است و تمام چالشها بر سر چگونگی ایفای نقش، منجر به شکلگیری اتفاقی خوب میشود. اما بهشخصه دوست داشتم چند سکانس در فیلم باشد که متأسفانه نیست.
دلیلش چه بود؟
بیگلری: شهاب استدلال دیگری درباره نحوه بازی در آن سکانسها داشت که من در مونتاژ دوست نداشتم و حذف شدند.
پوراحمد: به نظرم در فیلم شهاب حسینی عالی است و همینطور بیتا فرهی، بههرحال هر بازیگری لحن خودش را به فیلم اضافه میکند، مثلا تا جایی که اطلاع دارم، قرار بود نقش ناصر هاشمی را کسی دیگر بازی کند. اما در اجرا ناصر هاشمی لحن دیگری به نقش داد. مثل فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی که خسرو شکیبایی انتخاب اولش بود. اما به توافق نرسیدند و همایون ارشادی جایگزین شد و همین باعث شکست آن فیلم درخشان شد. آقای ارشادی بسیار دوستداشتنی و محترم است اما... . عباس کیارستمی میگفت بازیگران من یکبارمصرف هستند. به گمانم درست میگفت. یا دستکم برای هر نقشی و در هر فیلمی مناسب نیستند.
بیگلری: کاملا موافقم که آقای ارشادی لحن دیگری به فیلم داد.
پوراحمد: همایون ارشادی بازیگر خوب و نازنینی است. اما قطعا اگر در نقشهایی که خاص اوست بازی کند بازیاش چشمگیرتر میشود. مثل بازیاش در فیلم آمریکایی بادبادکباز «مارک فورستر» که عالی بود.
به یاد میآورم در زمان ساخت فیلم «اتوبوس شب» زندهیاد خسرو شکیبایی روزهای سختی را به دلیل بیماری سپری میکرد. اما با این حال عوارض این بیماری را به مثابه جزئی از شخصیت او در فضای فیلم وارد کردید و به گونهای در ارائه نقش کمک کرد. قطعا انتخاب بازیگر فرایند بسیار مهمی است، اما سؤال من این است که آیا در زمان پیشتولید و فیلمبرداری مشاورههایی مبنی بر انتخاب بازیگر یا مواردی اینچنین به احسان بیگلری ارائه دادید؟
پوراحمد: نه. چون میدانستم احسان کارش را بلد است و از عهده آن برمیآید. قرار هم نبود مشاور فیلم باشم. اما وقتی در تیتراژ فیلم اسم خودم را بهعنوان «مشاور کارگردان» دیدم جا خوردم، یادم آمد که وزارت ارشاد از کارگردانهای فیلم اول میخواهد که یک مشاور معرفی کنند. احسان هم از من خواست، من هم قبول کردم درحالیکه هیچ، مطلقا هیچ نقشی هم در فیلم نداشتم. اسم من در تیتراژ صرفا یک فرمالیته اداری است.
بیگلری: آقای پوراحمد، شما تجربه همکاری با بازیگرانی را داشتید که دوست نداشتند صحنهای که مورد تأیید شماست را بازی کنند؟
پوراحمد: ابدا. من هیچوقت مشکل اینچنینی نداشتم. بههرحال زمانی که کارگردانی را به طور جدی شروع کردم خیلی با بازیگر حرفهای کار نکردم، اما بهمرور تجربه همکاری با بازیگران حرفهای هم اتفاق افتاد، در اولین و دومین فیلم سینماییام با داوود رشیدی همکاری کردم که خیلی لذتبخش بود و خاطرات خوشی با او داشتم که واقعا فراموشنشدنی است. داوود در کلوزآپ خودش و نقش مقابلش به یک اندازه انرژی میگذاشت و برایش تفاوتی نداشت مقابلش یک نابازیگر جوان خام بوشهری است یا بازیگری حرفهای. همیشه آماده و پرانرژی سر صحنه آماده میشد. در صورتی که با بازیگرانی هم همکاری داشتم که در کلوزآپ طرف مقابلش عمدا بد بازی میکرد که بازی طرف خراب شود و نمیفهمید که یک فیلم، مجموعهاش است که خوب است یا بد و اگر سعی کنیم تا این مجموعه را بر هم بزنیم، حاصل آن قابل دفاع نیست و همه ضرر میکنند. درواقع فیلم ضرر میکند. به نظرم اخلاق حرفهای ایجاب میکند بازیگر همیشه آماده و باانگیزه سر صحنه حضور داشته باشد، حالا تفاوتی ندارد مقابل دوربین یک کارگردان تازهکار بازی کند یا یک کارگردان حرفهای شناختهشده!
خسرو شخصیتی است با پیچیدگی زیاد و بیماریاي که شاید خیلی شناختهشده نیست. آیا آقای حسینی مابازای بیرونی نقش را دیده بود؟
بیگلری: شهاب حسینی در اولین نکته گفت که نمیخواهد بیماران دوقطبی را از نزدیک ببیند. استدلالش هم این بود که اگر با آنها مواجه شود، رفتارشان را تقلید میکند. بنابراین دوست داشت با ذهنیت خودش به نقش نزدیک شود. من مخالفت نکردم چراکه به نظرم منطقی بود. اما درعینحال شناختی از این بیماری نداشت و باید ساعتها درباره شخصیت حرف میزدیم. روانشناس هم درباره این بیماری با آقای حسینی تحلیلی صحبت کرد و هر آنچه رفتارها و علائم این بیماری بود را توضیح میداد. چون ما باید خصوصیات بیماران دوقطبی را درست به نمایش میگذاشتیم. اما اگر اسمی از بیماری نمیبردیم قضیه فرق میکرد.
برای حضور آقای حسینی در فیلم «فروشنده» با آقای فرهادی تعامل کردید؟
بیگلری: بله. آقای فرهادی این امکان را به من داد و تعامل زیادی با هم داشتیم. علی مصفا انتخابم برای نقش ناصر بود، یکی از دلایل انتخابش هم فاصله سنی کمی بود که با خسرو داشت، منتها پیش از آغاز فیلمبرداری متأسفانه علی مصفا را برای بازی در این نقش از دست دادیم و ناصر هاشمی جایگزین شد. حضور آقای هاشمی پیشنهاد شهاب حسینی بود و با تغییر شرایط من هم باید تغییراتی در فیلمنامه اعمال میکردم. از آن زمان تمرینهای بیشتری با آقای هاشمی داشتم. حضور آقای هاشمی در این نقش حالوهوای دیگری به شخصیت ناصر داد. حتی نحوه دکوپاژ هم با حضور آقای هاشمی تغییر کرد. مقصودم این است که به هر حال روبهروشدن با اتفاقات پیشبینینشده در فیلمسازی همیشه وجود دارد، اما قطعا باید چارهای اندیشید.
پرداختن به انواع بیماریها، سوژه بسیاری از فیلمهاست. اتفاقا آقای پوراحمد هم در فیلم «کفشهایم کو» به آلزایمر پرداخت.
پوراحمد: در «کفشهایم کو» رضا کیانیان تحلیل خودش را از بیماران آلزایمری داشت و اینجور بیماران را در اطرافش زیاد دیده بود.
بیگلری: اتفاقا به نکته مهمی اشاره کردید، تحلیل بازیگر از نقش مهم است. چون بیماران آلزایمری شبیه هم نیستند یا بیماران دوقطبی علائم یکسانی ندارند و بیشتر به رفتار فردی آدمها متکی است. مفهوم بیماری دوقطبی بیشتر به خلق آدمها مربوط میشود؛ خلقی که بالاوپایین میشود و برخی از علائم میان بیماران مشترک است. شهاب حسینی تشخیص داد نیاز نیست با چنین بیمارانی برخورد کند، ولی من بر این موضوع احاطه و شش ماه در بیمارستان «روزبه» رفتوآمد داشتم و با این آدمها زندگی کردم. اصلا در سکانسهای ابتدایی فیلم، خیلی نشانههایی از بیماری خسرو را نمیبینیم. اصلا وجود این بیماری در فیلمنامه بیشتر به این دلیل است که نگاه این دو برادر اساسا دوقطبی است. بیشتر دوست داشتم با شخصیت ناصر بازی کنم و شخصیت خسرو برای من بهانهای بود برای ورود به زندگی آنها که بگویم اتفاقا زندگی ناصر با تمام قواعد و قوانینی که دارد آشفته و به نوعی خودش از خسرو بیمارتر است. شبها با قرص خواب میخوابد. با همسرش رابطه درستی ندارد و باقی مواردی که در فیلم میبینید.
درمجموع از فیلم راضی هستید؟
بیگلری: بهعنوان نخستین تجربه سینمایی و با وجود تمام مشکلاتی که در ساختش داشتم، تا نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر حس خوبی به فیلم نداشتم. اما تجربه خوبی که از این فیلم برایم حاصل شد این بود که در کارگردانی در بسیاری مواقع باید جان فوردی عمل کنم (با خنده)، احساس میکنم در کارگردانی باید خیلی مواقع قاطعتر برخورد کرد. البته اگر الان از فیلم راضی هستم به این دلیل است که بازخوردهای خوبی از سوی منتقدان و مخاطبان دیدم.
پوراحمد: همین بلاها سر من هم آمد، آن هم در بهترین و شخصیترین فیلمم «شب یلدا». سختیها و مشکلات زیاد و گاه طاقتفرسایی سر فیلمبرداری داشتیم.
آقای بیگلری علاوه بر کارگردانی، فیلمنامهنویسی را هم جدی ادامه میدهید و تا به حال فیلمنامههایی را برای کارگردانهای دیگر نوشتهاید، چقدر فیلمنامهنویسی برای شما جدی است؟
بیگلری: فیلمنامهنویسی را دوست دارم، اما متأسفانه یکی، دو فیلمنامهای که برای کارگردانهای دیگر نوشتم، در اجرا درنیامد و خیلی برایم خوشایند نبود، من و پریسا هاشمپور در آینده نیز قطعا به فیلمنامهنویسی جدی ادامه خواهیم داد. قطعا بخش زیادی از هزینه مالی زندگیام از فیلمنامهنویسی تأمین میشود و فیلمنامهنویسی بهنسبت کارگردانی برایم جذابتر است. اما قطعا ترجیح میدهم قصههایی که حالم با آنها بهتر است را خودم کارگردانی کنم.
آقای پوراحمد، جوانان فیلمساز بسیاری در سالهای اخیر به سینمای حرفهای وارد شدهاند و بسیاری از آنها موفقیتهای چمشگیری به دست آوردهاند، حضور نسل جوان را در سینمای ایران چطور میبینید؟
پوراحمد: به هر حال نسل جوان فیلمساز با نسل ما تفاوت بسیاری دارد، قطعا بهروزترند و ایدههای درخشانی دارند. در نسل ما معدود آدمهایی مثل علیرضا داوودنژاد قصههایش بهروزند، قطعا بهروزشدن برای نسل من دشوار است. در حال حاضر اصلیترین طیف سینماروی ما جوانها هستند و جوانهایی مثل احسان بیگلری، هومن سیدی، رضا درمیشیان و... نسل جوان را بهتر میشناسند.
بیگلری: اما به نظرم باید به نکته دیگری دقت کرد، فیلمسازانی مثل آقای پوراحمد دستکم هفت، هشت فیلم خوب در کارنامهشان دارند، مگر فیلم خوبساختن به همین راحتی است؟ حالا بیاید نسل بعدتر... هر کدام یکی، دو فیلم خوب در کارنامهشان دارند و بعد در ادامه مسیر چیز دیگری میشوند. نسل آقای پوراحمد سینما را طور دیگری یاد گرفتند. مثل الان همهچیز آنقدر در دسترس و راحت نبود. سینما را حسی و دلی یاد گرفتند و هر کدام از آنها تعداد زیادی فیلم دلنشین و جذاب دارند و برای ما خاطره ساختند. نسل ما تفاوت زیادی با آنها دارد، چراکه اگر دقت کنید، در اینستاگرام همه فیلمساز هستند، فیلمسازی آسان شده است. ما با سرگرمیها و اطلاعاتی سروکار داریم که نسل آقای پوراحمد حتی تصورش را هم نمیکردند روزی چیزی شبیه اینستاگرام یا فضای مجازی همهچیز را دگرگون کند. حالا تصور کنید کنارآمدن با تکنولوژی و همگامشدن و باسرعت بهروزشدن تکنولوژی چقدر سخت است. اتفاقا بچههای نسل جدید را قضاوت نمیکنم، زمان همنسلهای آقای پوراحمد همهچیز متفاوت بود، حجم بیشتر اطلاعات از کتابخواندن به دست میآمد.
پوراحمد: بله. کتاب میخواندم و اگر قرار بود نقد فیلمی را بنویسم باید بارها میرفتم توی صف سینما، بلیت میگرفتم و فیلم را بارها میدیدم تا نقدش را بنویسم.
بیگلری: دقیقا. یکی کتاب فرانسوا تروفو را ترجمه میکرده و همه پیگیر بودند که تازهترین مطلب درباره این فیلمساز چه زمانی منتشر میشود و خواننده کتاب میشدند، منابع زیادی برای آنها وجود نداشت و فضای متفاوتتری از نسل ما را تجربه کردند.
پوراحمد: ٢٠ سال پیش که کتاب سید فیلد را خواندم، دیدم ما هم در فیلمنامهنویسی عملا همین توصیههای سید فیلد را به کار میبریم. به خاطر اینکه بخش عمده آموزش ما از طریق دیدن فیلمها بود. چندین و چندبارهدیدن فیلمهای خوب. سینما را غریزی یاد گرفتیم.
بیگلری: تحلیلی که من از فضای حال حاضر فیلمسازی در ایران دارم این است که گاهی از خودم میپرسم چرا نسل میانه ما الان آنقدر فیلم خوب نمیسازد؟ حس میکنم به این دلیل است که بهروزبودن کار بسیار دشواری است، باید جوانها را شناخت و وقت زیادی با آنها صرف کرد و اینکه بفهمی به چه دلیل جوانان فیلمی را دوست دارند و از فیلم دیگری استقبال نمیکنند. نسل آقای پوراحمد هنوز هم شیفته کتابخواندن و فیلمدیدن هستند، با همه اینها شکافی بین نسلها ایجاد میشود و به نظرم این شکاف به دلیل سرعت بهروزشدن همهچیز است. این سرعت برای نسل آقای پوراحمد شتاب بالایی دارد و آنها برای پرکردن این شکاف باید زمان زیادی صرف کنند و مدام با جوانها در ارتباط باشند و خواستههایشان را بدانند.
اما یادمان نرود وقتی از سیطره تصویر صحبت میکنیم، تصاویری است بدون عمق و هدف! در عوض فیلمسازان معدودی با خودشان خلاقیت میآورند. به نظرم نسل گذشته هنوز حرفی برای گفتن دارد. اما باید هم بهروز شوند. مثل سیطره جهان باستان که جهان مدرن و پستمدرن و امروز هنوز از آن ارتزاق میکنند. واقعا گریزی از دنیای قدیم نیست.
بیگلری: نسل آقای پوراحمد وقتی وارد سینما شدند، شگفتی آفریدند. ستاره زمان خودشان بودند. این مسیر طبیعی فیلمسازی است، از جایی به بعد به سنی میرسی که کارهای دلی میسازی. قطعا شرایط فیلمسازی ما در ایران با دنیا متفاوت است، هر کدام از فیلمسازان ما در دوران حرفهای مشکلات بسیاری را متحمل میشوند. مواجهشدن با نگاههای سلیقهای، سانسور و... قطعا روندي فرسایشی برای یک کارگردان است.
پوراحمد: در فیلم «اتوبوس شب» برای هر پلانش واقعا زجر کشیدیم، دقیقا همین تفاوت سینمای ما و سینمای استاندارد دنیا را قبول دارم. برای همین است که کلینت ایستوود هنوز سرپاست و فیلم میسازد و فیلم خوب هم میسازد. همه جای دنیا آدمها پیر میشوند اما ما در این مملکت به طرز بیرحمانهای پیر میشویم!
چوب زدن به سرزمین مادری در حراجی بیگانه
سال 2007، مرجانه ساتراپی، طراح و کاریکاتوریست متولد رشت که حالا فرانسوی شده، اقتباسی انیمیشنی از کتابهای مصور خودش «پرسپولیس» انجام داد و با این اثر پا به جشنواره بین المللی فیلم کن گذاشت. ساخته ساتراپی، به عنوان یکی از فیلمهای بخش مسابقه، نامزد نخل طلای مشهور فستیوال شد و در نهایت هم جایزه هیأت ژوری را به خود اختصاص داد. در همان زمان، سونی پیکچرز کلاسیک که در سالهای اخیر دایه مهربانتر از مادر فیلمهای ایرانی شده، پخش جهانی «پرسپولیس» را بر عهده گرفت و حتی توانست این اثر را نامزد اسکار بهترین انیمیشن سال هم بکند.
هر چند سطح انیمیشن «رتاتویی» دیزنی و پیکسار آن قدر بالاتر بود که نگذاشت به صورت طبیعی «پرسپولیس» برنده اسکار شود.
سیاهنمایی علیه سرزمین مادری
دقیقاً 10 سال بعد، نوبت «تهران تابو» میشود که به جشنواره کن برود. هر چند این اثر آن قدر ضعیف بوده که جایی در بخش رقابتی نداشته و به بخش جنبی هفته منتقدان تبعید شده است. جایی که به فیلمهای اول و دوم کارگردانها اختصاص پیدا کرده و اسپانسر جایزهاش هم یک شرکت تولید ماشینهای اسپرسوساز و وابسته به کمپانی نستله است. «تهران تابو» یک فیلم انیمیشنی دیگر است که به کارگردانی علی سوزنده از آلمان و با قصد بازنمایی تابوهای جنسی ایران بعد از انقلاب ساخته شده است. سوزنده که بیشتر به عنوان انیماتور شناخته میشود با «تهران تابو» دومین تجربه خود در زمینه کارگردانی را به ثبت رسانده است. او قبلتر در سال 2010 انیماتور مستند «موج سبز» ساخته علی صمدی احدی، در حمایت از فتنه سال 1388 بوده و حالا در دومین تجربه کارگردانی، دوباره سراغ سیاه نمایی علیه کشور مادریش آمده است. با این تفاوت که این بار علی صمدی احدی، تهیه کننده اثر به حساب میآید.
صدای بیگانه هم در آمد
هجمه «تهران تابو» علیه کشورمان آن قدر زیاد است که حتی صدای دبورا یانگ، منتقد معروف هالیوود ریپورتر که نسبتاً از فیلم خوشش آمده را هم در آورده است. یانگ در یادداشت مفصل خودش نوشته که هر صحنه فیلم، نکتهای سیاسی در مورد دین و سرکوبی سیاسی در زندگی خصوصی اشخاص در ایران دارد و این موضوع آن قدر زیاد است که گاهی فکر میکنیم فیلمساز فهرستی از قوانین سرکوبگرانه و هنجارهای اجتماعی داشته و باید همه را وارد اثرش میکرده است. جالب این که یانگ با کنایه به سینمای ایران در انتهای مطلبش مینویسد که با وجود همه اینها، «تهران تابو» چیزی ندارد که پیشتر در آثار فیلمسازان ایرانی ندیده باشیم! او با اشاره به نام فیلم «عصبانی نیستم!» نوشته که اعدام محکومان در ملأ عام را پیشتر در اثر رضا درمیشیان دیده و مواد مخدر و زن خیابانی هم که دیگر تبدیل به بخشی اساسی در فیلمهای سینمای اجتماعی شده است.
جای خالی فیلمهای وطنپرستانه
وقتی «پرسپولیس» در جشنواره بین المللی فیلم کن اکران شد، معاون وقت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی طی نامهای به رایزن فرهنگی دولت فرانسه در ایران، اعتراض رسمی کشورمان را به نمایش این انیمیشن در فستیوال اعلام کرد. اما با گذشت یک دهه، نه تنها اتفاق خاصی نیفتاد، بلکه دیگر جشنوارههای دنیا هم به پخش فیلمهای ضد ایرانی رو آوردند. ساخته شدن فیلمهایی مثل «سنگسار ثریا میم.»، «دختری که شبها تنها به خانه میرود»، «زیر سایه»، «شرایط»، «رقصنده صحرا»، قسمت دوم فیلم «300»، «آرگو» و بیش از 10 فیلم دیگر از بعد سال 2007 و بردن جوایز متعدد توسط آنها از اسکار بهترین فیلم توسط «آرگو» بگیرید تا جوایز سطح پایین در جشنوارههای محلی- به وضوح نشان دهنده این موضوع است که تاکتیک نامههای اعتراض آمیز جواب نداده و باید جواب محصول فرهنگی را با محصول فرهنگی داد. اوضاع وقتی بدتر میشود که تعداد فیلمهای ضد ایرانی یک دهه گذشته را با فیلمهای وطن پرستانه تولید کشورمان مقایسه کنیم. حتی فارغ از اکران جهانی چنین فیلمهایی، ما حتی برای مخاطب داخلی هم پاسخ قابل قبولی نداریم. در خبرها خواندیم که فیلم «کوروش» آقای مسعود جعفری جوزانی وارد پروسه تولید شده است. این قطعاً خبر خوبی است اما با یک گل بهار نمیشود. وقت آن رسیده که دوربینها را از آپارتمانها و کنج کافهها بیرون بیاوریم و به دغدغههای جدیتر بپردازیم، به این امید که سالی چند فیلم ملی هم حداقل روی پرده سینماهای خودمان ببینیم.
بيعفتي و بياخلاقي را نميتوان رفع توقيف کرد
رفع توقيف فيلم «خانه پدري» در ادامه سلسله اخبار و اظهارنظرهايي که از تشکيل کميتهاي براي تعيين تکليف فيلمهاي مسئلهدار حکايت داشت، بازتاب رسانهاي يافت؛ کميتهاي که دقيقاً معلوم نبود قرار است از چه طريقي فيلمها را از بند توقيف آزاد کند.
محمدمهدي حيدريان، رئيس سازمان سينمايي پيش از انتخابات نويد امکان بازبيني مجدد تعدادي از فيلمهاي بدون پروانه نمايش و مشکلدار را داده و گفته بود: «براي حل اين مشکل کميته ويژهاي تشکيل خواهد شد.» حبيب ايلبيگي، معاون نظارت و ارزشيابي سازمان سينمايي نيز در گفتوگويي درباره جزئيات اين موضوع عنوان کرده بود: «اين کميته ويژه مدتي است فعاليت خود را آغاز کرده و قرار است در آن همه فيلمهايي که به مشکل برخوردهاند، مورد بررسي قرار گيرند.» پاسخ اين مدير سينمايي در برابر اين پرسش که اين کميته همان شوراي بالادستي «پروانه نمايش» است، منفي بود: «خير، اين کميته با شوراي عالي نظارت فرق دارد. اين کميته ويژه مستقيم مسئوليت فيلمهاي بهمسئلهخورده را به عهده دارد.» همچنين ايلبيگي درباره اعضاي تشکيلدهنده اين کميته توضيح داد: «در صورتي که جناب حيدريان اجازه دهند اسامي را اعلام ميکنيم، ولي بايد بگويم که در اين کميته افراد متخصص و دلسوز حضور دارند. فکر ميکنم در آيندهاي نزديک بتوانيم درباره فيلمهايي که از سوي اين کميته بازبيني شده و گفتوگوهايي که حتماً با خود دستاندرکاران فيلمها خواهد شد، گزارش کاملي بدهيم و جزئيات را اعلام کنيم.»
هنوز هيچ چيز قطعي نيست
اظهارات روز گذشته مدير نظارت و ارزشيابي سازمان سينمايي نشان ميدهد ارادهاي تازه براي تعيين تکليف فيلمهاي توقيفي وجود دارد، ولي موضوع آنقدر هم ساده به نظر نميرسد. حبيب ايلبيگي ديروز درباره آخرين فعاليتهاي کميته بررسي فيلمهاي توقيفي به اين مسئله اشاره کرده که هنوز وضعيت هيچ فيلمي نهايي نشده، درباره «خانه پدري» بايد با عياري توافق کنيم، ممکن است برخي فيلمها نياز به فيلمبرداري دوباره داشته باشند! کار اين کميته با فيلمهايي شروع شده که پروانه نمايش دارند، اما به دلايلي متوقف شدهاند. اين بررسي توسط کارشناسان مختلفي انجام ميشود که براساس هر فيلم متفاوت هستند. البته موضع ايلبيگي درباره فيلمهايي که بدون مجوز ساخته شدهاند، صريح و قاطع است: «قانون درباره آثاري که بدون مجوز ساخته شدهاند به صراحت اعلام کرده که وزارت ارشاد در قبال آنها هيچگونه مسئوليتي ندارد. بنابراين افرادي که بدون مجوز فيلم ساختهاند کارشان تخلف محسوب ميشود و بايد شرايط قانوني را طي ميکردند.» مسئله اما به همينجا ختم نميشود، برخي فيلمهاي غيرقابل نمايش با اعمال نفوذ شخص رئيس سازمان پروانه ساخت گرفتهاند و ايلبيگي درباره آن هيچ توضيحي نداده است. در واقع کليد حل مشکل اکران فيلم «ارادتمند، نازنين، بهاره، تينا» که با حکم رياستي رئيس معزول سازمان سينمايي ساخته شده در شوراي پروانه نمايش است. فيلم عبدالرضا کاهاني از سوي اعضاي اين شورا «غيرقابل اصلاح» تشخيص داده شده و به همين خاطر همچنان در توقيف به سر ميبرد.
برخي فيلمها اصلاح ميشوند
مدير نظارت و ارزشيابي سازمان سينمايي درباره فيلمهاي «غيرقابل اصلاح» ميگويد: ما اصلاً چنين عنواني نداريم و همين الان يکي از وظايف کميته اين است که بررسي کند و ببيند به لحاظ فني چطور ميشود آن فيلم را اصلاح کرد؛ حال با فيلمبرداري دوباره، حذف بخشهايي از فيلم يا حتي صداگذاري. اين کميته ويژه موازي شوراي پروانه نمايش عمل نخواهد کرد و فقط دنبال راه چارهاي براي حل مشکل فيلم است. ضمن اينکه در اين کميته هر تصميمي که براي فيلمي گرفته شود پس از انجام اصلاحات و تغييرات، فيلم بايد دوباره به شوراي پروانه نمايش ارائه شود تا مجوز اکران بگيرد. هنوز وضعيت هيچ فيلمي نهايي نشده است. البته بررسي اوليهاي روي فيلم «خانه پدري» انجام شده و بايد با خود آقاي عياري جلسهاي داشته باشيم تا به توافق برسيم و بعد از گفتوگو نتيجه را اعلام خواهيم کرد. اين فيلم پروانه نمايش دارد، اما بنا به دلايلي اکران آن متوقف شده که ميتواند حل شود و به سرعت پروانه نمايش بگيرد. به گزارش «جوان»، شوراي پروانه نمايش، در سالهاي پيش پروانه نمايش فيلمهاي «خانه پدري» و «عصباني نيستم» را صادر کرده بود، اما مشکل اکران اين دو فيلم آييننامهاي و فراتر از مصوبههاي شوراي پروانه است. تا اين لحظه مشکل آييننامهاي اين دو فيلم همچنان برقرار است.
رفع توقيفها ناشي از مستي پيروزي تکمادهاي است
اما موضوع رفع توقيف فيلمهاي مسئلهدار را با محمدصادق کوشکي، عضو هيئت علمي دانشگاه و فعال فرهنگي در ميان گذاشتيم. وي تلاش براي رفع توقيف فيلمها را در زمان کنوني از عوارض مستي آنچه وي ناشي از پيروزي به اصطلاح تکمادهاي دولت دوازدهم ميداند، عنوان کرد؛ پيروزي که به اعتقاد وي ناشي از تخلفات سازمانيافته صورت گرفته و سبب شده آداب و رفتار معقول پس از پيروزي از سوي برخي مديران دولتي بروز پيدا نکند. وي به اين اشاره ميکند که فيلمهاي توقيف شده اساساً مغاير نظام يا مغاير با احکام اسلام و حاوي توهين به مقدسات هستند و برخي به قدري مسئلهدار بودهاند که خود دولت مجبور به توقيف آنها شده است و دليل اينکه حالا تمايل به رفع توقيف آنها پيدا کرده را بايد در تفکر حاکم بر دولت جستوجو کرد؛ تفکري که به گفته اين فعال فرهنگي از دل آن سند 2030 بيرون ميآيد.
بيعفتي و بياخلاقي را نميتوان توقيف کرد
کوشکي در ادامه عنوان کرد: وقتي به مقام امام هشتم شيعيان اساعه ادب ميکنند و عذرخواهي هم نميکنند، وقتي بيحيايي و بيعفتي را به واسطه امضا و اجراي سند 2030 اشاعه ميدهند ديگر چه انتظاري بايد داشت؟ راهبرد اين دولت حمايت و ترويج سينمايي که تقويتکننده فرهنگ باشد، نيست. پيش از انقلاب هم شهربانو فرح پهلوي دوگونه سينماي جشنوارهاي و آبگوشتي را به موازات هم ترويج ميکرد و الان هم سازمان سينمايي همان راهبرد را پيگيري ميکند با اين تفاوت که فرح پهلوي مطابق سياستهاي نظام سلطنت فعاليت ميکرد، ولي آقايان کاملاً مغاير با روح و متن قانون اساسي جمهوري اسلامي افکارشان را پيش ميبرند. اسلاميت جزء لاينفک جمهوري اسلامي است، رئيسجمهور قسم ياد کرده که حافظ مذهب جعفري باشد، اما در عمل طور ديگري رفتار ميکند.
سؤالي که همزمان با ايجاد موج از توقيف درآوردن فيلمها پيش ميآيد، اين است که چرا اين جهاد دولتي درست چند روز پس از اعلام نتايج انتخابات بروز پيدا کرده است. «جوان» در گزارش چند روز پيش خود ارتباط اين موضوع با انتخابات و اينکه بخشي از سينماگران با قول و قرارهايي خاص حاضر شدند در جمع ستاد هنرمندان دولت مستقر قرار بگيرند را مطرح کرده بود، رفع توقيفها احتمالاً يکي از اين موارد است و حالا مسئولان سازمان سينمايي در تکاپوي جامه عمل پوشاندن به وعدههاي خود هستند. اين رويکرد بيش از اينکه جهاد براي تقويت فرهنگ را به ذهن متبادر کند، بوي ولنگاري فرهنگي را به مشام ميرساند. ظاهراً وزير امنيتي دولت دوازدهم هم براي فرهنگ برنامه و راهبردي ندارد.
ویلاییها؛ حماسه یا مرثیه؟
سید محمد حسینی در ابتدای جلسه گفت: فیلم ویلاییها خیلی فیلم خوبی است و این امتیاز را دارد که تا آخر شما را با خود همراه میکند اما برای اکران، زمان بدی را به آن اختصاص دادهاند. دقیقاً در وسط ایام امتحانات فیلم را اکران کردهاند. یکی دیگر از نقاط قوت فیلم هم بازیهای خوب است بهخصوص بازی خانم ثریا قاسمی که بهترین بازی را که از ایشان سراغ دارم؛ در این فیلم انجام داده است.
فرهاد فرهادی منتقد هم در ادامه با اشاره به تعلیق حاکم بر فیلم گفت: به عقیده من شمایلی از خیمهگاه حضرت حسین (ع) در این فیلم ساخته شده است که در آن همه چشم به راه خبرند. نظری که در ادامه جلسه به شدت از سوی ناصر هاشمزاده مورد انتقاد قرار گرفت. فرهادی در ادامه گفت: داستان از زاویه سه شخصیت بیان میشود. خانم خیری، عزیز و خانم طباطبایی. هر سه حس مادرانه قوی دارند. مثلاً یکی از صحنههای خوب فیلم آن جایی است که یکی از این مادران هنگام تیراندازی هواپیما چادرش را روی بچههای خود میکشد. در صورتی که فقط تانک میتواند در مقابل کالیبر هواپیما مقاومت کند، اما این رفتار حس مادرانه را بیان میکند. چند جای فیلم دست و پایم یخ کرد که یکی همین جا بود. هر دو باری که فیلم را دیدم یاد فرازی از زیارت حضرت زینب (سها) افتادم که میگوید: سلام بر بانویی که برای حسین (ع) قلبش از جا کنده شد. این کنده شدن در فیلم اتفاق افتاده و عناصر به قدری خوب در هم تنیدهاند و فضای گرافیکی کار و دکوپاژ و ... بسیار گیرا بود. وقتی پیوی میگیرد بسیار خوب است. در مجموع فیلم بسیار فیلم خوبی است و فیلمنما نیست.
دیدگاههای ناصر هاشمزاده اما نسبت به فیلم از دیگران تند و تیزتر بود. وی با اشاره به اینکه از یک موضوع میشود روایتهای متعددی ارائه کرد گفت: مثلاً از عاشورا هم میتوان روایت حماسی داشت و هم روایت ذلیلانه. که بارها گفته شده که روایت ذلیلانه نداشته باشیم. در هنر تصرف در روایت اتفاق می افتد. ما چیزی را روایت میکنیم آن چنان که خود میخواهیم و این مسأله به هنرمند آزادی میدهد. البته این آزادی خطرناک است. نکته اساسی درباره فیلم ویلاییها این است که باید ببینیم این فیلم عزت، شرافت و حماسه را روایت کرده یا نگرانی و اضطراب را؟ وقتی نوع روایت را بررسی کنیم میتوانیم بگوییم چقدر با حقیقت منطبق بوده است. این فیلم حقیقتاً سینماست و کارگردان بسیار زحمت کشیده و اصولی مانند اصل تعلیق و انتظار را به خوبی رعایت کرده است. کاستیهای فیلمنامه هم قابل گذشت است چون فیلم روایت خود را گم نمیکند اما سؤال اینجاست که چقدر از مفاهیمی مثل کربلا و زینب (سها) و ... خرج این فیلمها کنیم؟ من این همه خرج از کربلا و ... را درست نمیدانم. چون شاید این فیلم اصلاً اشارهای به زینب (سها) نداشته باشد.
صحبتهای هاشمزاده که گویا با نظر شرکتکنندگان در نشست سنخیت زیادی نداشت واکنشهایی را در میان حاضران برانگیخت. هاشمزاده در ادامه افزود: کجای فیلم زینبگونه است؟ آنجا که ماسک را بر صورت بچههای خود میگذارد؟ یا آنجا که آن خانم میخواهد بچههای خود را ببرد؟ از طرفی انتظار در این فیلم انتظار فلجکننده است و این حماسه ایجاد نمیکند. کاری ندارم چقدر با آرمانهای ما منطبق است اما همه ما معمولاً بیشتر مرثیه دلمان میخواهد تا حماسه. قهرمانان مرده را بیشتر دوست داریم. این چه حماسهای است که آخرش مرگ است؟ نکته دیگر آن که در کلیشه سینمای ما این مسأله زیاد است که خانمها میخواهند بروند و آقایان مانعاند. در همه فیلمهای ما مردان، جبهه، انقلاب، جامعه، قانون، دادگاه و قرآن مزاحم زنها هستند و زن باید آرام آرام بپذیرد که بماند و به این مصیبتها راضی باشد. من حتی در جلسهای این نکات را به خانم قیدی نیز گفتم.
در ادامه این جلسه حسینی با انتقاد از قرار دادن شخصیت موازی در فیلم گفت: به نظر من اشکال اصلی فیلم ویلاییها مربوط به شکل دادن به شخصیت موازی است. حس مادرانگی قدرتمند در ثریا قاسمی و حس تحول بسیار قدرتمند در طناز طباطبایی قرار داده شده و فیلمساز دلش نمیآید که هیچ یک را بزند. وقتی در یک داستان شخصیت موازی قرار میدهیم؛ یا میخواهیم بخشی از شخصیت قهرمان را متجلی کند مثل 7 سامورایی، یا اینکه شخصیت موازی در یک جای مهمی از داستان باید به کار بیاید یا نهایتاً میگوییم شخصیت موازی مربوط به خشم نویسنده است. در این حالت به راحتی نویسنده میتواند او را بکشد. اشکال بزرگ فیلم ویلاییها این است که این تصمیم انقلابی را که کدام یک از این دو شخصیت را حذف کند نتوانسته بگیرد. این باعث شده که شما دچار آن دوگانگی بشوید که آیا خانم طباطبایی دچار تحول شد یا خیر؟ اگر متحول میشد یک زن قهرمان بسیار جدی برای سینمای ایران میشد.
با این حال، فرهادی دیگر منتقد جلسه، با هاشمزاده مخالف بود. او در تشریح مخالفت خود گفت: جهاد ابتدا از درون ایجاد میشود. درد را یا خود انتخاب میکنیم یا با آن مواجه میشویم. در ویلاییها یکی از شخصیتها خود انتخاب کرده به همین خاطر آخر فیلم میگوید فکر میکردم خودم را آماده کردهام اما وقتی خبر شهادت میرسد؛ میگوید خوشحال میشوم که خبر همسرم نیست. در بحث شمایلی که بنده عرض کردم نکته این است که خیمهگاه حضرت زینب یک لنگر و محور دارد. همهچیز حول یک امام میگردد اما در این فیلم چنین چیزی نداریم.
سریالهای رمضانی را بشناسید
ماه رمضان امسال چهار مجموعه تلویزیونی «زیر پای مادر»، «رستاخیز تفنگها»، «نفس» و «افسانه سامبونگ» به ترتیب از شبکههای یک، دو، سه و پنج پخش میشوند.
مجموعه تلویزیونی «نفس»
بر این اساس، سریال «نفس» که آخرین قسمت از سه گانه جلیل سامان است، در ایام ماه رمضان ساعت ۲۱ از شبکه سه سیما راهی آنتن و ساعتهای 30 دقیقه بامداد، ۱۰ صبح و ۱۶ بعد از ظهر از همان شبکه بازپخش میشود.
مجموعه تلویزیونی «نفس» به تهیهکنندگی احمد کاشانچی همچون دو سریال «ارمغان تاریکی» و «پروانه» به داستانی پر حادثه در بستر رویدادهای انقلاب میپردازد و داستان جوانی پر شوری را روایت میکند که در بحبوحه وقایع انقلاب به سر میبرد.
این سریال که از نیمه شهریور ماه سال ۹۴ وارد پیش مرحله تولید شد و در پاییز و زمستان همان سال نیز بخشهایی از آن مقابل دوربین رفت؛ اما پس از وقفهای، ساخت آن در خرداد ماه ۹۵ بار دیگر از سر گرفته شد و تا خرداد ۹۶ ادامه داشت.
داریوش فرهنگ، فاطمه گودرزی،هدایت هاشمی، هادی حجازیفر، ساناز سعیدی. مسعود رایگان، ژاله صامتی، علیرضا کمالی، بهناز جعفری، خسرو شهراز، معصومه قاسمیپور، رامین راستاد، قربان نجفی، سودابه بیضایی، الهام نامی، پژمان جمشیدی، احسان امانی، هادی عاملهاشمی، مهرداد طوفانیان، شهاب شادابی، مجید سعیدی، پیمان مقدم، فرید کلهر، آتوسا راستی، فوژان قبادیان و سیامک احمدی از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال تلویزیونی ایفای نقش کردهاند.
همچنین محمد اصصفهاتی تیتراژ این سریال تلویزیونی را میخواند.
مجموعه تلویزیونی «زیر پای مادر»
سریال «زیر پای مادر» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیهکنندگی زینب تقوایی کاری از گروه فیلم و سریال شبکه یک سیما است که در ۳۰ قسمت، شبهای ماه مبارک رمضان از این شبکه به روی آنتن خواهد رفت.
این مجموعه تلویزیونی در ۳۰ قسمت ۴۵ دقیقهای از ششم خردادماه و همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان هر شب ساعت ۲۲:۱۵ پخش خواهد شد.
مجموعه تلویزیونی «زیر پای مادر» روایتگر زندگی خلیل پیرمردی اهل مشهد است که فرزند خودش را عاشقانه دوست دارد، ولی در تمام طول عمر از دروغی که به او گفته است و به همین خاطر هم ترس و واهمه دارد. همسر این مرد در سالهای اول زندگی به دلایلی از او جدا میشود و خلیل به پسرش به رستوران داری ادامه می هد. او در روزهای آخر هفته به مسافران امام رضا (ع) نذری میدهد تا اینکه پسرش در یکی از دانشگاههای تهران پذیرفته میشود و به دختری با نام رخساره علاقهمند میشود که با ورود رخساره و مادرش و ....
کامبیز دیرباز، پریوش نظریه، بهناز جعفری، مهدی سلطانی، مجید واشقانی، آتیلا پسیانی، بهزاد فراهانی، حمیدرضا هدایتی، درسا بختیاری و علیرضا آرا از بازیگران اصلی مجموعه تلویزیونی «زیر پای مادر» هستند.
پیشتر این سریال با نامهای «لبخند رخساره» و «دیباجی» هم به رسانهها معرفی شده بود.
شهرهای تهران، مشهد، نیشابور، قدمگاه، هشتگرد و بندر انزلی از لوکیشنهای اصلی این سریال هستند.
مجموعه تلویزیونی «رستاخیز تفنگها»
سریال «رستاخیز تفنگها» محصول سال۱۳۹۲ تلویزیون المنار لبنان است که با موضوع مقاومت مردم سوریه و لبنان علیه استعمار فرانسه در خلال دهه ۱۹۲۰ تهیه و تولید شده است.
داستان این سریال تلویزیونی روایتگر مقاومت مسلحانه جوانان روستایی به نام «المالکیه» در جبل عامل لبنان به رهبری روحانی معروف شیعه سیدعبدالحسین شرفالدین است که علیه اشغالگری ارتش فرانسه قیام میکنند و این حرکت جوانان به کل منطقه تسری پیدا میکند.
در مجموعه تلویزیونی «رستاخیر تفنگها» به کارگردانی محمد النابلسی، احمدالزین و باسم مغنیه ایفای نقش کردهاند.
سریال «رستاخیز تفنگ ها» هر شب ساعت ۲۱:۳۰ از شبکه دو سیما پخش میشود.
مجموعه تلویزیونی «افسانه سامبونگ»
سریال «افسانه سامبونگ» که پخش آن از شنبه (30 ادیبهشتماه) آغاز شده بود، در ماه مبارک رمضان هر شب ساعت 19 از شبکه پنج سیما پخش میشود.
این سریال محصول سال ۲۰۱۴ کره جنوبی به کارگردانی کانگ بیونگ تایک است که زهره شکوفنده مدیر دوبلاژ آن را بر عهده داشته است.
مجموعه تلویزیونی «افسانه سامبونگ» در ژانر تاریخی ـ سیاسی است و هنرمندانی همچون منوچهر والیزاده (جونگ سامبونگ)، ابوالفضل شاهبهرامی ( فرمانده لیس لی سانگ ای)، علی همت مومیوند (این ایم)، محمود اسماعیلیان (چویونگ)، بابک پاییزان (امپراطور)، حسین سرآبادانی(مونگ جو)،.... از صداپیشگان اصلی سریال «افسانه سامبونگ» هستند
در خلاصه داستان مجموعه «افسانه سامبونگ» آمده است: امپراطور قصد دارد برای یاد بود مرگ ملکه اش معبدی بزرگ بنا کند. ساخت معبد بسیار دشوار است و باعث کشته شدن و از بین رفتن تعداد زیادی از مردم فقیر و بیچارۀ کارگر می شود. سامبونگ جونگ دوجون، محقق جوانی است که نسبت به اطرافیانش اندیشمند و باتدبیر است. سامبونگ که وضعیت معیشتی مردم را می بیند؛ تصمیم می گیرد به فریاد مردم برسد. او با امپراطور صحبت می کند تا بتواند وی را از ساخت معبد منصرف نماید. امپراطور که این جسارت و گستاخی را مییند، سامبونگ را زندانی می کند و ...
مجموعه تلویزیونی «افسانه سامبونگ» در ۵۰ قسمت ۵۵ دقیقه هر شب ساعت ۱۹ پخش و تکرار آن ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه و ۱۰ صبح است. این مجموعه از پرطرفدار ترین سریالهای تاریخی شبکه KBS کره جنوبی است.
آخرین خبر و عکس از تولید «خاله قورباغه»
پیش تولید سنگین این پروژه که تماما در دکورهای مستقر در یک پلاتوی آماده شده برای جلوههای بصری ساخته میشود، در تابستان 94 آغاز شد و فیلم در روز 7 اسفند 955 کلید خورد و تا امروز بدون وقفه تولید آن ادامه داشته است.
فرشته طائرپور، نویسنده و تهیه کننده این فیلم که تاکنون ترجیح داده درمورد این فیلم و پشت صحنه آن خیلی خبررسانی نکند، با اعلام این مطلب به خبرنگار ایسنا توضیح داد: پیش بینی اولیه برای مدت فیلمبرداری این پروژه بین پنج تا شش ماه بود که با همدلی ستودنی و کار فشرده عوامل، به احتمال زیاد قبل از ورود به ماه پنجم پایان خواهد یافت.
طائرپور ابراز امیدواری کرد که "خاله قورباغه" بتواند مانند "گلنار" با استفاده از ادبیات، مناسبات و فضاهای ایرانی، موج تازهای را درعرصه تولید فیلمهای مفرح و جذاب برای کودکان و خانوادهها ایجاد کند.
«خاله قورباغه» یک کار به معنای واقعی گروهی است
طائرپور درمورد اسامی عوامل گفت:"خاله قورباغه" یک کار به معنای واقعی گروهی است که همه عوامل هنری و تکنیکی آن به نوعی مشارکت در امور تولید هم دارند. شاید اصلا فیلم در نهایت یک تیتراژ الفبایی داشته باشد؛ هنوز تصمیم قطعی درمورد تیتراژ آن نگرفتهام. شما هم اجازه بدهید فهرست عوامل را در پایان کار و بعد از دوبله و ضبط ترانههای فیلم که حتما حاوی اسامی جدیدی خواهد بود، خدمتتان اعلام کنم.
«خاله قورباغه» به جشنوارهی کودک اصفهان میرسد؟
تهیهکننده فیلمهای سینمایی «گلنار»، «پاتال» و «آرزوهای کوچک»، «مدرسه پیرمردها»، «پسر مریم»، «یکی بود-یکی نبود» و... درمورد شرکت فیلمش در جشنواره اصفهان پاسخ داد:فیلم برای تیرماه آماده نمیشود؛ البته اگر آماده هم میشد یقینا برای شرکت دادن آن در جشنواره و رقابت با سایر فیلمهایی که امسال با حمایت فارابی و "شورای سیاستگزاری و راهبری سینمای کودک و نوجوان" ساخته شده و در جشنواره شرکت میکنند، تردید میکردم.
وی خاطرنشان کرد: اگرچه من در بهمن ماه 95 از دبیری شورای مربوطه استعفا دادم، اما همچنان ترجیح میدهم برای دور ماندن از شائبهها و شایعهها از حق فیلم خود گذشته و احتیاط کنم. ضمن آنکه اصلا دلم نمیخواهد بخاطر رساندن فیلم به جشنواره، شتابی در کار همکارانم ایجاد کنم که به کیفیت فیلم لطمه بزند. به یاری خدا وقتی فیلم در اواخر تابستان و اوایل پاییز اکران شد، به من حق میدهید که آن را با ترجیح کیفیت بر هر مطلب دیگری ساخته باشم.
طائرپور در بیان توضیح کوتاهی درباره فیلم گفت: فیلم در واقع دعوتنامه عاطفی و شیرین مادر بزرگها به نوههای دور و نزدیکشان است. مثل یک نامه عاشقانه است از زبان مادربزرگی شاد و مهربان که کودک درونش همچنان فعال است، به نوههایی که اگر به دیدارش بروند و در کنارش قرار بگیرند، دنیا برای همه شان شیرین و پر نشاط میشود و گره مشکلات، در یک همدستی پر ماجرا، گشوده میشود.
کاهش ۳ میلیاردی فروش سینماها در اردیبهشت/ ریزش ۱ میلیونی مخاطب
اگر نگاهی به فروش فیلم ها در اردیبهشت ماه بیاندازیم خواهیم دید که فروش فیلمها در این ماه با افت زیادی مواجه شده است. این درحالی است که اکران دوم نوروزی در سال گذشته با اقبال بهتری مواجه شد.
اگر نگاهی به فروش مکانیزه فیلمها در اردیبهشت ماه داشته باشیم خواهیم دید کل فروش فیلمها در اردیبهشت ماه سال 95 20 میلیارد و 110 میلیون تومان بوده است این درحالی است که فروش اردیبهشتماه سال 96 به رقم 17 میلیارد و 100 میلیون تومان رسید که با کاهش 3 میلیارد و 10 میلیون تومانی در گیشه اردیبهشت ماه مواجه شدیم.
آمار مخاطب هم به مراتب کاهش یافته است . طبق سیستم مکانیزه 3 میلیون و 114 هزار نفر برای دیدن فیلم در اردیبهشتماه سال 95 به سالن سینما رفتند. این درحالی است که اردیبهشت ماه سال 96 تعداد مخاطبی که به سالن سینما مراجعه کردند 2 میلیون و 178 هزار نفر بودند که با کاهش 936 هزار نفر مواجه شدیم.
با توجه به فیلمهایی که در اکران دوم نوروزی قراردارند از 17 میلیارد فروش امسال در اریبهشت ماه تنها 8 میلیارد آن مربوط به فیلم «نهنگ عنبر سلکشن رویا» بوده است. و بخشی از فروش نیز مربوط به دو فیلم کمدی است که اکران خود را در اردیبهشت ماه ادامه دادند. با توجه به آغاز ماه مبارک رمضان و ریزش هر ساله مخاطب در این ماه باید دید چه تصمیمی برای اکران موفق سینماها از سوی شورای صنفی نمایش خواهند گرفت.
«رفتن»به جشنواره«شانگهای»چین دعوت شد
فیلم «رفتن» برای شرکت در بخش پانورامای بیستمین جشنواره فیلم «شانگهای» چین انتخاب شده است.
سال گذشته فیلم نوید محمودی موفق به دریافت جایزه ویژه کارگردانی جشنواره «بوسان» شده است و این بیست و نهمین حضور فیلم برادران محمودی به حساب می آید.
در دوره های گذشته این جشنواره سینماگرانی چون امیر کاستاریکا، لوک بسون، الیور استون، دنی بویل، وانگ کار وای و... ریاست هیات داوران جشنواره «شانگهای» را بر عهده داشته اند.
جشنواره فیلم «شانگهای» ١٧ تا ٢۶ ژوئن، برابر با ٢٧ خرداد الی ۵ تیر در کشور چین برگزار می شود.
فیلم «رفتن» حدود ۲ هفته پیش موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از فستیوال «تریپولی» لبنان شده است.
شرکت دریم لب به مدیریت نسرین میرشب امتیاز پخش بین الملی فیلم سینمایی «رفتن» به تهیه کنندگی جمشید محمودی را برعهده دارد، این فیلم محصول مشترک ایران و افغانستان است که به عنوان نماینده افغانستان به اکادمی «اسکار» معرفی شده بود.
«رفتن» قصه فرشته و نبی قصه عشقی که در پیچ و تاب رسیدن و نرسیدن در غبار گم می شود، قصه عشقی که از همه چیز غیر از معشوق رنج می بیند، «رفتن» قصه درد است، درد خانه به دوشی، درد مهاجرت.
رضا احمدی، فرشته حسینی، بهرنگ علوی، نازنین بیاتی، مسعود میرطاهری، سینا سهیلی، محفوظ محمودی، افشین اخلاقی و بشیر احمد به ایفای نقش در این اثر پرداخته اند.
چرا نام«هما سعادت»در«پایتخت»انتخاب شد؟
این بازیگر با اشاره به کاراکتر «هما سعادت» در مجموعه تلویزیونی «پایتخت» گفت: بسیار برایم مهم است نقشی که ایفا میکنم دارای ویژگیهای نمایشی باشد که من را به چالش بکشد و وقتی آن را ایفا میکنم از یک زن معمولی که هیچ نقشی در این دنیا ندارد به دور باشم؛ البته این موضوع اصلاً به این معنی نیست که زنان خانهدار نقش دراماتیک ندارند؛ چرا که میشود یک زن خانهدار را بسیار دراماتیک به تصویر کشید. همانند فیلم سینمایی «به همین سادگی» که به شکل فوقالعادهای روایتگر زندگی یک زن خانهدار بود.
بازیگر سریالهای «چک برگشتی» و «من یک مستاجرم» افزود: به نظرم شیوه نگارش شخصیتها بسیار مهمتر از آن است که فکر کنیم حتماً باید آن شخصیتی که قرار است ایفا کنیم از ابعاد گوناگون یا خارقالعادهای برخوردار باشد. زنان زیادی در جامعه ما وجود دارند که یک زن معمولی خانهدار هستند، ولی لزوماً به این معنی نیست که قهرمان نیستند. حتما بسیاری از آنها قهرمانان زندگی خودشان هستند.
رامینفر با اشاره به شخصیت «هما» در مجموعه «پایتخت» یادآور شد: از همان ابتدا برای آقای تنابنده به عنوان سرپرست نویسندگان بسیار مهم بود که هر کدام از کاراکترهای این مجموعه انگیزهای برای بودن در این دنیا داشته باشند. بر این اساس اسم این کاراکتری که من آن را ایفا میکنم را «هما سعادت» انتخاب کرد که انگار این زن نعمتی است که به این خانواده عطا شده است. تعبیری که خود آقای تنابنده از این کاراکتر دارد این است که اگر خانواده معمولی را همانند یک تسبیح در نظر بگیریم، شخصیت «هما» نخ آن تسبیح است که همه اعضای خانواده را به هم متصل کرده.
این بازیگر اضافه کرد: اط طرفی هم به شخصه هیچگاه با نگاه شخصی به پروژه «پایتخت» نگاه نمیکنم. شخصیت «هما» در یک خانواده تعریف شده است و این خانواده هم داستانها جذاب و دارماتیکی را در مجموعه «پایتخت» رقم میزند. ممکن است حتی نقش من کمتر هم بشود، ولی این موضوع دغدغه من نیست؛ دغدغه این است که این مجموعه هنوز برای مخاطب دلپذیر باشد. در کل همدلی خوبی میان عوامل «پایتخت» وجود دارد و همه ما دلمان نمیخواهد که فقط بیاییم سر کار، دستمزد بگیریم و به خانه برویم.
او همچنین با اشاره به وقفه دو سالهای که برای ساخت مجموعه «پایتخت ۵» به وجود آمده بود، اظهار کرد: من فکر میکنم اگر پنج سال هم در مجموعه «پایتخت» حضور نداشته باشم، باز هم میتوانم در کسری از ثانیه به نقشم برگردم.
رامینفر درباره ریسک ادامهدار شدن مجموعه تلویزیونی «پایتخت ۵» گفت: شخصیتهای داستان در طی گذشت سالها دستخوش تغییرات زیادی نمیشوند. همانطور شخصیتهای همه ما در زندگی دستخوش تغییرات بزرگ و آنچنانی نمیشوند. مهم این است که این شخصیتها درگیر چه داستانها و ماجراهایی میشوند. من این دغدغه را دارم قصهای که تعریف میکنیم جذاب و نو باشد و بتواند مخاطب را با خودش همراه کند.