بولتن سینما و تلویزیون امروز حاوی مطالبی از جمله، جشنوارهاي با سخنرانی فرهادی و طعم انتخابات، ناامیدی از دومین نهنگ، وودی آلن؛ نابغه ی طناز ولی دیوانه!، «مایکل مور» سراغ «ترامپ» رفت، پخشکننده «کمدی انسانی» مشخص شده است و ... است.
گروه سینما و تلویزیون: اخبار حوزه سینما و تلویزیون نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.
به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز30 اردیبهشت ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
جشنوارهاي با سخنرانی فرهادی و طعم انتخابات
جشنواره کن چهارشنبه، ١٧ می (٢٧ اردیبهشت) شمعهای ٧٠سالگیاش را فوت کرد و امسال هم با تمام حرفوحدیثهایش آغاز شد؛ حرفهایی که از پوستر جشنواره شروع شد. پوستر جشنواره امسال عکسی از «کلودیا کاردیناله» جوان است با فتوشاپ روتوششده! این نکته در فضای مجازی کلی سروصدا راه انداخت و دلیلش تغییر سایز اندام این بازیگر در پوستر جشنواره بود. در عکس اصلی، این بازیگر با اندام اصلی خود که چاق هم نیست در حال چرخش است، اما در پوستر «کلودیا کاردیناله» به نظر بسیار لاغرتر از عکس واقعیاش به نظر میرسد. این حرفها اما با اظهارنظر خود این بازیگر که اینک سنوسالش بالا رفته، رفعورجوع شد. و اما نکته دیگر در مورد مسائل امنیتی است. بعد از حملههای چند ماه اخیر در فرانسه و کشورهای همسایه مانند انگلیس و آلمان، مسئولان جشنواره در مورد امنیت بسیار نگران هستند، اما این ترسها باعث نابسامانی در جشنواره نشد. کن با همان شوروشوق همیشگی آغاز شد. البته برخلاف هر سال برای دسترسی به سالنها باید از هفتخان رستم رد شد. علاوه بر کیفگشتنها و بازرسی بدنی، همه باید از دستگاههای ردیابی همچون گیت فرودگاه رد شوند. این تدابیر اما در عملکرد جشنواره، به غیر از طولانیترشدن صفها تأثیر دیگری نداشته است.
«پدرو آلمادوار»، کارگردان مطرح اسپانیایی، پس از ششبار حضور در بخش رقابتی جشنواره فیلم کن، امسال در رأس هیئت داوران بخش اصلی این رویداد مهم سینمایی قرار گرفته و پا جاي پای بزرگانی همچون «لوکینو ویسکونتی»، «روبرتو روسلینی»، «مارتین اسکورسیزی»، «فرانسیس فورد کاپولا»، «برناردو برتولوچی»، «سیدنی پولاک»، «استیون اسپیلبرگ» و «دیوید لینچ» گذاشته است. افتتاحیه جشنواره امسال برای ما ایرانیان با هر سال فرق ویژهای داشت. این فرق هم به دلیل حضور اصغر فرهادی در مراسم افتتاحیه بود. فرهادی که همراه «لیلی رز دپ»، فرزند دختر هنرپیشه معروف هالیوود «جانی دپ» و «ونسا پرادی»، خواننده و بازیگر فرانسوی، روی صحنه آمده بود، به حاضران و سینمادوستان خوشامد گفت. فرهادی به زبان انگلیسی گفت: «به هفتادمین جشنواره فیلم کن خوش آمدید؛ جایی که فرهنگها با احترام متقابل با یکدیگر به زبان سینما گفتوگو میکنند. برای شما ۱۲ روز سرشار از شوروشوق گفتوگو و لحظات بهیادماندنی آرزو میکنم؛ ۱۲ روز برای کشف فیلمهایی که شما را به فکر درباره شرایط انسانی امروز وامیدارد. به هفتادمین جشنواره فیلم کن خوش آمدید». سال گذشته فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی توانست دو جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد (شهاب حسینی) را از این جشنواره معتبر کسب کند. ناگفته پیداست که بازگشایی کن با فرهادی برای ما ایرانیان دوباره افتخاری در عرصه جهانی است. سپس جشنواره درآرامش با نمایش دو فیلم رسما آغاز به کار کرد.
فیلم افتتاحیه با نام «اشباح اسماعیل»
d’Ismail Les fantômes فیلمی فرانسوی به کارگردانی «أرنو دپلشین» بود که از همان ابتدا خبرنگاران و منتقدان را ناامید کرد. داستان فیلم درباره فیلمسازی است که با بازگشت ناگهانی زن گمشده خود، زندگیاش دگرگون میشود. این فیلم که بازیگران بزرگ فرانسوی همچون متیو املریک
(Mathieu Amalric)، مـــاریـــون کـــوتـــیــار
(Marion (Cotillard و شــارلـــوت گـــنــزبــور
(Charlotte Gainsbourg) را دور هم جمع کرده بود، قطعهقطعه و ازهمگسیخته به نظر میرسید، هرچند نیمه اول فیلم روان پیش رفت، اما از نیمه دوم بهبعد بین فیلم کارگردان (همان اسماعیل) و داستان برادرش (که نمیدانیم آیا واقعا وجود داشته یا در تصور کارگردان است) و زندگی شخصی خودش و زنش و دیگر چیزها قطعهقطعه شده و تماشاگر سرگردان میشود و نمیداند کدام داستان را دنبال کند. ژانر فیلم هم از درام به کمدی و حتی تخیلی تغییر پیدا میکند و همینها تماشاگر را در میانه راه جا میگذارد.
اما فیلم اول بخش مسابقه از سوی فیلمساز صاحبنام کن، آندری زویاگینتسو (Andrey Zvyagintsev)، کارگردانی شده بود. داستان فیلم در مورد زندگی زن و شوهری است که در حال طلاق و هرکدام به فکر آینده شخصی خود هستند. این دو در فروریختگی زندگیشان، پسر نوجوان خود را فراموش میکنند و تنها ناپدیدشدن پسرشان فکر و نظر آنها را به او دوباره معطوف میکند. این فیلمساز توانای روسی، اینبار نیز با فیلم درخشان خود، نامش را بهعنوان یکی از شانسهای دریافت یکی از جوایز اصلی جشنواره سر زبانها انداخت و با استقبال خبرنگاران و منتقدان روبهرو شد. نکته قابلتوجه فیلم، جنبههای بصری از جمله نورپردازی و فضاسازی خلاقانه آن است که از سوی میکائیل کریشمن (Mikhaïl Krichman) فیلمبرداری شده و داستان غمگین فیلم را به بهترین شکل به تصویر کشیده است. در روز دوم جشنواره برای نخستینبار در ساعت ٨:٣٠ صبح شاهد صف طولانی برای دیدن فیلم بودیم. نمیدانم فیلم تد هینز (Todd Haynes) با نام واندرزتراک (Wonderstruck) باعثوبانی ازدحام اولصبحی شده بود یا تدابیر بهشدت امنیتی قبل از ورود به سالن! داستان فیلم در مورد دو بچه است که هردو به طور مخفیانه در آرزوی این هستند که زندگیشان متفاوت باشد. بن (Ben) در رؤیای دیدار با پدری است که هیچگاه ندیده. درحالیکه رز به دلیل ناشنواییاش تنها و ایزوله است و با شدت تمام عکسها و زندگی بازیگر مشهور جولین مور (Julienne Moore) را دنبال میکند. هنگامی که بن در وسایل مادرش نشانهای از وجود پدرش پیدا میکند و رز میفهمد که بازیگر موردعلاقهاش بهزودی روی صحنه میرود، هر دو به دنبال آرزوهایشان به نیویورک میروند. این فیلم از نظر نور و تصویر زیبا و خلاقانه بود. دو داستان فیلم که یکی در ١٩٢٧ و دیگری در ١٩٧٧ اتفاق میافتد. پابهپا؛ یکی با تصاویر سیاه و سفید و دیگری رنگی پیش میروند. بااینحال فیلم به شدت طولانی بود.
فیلم افتتاحیه بخش «نوعی نگاه» با نام «باربارا» به کارگردانی بازیگر و کارگردان معروف فرانسوی ماتیو املریک (Mathieu Amalric) درباره بازیگری است که میخواهد نقش باربارا، خواننده معروف فرانسوی را بازی کند و با صدا و نقش خود در حال کلنجاررفتن است. کارگردان فیلم هم همینطور. باربارا اما کمکم انگار هر دوی اینها را در خود میبلعد. این بار هم ماتیو املریک که خودش در فیلم نقش کارگردان فیلم را هم بازی میکند، خواسته با نگاهی شاعرانه و از طریق میزآن ابیم (mise en abyme) که به معنی نمایش تصویر در تصویر است، سراغ زندگی ابرخواننده فرانسوی «باربارا» برود و عشق و علاقه خود را به این خواننده صدا مخملی دهه ٧٠ و ٨٠ فرانسه نشان دهد. اما روز گذشته جمعه، روز سینمای ایران بود. فیلم «لِرد» به کارگردانی محمد رسولاف در بخش «نوعی نگاه» و فیلم «آنها» (They) به کارگردانی «آناهیتا قزوینزاده» به نمايش در آمدند که گزارش مفصل آن در روزهای آتی به چاپ خواهد رسید.
درحاشیه کن:
سینماگران ایرانی حاضر در کن، همزمان با مردم ایران روز گذشته – ٢٩ اردیبهشت - پای صندوقهای رأی رفتند و در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کردند. اصغر فرهادی، فاطمه معتمدآریا، كمال تبريزي، غلامرضا موسوی، مهدی کرمپور، سیفالله صمدیان، امير اسفندياري، پريسا بختآور، محمد حمیدی مقدم، حسن نجاریان، محمد رضا عباسیان، مجید جوزانی و محمد اطبایی از جمله سینماگران ایرانی رأيدهنده بودند.
نایبرئیس و برنامهریز جشنواره بینالمللی فیلم «بوسان» در جریان برگزاری جشنواره در فرانسه درگذشت. «کیم جی سوک» درحالیکه برای حضور در جشنواره کن ٢٠١٧ به فرانسه سفر کرده بود در ٥٧ سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت. «کیم جی سوک» یکی از بنیانگذاران جشنواره فیلم بوسان در سال ١٩٩٦ بود و او چندی پیش بهعنوان یکی از میهمانان خارجی سیوپنجمین جشنواره جهانی فجر به ایران سفر کرده بود.
قرار است در روزهای آینده مراسم یابود «علی معلم» در جشنواره کن برپا شود. امید معلم، فرزند علی معلم با حضور در این جشنواره، عهدهدار این مراسم خواهد بود.
میری رگو، وزیر فرهنگ و ورزش رژیم صهیونیستی با پوشیدن لباسی که منقش به تصویر بخش قدیمی شهر قدس بود، حواشی ایجاد کرد. این اقدام موجی از خشم را در بین کاربران عرب شبکههای اجتماعی به راه انداخت.
گفتنی است، هفتادمین جشنواره بینالمللی فیلم کن از ٢٨ اردیبهشت تا هفتم خرداد (١٧ تا ٢٨ می) در شهر ساحلی «کن» درحال برگزاری است.
به فروش فیلمها کمک میکنم
چقدر تا به حال به نقش مهم و تعیینکننده آهنگساز در موفقیت یک فیلم و ارتباط تماشاگران با آن فکر کردهاید؟ آهنگسازها چقدر میتوانند در رونق گیشه سینما سهم داشته باشند؟ امیر توسلی که آثاری چون مختارنامه، انقلاب زیبا، شمسالعماره، شهرزاد، یک عاشقانه ساده، کلاغ پر و چارچنگولی را در کارنامه دارد، یکی از آهنگسازان خلاقی است که میزان اهمیت و نقش تعیینکننده موسیقی فیلم را در جلبنظر مخاطب به اثر و موفقیت مالی آن نشان میدهد.
او که این روزها به عنوان آهنگساز، دو فیلم پرفروش «نهنگ عنبر 2: سلکشن رویا» و «گشت 22» را در اکران دارد، در گفتوگو با جامجم از موسیقی، سینما و آهنگسازی فیلم میگوید، ضمنا امروز تولد زبیگنیف پرایزنر، آهنگساز برجسته فیلمهای کریشتف کیشلوفسکی، کارگردان بزرگ و فقید لهستانی از جمله (آبی، سفید، قرمز) هم است که خود بهانه خوب دیگری است برای حرف زدن از موسیقی فیلم.
در ساخت موسیقی فیلمهای نهنگ عنبر 2 و گشت 2، چه چیزی برایتان اهمیت داشت؟ به عبارتی استراتژی شما در آهنگسازی برای این دو فیلم چه بود؟
اساسا استراتژی من در همه کارهایم این است که موسیقی در خدمت فیلم باشد، نه بیرون بزند و نه کمرنگ باشد. موسیقی باید به فیلم کمک کند. بعضی وقتها ممکن است من خودم را قربانی کنم، اما صلاح فیلم این است موسیقی آن طور که باید خودش را نشان ندهد. کار موسیقی فیلم هم همین است که در خدمت فیلم باشد. موسیقی دو فیلم نهنگ عنبر 2 و گشت 2 هم از این استراتژی تبعیت کرد. نکته دیگری که برایم اهمیت دارد این است که اگر چیزی از موسیقی شنیده میشود، در ذهن بماند. باز هم در هر دوی این فیلمها، این موضوع را لحاظ کردم.
این نکته دوم با آن بخش اول منافات ندارد؟ یعنی اگر موسیقی آنقدر برجسته و ویژه باشد که در ذهن بماند، احتمالا به این علت نیست که از فیلم بیرون زده و فراتر از آن است؟
نه، در هر فیلمی نقطهای است که موسیقی باید به شکل مشخص خودش را نشان دهد. لحظهای که خودش را نشان میدهد، باید در ذهن بماند.
دارید از یک موتیف و تم صحبت میکنید.
بله، معتقدم بخصوص در فیلمهای «نهنگ عنبر 2 »و «گشت 2»، موسیقی نباید تماتیک باشد. اما در فیلمهایی که لازم است اینگونه باشد، عملکرد موسیقی فیلم براساس آن تمی است که برای فیلم در نظر میگیرم و رفتار موسیقاییام را روی همان تنظیم میکنم. هر حسی را بخواهم منتقل کنم، براساس همان تم خواهد بود. این که گفتم موسیقی از فیلم بیرون نزند، به این معنی نیست که آهنگساز اصلا کاری نکند. موسیقی ساکن اصلا موضوعی دیگر است و در این قالبها حداقل در این دو فیلم نیست. درکل استراتژی من این است که موسیقی خیلی از فیلم بیرون نزند، مگر جایی که قرار است موسیقی حرف اول را بزند.
خودتان در ساخت موسیقی فیلم دنبال امضا هستید؟ یعنی میتوان بدون دانستن نام شما، با شنیدن چند موسیقی فیلم، پی برد که آهنگساز این کارها امیر توسلی است؟
راستش هم دنبالش هستم و هم نیستم. میتوانم مدعی باشم من تنها آهنگسازی هستم که در همه ژانرها کار کردهام؛ از ژانر تاریخی تا کمدی. برای همین نمیتوانم بگویم که امضای من کارهای تاریخی است یا کارهای کمدی. چون هر آهنگسازی بیشتر با گونهای از کار شناخته میشود. تا الان سعی کردهام اسیر ژانر نباشم. شاید نشود خیلی امضای مشخصی در کار من پیدا کرد؛ اما به هر حال هر موزیسینی در همه کارهایش یک حال و هوایی دارد و اگر بهطور تخصصی کارهای او را دنبال کرد، شاید بتوان تشخیص داد که اینها کار یک نفر است. اما آن شکلی که شما میگویید، دنبال امضا نیستم، بیشتر دنبال این هستم کاری را انجام دهم که خوب باشد.
در کارنامهتان کلی کار پرفروش در آن وجود دارد. فکر کنم بتوانیم به شما لقب آهنگساز فیلمهای پرفروش را بدهیم؛ نمونهاش همین دو فیلم پرفروش و رکوردشکن گشت2 و نهنگ عنبر 2: سلکشن رویا. سال قبل هم دو فیلم پرفروش من سالوادور نیستم و 50 کیلو آلبالو را در اکران داشتید.
قبلش را هم ببینید همینطور بود. اخراجیها، رسوایی 2 و معراجیها. به سالهای قبلتر هم بروید، به فیلمهایی مثل کافه ستاره، مکس و دایره زنگی میرسید که همه آنها پرفروش بودند.
دلیل وجود این همه فیلمهای پرفروش در کارنامه شما چیست؟
باز هم این استراتژی من است و بین فیلمهایی که سراغم میآیند، کارهایی را انتخاب میکنم که برای مردم و با تکیه بر مولفههای فروش ساخته شده باشد. اساسا اینطوری فکر کنم در سینمای ما و بویژه بهخاطر شرایطی که وجود دارد، فیلم باید بفروشد. سینما یک صنعت است و اول از همه باید اقتصاد آن بچرخد، برای همین هر کاری بتوانم میکنم تا به فیلم کمک کنم که بیشتر بفروشد.
علاوه بر دو فیلمی که الان در اکران دارید، تولد زبیگنیف پرایزنر، یکی از بزرگترین آهنگسازان فیلم در تاریخ سینمای جهان، هم یکی از دلایل و بهانههای دیگری بود که سراغ شما آمدم. کارهای او را دوست دارید؟
در نوجوانی که تازه موسیقی را شروع کرده بودم، یکی از الگوهایم همین آقای پرایزنر بود.
چه میشود که یک آهنگساز فیلم، به چنین تعامل، همفکری و هماهنگی با یک فیلمساز میرسد که حضور و اثرش به یکی از مشخصههای بارز سینمایی آن کارگردان تبدیل میشود؟ مثل همین همکاری پرایزنر با کیشلوفسکی، مثل همکاری برنارد هرمن با آلفرد هیچکاک، مثل همکاری گوستاوو سانتائولایا با آلخاندرو گونزالس ایناریتو یا النی کاریندرو با تئو آنجلوپولوس.
یا جان ویلیامز با استیون اسپیلبرگ یا آقای هانس زیمر با کریستوفر نولان. اولین دلیل مهمش این است که دنیا و نگاهشان به موضوع یکی است. آنها دو آدم هستند، اما تقریبا یکجور فکر میکنند و به همدیگر کمک میکنند. این مهمترین چیز است که زبان هم را خوب بفهمند و احساسات همدیگر را درک کنند و بدانند که قرار است چه بگویند. یکی از اشکالات که بین کارگردانها و آهنگسازها بهوجود میآید این است که نمیدانند قرار است چه بگویند. یعنی کارگردان یک چیز دیگر میخواهد بگوید و آهنگساز چیز دیگری درنتیجه همسو نمیشوند. اما وقتی میدانند میخواهند چه بگویند و هدف مشترک دارند، نتیجه همکاریها خوب میشود، مثل همکاری آقای پرایزنر با آقای کیشلوفسکی.
شما هم احتمالا با کارگردانهایی که موسیقی نمیدانستند یا بدتر مدعی دانستن موسیقی بودند، کار کردید و احیانا خواسته اند شما را به مسیری که دوست ندارید، ببرند. چطور با این قضیه کنار آمدید؟
خب این اتفاق میافتد، معمولا سعی میکنم چانه بزنم. همانطور که گفتم من به صلاح فیلم فکر میکنم. بارها به فیلمسازان گفتهام به من اطمینان کنید که نتیجهاش را هم دیدهاند. البته یک چیزی در ذهن کارگردان درباره موسیقی فیلم است و دنبال آن میگردد، اما موسیقی یک تخصص است و کارگردانها اغلب این تخصص را ندارند، همانطور که ممکن و طبیعی است یک آهنگساز، تخصص کارگردانی را نداشته باشد. اما دنیای طرفین باید یکی باشد، یعنی کارگردان باید بداند چه میخواهد. آیا قطعهای را که میشنود، آن حسی را که میخواهد برایش ایجاد میکند یا نه. این مهمتر است و بیشتر موضوع به نظرم غریزی است و احساسات آنها باید مشترک باشد. خیلی وقتها اتفاق افتاده که من با کارگردانی اختلاف نظر داشتم، اما در نهایت به یک تعاملی رسیدیم.
الان قاعده این است که آهنگساز بعد از تدوین، به فیلم اضافه میشود. به نظرتان این روش درست است؟
معمولا اینطوری است، اما بعضی از کارگردانها که بهطور مشخص با آنها بیشتر کار کردهام، مثل آقای سامان مقدم، معمولا از اول کار مرا صدا میکنند و حتی گاهی روی فیلمنامه تم میگذارم. حتی بعضی وقتها سر صحنه هم موسیقیای که بهصورت الگو ساخته شده برای بازیگرها پخش میشود تا ببینیم احساسش چگونه عمل میکند.
بعضی کارگردانها بویژه در سینمای مدرن، میانهای با موسیقی متن ندارند و فقط از موسیقی صحنه استفاده میکنند یا دست بالا از موسیقی فقط در تیتراژ فیلم بهره میبرند. نظر و تحلیلتان در این زمینه چیست؟
همه چیز از سناریو میآید. بهنظرم یک چیزی الان مد شده و برخی کارگردانها که میخواهند خودشان را در یک قالب سینمایی به اصطلاح روشنفکری قرار دهند، این مساله را در سناریو در نظر نمیگیرند. در نتیجه شما احساس میکنید این فیلم موسیقی میخواهد، اما در آن از موسیقی استفاده نشده. بعضی وقتها هم اینطوری نیست، مثل آقای فرهادی که فیلم دایره زنگی را در خدمت ایشان و خانم بختآور بودم. گاهی فیلم که ساخته میشود، تازه در مرحله مونتاژ به این مساله فکر میکنند که موسیقی نگذاریم تا در یک قالبی قرار بگیرد، این به فیلم لطمه میزند. فکر میکنم اگر از ابتدا فیلمسازی با این دید جلو برود و احساس کند فیلمش بهدلیل ساختاری که دارد موسیقی نمیخواهد اشکالی ندارد، اما وقتی تحمیلی میشود، صرفا یک مد سینمایی است.
آهنگسازهای محبوب سینمای جهان
در سینمای جهان، چند آهنگساز هستند که شکل دیگری برایم دارند؛ مثلا آقای هانس زیمر (آهنگساز سرشناس و سازنده موسیقی فیلمهایی چون گلادیاتور، شیرشاه و شوالیه تاریکی) که مسترکلاسی هم با ایشان گذراندهام و آهنگساز موردعلاقه ام است. جان پاول (آهنگساز فیلمهایی چون من سام هستم و حرفه ایتالیایی) را دوست دارم. جاهایی هم آقای جیمز هورنر (آهنگساز فقید فیلمهایی چون تاتیانیک و آواتار) را دوست دارم.
ناامیدی از دومین نهنگ
اکران «نهنگ عنبر» در سال 94 یک غافلگیری تمام عیار بود. فیلم سامان مقدم با دستاویز قراردادن برهه ای خاص از تاریخ معاصر کشورمان، هم نقدی به گذشته داشت و هم خاطرات دهه شصت را زنده کرد. به گزارش تبیان، تیپ ظاهری شخصیت ها، روابط آدم ها، جنس دغدغه ها و به کل زندگی جاری در فیلم، آینه ای از سال های دهه شصت بود که مقدم با فضا سازی کم نقص، پیش چشم مخاطب قرارداد. او با این تمهید، کاستی های فیلمنامه را پوشاند و کمتر کسی دنبال روابط علت و معلولی می گشت. برای بیننده، سفر به سال های دور و خاطره بازی مهم بود و البته در این رهگذر قصه ای جذاب می دید و موقعیت های خنده دار.
به گزارش
بولتن نیوز، «نهنگ عنبر» فیلم ایده است؛ نویسندگان (مانی باغبانی و مونا زاهد) داستانی درباره یک آدم (رضا عطاران) در دهه شصت طراحی کردند و راوی سرگذشتش شدند. سرگذشتی که برای بیشتر آدم های این دوره مشترک است و هر کسی می تواند گوشه ای از زندگی خود را در آن ببیند. در این ماکت، حتی اگر قصه لنگ بزند، فضا سازی و کارگردانی به کمک فیلم می آید. البته در بخش مربوط به دهه شصت، قصه به اندازه کافی مواد اولیه برای سرگرمی مخاطب داشت و خرده داستان ها به شکل جذاب کنار هم چیده شده بود.
نهنگ عنبر؛ سلکشن رویا
سامان مقدم پس از موفقیت «نهنگ عنبر» تصمیم گرفت دنباله آن را بسازد که با عنوان «نهنگ عنبر؛ سلکشن رویا» از چهارشنبه هفته پیش اکران عمومی شده است. اما فیلم نه تنها از قبلی فراتر نمی رود که عقب تر ایستاده است. مهم ترین دلیل واپس گرایی فیلم را باید در نداشتن ایده های تازه دانست. مقدم با حذف فیلمنامه نویسان، خودش قلم به دست گرفته و متن «نهنگ عنبر 2» را نوشته است: داستانی یک خطی از بازگشت رویا (مهناز افشار) برای ازدواج با ارژنگ (رضا عطاران) آن هم پس از چند ازدواج در آمریکا و خون دل خوردن ارژنگ. در مسیر رفتن به محل برپایی عروسی در یکی از شهر های شمالی، خاطرات مرور می شود. طبعاً در این خاطره گویی، داستان مربوط به گذشته، سیر روایی منسجمی ندارد و هر بار گوشه ای از یک اتفاق روایت می شود. ضربه اصلی را «نهنگ عنبر 2» از همین نقطه می خورد چرا که در بازنمایی دهه شصت حرف تازه ای نسبت به قسمت یک ندارد و در اولین فلاش بک، همه داشته هایش لو می رود. نویسندگان و کارگردان هر شوخی که با دهه شصت می توان کرد را در «نهنگ عنبر 1» خرج کرده بودند و حالا دست مقدم از مطایبه های تازه، خالی است. مگر شوخی با کمیته و ویدئو و تنگنا های دیگر سال های دهه شصت تا کجا کشش دارد؟ به لطف گسترش شبکه های اجتماعی بار ها و بار ها این دهه سوژه شده و البته استندآپ کمدین ها و در رأس شان امیرمهدی ژوله هزاران مرتبه دستمالی اش کرده اند. برگ برنده «نهنگ عنبر 2» می توانست قصه باشد که مقدم به آن توجهی نکرده و ضربه ای مهلک از این بابت به فیلمش وارد شده است.
کارگردان در قسمت دوم، طبقه اجتماعی ارژنگ را تغییر داده است؛ او که در «نهنگ عنبر 1» حتی سیگارش را از بقیه می گرفت حالا پیتزای دیگران را حساب می کند، گیتار می زند، ویدئو دارد و دیگر ارژنگ صنوبر آس وپاس نیست. اتفاقاً یکی از فاکتور های جذابیت او در «نهنگ عنبر 1» تنگدستی بود و البته برای قاطبه مخاطبان همراهی برانگیز. تغییر طبقه اجتماعی، ارژنگ را از تعریف اصلی اش در ذهن مخاطب دور کرده است.
دوئل عشقی ارژنگ با فرهاد (حسام نواب صفوی) پایه اصلی قصه است اما خلق موقعیت های مثلاً خنده دار، یکی دو بار جواب می دهد و بعد از آن به تکرار می افتد و رفتار ها قابل پیش بینی می شود.
«نهنگ عنبر 2» فیلمنامه ندارد تا مخاطب را سرگرم کند و شوخی های دهه شصتی اش بکر نیست. مخاطب با اتکا به «نهنگ عنبر 1» به سالن می رود که کمی بخندد و روحیه ای تازه کند اما فیلم چیزی برای عرضه ندارد. کارگردان چه در فصل های امروزی و چه در بخش های مربوط به دهه شصت، از روایت یک قصه سرراست سرگرم کننده عاجز است و تلاشش برای خلق موقعیت های کمدی به بار نمی نشیند. در این دایره تلاش رضا عطاران، مهناز افشار، حسام نواب صفوی و ویشکا آسایش کارکرد ندارد و قیافه های دهه شصتی شان به زودی تکراری می شود.
این چه حکایتی است که دنباله غالب فیلم های پرمخاطب سینمای ایران ضعیف و ناامیدکننده است؟ از «اخراجی ها 2» تا «نهنگ عنبر؛ سلکشن رویا» .
وودی آلن؛ نابغه ی طناز ولی دیوانه! + تصاویر
بعضی ها می گویند زندگی را جزییات می سازد؛ اگر می خواهید وودی الن را با جزییات بشناسید و بدانید این دیوانه کوتاه قد چطور زندگی می کند، این مطلب می تواند به شما کمک کند.
«بارها و بارها گفتم به جای این که در ذهن و قلب هوادارانم زنده باشم، ترجیح می دهم در آپارتمان خودم زندگی کنم.»
این جمله جز از وودی آلن از چه کس دیگری می تواند باشد؟ مردی که 80 سالگی هنوز هم طنزپرداز درجه یکی است و طنزهایش بوی کهنگی نمی دهد. همه این ها را اگر کنار عادتهای عیجب و غریب او در این سن و سال بگذاریم، این که هنوز هم هر جایی از نیویورک سر و کله اش پیدا می شود، همچنان فیلم های خوب می سازد، به تازگی یک سریال کم نظیر ساخته و همچنان در جمع کلارینت می زند و بلیت لاتاری می خرد و... به شخصیتی متفاوت می رسیم که حرف زدن در موردش یکی از سخت ترین کارهای دنیاست، حتی اگر با بزرگ ترین و بهترین ذره بین های دنیا زندگی اش را زیر نظر بگیریم و بخواهیم از آن سر دربیاوریم. 22 نکته ای که در ادامه می آید تنها گوشه ای از زندگی هیجان انگیز و متفاوت این نابغه است که قطعا توجه علاقه مندانش را جلب می کند.
1. وودی آلن اول دسامبر سال 1935 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد و با نام آلن استوارت کوینگزبرگ بزرگ شد و به مدرسه رفت. او در 17 سالگی آن قدر خوب می نوشت که درآمدش از پدرش که انواع و اقسام شغل های عجیب و غریب از فروشندگی گرفته تا رانندگی و قلم زنی و متصدی بار را امتحان کرده بود و همین طور از مادر کتابدارش هم بیشتر شد و در همان سال به صورت رسمی نامش را به هی وود آلن تغییر داد. جالب تر این که او خیلی از مطالبش را در حالی که سوار مترو بود و به سمت مدرسه می رفت، می نوشت.
یکی از جوک هایی که او در این دوره از زندگی اش نوشت و خیلی زود هم در روزنامه ها چاپ شد چیزی شبیه این بود: «سالوس آدمیه که درباره آتئیسم کتاب می نویسه و بعد دعا می کنه که کتابش پرفروش بشه.» یکی از دلایلی که وودی آلن اسمش را عوض کرد، این بود که نمی خواست همکلاسی هایش اسم او را زیر مطالب طنزی که در روزنامه ها و مجلات چاپ می کرد، ببینند. او آن موقع حدودا روزی 50 مطلب طنز می نوشت.
2. در حال حاضر وودی آلن هفته ای 100 دلار خرج بلیت های لاتاری می کند! چرا برنده چهار جایزه آکادمی و کارگردان پرکار هالیوودی با بیش از 50 فیلم سالی 5200 دلار خرج می کند تا بلیت لاتاری بخرد؟ به نظر می رسد که خود وودی هم علتش را نمی داند: «با همسرم هم در مورد این مسئله حرف زدم. ما همچنان می خواهیم در همین خانه ای که هستیم زندگی کنیم. من سر کار می روم. قایق تفریحی نمی خواهم.
هواپیما هم نمی خواهم.» پس ماجرا چیست؟ انگار خودش هم گیج شده است: «شانس بزرگ تر از نجوم است. اگر یک دست کارت را اتفاقی بکشید، شانستان برای این که همه را دنبال هم ردیف کنید و حدس بزنید هر کارت دقیقا کدام است، بیشتر است. من هیچ وقت بیشتر از دوتا کارت نداشتم و فکر کنم اگر به پنج تا کارت برسم ولی فقط به خاطر یک کارت برنده نشوم، احتمالا به خودم شلیک می کنم.
وودی آلن عاشق صحنه پایانی بی نظیر مرد سوم است ولی هنوز نواختن کلارینت را به زیتر (نوعی ابزار موسیقی شبیه سنتور و قانون که شامل تعداد بسیار زیادی سیم روی یک بند بسیار نازک مسطح است) ترجیح می دهد و هنوز هم هر دوشنبه کلارینت دیکس لندش را در کافه کارلیل می نوازد، اگرچه برای شما 165 دلار آب می خورد اگر بخواهید او را موقع ساز زدن ببینید. به عبارت دیگر باید برنده لاتاری بشوید تا بتوانید بلیت بخرید و وودی را موقع ساز زدن برای تامین هزینه های عادت 100 دلاری هفتگی اش تماشا کنید!
3. شاید برایتان جالب باشد بدانید که چرا وودی آلن خودش را هنرمند و روشنفکر می داند. او چند سال پیش در گفت و گویی با پاریس ریویو گفته بود: «دو راز بزرگ درباره من این است که من روشنفکرم، چون عینک می زنم و هنرمندم چون فیلم هایم نمی فروشد.»
4. وودی آلن در 32 تا از فیلم هایی که خودش کارگردانی کرده ظاهر شده اما هرگز هیچ کدام را بعد از اکران ندیده است. او حتی تا امروز سریالی هم در ژانر سریالی که خودش برای آمازون ساخته، ندیده است. فقط شاید شب ها 20 دقیقه تلویزیون تماشا کند و بعد هم خوابش ببرد! برخلاف انتظار هیچ وقت بیننده سریال ها یا فیلم های کمدی نیست. او یا اخبار می بیند یا بیسبال که به قول خودش: «همیشه برایم از هر نمایش دیگری جالب تر است.»
5. فکر می کنید وودی آلن هشتاد ساله حاضر است برای چه چیزی یا چه کسی بمیرد؟ فقط خانواده اش. او در گفت و گوی اخیرش به گاردین گفته است: اگر 15 سال پیرتر بودم، احساس نمی کردم باید در جنگ خدمت کنم. نمی توانم خودم را در یک سنگر در شبی بارانی در حال نبرد در ساحل ژاپن تصور کنم. فکر نکنم خیلی خوب دوام بیاورم. وقتی تهویه هوا خوب کار نمی کند اعصابم خرد می شود.»
6. مکس شولمن (نویسنده و طنزپرداز امریکایی که به خاطر برنامه های تلویزیونی و خلق شخصیت دابی گیلیس در یکسری داستان کوتاه و همچنین رمان های پرفروشش به شهرت رسید) اولین نویسنده ای است که توانسته وودی را بخنداند. آن موقع وودی پانزده ساله بوده و داربی، زرافه مکس شولمن به نظرش خیلی بامزه می رسیده است. پس از آن هم تحت تاثیر رابرت بنچلی (هنرپیشه و نویسنده امریکایی که بین سال های 1928 تا 1945 میلادی فعالیت می کرد و در فیلم «خبرنگار خارجی» هیچکاک نیز بازی کرد) و اس. جی پرلمان قرار گرفت و همیشه از پرلمان به عنوان طنازترین آدم زندگی اش اسم برده است.
7. شاید بشود اسمش را آرزو گذاشت ولی وودی دلش می خواهد با اوسین بولت مسابقه بدهد اما شاید هیچ وقت به آرزویش نرسد، نه به خاطر مسئله سن و سال و... بلکه به این خاطر که مطمئن نیست چقدر کارش خوب است! «همیشه دونده خوبی بودم اما ممکن است در حالی که من هنوز دارم می دوم، بولت مشغول مصاحبه های بعد از مسابقه اش باشد.»
8. اگر فکر می کنید که وودی آلن نوشته هایش را در یک دفتر کار شیک و روی گران ترین کاغذها می نویسد، سخت در مورد شخصیتش دچار سوءتفاهم هستید. او فکرهای عجیب و غریب و شاید حتی درهم و برهم توی ذهنش را روی هر کاغذی که کمی فضای خالی داشته باشد می نویسد و برایش فرقی نمی کند که آن تکه کاغذ یک صفحه از دفترچه حقوقی است یا سربرگ هتل یا حتی قوطی کبریت.
او برای نوشتن به جای خاصی هم نیاز ندارد و بسیاری از درخشنده ترین متن هایش را در هتل، توی خانه، در جمع دوستان و حتی در مترو نوشته است. او همه این کاغذها را در یک کشور نگه می دارد و وقتی یکی از فیلم هایش به پایان می رسد، آماده است که کار بعدی را شروع کند. این فرایند ممکن است ظرف فقط 24 ساعت اتفاق بیفتد. وودی سراغ کشوی معروفش می رود که ببیند کدام ایده او را به هیجان می آورد تا فیلم بعدی اش را کلید بزند.
9. وودی طرفدار پر و پا قرص اینگمار برگمان است و هنوز هم با دیانا کیتون که در فیلم «آنی هال» جلوی دوربینش رفت و به خاطر ایفای آن نقش موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش زن شد، دوست است. ظاهرا وودی آلن از ابتدا این نقش را برای دیانا نوشته بود. او در مصاحبه ای با پاریس ریویو گفته بود که در زمینه فیلم سازی بیشترین تاثیر را از برگمن و برادران مارکس گرفته اما پشیمان نیست که چیزهایی هم از استریندبرگ، چخوف، پرلمن، جیمی کانن، فلینی و نویسندگانی مثل باب هوپ دزدیده است.
10. وودی همیشه به تماشای مسابقات ورزشی علاقه داشته و بازیکن خوبی هم بوده است. حتی در ایام مدرسه وودی اولین نفری بوده که برای حضور در تیم انتخاب می شده است. خودش می گوید: «هر ورزشی را تماشا می کنم. می توانم ورزش چوب بری هم تماشا کنم که دو نفر در آن در یک رقابت درخت قطع می کنند!»
در 80 سالگی یکی از ناراحت کننده ترین چیزهای زندگی برای او این است که مثل روزهای جوانی نمی تواند وارد زمین بیسبال شود و بازی کند. البته هنوز هم روزش را با دویدن روی تردمیل شروع می کند.
11. اجازه ندهید که اظهار فضل های بیشمار وودی آلن در فیلم هایش شما را فریب دهد. دوران تحصیل او یک فاجعه تمام عیار بوده و وودی هیچ وقت نتوانسته از کالج فارغ التحصیل شود. در دوران مدرسه، مادرش بارها و بارها به مدرسه آمد تا درباره رفتار وحشتناک پسرش که توی مدرسه جیغ و داد راه می انداخت و کلاس را با مزه پراکنی هایش به هم می ریخت و روی تخت مطالب طنز را محتوای جنسی می نوشت، توضیح بدهد.
این اوضاع با رفتنش به کالج هم بهتر نشد. او که نتوانسته بود در کلاس فیلم سازی نمره لازم را کسب کند از کالج اخراج شد و بعد به سیتی کالج نیویورک رفت ولی از آن جا هم بیرون انداخته شد. وودی درباره این دوره از زندگی اش می گوید: «وقتی با دخترها بیرون می رفتم متوجه شدم که تنها چیزی که می توانم درباره اش صحبت کنم سوپرمن است. دخترهایی که با آن ها رفت و آمد می کردم درباره رمان، فلسفه، فرهنگ، موسیقی و تئاتر حرف می زدند پس به خاطر این که آن ها را در زندگی ام نگه دارم شروع به آموزش دادن خودم کردم، برای بقای اجتماعی ام.»
12. وودی آلن می گوید هرگز نه ایمیلی دریافت کرده و نه ایمیلی نوشته است. او هنوز با همان ماشین تایپی می نویسد که در نوجوانی آن را به قیمت 40 دلار خریده بود. او در حال حاضر به جای جوک های دوره جوانی اش، فیلمنامه می نویسد بنابراین به «کپی» و «پیست» نیاز دارد ولی این چالش را با یک روش قدیمی مدرسه ای حل کرده است. او تکه کاغذهایی را که رویشان تایپ کرده برش می زند و آن ها را به ترتیبی که نیاز دارد به هم می چسباند.
او در یکی از مصاحبه هایش درباره لحظاتی که به یک ایده جدید برای فیلم سازی می رسد، این طور گفته است: «احتمالا بقیه نویسنده ها ایده های خوبی را که من برای کارکردن انتخاب می کنم، کنار می گذارند. وقتی توی خیابان قدم می زنم و یک ایده به ذهنم می رسد، سریع آن را یادداشت می کنم. همیشه می خواهم از آن چیزی بسازم. من هرگز دچار بن بست ذهنی نشده ام. دارم از محدودیت توانایی هایم حرف می زنم. من پنج تا ایده دارم و برای انجام دادن همه شان جان می دهم.
هفته ها یا ماه ها در تقلا هستم که کدامشان را انتخاب کنم. بعضی وقت ها آرزو می کنم ای کاش کس دیگری بود که این انتخاب را برایم انجام می داد. اگر کسی می گفت روی ایده شماره سه کار کن، خوب می شد. ولی من هرگز دچار بن بست ذهنی نشده ام.
مردم همیشه از من می پرسند که دیگر بامزه نیستی؟ این فکر هیچ وقت به سرم نزده. فکری عجیب و غیرواقعی است. چون من و طنز از هم جدا نیستیم. ما یکی هستیم. بهترین زمان برای من وقتی است که ارتباطم با یک پروژه قطع می شود و دارم درباره پروژه جدیدم تصمیم می گیرم.»
13. وودی با وجود این که تا امروز کامپیوتر شخصی نداشته و هیچ وقت از آن استفاده نکرده، اما یک دستگاه آیفون دارد که برای حرف زدن با دخترهایش یا گوش دادن به موسیقی جاز از آن استفاده می کند و تا وقتی به مسافرت می رود هم بتواند نواختن کلارینت را تمرین کند. با این حال هیچ وقت از آیفون برای ضبط ایده هایش استفاده نکرده است.
14. وودی آلن در سال 1986 کمدی- دارم «هانا و خواهرانش» را ساخت که به شدت با استقبال رو به رو شد و 40 میلیون دلار فروش کرد اما یک سال بعد با ساخت و اکران «سپتامبر» شکست تجاری بزرگی را تجربه کرد. این فیلم فقط 486 دلار فروش کرد.
15. عشق بزرگ وودی آلن در دنیای موسیقی وودی هرمن، نوازنده کلارینت و ساکسوفون (آلتو و سوپرانو) است که وودی نام هنری اش را نیز از او الهام گرفت. او همچنین یکی از طرفداران دوآتشه آلفردو زیتاروسا، خواننده، ترانه نویس، نویسنده، آهنگساز و روزنامه نگاری اروگوئه ای است.
16. «رز ارغوانی»، «خاطرات استارداست»، «همشهری کین»، «دزد دوچرخه»، «توهم بزرگ» و «مهر هفتم» فیلم های مورد علاقه وودی آلن هستند.
17. پرخرج ترین فیلمی که وودی آلن تا امروز ساخته، فیلم جنایی کمدی «نفرین عقرب یشمی» است که 33 میلیون دلار خرج روی دست تهیه کننده گذاشت اما آمار فروش جهانی آن تنها 18.9 میلیون دلار بود.
18. وودی آلن حدود سی و هفت سال، هفته ای سه بار نزد روانکاو می رفت تا وقتی که همسر فعلی اش را ملاقات کرد و بعد از آن دیگر گذرش به دفتر روانکاو نیفتاد!
19. وودی آلن علاقه عجیب و غریب و غیرمنطقی به نیویورک دارد و البته عشق قدیمی اش هم شهر ونیز است. او حتی حاضر شد برای تعمیر و بازسازی سالن تئاتر قدیمی این شهر به نام La Fenice که در آتش سوخته بود، پول جمع کند.
20. وودی آلن در انیمیشن «مورچه ای به نام زی» در نقش یک مورچه نوروتیک به نام K-4195 حرف زد. این انیمیشن در سال 1998 در امریکا ساخته شد.
21. وودی آلن تاکنون 23 بار برای دریافت جایزه اسکار نامزد شده و چهار بار توانسته جایزه آکادمی را برای بهترین کارگردانی در فیلم «آنی هال»، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی برای «آنی هال»، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی برای «هانا و خواهرانش» و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را برای «نیمه شب در پاریس» از آن خود کند. او همچنین رکورددار بیشترین نامزدی برای جایزه آکادمی اسکار در زمینه نوشتن فیلمنامه است.
22. وودی آلن در یکی از تازه ترین گفت و گوهایش با گاردین گفته است به این ایده نیچه ای که می گوید چیزی که تو را نمی کشد قوی ترت می کند، باور ندارد و تب و تاب ها و پیکان های زندگی او را قدرتمندتر نکرده اند. حتی فکر می کند ضعیف تر هم شده است چون چیزهایی هست که الان نمی تواند تحملشان کند اما در جوانی می توانست.
هنرنمایی Arnold Schwarzenegger در سینمایی Why We’re Killing Gunther در نقش Hitman
مطمئنا طرفداران Arnold Schwarzenegger مشتاق به دیدن او در سینمایی کمدی Why We’re Killing Gunther که به کارگردانی Taran Killamm در حال ساخت می باشد،هستند. در این پروژه Arnold Schwarzenegger نقش یک قاتل را ایفا می کند!
بعد از اینکه در ماه مه سال گذشته خبر ساخت فیلم پخش شد Killam به دنبال نقشی مخالف نقش Arnold Schwarzenegger بود همچنین در این خصوص از افرادی همچون زن Killam و ستاره فیلم How I Met Your Mother یعنی برای هنرنمایی در این فیلم نام برده شد. داستان فیلم در مورد گروهی خشن از آدمکش هاست که مامور به کشتن یک قاتل حرفه ای شده اند.
نویسنده و کارگردان این فیلم کمدی یعنی Taran Killam اولین تجربه کارگردانی خود را پشت سر میگذارد که با هنرنمایی Arnold Schwarzenegger همراه شده است. نام و نقش Hitman به عنوان نامی شناخته شده جایگاه خاطی در فیلم ها یافته که Schwarzenegger اعتقاد دارد از عهده این نقش برمی آید.
تصویر زیر اولین تصویر رسمی منتشر شده از این فیلم است.
دو بازیگر سینما و تلویزیون ازدواج کردند+ عکس
نرگس محمدی هنرمند جوان کشورمان که با سریال ستایش در تلویزیون شناخته شد با علی اوجی بازیگر و تهیه کننده موسیقی کشور ازدواج کرد.
نرگس محمدی که با سریال ستایش در تلویزیون به محبوبیت رسید، در نهم فروردین 1364 در تهران به دنیا آمد و در کلاس های بازیگری شرکت کرد و از آنجاعروسی برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شد،نرگس محمدی پس از بازی در این فیلم حدود یک سال در تئاتر به فعالیت خود ادامه داد که در همین مدت موفق شد جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کند.
علی اوجی بازیگرنقش وکیل سریال در حاشیه پیش از این نیز در سریال شوخی کردم و پژمان به ایفای نقش پرداخته بود. علی اوجی سالها به عنوان یکی تهیه کننده های موسیقی شناخته شده بود .
تصاویری که پرویز پرستویی از رئیسجمهور آینده خواست، فراموششان نکند
پرویز پرستویی با انتشار دو تصویر از کهنسالانی که به سختی خود را پای صندوق رأی رسانده بودند، در صفحه اینستاگرامش نوشت: «شرحی نمیشه داد جز اینکه بگم اومده رای بده فقط امیدوارم کسی که رئیسجمهور میشه خوب به این تصویر و تصاویر دیگه نگاه کنه و به وعدههاش عمل کنه فقط یک دقیقه خودش رو جای این مادر بگذاره که زندگی کمرش رو خم کرده.»
او در کنار عکس دیگری هم نوشت: «اینم یه شهروند دیگه که دلش برای سرنوشت خودش و مملکتش میتپه امیدوارم رئیس جمهور انتخابی این تصاویر رو یادش نره.»
«مایکل مور» سراغ «ترامپ» رفت
این کارگردان برنده اسکار با همکاری «هروی وینستین» به عنوان تهیهکننده در حال ساخت فیلمی درباره «دونالد ترامپ» است که نام آن «فارنهایت ۱۱/۹» برگرفته از اولین روز پس از انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا است.
تهیهکنندگی این مستند که امسال و در جریان بازار جشنواره فیلم کن به صورت بینالمللی فروخته میشود، بر عهده «هروی وینستین» است که پیش از این در ساخت مستند «فارنهایت ۹/۱۱» درباره «جورج بوش» با «مایکل مور» همکاری داشته است.
این فیلم که نام آن برگرفته روز پس از پایان انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکاست، بنابر گزارش های رسیده ماههاست در مرحله تولید قرار دارد. «مایکل مور» پیش از این نیز مستند «مایکل مور در ترامپلند» را ساخته بود.
«مایکل مور» در سال ۲۰۰۴ با ساخت مستند «فارنهایت ۹/۱۱» موفق به کسب جایزه نخل طلای بهترین فیلم جشنواره کن شد و اولین کارگرانی نام گرفت که توانست با یک اثر مستند پس از سال ۱۹۵۶ جایزه اول جشنواره کن را دریافت کند.
وی در این فیلم نگاهی نقادانه به عملکرد «جرج دبلیو بوش»، جنگ با تروریسم و پوششهای خبری رسانهها در آمریکا دارد. این مستند با فروش ۲۲۲ میلیون دلاری در سطح جهان، پرفروشترین مستند تاریخ سینماست.
این مستندساز برجسته در سال ۲۰۰۳ نیز با فیلم «بولینگ برای کلمباین» که برگرفته از ماجرای کشتار دبیرستان «کلمباین» و نگاهی انتقادی به قانون حمل اسلحه در ایالات متحده آمریکا داشت، موفق به کسب جایزه اسکار بهترین مستند شد.
«مکان حمله بعدی کجاست؟» آخرین ساخته «مایکل مور» بود که در آن به چگونگی برخورد کشورهای اروپایی چون فنلاند و فرانسه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی در مقایسه با دولت آمریکا میپردازد. آن فیلم عملکرد خوبی در گیشه نداشت و تنها به فروش ۳.۸ میلیون دلاری دست یافت.
پخشکننده «کمدی انسانی» مشخص شده است/ اکران در ۶ ماه اول سال
محمدهادی کریمی کارگردان سینما گفت: قرارداد پخش فیلم «کمدی انسانی» با دفتر «هدایت فیلم» بسته شده است و برنامه ریزی مناسب برای این مورد در حال انجام است تا فیلم حتما در نیمه اول امسال به نمایش عمومی در آید.
این کارگردان سینما افزود: همه آنهایی که «کمدی انسانی» را دیدند در یک نکته اشتراک نظر داشتند که برای بخش خصوصی این پروژه کاری سخت و دشوار بود و به زعم آنها جاه طلبانه، که همین دیده شدن زحمت بسیاری که برای تولید فیلم هایی که از فضای مرسوم فیلمسازی این سالها می خواهد جدا بایستد، نوید خوبی است که در اکران هم همین تلاش ها توسط مخاطب به خوبی دیده خواهد شد.
در «کمدی انسانی» که روایت زندگی فردی در چهار دهه از تاریخ معاصر کشور است بازیگرانی از چهار نسل بازیگری سینما و تئاتر چون علیرضا شجاع نوری، فرخ نعمتی، آرمان درویش، هومن سیدی، لیلا زارع، بهاره کیان افشار، هستی مهدوی فرد، ایلیا نصراللهی و نیکی کریمی حضور دارند.
«کمدی انسانی» یک کمدی موقعیت از زندگی تراژیک فردی است که می بایست علیرغم خواست درونی اش همرنگ با مردم پیرامونش زندگی کند و داستان فیلم از دهه ۳۰ تا ۶۰ در ایران می گذرد.
بازگشت «چشم شب روشن» به آنتن شبکه چهار
پخش این برنامه با اجرای محمد صالح علا و تهیه کنندگی امیر قمیشی از اوایل اردیبهشت ماه به دلیل ضبط یکی از برنامههای ویژه انتخابات ریاست جمهوری با حضور 66 نامزد این انتخابات در استودیوی ضبط آن، متوقف شد.
چندی بعدی طی جلسه ای که با حضور شورای سیاست گذاری برنامه شامل مدیران شبکه چهار و مجری و تهیه کننده برنامه برگزار شد، پایان انتخابات زمان از سر گیری پخش برنامه معرفی شد.
از این رو «چشم شب روشن» امشب شنبه 30 اردیبهشت با حضور مرتضی امیری اسفندقه به عنوان کارشناس مجری بخش شعر میزبان میلاد عرفان پور شاعر خواهد بود.
همچنین در بخش تئاتر نیز مهرداد رایانی مخصوص با بابک محمدی درباره مطالعه تطبیقی کارآفرینی در تئاتر گفتوگو میکند.
«چشم شب روشن» شنبه تا چهارشنبه هر شب ساعت 23 از شبکه چهار سیما روی آنتن می رود و در ایام ماه مبارک رمضان ساعت پخش آن 24 خواهد بود.
پخشکننده «کمدی انسانی» مشخص شده است/ اکران در ۶ ماه اول سال
محمدهادی کریمی کارگردان سینما گفت: قرارداد پخش فیلم «کمدی انسانی» با دفتر «هدایت فیلم» بسته شده است و برنامه ریزی مناسب برای این مورد در حال انجام است تا فیلم حتما در نیمه اول امسال به نمایش عمومی در آید.
این کارگردان سینما افزود: همه آنهایی که «کمدی انسانی» را دیدند در یک نکته اشتراک نظر داشتند که برای بخش خصوصی این پروژه کاری سخت و دشوار بود و به زعم آنها جاه طلبانه، که همین دیده شدن زحمت بسیاری که برای تولید فیلم هایی که از فضای مرسوم فیلمسازی این سالها می خواهد جدا بایستد، نوید خوبی است که در اکران هم همین تلاش ها توسط مخاطب به خوبی دیده خواهد شد.
در «کمدی انسانی» که روایت زندگی فردی در چهار دهه از تاریخ معاصر کشور است بازیگرانی از چهار نسل بازیگری سینما و تئاتر چون علیرضا شجاع نوری، فرخ نعمتی، آرمان درویش، هومن سیدی، لیلا زارع، بهاره کیان افشار، هستی مهدوی فرد، ایلیا نصراللهی و نیکی کریمی حضور دارند.
«کمدی انسانی» یک کمدی موقعیت از زندگی تراژیک فردی است که می بایست علیرغم خواست درونی اش همرنگ با مردم پیرامونش زندگی کند و داستان فیلم از دهه ۳۰ تا ۶۰ در ایران می گذرد.