به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 1 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
دشمنی از درد نشئت میگیرد
«دشمنی» یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی است که رایان مورفی، ژافه کوهن و مایکل زم سازندگان آن هستند. این مجموعه تلویزیونی تاریخی یکی از جذابترین سریالهایی است که در سالهای اخیر ساخته شده و توانسته مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند. در فصل اول این سریال که شامل هفت اپیزود است، عنوان این فصل بت و جوآن است و اتفاقاتی که بین این دو شخصیت رخ میدهد و در اپیزودهای بعد این سریال محوریت بر رابطه بین چارلز، شاهزاده ولز و پرنسس دیانا روایت میشود.
سوزان ساراندون و جسیکا لانگ دو بازیگر محوری این سریال هستند.
آغاز ماجرا
بهترین بخش سریال «دشمنی: بت و جوآن» که درباره دو زن است که از یکدیگر متنفر بودند آنجایی است که داستان ما را به یاد نقاط مشترک جوآن کرافورد و بت دیویس میاندازد. دیویس و کرافورد، دو بازیگر پرقدرت که هردو از هوش و انعطافپذیری زیادی برخوردار بودند، تیم بینظیری را پشت و جلو دوربین تشکیل میدادند. این یکی از دلایلی است که هالیوود تصمیم گرفت این دو بازیگر را خیلی پیشتر از همکاری مشترکشان در فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد» رودرروی یکدیگر قرار دهد.
اما دلیل دیگر بسیار پستفطرتانهتر و شیطانیتر از دلیل اول است: مردم عاشق این بودند که این دو بازیگر مشهور و موفق را در مقابل هم و در حال جنگ و دعوا ببینند. دشمنی علنیای که بین دیویس و کرافورد وجود داشت، تجسم هرگونه تصوری بود که درباره بازیگران زن روبهافول شکل میگرفت؛ اینکه تلخی روابط بین آنها از نتایج طبیعی پابهسنگذاشتن بود! گویی تنها دلیلی که برای ادامه مسیر حرفهای این بازیگران وجود دارد شادابی و سرزندگی پوستشان است.
سریال «دشمنی» از شبکه FX پخش میشود؛ سریالی که بهمنظور بهتصویرکشیدن رویه سفتوسختی که هالیوود در برخورد با برخی از بهترین استعدادهایش در پیش میگیرد، پر است از دیالوگهای مملو از فحاشی! این در حالی است که بیننده هیجان همراهشدن با متن خلاقانه نویسنده زبردستی همچون رایان مورفی را تجربه خواهد کرد.
جسیکا لنگ، غرور و بلندپروازی کرافورد و سوزان ساراندون هوش و طنازی دیویس را با دقت تمام به تصویر میکشند. بیننده همچون یک شریک جرم با داستان همراه خواهد شد. علاقه به شایعهپراکنی درباره ستارگان هالیوود مسئلهای است که نیاز به توضیح ندارد، اما باید گفت «دشمنی» به صورت ریشهای به شاخوبرگدادن و لذتبردن از افول ستارگان پرقدرت هالیوود و پولسازبودن این موضوع میپردازد. درست است که ستارگان با ما تفاوت زیادی دارند، اما بهتر از ما هم نیستند.
روایت رایان مورفی
«دشمنی»، فصل اول از جدیدترین مجموعه رایان مورفی است. فصل دوم از این مجموعه به ازدواج ساختگی شاهزاده چارلز و همسرش، شاهزاده دیانا میپردازد. داستان «بت و جوآن» در بسیاری از سطوح، ماورائی به نظر میرسد. ماجرا به حواشی داخلی صنعت سینما و حقایقی بیپایان درباره زنانی که در این صنعت به فعالیت مشغولند میپردازد. تبعیضی که در برخورد با بازیگران زنی که پا به سن میگذارند، اما جرئت کارکردن و پذیرفتن نقشهای باشکوه را از دست نمیدهند از دیگر موضوعاتی است که در متن سریال به آن پرداخته خواهد شد. همچنین داستان معیارهای دوگانهای را که در برخورد با احساس ناامنی از جانب زنان و مردان وجود دارد به نمایش میکشد. طبعا برخی در جریان این دشمنیها پیروز شدند، اما دیویس و کرافورد جزء برندگان نبودند.
کاترین زتاجونز که در نقش اولیویا دوهاویلاند ظاهر میشود، پیام داستان را به بهترین شکل ممکن منتقل میکند: «دشمنی هیچوقت از نفرت ناشی نمیشود! دشمنی از درد نشئت میگیرد».
دوهاویلاند، بازیگری که با تم دشمنی ناآشنا نیست، در کنار جوآن بلاندل (با بازی کتی بیتس) روایت داستان را برعهده دارند. روایت بلاندل و دوهاویلاند از این دشمنی به ویژگیهای انسانی دیویس و کرافورد نمود میبخشد. داستان اصلی در سال ١٩٦١ آغاز میشود؛ زمانی که کرافورد خسته و بیپول، تصمیم میگیرد شانس خود را امتحان کرده و رابرت آلدریچ را به ساختن فیلمی اقتباسی از یک رمان ترسناک ترغیب میکند. آلدریچ با موقعیت کرافورد همذاتپنداری میکند. قبل از ساخت «بیبی جین»، آلدریچ دنبال فرصتی بود که بتواند شکست سه فیلم قبلی خود را بهگونهای جبران کند و فرصت کارکردن با دو رقیب دیرینه (دیویس و کرافورد) در یک فیلم، آنقدر خوب و وسوسهانگیز بود که نتواند بهراحتی از کنار آن بگذرد. اگر دخالت دیگران نبود، چهبسا این همکاری میتوانست آغاز به کار یک تیم قدرتمند بازیگری باشد. جوآن کرافورد که توانسته بود بهعنوان یکی از بهترین ستارگان هالیوود برای خود اسمورسمی دستوپا کند! دیویس هم که تا آن زمان بهترین بازیگر زنی بود که هالیوود به خود دیده بود! اما باید بدانیم، سیاستهای هالیوود همیشه با علایق مردان همسو بوده و زنانی را که در راستای درآمدزایی نقش فعالی داشتهاند تخریب کرده است. مردی که در «دشمنی» در رأس قدرت قرار دارد نمونه بارزی است از زنگریزی و خودپسندی به نام جک وارنر (با بازی توچی). زمانی که نقشهای بهتری به دیویس پیشنهاد میشد، کرافورد به دنبال درآمدهای بالا و نقشهای باشکوه بود. به عقیده وارنر، کارکردن با دیویس قدرتمند، سخت و پرهزینه بود؛ بنابراین برای بهزانودرآوردن دیویس هم که شده، همکاری خود را با کرافورد آغاز کرد.
کرافورد تا مدتها به استعداد دیویس غبطه میخورد! از آنسو، دیویس از حضور طولانیمدت کرافورد در صنعت سینما نفرت داشت. همکاری این دو در فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد» میتوانست مهر سکوتی بر تمامی این شایعات بزند، اما حس انتقامجویی وارنر و نیاز خبرنگاری به نام هدا هاپر به پرکردن ستونهای روزنامهاش مانع از این اتفاق شدند.
جسیکا لنگ و سوزان ساراندون به زیبایی هرچهتمام ماجرای این دو بازیگر اسطورهای را به تصویر میکشند.
داستانی درباره زنان
دقت و توجه مورفی از اولین لحظات سریال مشهود بوده و البته که به ثمر نشسته است. انتخاب بازیگرانی چون لنگ و ساراندون برای بازی در نقش این دو زن خود حرفهایی برای گفتن دارد! لنگ و سراندون هم دو بازیگر زن پابهسنگذاشته هستند که نقش دو اسطوره را بازی میکنند؛ در سریالی که در جریان فعالیت حرفهای مورفی از اهمیت زیادی برخوردار است.
«دشمنی» با بهرهگیری از ماجرای درگیری بین این دو بازیگر، داستانهای دیگری هم درباره زنان روایت میکند؛ برای مثال، ماجرای دختر نوجوان دیویس در نقطهای از داستان به حکایتی میپردازد درباره نقش مادران در شکلگیری شخصیت دخترانشان و اینکه دختران نمود بزرگترین خواستهها و ترسهای مادرانشان هستند. حتی آلیسون رایت و جکی هافمن هم سهم خود را از ماجرا میگیرند: رایت بهعنوان دستیار صادق و وفادار آلدریچ که در پی رسیدن به خواستههای خود نیز هست و هافمن، خدمتکار بهظاهرساده کرافورد که لایههای مختلف شخصیتش به مرور به تصویر کشیده میشود.
آلفرد مولینا هم در بهتصویرکشیدن چهرهای منفور اما دوستداشتنی از آلدریچ موفق عمل کرده است؛ آلدریچ از یک سو با دیویس و کرافورد همذاتپنداری میکند و از سویی نمیتواند در مقابل تصور فروختن آنها مقاومت کند. درهرحال، او هم یکی از همان مردان هالیوودی است!
«دشمنی» در زشتترین لحظات خود هم برای بیننده توأم با حس عظمت و شکوه است. لحظهبهلحظه سریال، به سینمای کلاسیک ادای دین میکند. موسیقی سریال یادآور موسیقی فیلمهای هیچکاک است. فیلمنامهای که مورفی نوشته با کار فیلمنامهنویسان فوقالعادهای چون جوزف منکوویچ قابلمقایسه است.
لباسها، صحنهها و فیلمبرداری هم در بهتصویرکشیدن هالیوود کلاسیک نقش عمدهای دارند. «دشمنی» با وجود تم تلخی که دارد، ادایدینی است به بازیگران سینمای کلاسیک! تا آنجایی که آرزو میکنیم ایکاش این بانوان هالیوودی هنوز زنده بودند و ما را تحتتأثیر بازی بینظیرشان قرار میدادند.
درباره یک اسطوره
بعضی از بازیگران در طول دوران فعالیت هنری، آن قدر خوب هستند که الهام بخش دیگران می شوند و برای آن ها نقش الگو را بازی می کنند. بعضی ها فراتر می روند و به اسطوره تبدیل می شوند؛ هنرمندانی دست نیافتنی. «رابرت دنیرو» بازیگر هالیوود، 73 سال قبل، از پدر و مادر مهاجر اروپایی در روستایی در حومه «نیویورک» متولد شد و حالا برای بازیگران سراسر دنیا، به یک افسانه تبدیل شده است. او در 114 فیلم سینمایی، سریال و فیلم کوتاه بازی یا صداپیشگی کرده است و مشهورترین آثار او، «رفقای خوب»، «پدرخوانده»، «مخمصه» و «راننده تاکسی» است.
امروز نگاهی داریم به 17 نقل قول از بزرگان سینمای جهان درباره «رابرت دنیرو» بازیگر بزرگ سینما:
شان پن
همبازی دنیرو در «ما فرشته نیستیم»
رابرت دنیرو دلیل بازیگر شدن من است.
کوئنتین تارانتینو
کارگردان «پالپ فیکشن»
اون دنیرو بود. کسی که تمام شاگردای من توی کلاس هنرپیشگی ام می خواستن مثل اون باشن. اون یه رویا بود. اون دقیقاً همون جوری تو مرکز توجه بود که مارلون براندو بود و به همون شکل هم روی مخاطب تاثیر داشت. مردم درباره اون خواب و خیال می دیدن، تقریبا همون شکلی که کارگردانای جوان این روز ها می خوان مثل اسکورسیزی بشن، بازیگرای جدید هم درباره دنیرو همین احساس رو داشتن. برای تماشای فیلم جدیدش تا سینما می دویدن.
الن پارکر
کارگردان «قلب فرشته»
این مرد نگاه خیره و مبهوتش رو تبدیل به یه فرم هنری کرده.
مارتین اسکورسیزی
کارگردان «راننده تاکسی»
اون جایگاه خاصی داره. به علاوه اشتیاقش برای بازی در قالب کاراکتر هایی که ضعف دارن و خطرناکن و با این حال میشه تو اونا انسانیت پیدا کرد.
آن الیزابت موتا
همسر سابق
دنیرو وارد فیلم «دنیای جیک» شد و دیگر اون رو ترک نکرد، تا زمانی که همسر من واقعیت رو گم کرد و شروع به تجربه دوباره زندگی 25 سال پیشش کرد و من رو رها کرد. آقای دنیرو یه بلا، یه طاعونه!
مریل استریپ
همبازی دنیرو در «شکارچی گوزن»
سطح تمرکز اون به لایه استراتوسفر می رسه!
جودی فاستر
همبازی اش در «راننده تاکسی»
چیزی که بازی اون رو تکان دهنده و پیچیده می کنه اینه که یه نقش، اول به ذهن اون راه پیدا نمی کنه. بلکه پیش از اون، نقش توی بند بند وجودش پخش میشه.
لئوناردو دی کاپریو
همبازی دنیرو در «زندگی این پسر»
من از کار کردن با دنیرو چیزای خیلی زیادی یاد گرفتم. تو یه صحنه ای قرار بود که همبازی اون باشم، اما وسط راه دیدم که فقط ایستادم و دارم تماشایش می کنم!
برایان دی پالما
کارگردان «صورت زخمی»
دنیرو تو استفاده از کاریزمای واقعی خودش و غوطه ور کردن اون توی شخصیت فیلمنامه ای به قصد کاریزماتیک کردن اون شخصیت، روش خاص خودش رو داره. تقریباً هیچ بازیگر دیگه ای قادر به انجام این کار نیست.
پل شریدر
فیلمنامه نویس «راننده تاکسی»
او تنها زمانی وجود داره که تو جلد فرد دیگه ای (در حال بازی نقش) باشه.
بیلی کریستال
کمدین و همبازی دنیرو در «تحلیلش کن»
وقتی که رابرت دنیرو بله رو میگه، بهتره که بلافاصله وارد بازی بشی و جدی هم بازی کنی. اگر بوی احساساتی شدن بشنوه، عجیب و غریب میشه. از اون متنفره.
جو پشی
همبازی دنیرو در «رفقای خوب»
از بابی (رابرت دنیرو) همیشه تصویر مردی کنج نشین، تنها و وحشت زده نشون دادن، اما اون همچین آدمی نیست. خیلی از دلقک بازی هاش بین رفقاشه. اون تقلید کردن و مسخره کردن رو خیلی خوب بلده.
اد نورتون
همبازی دنیرو در «امتیاز»
باب... فوق العاده است. اون از آن دسته آدم هایی است که همیشه تو اوج باقی می مونن. اون تیزبین و جدیه و بعد از تموم سال های فعالیتش به سطحی باورنکردنی از دیسیپلین تو نوع نگاهش به بازیگری رسیده.
جان فرانکن هایمر
کارگردان «رونین»
بابی دنیرو آرزوی هر کارگردانیه. با توجه به استعداد ناب و دست نیافتنی اش اما یکی از متواضع ترین آدم هایی است که من توی این حرفه دیدم.
ژان رنو
همبازی دنیرو در «رونین»
مردی زیرک، عمیق، کمی خشونت گرا و همچنین... لجوج و کج رفتار! مردی بسیار مرموز. اون چیزی رو به شما می ده که فکر می کنه نیاز داری و شما هم دقیقاً به همون چیزی می رسی که اون در نهایت می خواد.
بن استیلر
همبازی دنیرو در «ملاقات با والدین»
تمام فیلم ملاقات با والدین برای من، توی کار کردن با دنیرو خلاصه شد. اون مردی خونگرم، بامزه و شوخ طبعه که بچه هاش رو عاشقانه دوست داره. حس شوخ طبعی اون فوق العاده است. نتیجه فیلم اصلا مهم نبود من فقط با خودم فکر کردم که به هیچ چیز دیگه ای اهمیت نمیدم. فقط می خوام با رابرت دنیرو کار کنم.
شان کانری
همبازی دنیرو در «تسخیرناپذیران»
من از اون خوشم میاد. در بیشتر بازیگرا این تمایل وجود داره که وقتی قراره نقش یک آدم شرور رو بازی کنن، حسی رو به وجود بیارن که در نهایت تماشاگر با خودش بگه: زیاد از این یارو خوشم نیومد اما دنیرو این کار رو نمی کنه.
قیمت بلیت سینما در ماه رمضان نیم بها شد/ شرط اکران نیمهشب
غلامرضا فرجی سخنگوی شورای صنفی نمایش درباره خروجی جلسه امروز اول خرداد شورا گفت: در جلسه امروز شورای صنفی نمایش قرارداد فیلم سینمایی «فصل نرگس» به کارگردانی نگار آذربایجانی بعد از فیلم سینمایی «رگ خواب» ساخته حمید نعمت الله در گروه استقلال و قرارداد فیلم سینمایی «دو عروس» ساخته داوود موثقی در گروه زندگی بعد از فیلم سینمایی «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه ثبت شد.
وی افزود: در این جلسه همچنین مقرر شد در طرح ویژه ماه مبارک رمضان قیمت بلیت ها در سینماهای سراسر کشور تا ساعت ۱۷ به صورت نیمه بها محاسبه شود اما بعد از ساعت ۱۷ قیمت بلیت ها کامل است. همچنین در این طرح فیلم هایی که سقف نمایش ۱۰ هفته ای آنها به پایان رسیده است نیز می توانند از ساعت ۲۴ به بعد اکران شوند.
سخنگوی شورای صنفی نمایش در پایان عنوان کرد: از دیگر تسهیلاتی که به فیلم هایی که در ماه مبارک رمضان اکران می شوند، اعطا شده این است که ۲ هفته از اکران آنها یک هفته محاسبه می شود به شرط اینکه بتوانند کف فروش خود را در سرگروه ها حفظ کنند.
برنامه های جدید در شبکه آموزش/ «قندپهلو» و «مشاعره» تکرار میشوند
برنامه تخصصی «دکتر سلام» شبکه آموزش با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به جنبه های مختلف موضوع روزه و مسایل مربوط به آن می پردازد.
برنامه «دکتر سلام» به تهیه کنندگی المان مرقوب نیا هر روز ساعت ۱۳:۳۰ پخش می شود.
ویژه برنامه رمضانی «نان و نمک» حاصل تلاش برنامه سازان «دوربین ۷» است که در قالب مستند و با موضوع تاثیرگزاری فرهنگ ماه مبارک رمضان بر اقشار جامعه قصد دارد فعالان آموزش عالی و دانشگاهی را معرفی کند.
«همیشه خونه» نیز از دیگر برنامه هایی است که با اضافه کردن آیتم های رمضانی به استقبال این ماه می رود.
رویکرد و هدف اصلی برنامه عنوان کردن مسائل خانواده و سبک زندگی ایرانی- اسلامی است. به بیان دیگر مهندسی فرهنگی سبک ایرانی اسلامی در خانوادههای ایرانی در «همیشه خونه» مدنظر قرار میگیرد. این برنامه به تهیه کنندگی مجید صحاف هر روز از شبکه آموزش سیما پخش می شود.
یازدهمین دوره طرح قرآن خوانی سراسری با عنوان «۱۴۵۱» با محوریت سوره مُلک، در ماه مبارک رمضان از شبکه آموزش سیما پخش می شود.
هدف از انتخاب این سوره، ۳۰ آیهای بودن آن است به طوری که در هر روز از ماه، یک آیه از آن تفسیر میشود.
طرح ۱۴۵۱ در فصل تابستان با محوریت سوره واقعه، ادامه مییابد.
همچنین دو برنامه محبوب این شبکه «قند پهلو» و «مشاعره» که هر سال به صورت مناسبتی تولید می شوند این بار به صورت تامینی و آرشیوی روی آنتن می روند.
پژوهش «هیس! پسرها گریه نمیکنند» ادامه دارد/ پسرها و مشکلاتشان
پوران درخشنده کارگردان سینما درباره جدیدترین فعالیت های خود گفت: من بعد از ساخت فیلم سینمایی «هیس دخترها فریاد نمی زنند» قول داده بودم که درباره مسایلی که پسرها دچار آن هستند، فیلمی بسازم بنابراین مشغول پژوهش روی این موضوع هستم و فیلمی با عنوان «هیس! پسرها گریه نمی کنند» را می سازم.
وی افزود: من به آسیب شناسی درباره مسایل و مشکلات پسرها پرداخته ام و هنوز هم در حال انجام تحقیق و نگارش درباره این موضوعات هستم و نگارش فیلمنامه این اثر به پایان نرسیده است.
درخشنده عنوان کرد: به احتمال زیاد در فصل تابستان شروع به ساخت فیلم می کنم تلاش دارم «هیس! پسرها گریه نمیکنند» را به سی و ششمین جشنواره ملی فیلم فجر برسانم.
این کارگردان در پایان با اشاره فیلم دیگرش با عنوان «زیر سقف دودی» بیان کرد: این فیلم در عیدفطر اکران می شود و حوزه هنری مسئولیت پخش آن را به عهده دارد.
جنگ با تروریسم در عصر سایبری
فیلم اوریژینال و اصلی «شبح در صدف» توسط ماسامونه شیرو ژاپنی در سال 1989 ساخته و عرضه شد و در نتیجه فیلم جدیدی که با این نام عرضه شده، نسخه امریکایی آن و کاری است که روپرت ساندرز با آن فیلم انجام داده و آن را سریعتر و چشمگیرتر و در بردارنده ستیزها و برخوردهای بیشتری کرده است. هر دو فیلم مورد بحث وامدار اقتباسهای کارتونیای هم هستند که مامورو اوشیلی ژاپنی از روی این داستان انجام داد ولی آنچه این نسخه جدید را از نمونههای قبلی پیش میاندازد، برخوردار بودنش از امکانات و پیشرفتهای فنی حاصل آمده طی سالهای اخیر در هنر سینما است که طبعاً فیلم را به لحاظ بصری و جلوههای تصویری به سطوح بالاتر از نمونههای قبلی رسانده است.
کاراکتر اصلی و نقطه مرکزی فیلم «شبح در صدف» یک افسر زن بهنام سرهنگ میرا کیلیان است و او نه یک انسان صرف و عادی بلکه موجود روبوت وار و اندرویدی است که وظیفهاش مبارزه با تروریستهای ناشناخته در عصر زندگی سایبری است. دائماً در گوش او و همکاران و همتاهایش این شعار و عبارت درسگونه طنین انداز میشود که؛ «ما بهخاطرات چنگ میزنیم زیرا آن را عنصر شکل دهنده خود میدانیم اما این طور نیست و آنچه ما را شکل میدهد، چیزی است که اینک انجام میدهیم.» اسکارلت یوهانسون امریکایی نقش کیلیان را با همان سردی و خشکی بازی میکند که این نقش براساس قصه مرجع موجود میطلبد اما از بدو بهرهگیری از وی بسیاری از اهالی سینما و بویژه آسیاییها از انتخاب وی برای این نقش انتقاد کردهاند زیرا طبق داستان سرهنگ میرا کیلیان جوان یک زن آسیایی و متعلق به شرق این قاره است.
مشخصات فیلم
عنوان: «شبح در صدف»
محصول: کمپانیهای پارامونت و دریم وورکز
تهیهکنندگان: استیون پل، مایکل کاستیگان، جفری سیلور، تتسو فوجی مارا و یوش نوبو نوما
سناریستها: جیمی ماس، ویلیام ویلبر و ارن کروگر بر اساس کمیک بوکی از ماسامونه شیرو
کارگردان: روپرت ساندرز
مدیر فیلمبرداری: جس هال
تدوینگران: نیل اسمیت و بیلی ریچ
موسیقی متن: اورن بالفی و کلینت منسل
طول مدت : 107 دقیقه
بازیگران: اسکارلت یوهانسون، پیلو اسبائک، تاکه شی کیتائو، جولیت بینوش. مایکل کارمن پیت، چین هان، دانوسیا سامال، پیتر فردیناندو، کائوری موموی، آنا ماریا مارینکا، دانی یل هنشال، لازاروس راتئوره و یوتاکا ایزو میهارا.
روپرت ساندرز بیاعتنا به انتقادها، شدت و حدت وقوع اتفاقات در فیلم جدیدش را نسبت به کار فانتزی قبلی خود («سفید برفی و شکارچیان» محصول 2012) افزایش بخشیده است و همسو با آن تکهها و صحنههایی از نسخه کارتونی سال 1995 «شبح در صدف» را نیز در متن فیلم خود آورده است تا دوستداران آن قبیل فیلمها را راضی نگه دارد ولی آنچه هدف اصلی او بوده و به اجرا هم در آمده، شتاب چشمگیر در ترسیم داستان و هیجان بخشیدن هرچه بیشتر به رویدادها است و به همین سبب است که فیلم بعد از 107 دقیقه پایان میگیرد و با اینکه این نیم ساعت طولانی تر از نسخه انیمیشنی فیلم است اما به سبب شتاب مورد بحث و سرعت در وقوع اتفاقات بهنظر میرسد که این فیلم جدید کوتاه تر از آن نسخه کارتونی باشد و قدر مسلم اینکه میزان نا آرام بودن فیلم از آن نسخه بسیار بیشتر است.
غربی کردن یک فرآیند شرقی
کار دیگری که ساندرز در این نسخه امریکایی انجام داده، غربی کردن اتفاقات و آدمهایی است که در داستان سال 1989 ماسامونه شیرو و طبعاً نسخههای شرق آسیایی آنها را دیده بودیم. آنچه به ساندرز در این راه یاری رسانده، طراحی عالی و پست مدرن صحنهها توسط یان روئلفز و لباسهای طراحی و ارائه شده به وسیله زوج هنری موسوم به کورت و بارت است. بازیگران فیلم نیز نامدارانی مانند جولییت پینوش فرانسوی، تاکهشی کیتانو ژاپنی و البته اسکارلت یوهانسون هستند و یا آسیاییها و غربیهایی که گزینش هر یک از آنها دلیلی خاص داشته و از شباهتشان با کاراکترهای قصه نشأت میگرفته است. در این میان ما پیلو اسبائک هنرپیشه تازه اوج گرفته دانمارکی را هم داریم و کیتانو ژاپنی در حالی دراین فیلم بهعنوان بازیگر نقش آفرینی میکند که فیلمهای متعدد پست مدرنی و جنایی سایبری با کارگردانی وی در 20 سال اخیر روانه بازار شده و تخصص او در این زمینه زبانزد بوده است.
امروز و آینده
همچون نسخههای قبلی «شبح در صدف» محل وقوع اتفاقات فیلم، شهری به نام نیوپورت است که میتوان آن را یک مگالوپولیس آسیایی تلقی کرد و چیزی بین توکیو، هنگکنگ و لسآنجلس است که در فیلم «بلید رانر» ریدلی اسکات در سال 1982 به تصویر کشیده شده است و با این حساب ما با محلی طرف هستیم که هم شبیه به معماریهای فعلی است و هم مربوط به آینده دور. در چنین فضایی و براساس قصه فیلم میرا کیلیان یک افسر شاخص حاضر در قوای ضد تروریسم حکومت است ولی آنچه به او قدرت بخشیده نه انسانها و مدیران بشری بلکه سازمانی به نام هانکا است که صدها اندروید را براساس مدلهای روبوتیک انسانی ساخته و تربیت و روانه عرصه زندگی کرده و این تحول بزرگ سایبری را پیریخته است.
این ستیزی است که از نظر روپرت ساندرز بیش از آنکه نتیجهاش مهم باشد، تأکید بر روی دادن گریز ناپذیر آن در آیندهای نه چندان دور واجد اهمیت است. این یک «باید» در دنیای «نباید»های سایبری است.
جایزه ویژه جشنواره «آسیاپسیفیک» لسآنجلس برای بازیگر «باد سیاه»
«دیمن زندی» بازیگر فیلم سینمایی «باد سیاه» (رهشهبا) به کارگردانی «حسین حسن» جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم «آسیا پسیفیک» لسآنجلس در آمریکا را از آن خود کرد.
فیلم سینمایی «باد سیاه» (رهشهبا) The Dark Wind به کارگردانی «حسین حسن»، بازیگر و فیلمساز سرشناس کُرد عراقی و به تهیهکنندگی «ممد اکتاش» مدیر کمپانی «میتوس فیلم» آلمان و با مدیریت فیلمبرداری «تورج اصلانی»، فیلمبردار بینالمللی سینمای ایران، در جدیدترین حضور جهانی خود در بخش رقابتی «بینالملل» سیوسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «آسیاپسیفیک» لسآنجلس در آمریکا روی پرده رفت و از طرف هیئت داوران این جشنواره، جایزه ویژه «حلقه طلایی» نقش مکمل زن به «دیمن زندی» بازیگر اصلی و ایرانی این فیلم اهدا شد.
این دوره از جشنواره فیلم «آسیاپسیفیک» لسآنجلس با نمایش فیلمهای بلند سینمایی، کوتاه و مستند از کارگردانان کشورهای مختلف آسیا، اقیانوسیه و آمریکا در روزهای ١٥ تا ٢١ اردیبهشت جاری (٥ تا ١١ می ٢٠١٧) در شهر لسآنجلس در ایالت کالیفرنیا در کشور ایالت متحده آمریکا برگزار شد. فیلم سینمایی ٨٩ دقیقهای «باد سیاه»، سومین ساخته بلند سینمایی «حسین حسن»، در نخستین حضور جهانی خود در جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» در اقلیم کُردستان عراق روی پرده رفت و در ادامه در جشنوارههای مختلفی در سطح جهان از جمله؛ در مراسم اختتامیه بیستویکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «پوسان» در کرهجنوبی به نمایش درآمد که چهار هزار نفر این فیلم را دیدند.
«رهشهبا» Reseba با حضور در جشنوارههای مختلف جهانی تاکنون توانسته جایزههای معتبر بینالمللی از جمله؛ جایزه ویژه و بزرگ شصتوپنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «مانهایم ـ هایدلبرگ» Mannheim-Heidelberg در کشور آلمان، جایزه ویژه یونسکو برای مشارکت چشمگیر در توسعه و حفظ تنوع فرهنگی در دهمین دوره مراسم اهدای جوایز اسکرین «آسیاپسیفیک» (اسکار آسیایی) APSA در کشور استرالیا که «ممد اکتاش» تهیهکننده این فیلم، این جایزه ویژه یونسکو را به تمام زنان و دختران کُرد ایزدی تقدیم کرد، جایزه «مُهر» بهترین فیلم سیزدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دبی» در کشور امارات متحده عربی، جایزه فیپرشی «انجمن منتقدان جهانی سینما» از چهاردهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «داکا» در کشور بنگلادش و همچنین جایزه دبیرستان و جایزه ویژه تماشاگران بهترین فیلم داستانی بیستوسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلمهای آسیایی «ویزول»
Vesoul در کشور فرانسه را از آن خود کند.
این فیلم که یک موضوع جهانی را در خود جای داده؛ محصول مشترک اقلیم کُردستان و کشورهای آلمان و قطر است و ترکیبی از عوامل سینمای ایران، اقلیم کُردستان، سوریه و ترکیه در ساخت آن مشارکت داشتند. موضوع «باد سیاه» در مورد حمله گروه تروریستی داعش به روستاهای اطراف شهر شنگال (سنجار) در عراق و تجاوز آنها به چند دختر کُرد ایزدی است. این فیلم براساس ماجرای واقعی ساخته شده است و داستان آن درباره یک زوج ایزدی به نام «رکو» و «پرو» است که قرار است بهزودی ازدواج کنند. با حمله نیروهای داعش به سنجار، دختران جوان از جمله «پرو» بهعنوان برده فروخته میشوند.
«رهشهبا» با مدیریت فیلمبرداری «تورج اصلانی»، فیلمبردار بینالمللی سینمای ایران، فیلمبرداری شده است و محل اصلی فیلمبرداری آن در اردوگاه «خانکی» در اطراف شهر دهوک در اقلیم کُردستان بود که بیشتر آوارههای شنگال در آن اسکان داده شدهاند و در آنجا زندگی میکنند.
در «رهشهبا» تعدادی از بازیگران حرفهای و جوان سینمای ایران، ترکیه و اقلیم کردستان از جمله؛ مریم بوبانی، دیمن زندی، ریکیش شهباز، عادل عبدالرحمان، مسعود عارف، عماد لزگین و... به ایفای نقش میپردازند.
تعدادی از عوامل فیلم سینمایی «باد سیاه» (رهشهبا) عبارتند از: کارگردان: حسین حسن، نویسندگان فیلمنامه: حسین حسن، ممد اکتاش و ابراهیم سعیدی، مدیر فیلمبرداری: تورج اصلانی، تدوین: ابراهیم سعیدی، صدابردار: هادی ساعدمحکم، موسیقی: مصطفی بیبر، گریم: گولسان اُزر، مدیر برنامهریزی و طراح صحنه: جلال ساعدپناه، منشی صحنه: سروه علیویسی، مشاور رسانهای: منصور جهانی و تهیهکننده: ممد اکتاش. «حسین حسن» فیلمساز، نویسنده و بازیگر سرشناس کُرد است که در سال ٢٠٠٦ «شکوفههای نرگس»، اولین فیلم بلندش، را ساخت که در بخش «پانورامای» جشنواره بینالمللی فیلم برلین در آلمان و همچنین در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو در کانادا به نمایش درآمد. این فیلم توانست جایزه ویژه سازمان عفو بینالملل جشنواره بینالمللی فیلم برلین را از آن خود کند.
او در سال ٢٠٠٩ دومین فیلمش را به نام «هرمان» (جاوید) را ساخت که در جشنواره بینالمللی فیلم پوسان به نمایش درآمد.
این کارگردان ٢٩ قسمت از مجموعه تلویزیونی «دیلان» را هم ساخت که از تلویزیون ماهوارهای «کُردسات» در سال ٢٠٠٨ پخش شد. او برای ساخت ١٠ قسمت از مجموعه تلویزیونی دیگری هم به نام «رؤیای من» با تلویزیون «کُردسات» از سال ٢٠٠٩ تا ٢٠١٠ همکاری کرد.
این هنرمند با اینکه از سال ٢٠٠٦ به صورت حرفهای به فیلمسازی مشغول بوده، اما بازیگر موفقی هم هست و در فیلم سینمایی «عبور از غبار» (پهرینهوه له غوبار) به کارگردانی «شوکت امین کورکی» و فیلم سینمایی «مردان» به کارگردانی «بتین قبادی» و فیلمهای دیگر به ایفای نقش پرداخته است.
فیلم سینمایی «باد سیاه» در آخرین حضور بینالمللیاش با حضور «مریم بوبانی» از بازیگران اصلی این فیلم، «تورج اصلانی» مدیر فیلمبرداری، «ابراهیم سعیدی» تدوینگر، «مهدی اصلانی» فیلمبردار این فیلم، «سروه علیویسی» منشی صحنه و «منصور جهانی» مشاور رسانهای و عکاس آن در بخش غیررقابتی «جام جهاننما» (جشنواره جشنوارهها) و «زیتونهای زخمی» (خاورمیانه در جنگ) در سیوپنجمین دوره جشنواره جهانی فیلم فجر در سه سانس مختلف در پردیس سینمایی «چارسو» و همچنین سینما فلسطین در شهر تهران به نمایش درآمد.
حرکت پنهان سينماي سفارتي در ميانه جنجالهاي انتخاباتي ادامه دارد
پديده خطرناک سينماي سفارتي اين روزها وارد فاز جديدي شده و سينماي سفارتي و سرمايه خارجي پديدهاي است که تقريباً از دو دهه پيش جاي خود را در سينماي ايران باز کرده است؛ پديده در حال رشدي که در دولت يازدهم و با حمايت مديران فرهنگي اين دولت به شکل گستردهاي در سينماي ايران ريشه دواند. پيش از اين، گزارشهاي بسياري درباره تأثير سرمايههاي خارجي که از طريق سفارتخانهها و جشنوارههاي خارجي وارد سينماي کشورمان ميشوند، بر خطدهي و دادن سمت و سو به موضوعات و سوژههاي مورد علاقه فيلمسازان کشورمان تهيه و منتشر شده بود که نشاندهنده عمق تأثيرگذاري اين سرمايهگذاري بلندمدت بر وضعيت امروز سينماي ايران بود.
مراسم اهداي جوايز ششمين جشنواره فيلمهاي ايراني استراليا يکشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ در باغ سفارت استراليا در تهران با حضور ايان بيگز، سفير استراليا در ايران، آرمين ميلادي مدير جشنواره فيلمهاي ايراني استراليا و جمعي از هنرمندان و سينماگران برگزار شد.
براساس آنچه در معرفينامه اين جشنواره آمده است، جشنواره فيلمهاي ايراني استراليا با نمايش تعدادي از فيلمهاي سينماي ايران در چند شهر استراليا برگزار ميشود. اين جشنواره شامل دو بخش رقابتي شامل جايزه نت پک (شبکه ارتقاي سينماي آسيا) و بخش جايزه انار طلايي است که به بهترين فيلم، بهترين کارگرداني، بهترين بازيگر مرد و بهترين بازيگر زن اهدا ميشود. همچنين به بهترين فيلم از نگاه تماشاگران نيز جايزه تعلق ميگيرد.
هرچند که برگزارکنندکان اين جشنواره مدعي هستند که هدف از برگزاري اين جشنواره ايجاد تعامل فرهنگي هرچه بيشتر بين ايران و استراليا، تقويت روابط اين دو کشور و همچنين معرفي آثار برتر سينماي ايران است، ولي به نظر ميرسد آنچه که در عمل اتفاق ميافتد، چيز ديگري است.
با نگاهي به فهرست برگزيدگان اين دوره از جشنواره تقريباً ميتوان خط اصلي آثار برگزيده شده در آن را به راحتي تشخيص داد: بهترين فيلم: «ابد و يک روز» به کارگرداني سعيد روستايي؛ بهترين بازيگر مرد به ناصر هاشمي براي بازي در فيلم «برادرم خسرو»؛ بهترين بازيگر زن به ليلا حاتمي براي بازي در فيلم «من» به کارگرداني سهيل بيرقي؛ بهترين کارگرداني به هيوا اميننژاد براي فيلم «بدرود آنالوگ»؛ جايزه بهترين فيلم از ديدگاه تماشاگران به فيلم «لانتوري» به کارگرداني رضا درميشيان؛ جايزه ويژه هيئت داوران به فيلم «اژدها وارد ميشود» به کارگرداني ماني حقيقي. جشنوارهاي که جايزه بهترين فيلم از نگاه تماشاگران آن به فيلمي مثل «لانتوري» با حالات ماليخوليايي و روانپريشانهاش تعلق بگيرد و جايزه بهترين فيلم آن به فيلمي همانند «ابد و يک روز»؛ تقريباً به وضوح مشخص است که بيشتر به ارائه چه تصويري از ايران علاقه دارد.
در اينکه لزوم معرفي و گسترش فرهنگ و هنر ايراني در سطح بينالمللي امري غيرقابل انکار است، شکي نيست. ولي نکته آنجاست که اساساً چرا بايد سفارت استراليا در ايران به دنبال ترويج فرهنگ و هنر ايراني در کشور خود باشد؟ آثار حاضر در اين جشنواره بر چه مبنايي انتخاب ميشوند و چرا هيچ اثري از سينماي دفاع مقدس يا ساير آثار ارزشمند سينماي ايران در ميان آنها ديده نميشود؟ آيا ارزشهاي هنري و سينمايي فيلمي همچون «ايستاده در غبار» از آثاري همچون «لانتوري» يا «برادرم خسرو» پايينتر بود؟ نکته جالب توجه ديگر اين است که اگر اين جشنواره براي نمايش آثار ايراني و شناساندن فرهنگ و هنر ايراني در استراليا برگزار ميشود، پس چرا اختتاميه آن در همان کشور برگزار نشده است تا مردم آن با هنرمندان و فرهيختگان کشور ما نيز آشنا شوند؟ و اگر اين جشنواره در پي تقدير از هنرمندان ايراني بوده است، چرا به جاي برپايي جشني درخور شأن هنر و هنرمند ايراني، در يکي از سالنهاي مجهز کشور، مراسم خود را به شکلي بيسروصدا در باغ سفارت استراليا در تهران برگزار کرده است؟در اين شرايط اصلاً ميتوان نسبت به چنين جشنوارههايي مثبتانديش بود؟ ميتوان باور کرد که استرالياييها دلشان براي فرهنگ و هنر ايراني ميتپد و دوست داشتند گامي براي رشد و اعتلاي آن در جهان برداشته باشند؟!
داستان همیشگی همه مردان رئیسجمهور
در هفتههای اخیر بحث انتخابات داغ بود. چنان داغ که تمام مسائل دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده بود. در چنین شرایطی بعید نیست به ذهن رسیدن این نکته که چه فیلمهایی به نوعی موضوعی مرتبط با انتخابات دارند. البته موضوع مربوط به انتخابات چنین نیست که حس کنیم باید رویکرد و شیوهای خاص را شامل باشد. نه، وقتی صحبت درباره انتخابات وسط میآید، نوع رویکرد فیلمها در خود واژه انتخابات پنهان است. به گویش بهتر در برخی از این فیلمهای مرتبط با انتخابات مردم رأیدهنده به چالش کشیده میشوند.
در بعضی از آنها به رسواییهای جنسی، سیاسی و فرازونشیبهای زندگی سیاستمداران پرداخته میشود، برخی دیگر سوابق کاری یا مدارک تحصیلی آنان را به سخره میگیرند و نمایش میدهند که چگونه یک سیاستمدار رسوایی خود را با برنامهای میهنپرستانه یا چالشی بزرگتر در اجتماع سرپوش میگذارد و ذهنیت مردم را به سویی دیگر سوق میدهد. طبیعی است که برخی از این فیلمها نیز به تقلب انتخاباتی بپردازند و پرده از دموکراسیهای دروغین بردارند و فرآیند انتخاباتی مسموم و فاسد را به چالش بکشند و درعینحال به نیروی شگرف آزادی، دموکراسی و اخلاق که علیه ظلم و شرارت است، پرداخته و سخن از این گویند که یک سیاستمدار میهنپرست و آرمانگرا چگونه میتواند در جامعه تغییر ایجاد کند. چنین فیلمهایی گاهی فساد سیاسی را به نمایش میگذارند و رنگ و لعابی ضددموکراتیک به نظام حکومتی میزنند. اما متقابلا سیاستمداران را به وفاداری به ارزشهای میهنپرستانه و وفاداری به مردم دعوت میکنند. درواقع اگرچه فیلمهای انتخاباتی هرکدام یک داستان هستند، اما هر یک حقیقتی را در خود نهفته دارند. آنچه در پی میآید نگاهی است به یکسری از شناختهشدهترین فیلمهای مرتبط با انتخابات...
همه مردان رئیسجمهور
همه مردان رئیسجمهور که در سال ۱۹۷۶اکران شد، فیلمی است از آلن ج. پاکولا؛ درباره تقلب انتخاباتی در زمان ریچارد نیکسون که به رسوایی واترگیت مشهور شد و استعفای نیکسون را از ریاستجمهوری آمریکا در پی داشت. این فیلم نامزد هشت جایزه اسکار بود که چهار جایزه را دریافت کرد. پس از رسوایی واترگیت که دو روزنامهنگار جوان واشنگتنپست به نام باب وودوارد و کارل برنشتاین در افشای تخلفات انتخاباتی ریاستجمهوری وقت آمریکا ریچارد نیکسون نقش بسزایی ایفا کردند، رابرت ردفورد علاقهمند شد فیلمی با محوریت این دو روزنامهنگار جوان تهیه کند. نخست به الیا کازان مراجعه میکند که او نمیپذیرد و سپس با ویلیام فرید کین وارد مذاکره میشود که او هم نمیپذیرد و سرانجام دوستش آلن ج. پاکولا میپذیرد کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد و خود ردفورد بازی در نقش باب وودوارد را میپذیرد و داستین هافمن نیز نقش خبرنگار دیگر کارل برنشتاین را بازی میکند. داستان این فیلم براساس ماجرایی واقعی نوشته شده است. ماجرایی که در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۲ در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون از ستاد فرماندهی دموکراتها در واشنگتن با دستگیری پنج سارق با وسایل مدرن استراق سمع آغاز میشود و با ورود باب وودوارد (رابرت ردفورد) گزارشگر تازهکار واشنگتن پست و کارل برنستاین (داستین هافمن) گزارشگر پرانرژی و پیگیر روزنامه وارد مرحله تازهای میشود.
دِیو
دِیو را ایوان ریتمن در سال ۱۹۹۳ساخته و کوین کلاین در این فیلم نقش دیو کاویک مسئول یک آژانس کاریابی را بازی میکند که شباهت زیادی به رئیسجمهوری آمریکا دارد و گاهیاوقات در میان مردم به شوخی ادای او را درمیآورد. داستان اینگونه ادامه پیدا میکند که وقتی رئیسجمهوری سکته میکند، از دیو میخواهند نقش او را بازی کند. درنهایت دیو خود وارد عمل میشود و برای حضور در شورای شهر دست به فعالیت انتخاباتی میزند. سیگورنی ویور، فرانک لانجلا و بن کینگزلی دیگر بازیگران دیو هستند...
بلوورث
فیلم بلوورث را وارن بیتی در سال ۱۹۹۸ساخته و خود این کارگردان نیز در این فیلم که موضوعی سیاسی دارد، بازی میکند. او همچنین یکی از فیلمنامهنویسان و یکی از تهیهکنندگان این فیلم است. بیتی نقش سناتور جی بولوورث را بازی میکند که قصد دارد نامزد ریاستجمهوری شود. او که از همه چیز دلزده و مأیوسشده به جایی میرسد که به سیم آخر میزند و میکوشد از قالبهای از پیش تعیینشده فاصله بگیرد و حقیقت را بگوید. الیور پلات، دان چیدل، پل سوروینو و هالی بری نیز در فیلم بلوورث بازی میکنند.
هواپیمای رئیسجمهور
فیلم هواپیمای رئیسجمهور ساخته ولفگانگ پترسن است که از هریسن فورد در این فیلم اکشن- ماجرایی در نقش جیمز مارشال رئیسجمهوری آمریکا استفاده کرده است.
این فیلم که در سال١٩٩٧ ساخته شده در ادامه نشان میدهد که جیمز مارشال رئیسجمهوری آمریکا در مسکو بر ضدتروریسم سخنرانی میکند.
در بازگشت گروهی تروریست ملیگرا و افراطی قزاق به رهبری خورشونوف (با بازی گری اولدمن) هواپیمای اختصاصی رئیسجمهوری را میربایند، اما مارشال که خود در جنگ ویتنام خدمت کرده و مدال افتخار دارد، از تجربیاتش برای حل این مشکل استفاده میکند. گلن کلوز در هواپیمای رئیسجمهور نقش معاون رئیسجمهوری را بازی میکند.
انتخابات
انتخابات را الکساندر پین در ۱۹۹۹ ساخته و در آن ریس ویدرسپون در یکی از نخستین فیلمهای خود– و به جرأت از همه بهیادماندنیتر در نقش یک معلم دبیرستان ظاهر شده که زندگی او هنگام کار با دانشآموزان در جریان انتخابات مدرسه شکلی پیچیده پیدا میکند. ماتیو برودریک و کریس کلاین دیگر بازیگران انتخابات هستند.
رئیس دولت
فیلم رئیس دولت کریس راک خصلت و رویکردی پیشگویانه دارد. در این فیلم که در سال ٢٠٠٣ ساخته شده، چندسال پیش از آنکه باراک اوباما به کاخ سفید برود، کریس راک نقش نخستین رئیسجمهوری سیاهپوست آمریکا را بازی کرد. فیلمنامه رئیس دولت را خود کریس راک نوشته و برنی مک هم در این فیلم بازی میکند.
کاندیدای منچوری
در فیلم کاندیدای منچوری جاناتان دمی در سال ۲۰۰۴ دنزل واشنگتن نقش سرگرد بنت مارکو را بازی میکند که در جنگ خلیجفارس حضور داشته است. لیو شرایبر در نقش گروهبان ریموند شا یک قهرمان جنگ ظاهر شده است. شا خود را کاندیدای معاونت ریاستجمهوری میکند. پس از مدتی مشخص میشود مارکو و شا در یک آزمایشگاه مخفی شستوشوی مغزی شدهاند و عاملان این کار قصد دارند از شا برای کشتن رئیسجمهوری جدید استفاده کنند. کاندیدای منچوری برمبنای رمانی که سال ۱۹۵۹ منتشر شد و نیز با نگاه بازسازی به فیلمی به همین نام به کارگردانی جان فرانکن هایمر که سال ۱۹۶۲ براساس آن ساخته شد و به نمایش درآمد، ساخته شده است. مریل استریپ در کاندیدای منچوری جدید نقش یک سناتور اهریمنی را بازی میکند.
مرد سال
فیلم مرد سال ساخته بری لوینسن محصول سال ۲۰۰۶ است و در آن رابین ویلیامز نقش تام دابز، مجری برنامه گفتوگوهای سرگرمکننده تلویزیونی را بازی میکند که ناخواسته با حمایت حدود ٤میلیون بیننده وارد رقابت انتخابات ریاستجمهوری میشود. کریستوفر واکن، لورا لینی و جف گلدبلام دیگر بازیگران مرد سال هستند.
نیمه ماه مارس
در فیلم نیمه ماه مارس جرج کلونی که در سال ۲۰۱۱ ساخته شده، رایان گاسلینگ نقش مدیر جوان ستاد انتخاباتی یک نامزد ریاستجمهوری از حزب دموکرات (با بازی جرج کلونی) را ایفا میکند که در دام سیاستهای پشت پرده گرفتار میشود. کلونی به جز کارگردان یکی از فیلمنامهنویسان و تهیهکنندگان این درام سیاسی سیاه هم بود. فیلیپ سیمور هافمن، پل جیاماتی، ماریسا تومی، جفری رایت و ایوان ریچل وود دیگر بازیگران عید مارس هستند که نخستینبار در دنیا در افتتاحیه جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد.
رأی بیطرفانه
فیلم رأی بیطرفانه به کارگردانی جاشوا مایکل استرن ٩سال پیش از کوین کاستنر بهعنوان بازیگر نقش مردی به نام باد جانسن استفاده میکند که همراه دختر نوجوانش مالی (مادلین کارول) در شهری کوچک در نیومکزیکو در یک تریلر زندگی میکنند. داستان اینگونه شکل میگیرد که شرایط انتخابات ریاستجمهوری آمریکا طوری پیش میرود که تک رأی نهایی باد جانسن تعیینکننده سرنوشت انتخابات خواهد بود. کلسی گرامر و استنلی توچی نقش دو نامزد ریاستجمهوری را بازی میکنند که میکوشند نظر جانسن را به سمت خودشان جلب کنند.
رنگهای اصلی
رنگهای اصلی را مایک نیکولز، سینماگر بزرگ و امتحان پس داده بریتانیایی ساخته و در فیلمش که در سال ۱۹۹۸ جلوی دوربین رفته است، از حضور جان تراولتا در نقش جک استنتن که یک فرماندار خوشبرخورد جنوبی است بهعنوان بازیگر سود جسته است که درگیر مبارزات انتخاباتی برای تعیین نامزد ریاستجمهوری است، اما در زندگی خصوصی خود با مشکلات زیادی روبهرو است. رنگهای اصلی براساس رمانی ساخته شده که درباره مبارزات انتخاباتی بیل کلینتون در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۹۹۲ منتشر شده بود. رنگهای اصلی کمتر از دو ماه بعد از رسوایی مربوط به مونیکا لوینسکی به بازار آمد. هرچند تراولتا گفت شخصیت خود را تا حد زیادی از کلینتون الهام گرفته، اما تامپسن بازیگر نقش همسر او در فیلم بارها در گفتوگوهایش عنوان کرد که این نقش از هیلاری کلینتون الهام گرفته نشده است.
آقای اسمیت به واشنگتن میرود
در کمدی جذاب و هنوز ماندگار فرانک کاپرا به نام آقای اسمیت به واشنگتن میرود، جیمز استیوارت در نقش یک روستایی سادهلوح به نام جفرسن اسمیت ظاهر شده که جوانی آرمانگراست. پس از مرگ یک سناتور آمریکایی گروهی سیاستمدار فاسد اسمیت را انتخاب میکنند تا جای او را بگیرد و عملا آلت دست آنها باشد، اما اسمیت راه دیگری میرود و نهتنها توطئه آنها را خنثی میکند، بلکه در مقام خود باقی میماند. جین آرتور، کلود ریتز و توماس میچل هم در فیلم برنده اسکار آقای اسمیت به واشنگتن میرود بازی میکنند.
سگ را بجنبان
فیلم سگ را بجنبان، بری لوینسن در سال ۱۹۹۷ ساخته و داستانش پس از یک رسوایی جنسی که در آن پای رئیسجمهوری آمریکا در میان است، آغاز میشود که مشاور رئیسجمهوری وینفرد ایمز (آن هیچ) برای سرپوش گذاشتن بر قضیه بهخصوص که انتخابات دوره جدید در پیش است از دکتر کانراد برین (رابرت دنیرو) کمک میخواهد. برین برای انحراف افکار عمومی یک جنگ جعلی به راه میاندازد و برای این کار از استنلی ماتس تهیهکننده بااستعداد هالیوود (داستین هافمن) میخواهد برنامهای میهنپرستانه و تبلیغاتی بسازد. فیلم لوینسن یک ماه پیش از افشای رابطه بیل کلینتون و مونیکا لوینسکی به بازار آمد. بعدها که کلینتون دستور بمباران افغانستان و سودان را صادر کرد، رقبای سیاسی او مدعی شدند او هم مثل شخصیتهای این فیلم عمل کرده است.
آقای متشخص
فیلم آقای متشخص ساخته جاناتان لین در سال ۱۹۹۲ جلوی دوربین رفته است. ادی مورفی که در ۱۹۹۲ فیلم موفق بومرنگ را روی پرده سینماها داشت، همان سال در کمدی سیاسی آقای متشخص در نقش یک باجگیر خردهپا به نام تامس جفرسن ظاهر شد. جفرسن با این تصور که درصورت حضور در کنگره میتواند حق و حسابهای کلان بگیرد، کاری میکند که در انتخابات پیروز شود و به کنگره برود، اما وقتی سیاستمداران کارکشته به او کلک میزنند، تصمیم میگیرد از مهارتهای خود در باج گرفتن برای انتقام استفاده کند. فیلم در کنار این داستان طعنهها و کنایههای آشکار و عریانی درباره اوضاع سیاسی و سیاستمداران آمریکایی دارد...
رقیب
این فیلم ساختهشده توسط راد لوری در آغازین سال قرن بیستویکم نشان میدهد که بعد از اینکه معاون رئیسجمهوری آمریکا بهطور ناگهانی میمیرد و رئیسجمهوری (با بازی جف بریجز) به جای او سناتور لین هنسن (جون آلن) را انتخاب میکند، چگونه با بهانه و بیبهانه این انتخاب خیلی زود با مخالفتهای بسیار روبهرو میشود، چراکه هنسن ظاهرا در دوران دانشکده به لحاظ اخلاقی مشکل داشته است. در این بین، یک نماینده کنگره (گری اولدمن) برای برکناری هنسن عزم خود را جزم کرده است.
بازشماری و مبارزه انتخاباتی
فیلم بازشماری، فیلمی تلویزیونی به کارگردانی جیروچ محصول سال ۲۰۰۸ و در مورد انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۰ آمریکا و شمارش مجدد آرا در فلوریداست. مبارزه انتخاباتی نیز محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی جی روچ است و داستان رقابت کام برادی (با بازی فرل) دموکرات و مارتی هاگینز (با بازی گالیفیاناکیس) جمهوریخواه برای ریاستجمهوری آمریکا را روایت میکند...
سينما در مقابل حمايت انتخاباتي، رانت ميخواهد
بعد از حمايت سينماييها از دکتر روحاني در انتخابات رياست جمهوري، اين بار نوبت به اهالي سينما رسيده تا درخواستهايشان را از نامزد پيروز انتخابات مطرح کنند؛ درخواستهايي که دايره بزرگي را از خواستههاي صنفي تا نگاههاي ويژه رانتي دربر ميگيرد. البته دولت در سالهاي گذشته نشان داده در رابطه با هنرمندان سينما، کاملاً محتاط عمل ميکند و در قبال حمايتهاي زباني، حاضر است به راحتي فيلمهايي را که ميتواند مسئله ايجاد کند، توقيف کند.
سلبريتيهاي سينمايي در فضاي مجازي از هر نوع کمکي به بالا بردن آراي دکتر روحاني در انتخابات فروگذار نکردند؛ از انتشار بنرهاي حمايتي گرفته تا قرارهاي انتخاباتي و پيامهاي مشخصي در حمايت از دکتر روحاني که همگي با خرج کردن از شهرت و جايگاه اجتماعي هنرمندان سينما همراه بود. اکنون بعد از پايان انتخابات، نوبت حاميان هنرمند دولت است تا خواستههاي خود را از نامزد پيروز مطرح کنند.
درخواست براي روشن شدن تکليف توقيفيها!
فيلمهاي توقيفي چالشي هميشگي ميان دولتها و سينماييها بوده است؛ فيلمهايي که سينماگران با دور زدن قوانين دولتي ساختهاند و دولتها حاضر نشدهاند از تخلفات فيلمساز چشمپوشي کنند. در نهايت نيز اثر توليد شده براي مدتي که ميتواند تا ابد هم باشد! توقيف ميشود. دولت يازدهم هم در کارنامهاش چندين اثر توقيف شده در سينما را دارد؛ آثاري که به خاطر مسائل اخلاقي، سياسي، ديني و حتي اختلافنظر ميان فيلمساز و مديران توقيف شده است.
دولت يازدهم که خانه سينما را بازگشايي کرد، در مقابل آثار سينمايي چندان انعطافپذير نبود و ليست فيلمهاي توقيف شده در اين دولت اگر زياد نباشد، کم هم نيست! اکنون بعد از پيروزي مجدد دکتر حسن روحاني در انتخابات رياست جمهوري يکي از اولين خواستههاي سينماگران از نامزد پيروز تعيين تکليف آثار توقيفي است؛ خواستهاي که از سوي کيانوش عياري، کارگرداني که در سالهاي اخير دو فيلمش توقيف شده، مطرح شده است. عياري ميگويد: «مهمترين موضوعي که رئيسجمهور منتخب بايد به آن توجه داشته باشد، فيلمهاي توقيفي است که تا به امروز بنا بر شرايطي فرصت نمايش پيدا نکردهاند. بايد به اهميت موضوع اين فيلمها توجه شود و شرايط بهبود پيدا کند.» وي ميافزايد: «بعد از رفع توقيف اين فيلمها، دولت بايد به فکر مسائل بنيادي سينما و موضوعات زيربنايي آن باشد، مثل موضوع بيمه، حمايت و پشتيباني از سينماي مستقل و به خصوص سينماگران جوان که بتوانند به راحتي فيلم بسازند، اما مهمترين موضوع تعيين تکليف تعدادي فيلم است که دو عدد از آنها متعلق به خود من است.
به هر حال پراهميتترين کار اين است که اطمينان به دولت از سوي سينماگران نسبت به قبل بيشتر شود.»
عياري ميگويد: «مطمئن باشيد اگر به سينما و معيشت سينماگران به خوبي توجه شود، اتفاقات خوبي رخ خواهد داد.» قطعاً خواسته عياري براي تعيين تکليف فيلمهاي توقيفي به معناي اجازه دولت براي رفع توقيف اين فيلمهاست؛ چيزي که در دولت يازدهم رخ نداد. چه حجتالله ايوبي و چه جانشين وي محمد حيدريان تلاش کردهاند فضاي سينماي ايران را به سمت مطالبه خواستههايي از اين دست پيش نبرند، حتي دولت حاضر نشد در مناقشه به وجود آمده بر سر اکران فيلم سينمايي «رستاخيز» ميانجي خوبي باشد و با وجود اينکه احمدرضا درويش جزو کارگردانان حامي دولت به شمار ميرفت، فيلم پرهزينهاش چند سالي است که در توقيف به سر ميبرد.
احمدرضا درويش زماني در برنامه هفت گفته بود: دولت تدبير و اميد با اين همه قول و تعهد در حوزه فرهنگ، اما اينگونه با فيلم برخورد کرد. بالاخره سرنوشت سينماي ايران را که نبايد در حوزهشان قوانين و هويتي با رفتار غلط خود زير سؤال برد. در دولت تدبير و اميد رستاخيز از پرده سينماها پايين کشيده شد و من اميدوارم در انتهاي دولت تدبير و اميد هم رستاخيز به پرده بازگردد و مرهمي باشد بر اين زخم بسيار.
زماني که درويش اين سخنان را ميگفت عليجنتي، وزير ارشاد بود و حجتالله ايوبي، رئيس سازمان سينمايي و اکنون در ماههاي آخر عمر دولت دوازدهم سيدرضا صالحياميري بر مسند وزارت تکيه زده و حيدريان هم مسئوليت سازمان سينمايي را عهدهدار شده است؛ ترکيبي که احتمالاً در دولت دوازدهم نيز باقي خواهد ماند! خواست براي مساعدت به فيلمهاي توقيفي ميتواند اولين درخواست رانتي از نامزد پيروز انتخابات باشد. آيا روحاني از مردان فرهنگياش ميخواهد لطف انتخاباتي هنرمندان را با کمک به رفع توقيف برخي از فيلمها جبران کنند؟!
يک خواسته جدي ناديده گرفته شده
درخواست براي توجه به بدنه سينماي ايران، طي چند نامه از سوي هنرمندان سينما به رئيسجمهور مطرح شد؛ نامههايي که پاسخ روشني به آنها داده نشد. در يکي از اين نامهها، خطاب به رئيسجمهور نوشته شده است: «جناب دکتر روحاني، به خوبي ميدانيد که هنرمندان چه نقش تعيينکنندهاي در جهت رشد فکري و فرهنگي هر جامعهاي دارند، ولي متأسفانه به دليل شرايط وحشتناک اقتصادي و انواع و اقسام بيعدالتيها و بيتوجهيها اين قشر مظلوم و افتخارآفرين از حداقل امکانات اوليه زندگي هم محروم و جالب است که در اين شرايط وحشتناک، هيچ مقام و نهاد مسئولي در اين مرزو بوم هيچ اقدامي در جهت حل مشکلات سينماگران نجيب کشور از خود نشان نميدهد تا جايي که به تعبير حضرت رسول مکرم اسلام به وضوح ديده ميشود که فقر از در وارد شده و ايمان از پنجره خارج ميشود.»
مشکل بيمه هنرمندان سينما و تأمين حداقلهاي معاش از سوي چند هزار عضو خانه سينما، در حالي مطرح شده که صالحياميري از واگذاري فرهنگي و هنري به صنوف هنري از جمله سينما خبر داده است. در طرح وزير ارشاد خانه سينما نقش محوري در مديريت امور سينمايي خواهد داشت. اگر دولت ميخواهد کمکي به بهبود وضعيت سينما داشته باشد در مرحله اول و پيش از جواب دادن به درخواستهاي رانتي، سراغي از هنرمنداني بگيرد که بار اصلي سينما را به دوش ميکشند و از درآمدهاي ميلياردي برخي از ستارهها بيبهرهاند. عمل به خواستههاي مطرح شده در نامه اهالي سينما براي رسيدن به حقوق اوليهاي مانند بيمه درمان و بازنشستگي است.
رنگهایی که «کن» را طبقاتی میکند
جشنواره بینالمللی فیلم کن دوره هفتادم خود را چند روزی است آغاز کرده، رویدادی که به عنوان یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی جهان سالیانه میزبان هزاران نفر از فیلمسازان، خبرنگاران و دیگر اهالی سینماست و در میان این ازدحام میهمان، مطمئنا استفاده از یک سیستم اولویتبندی میتواند به مدیریت بهتر جشنواره کمک زیادی کند.
تمامی فعالان سینمایی در سراسر جهان که متقاضی حضور در جشنواره کن هستند، پس از ارسال درخواست آنلاین و ارسال مدارک، در صورت تائید از سوی مسئولین جشنواره مجوز رسمی شرکت در این جشنواره را کسب میکنند.
آنها در اولین قدم پس از رسیدن به کن و برای حضور در جشنواره باید کارت ورود به جشنواره را دریافت کنند و کسانی که پیش از این سابقه حضور در کن را دارند به خوبی میدانند اولین کار پس از دریافت کارت (Badge) چک کردن رنگ کارت است؛ رنگی که به خوبی جایگاه شما را در جشنواره نشان میدهد. آیا کارت شما همچنان زرد و آبی است؟ یا ارتقاء یافته و صورتی شده و ... حتی در مواردی کم سفید است؟
یک متخصص روابط عمومی که با 20 سال سابقه کاری یکی از باتجربههای این رویداد سینمایی است، میگوید: در اغلب جوامع، نظام رتبهبندی اجتماعی فرآیندی پیچیده با کدها و نشانههایی جزئی و دقیق است اما کن کارها را ساده کرده است. جایگاه اهالی رسانهها در جشنواره تنها از طریق رنگ کارت شما تعیین میشود و هر یک از حاضران در جشنواره این سیستم رتبهبندی را میپذیرند.
کماعتبارترین کارت در جشنواره کن، زرد رنگ است و پس از آن کارتهای آبی قرار دارد که بیشترین تعداد را در جشنواره دارند، رتبه بالاتر از متوسط متعلق به کارتهای صورتی است اما در درجه اول اهمیت کارتهای سفید رنگ قرار دارند که تنها به یک درصد از حاضران در جشنواره کن اختصاص مییابد.
همچنین کارتهای خاکستری و نارنجی برای عکاسان، کارت سبز برای عوامل فیلمها و همچنین کارت سیاه برای شرکت کنندگان در بازار جشنواره کن در نظر گرفته میشود.
دارندگان کارتهای خاکستری، نارنجی، سبز و سیاه در حالی که دسترسی به مراسم عکاسی پیش از نمایش فیلمها (فتوکال) و نمایشهای بازار دارند اما از لحاظ رتبهبندی در کن از اهمیت کمی در جشنواره برخوردارند.
کارت منتقدان سینمایی حاضر در جشنواره نیز بر اساس سایه موجود روی کارت رتبهبندی میشود و نشان میهد کدام یک از سابقه بیشتری در کن برخوردار هستند و بر همین اساس دسترسی یا عدم دسترسی آنها به سالن نمایش فیلمها، فتوکال و نشستهای خبری تعیین میشود.
بنابر اعلام مسئولان این رویداد سینمایی، این که چگونه رنگ کارت اهالی رسانه تعیین میشود، در واقع یک راز و اطلاعات داخلی و حفاظت شده است و حتی این موضوع نیز فاش نمیشود که هر سال از هر نوع کارت چه تعداد صادر میشود و این امر هر ساله متغیر است.
اما از جمله فاکتورهای تعیین کننده در رنگ کارت حاضران در جشنواره کن میتوان به اهمیت و بزرگی رسانه، تیراژ (بازدید از سایت) و همچنین میزان پوشش خبری مورد نظر اشاره کرد.
گرچه خود جشنواره هیچگاه اذعان نمیکند اما گفته میشود که رسانههای کاغذی از اولویت بالاتری نسبت به رسانههای آنلاین برخوردار هستند. به عنوان مثال در جشنواره سال 2015، در مجموع 735 کارت برای رسانههای آنلاین، 1305 کارت برای رسانههای کاغذی و 380 کارت نیز برای نمایندگان خبرگزاریها صادر شده است. همچنین تعداد کمی از وبلاگنویسها نیز میتوانند کارت زرد دریافت کنند اما در کل ارائه کارت به هیچ رسانه و خبرنگاری از پیش محرز نیست.
هر روز صبح، اغلب ساعتها پیش از شروع نمایش اولین فیلم بخش رقابتی، دارندگان کارتهای آبی و زرد در مناطق تعیین شده در صفی طولانی میایستند. پس از مدتی دارندگان کارتهای صورتی در صفی به مراتب کوتاهتر و موقرتر میایستند. اما درست چند دقیقه مانده به شروع فیلم، دارندگان کارتهای سفید با حضور نیروهای امنیتی از میان صفوف تشکیلشده وارد سالن نمایش میشوند و پس از آنها کارتهای صورتی وارد سالن نمایش میشوند.
در سالن نمایش نیز اولویت نشستن در بهترین موقعیت سالن (انتهای سالن) با دارندگان کارتهای سفید و صورتی است و دارندگان کارتهای آبی و دارندگان کارتهای زرد که خوششانس بودهاند و توانستهاند با توجه به ظرفیت سالن وارد شوند در پیشانی سالن نمایش و در قسمت جلویی بالکنها مینشینند، این اولویت بندی در نشستهای خبری نیز به همین شیوه است.
حسادت طبقاتی فراوان است! زردها با حسرت به آبیها نگاه میکنند و آبیها نیز در تلاش برای رسیدن به کارت صورتی هستند. زرق و برق کارت سفید آن قدر زیاد هست که شما میتوانید به راحتی در هتل و ساحل بدون این که مامورین امنیتی سوالی از شما بپرسند قدم بزنید.
منتقدان سینمایی که عمدتا کارت آبی یا زرد دریافت میکنند، سیستم رتبهبندی کن را نخبهگرا و تحقیرآمیز میدانند اما با این حال، وجود این سیستم را برای جشنواره که سالانه 5 هزار کارت برای اهالی رسانه صادر میکند یک ضرورت میدانند، چرا که در غیر این صورت جشنواره به یک هرج و مرج بزرگ تبدیل میشود.