پای صحبت پدرام فریوسفی که در اجرای پیشروی ارکستر فیلارمونیک تهران تکنواز ویلن است
در موسیقی تعداد نوازندههایی که در دوران حیاتشان نامشان در یادها مانده، زیاد نیست. با این وجود هستند نوازندههایی که در عین جوانی مورد احتراماند و نبودنشان در هر ارکستری میتواند نقطه ضعفی برای آن ارکستر به حساب بیاید...
گروه موسیقی و تئاتر: در موسیقی تعداد نوازندههایی که در دوران حیاتشان نامشان در یادها مانده، زیاد نیست. بسیاری از آنها هستند که بعد از مرگ شناخته میشوند، شیوه نوازندگیشان موردتجزیهوتحلیل قرار میگیرد و دوست و دشمن بر تواناییهای آنها صحه میگذارند. در ایران ما به احتمال این اتفاق امری است محتومتر. با این وجود هستند نوازندههایی که در عین جوانی (البته مراد بیتجربگی نیست، بلکه منظور ننشستن گرد پیری بر چهره آنهاست) مورد احتراماند و نبودنشان در هر ارکستری میتواند نقطه ضعفی برای آن ارکستر به حساب بیاید.
به گزارش بولتن نیوز، پدرام فریوسفی یکی از همین هنرمندان است. سال ٩٣ وقتی خبر آتشسوزی خانه او به دوستداران موسیقی کلاسیک رسید، خیلیها دلنگران ازدسترفتن یکی از بهترین نوازندههای موسیقی کلاسیک بودند، اما او ماند و با وجود آسیبهای جدی که به دستش وارد شده بود، مراحل بهبودی را طی کرد. او در ادامه ساز به دست گرفت و درست در روزهایی که همهمه ناتوانیاش به گوش میرسید، رسیتال پیانو و ویلن برگزار کرد. اهل فن میدانند برگزاری چنین اجرایی نشاندهنده توانایی بالای یک نوازنده موسیقی ارکسترال میتواند به حساب بیاید. فریوسفی حالا بناست در مقام تکنواز ویلن با ارکستر فیلارمونیک تهران همراهی کند. ارکستر فیلارمونیک به رهبری آرش گوران در روزهای سوم و چهارم خردادماه به ترتیب در تالار رودکی و تالار وحدت تهران به روی صحنه خواهد رفت. با پدرام فریوسفی به بهانه این اجرا گفتوگویی انجام دادهایم.
رونمایی از چالشی بزرگ
- بعد از آنکه خبر آسیبدیدن شما در سانحه آتشسوزی سال ٩٣ منتشر شد خیلی از علاقهمندان به شما و نوازندگیتان نگران بودند. چطور از پس آن حادثه تلخ برآمدید و آمادگی خودتان را برای حضور دوباره در عرصه موسیقی به دست آوردید؟
آن سانحه در سال ٩٣ برای من اتفاق افتاد. تا مدتها حرفوحدیثهایی بود که یک عده فکر میکردند پدرام فریوسفی نمیتواند ساز بزند و من برای اینکه این حرفها تمام شود، تصمیم گرفتم یک رسیتال برگزار کنم که البته بعد از برگزاری آن رسیتال هم همچنان یک عده برایشان سوال بود که من میتوانم ساز بزنم یا نه، اما طبیعتا از شدت آن صحبتها کاسته شد و من یک جورهایی از شایعاتی که در اطرافم بود، رد شدم. تجربه سوختگی، تجربه بسیار سخت و عذابآوری است که امیدوارم کسی آن را تجربه نکند. من با روحیهای که از خودم سراغ دارم، بعد از آن سانحه تصمیم گرفتم ورزش کنم و با همتی که به کار بستم، خودم را هم به لحاظ درونی و هم بیرونی بازسازی کردم. به همین خاطر بهنظر خودم مرحله بازسازی خیلی موفق بود و الان هم در صحت و سلامت کامل به سر میبرم.
تازهترین کنسرت ارکستر فیلارمونیک تهران به رهبری و مدیریت هنری آرش گوران در روزهای سوم و چهارم خرداد در تالار رودکی برگزار میشود که شما در آن دو اجرا بهعنوان سولیست به روی صحنه میروید. با توجه به آنکه شما و آقای گوران پیش از این هم با همدیگر همکاری داشتهاید و جدا از مبحث موسیقی با هم صمیمیت خاصی هم دارید، لطفا بگویید تجربه همکاری با ارکستر فیلارمونیک تهران و آقای گوران چطور است؟
خوشحالی من بابت کنسرت پیشرو در این است که یک رهبر و آرتیست خیلی خوبی چون آرش گوران کنسرت را رهبری و هدایت میکند. همانطور که اشاره کردید بین من و آرش گوران یک صمیمیتی هم هست که اتفاقا در دورهای که من درگیر سانحه آتشسوزی شدم، آرش مرا خیلی کمک کرد. جدا از این اتفاقات، اینکه آرش گوران مرا بهعنوان سولیست پذیرفته، باعث افتخار من است. آرش گوران نیازی به تعریفکردن ندارد و کارنامه و هنرش چه در ارکستر فیلارمونیک و چه در کارهای دیگر گویای همهچیز است.
من معتقدم که ارکستر فیلارمونیک تهران یکی از بهترین ارکسترهایی است که در دنیا وجود دارد. این را نه بهخاطر ایرانی بودنم و نه بهخاطر صمیمیتی که با آرش گوران دارم، بلکه به خاطر ارکسترهایی که دیدهام و همچنین تجربهای که در همکاری با یک ارکستر خارجی داشتهام، میگویم. فکر میکنم بعد از این همه تجربه دیگر بدانم که یک ارکستر خوب چیست. برای همین برای ارکستر فلارمونیک تهران چنین جایگاهی را متصورم. به همین خاطر الان به دنبال آن هستم که خودم را برای اجرای پیشرو به نهایت مرز آمادگی برسانم. الان حدودا ٨٠،٨٥درصد آمادگی دارم و انشاءالله خودم را در فرصت باقیمانده به صددرصد آمادگی میرسانم. همکاری با آرش گوران برای من باعث افتخار و بسیار مسرتبخش است. فکر میکنم آرزوی هر نوازنده موسیقی کلاسیک است که یک روزی بتواند با همچین ارکستری سولو بنوازد. این اتفاق برای من یک چالش خیلی بزرگ است. من اصولا آدمی هستم که چالش تغییر را خیلی دوست دارم و به نظرم کارکردن با آرش گوران به یک تغییر اساسی در همه بخشهای کار احتیاج دارد. خیلی خوشحال هستم که توانستم این کار را انجام دهم. این تغییرپذیری در روحیه خودم هم وجود دارد. من احساس میکنم هر کسی که میخواهد موفق باشد باید بتواند خودش را تغییر بدهد و میتواند هر روز و هر هفتهاش نسبت به روز و هفته قبل تغییر کند؛ هم در درون و هم در بیرون.
اینجا کیفیت مهم است
در صحبتهایتان اشاره کردید که برای همکاری با آرش گوران باید خودتان را به صددرصد مرز آمادگی برسانید. در کار آرش گوران چه ویژگی وجود دارد که لزوم رسیدن به آمادگی صددرصد در یک نوازنده حرفهای موسیقی کلاسیک احساس میشود؟
من همانطور که اشاره کردم بعد از یکسال که توانستم دوباره ساز بنوازم، خوشبختانه اوضاعم خوب شد و الان در معرض آمادگی برای نواختن موسیقی هستم. در مورد رسیدن به مرز آمادگی هم من اصولا برای هر کاری که انجام میدهم، نهایت تلاش را به کار میگیرم، چون اگر قرار بود به صددرصد آمادگی نرسم، آن کار را اصلا نمیپذیرفتم. درضمن بهنظرم هر سولیستی که بخواهد با آرش گوران کار کند، محکوم به این است که صددرصد آماده باشد. مثلا آقای دمیترو تکاچنکو هم که به ایران آمده بود، قطعا متوجه شده بود که دارد با چه کسی کار میکند. بنابراین من اعتقاد دارم هرکسی که با آرش گوران کار میکند، باید خود را به سطح استانداردی که آرش فکر میکند، برساند.
ارکستر فیلارمونیک تهران یک ارکستر خصوصی است که از حمایت خاصی هم بهرهمند نیست. اساسا چه چیزی در ارکستر فیلارمونیک وجود دارد که باعث میشود شما این ارکستر را برای اجرای موسیقی انتخاب و سعی کنید بالاترین درجه کیفی نوازندگی خود را در آن ارایه دهید؟
دلیلش به کیفیت موسیقی ارکستر برمیگردد. بهنظرم در ارکسترهای دیگر موسیقی وجود ندارد. از نظر من بسیاری نکات در موسیقی باید رعایت شود. ارکسترهای دیگر خیلی زود راضی میشوند. مثلا فلان ارکستر مثل ارکستر فیلارمونیک برلین با سه تمرین فلان قطعه را به روی صحنه میبرد! مگر همچین چیزی امکان دارد؟ اگر ارکستر فیلارمونیک برلین چنین کاری میکند، یک تاریخی پشت اجرای آن قطعه در ارکستر برلین وجود دارد که باعث میشود آنها بتوانند با سه تمرین از پسش بربیایند.
کاری که رهبر ارکستر انجام میدهد، تفسیرکردن است. خود آرش گوران هم این را قبول دارد. رهبریکردن به این نیست که چند قطعه پشت سر هم اجرا شود و تمام. اینها به هم ربط دارند و ربطشان به تفسیر رهبر ارکستر برمیگردد. تفسیرکردن در ارکستر فیلارمونیک خیلی پررنگ است. آقای توسکانینی گفتهاند که ارکسترها، خوب و بد ندارند، بلکه این رهبرها هستند که خوب یا بد هستند و سطح یک ارکستر را رهبر یک ارکستر تعیین میکند. توانایی و شناخت موسیقی برعهده رهبر است و نوازندهها هم هرچه تواناتر باشند، به خوبی یک ارکستر میافزایند.
شما میتوانید پارتیتور آرش گوران را نگاه کرده و با پارتیتور سایر رهبران ارکستر در کشورمان مقایسه کنید، آنوقت متوجه میشوید که آرش چه نوشته و هرچه که نوشته را هم موبهمو اجرا میکند و تا زمانی که به خواسته مدنظرش نرسد، دست از ممارست برنمیدارد. برای همین است که کارش نتیجه میدهد و نتیجهاش میشود یک موسیقی خوب. در دیگر ارکسترهای ایران چنین شرایطی وجود ندارد. سایر ارکسترهای ایران مثل یک اداره میمانند و اعضای ارکستر هم مثل کارمندهای آن اداره. همه از یک ساعتی وارد محل تمرین میشوند، در یک ساعتی میروند آنتراک و در یک ساعتی هم محل تمرین را ترک میکنند. فقط هم در محل تمرین به تلاش و تمرین میپردازند و کسی در خانه خود پارتیتور را برنمیدارد و تمرین نمیکند. من معتقدم که در ارکسترهای دیگر دغدغه موسیقی وجود ندارد، صرفا یک عده دور هم جمع میشوند که روی صحنه یک صدایی بدهند و یک حقوقی بگیرند. همیشه هم از اوضاع موجود معترض هستند. من خودم در آن ارکسترها بودهام و اگر الان در آن ارکسترها نیستم، دلیلش همین است.
تجربه معلم سخت گیری است
در زندگی هنرمندان و بهطورکلی در زندگی همه آدمها گاها ممکن است که من و شما کارهایی را انجام دهیم که جزو ایدهآلهایمان نباشند و شاید اگر شرایط بهگونه دیگری بود، آن کارها را انجام نمیدادیم. آیا هیچوقت این اتفاق برای شما رخ داده است؟
من صادقانه میگویم که برای هر کسی ممکن است این اتفاق بیفتد. اما کنسرت ناگفته برای من اتفاقات خوبی داشت که بهنظرم در ژانر خودش کنسرت بدی نیست. نکته این است که کنسرت ناگفته درواقع یک آنسامبل متشکل از ویولن، ویولنسل و سازهای دیگر همچون عود و پرکاشن است. در کنسرت ناگفته ما یک جورهایی مثل سولیست هستیم و ارکستری وجود ندارد. اما بههرحال من در آن کنسرت قطعاتی را مینوازم که از اجرایشان لذت میبرم و بهنظرم کارکردن در کنار آقای شهرام ناظری لذتهای خودش را دارد. تنها جایی که من به غیر از کنسرت کلاسیک از نواختن در آن لذت میبرم، همین کنسرت ناگفته است. من یک زمان ضبطهای استودیویی هم انجام میدادم و در آثار دوستان نوازندگی میکردم، اما الان از آن کارهایم بشدت کاستهام، چون کلا علاقهای به این اتفاق ندارم. اکنون ارتباطم را با خیلیها قطع کردهام. بههرحال آدم هرچه سنش بالاتر میرود، دیگر آن کارهای گذشته خودش را تکرار نمیکند و میداند که باید چطور رفتار کند.
بهمناسبت انتشار آلبوم خیامخوانی با آهنگسازی پیمان سلطانی
روایتی از حسوحال وصفناپذیر
پیمان سلطانی در میان هنرمندان و فعالان موسیقی ایرانی، هنرمند نامآشنایی است. آهنگساز، نوازنده تار، سهتار، سنتور و... رهبر ارکستر، پژوهشگر موسیقی و منتقد و مدرس. بهرهگیری از محضر اساتید بزرگی همچون فرامرز پایور، مجید کیانی، حسین علیزاده، زیدالله طلوعی، فرخ مظهری و... در عرصه نوازندگی و پروفسور امانوئل ملیک اصلانیان، پروفسور توماس کریستین داوید، پروفسور یوری داویتیان، دکتر محمدتقی مسعودیه و فرهاد فخرالدینی در زمینه رهبری ارکستر، آهنگسازی، ارکستراسیون و هارمونی. او همچنین تلفیق شعر و موسیقی را نزد هوشنگ ابتهاج و زیباییشناسی و فلسفه را نزد دکتررضا براهنی آموخته است. این گستره فراگیری از او چهرهای چندوجهی و با دانش در عرصه موسیقی ساخته است، باید همنشین و همکلام او بود تا پی به نگاه ژرف و عمیقش در زمینه موسیقی ایران و جهان برد، در کنار این نگاه عمیق به موسیقی، اشراف کامل این موسیقیدان به فلسفه و علوم اجتماعی و ادبیات باعث خلق آثاری ماندگاری شده است.
کمتر هنرمندی را دیدهام که همانند وی در عرصه هنر پرکار و فعال باشد، ذهن پویا و خلاق پیمان سلطانی در موسیقی ورای آن چیزی است که سایر آهنگسازان تاکنون آن را انجام دادهاند یا در پی آن هستند. مطالعه کارنامه هنری وی مؤید سخنان نگارنده است، از ایران جوان که اثری ملی میهنی است تا سوئیت سمفونیک گفت و شنید و عاشقانههایش و فعالیتهای اخیرش که از جهاتی میتواند در تاریخ موسیقی ارکسترال ایرانی یگانه باشد. سلطانی علاوهبر فعالیتهای متعدد موسیقیاییاش، گرافیست، طراح و شاعر ماهری نیز است و شاید همین امر توانسته کمک شایانی به او در ایجاد خلاقیتهای هنری کرده باشد و او را بهعنوان فردی پیشرو در موسیقی ایرانی معرفی کند.
اما اینروزها نام پیمان سلطانی در میان هنرمندان بیش از ایام گذشته به گوش میرسد، این آهنگساز موسیقی ایران چندی پیش آلبومی با نام سوئیت سمفونیک سعدیخوانی یا «وشتن» را روانه بازار موسیقی کرد که از مدهای ایرانی برای خلق آن بهره برده است، پنج خواننده مطرح موسیقی ایرانی، هر یک غزلی از سعدی را با همراهی ارکستر اجرا کردهاند، جهاندار، شاهزیدی، نوربخش، کرامتی و شفیعی وظیفه اجرای آوازها را برعهده داشتند و آیدین آغداشلو نقاش نامدار نیز در بخش دوم این آلبوم که در قالب یک سیدی مجزا ارایه شده، ٣٠ غزل از سعدی را دکلمه کرده است. باوجود آنکه انتقاداتی در شیوه دکلمه و بیان برخی ابیات توسط آغداشلو به پیمان سلطانی میشد، اما حسوحال وصفناپذیر آوازها و اجرای دقیق خوانندگان نامآشنا و البته کمکار موسیقی ایرانی، برخی ایرادات به خوانش اشعار را به فراموشی میسپارد و در مقایسه با آلبومهای منتشرشده این روزها جدای از آنکه از ارزش هنری بالایی برخوردار است، نمره بالایی را نیز کسب میکند. اما به فاصله کمتر از سه ماه از انتشار وشتن خبری مبنیبر رونمایی اثری جدید به نام «خیامخوانی» از این آهنگساز موسیقی منتشر شد که در آن ٣٤خواننده و ٤٥نوازنده موسیقی ایرانی، رباعیاتی از خیام را به همراهی یک ساز در فرم آواز دستگاهی اجرا میکنند، در کنار آن، دو ارکستر از ارمنستان و ایران نیز به اجرای دو قطعه «خیام هست و نیست» و «خیام ترانهها» پرداختهاند و به گفته آهنگساز در بروشور این آلبوم، هر اجراکننده در این مجموعه، خود، خیامی دیگر شده است. اما در میان ٣٤خواننده برگزیده سلطانی برای اجرای این آلبوم ترکیبی از خوانندگان نامآشنا و نیز نهچندان مطرح موسیقی دیده میشود که البته کفه ترازو به سمت هنرمندان جوانی سنگینی میکند که از شهرت چندانی برخوردار نیستند. این خود نشان از آن دارد که آهنگساز در انتخاب خواننده این آلبوم به دنبال هنرمند نامدار نبوده و صرفا تکنیک و قدرت اجرای آواز، از پارامترهای موردنظر سلطانی در گزینش خوانندگان مدنظرش بوده است، چهبسا این آلبوم میتواند باعث مطرحشدن خوانندگانی شود که برخلاف تکنیک هنریشان، آنطور که باید شناخته نشدهاند. جالب آنکه خوانش اشعار خیامخوانی نیز برعهده پیمان سلطانی بوده و به همراه آلبوم آثاری از هنرهای تجسمی شامل نقاشی، خوشنویسی و عکس از هنرمندانی چون مهدی اکبری، یارتا یاران، رضا همتیراد، آرش معصومی، محمد مثنوی، احمد ابوطالبیان، اسرافیل شیرچی، محمد میرزایی، رضا شیخمحمدی، علی قرطاسی و احمد مازادی ضمیمه است که باعث بالارفتن ارزش این اثر هنری خواهد شد. انتشار این آلبوم بهصورت آنتولوژی میتواند بهنوبه خود اتفاق نادری در عرصه موسیقی ایرانی قلمداد شود که نمونه مشابه آن را شاهد نبودهایم. بسیاری از کارشناسان و اهالی هنر چشمانتظار انتشار این اثر ارزشمند بودند تا شاید موسیقی دستگاهی ایرانی، در این روزهای رخوت و سکون حاکم بر آن که مدتهاست شاهدش هستیم، اندک حرکتی به خود دهد.
سلطانی همواره در پی ایجاد تحولاتی در شیوه ارایه هنر خویش بوده است، از اعمال تغییر در ملودی موسیو لومر، استفاده از شعر بیژن ترقی و تنظیم و ارکستراسیون و نهایتا خلق قطعه ایران جوان (وطنم) یا اثر زیبای راپسودی بختیاری که گویای استبدادستیزی مردمان بختیاری در برابر خودکامگی دولت است تا بهرهگیری از ٣٤نفر خواننده برای یک اثر موسیقی با اجرای اشعاری از خیام. این نگاه بدیع و نو به موسیقی توسط سلطانی، علاقهمندان به موسیقی را ترغیب به پیگیری آثارش میکند و آنها را به وجد میآورد، نتیجه چنین پیگیریهایی باعث بالارفتن انتظارات از وی برای آلبومی چون «ایرانه خانم» میشود که سالهاست برای خلق آن زحمات بسیاری را متحمل شده است. قطعا علاقهمندان به آثار سمفونیک ایرانی در انتظارند تا انتشار این اثر موسیقی که زمان آن چندان دور و دیر نیست آنها را مجددا شگفتزده کند، به جرأت میتوان سلطانی را از پیشروترین هنرمندان حال حاضر موسیقی ایرانی دانست که طعم نوآوری را در آثارش به راحتی میتوان چشید و از آن لذت برد، ناگفته نماند این نوآوریها با اندوختهای از تجربه و دانش سلطانی همراه بوده که رمز موفقیت او در هنر را رقم زده است.
منبع: شهروند