فیلمها و سریالهای تلویزیونی بسیاری با محوریت سرقت تا به حال ساخته شده اند که خصلت معمایی بودن آنها را میتوان برگ برنده شان در مواجهه با مخاطبان به حساب آورد.
به گزارش بولتن نیوز، چرا که اساسا بخش عمدهای از مخاطبان قاب کوچک برای قصههایی که فکر و ذهنشان را درگیر کند، ارزش بسیاری قائل هستند.
تلویزیون ایران نیز در سه دهه گذشته کم و بیش آثاری را در این باب با کیفیتهای گوناگون روانه آنتن کرده که «گاوصندوق» ساخته مازیار میری یکی از شاخصترین آنها محسوب میشود. سریالی که این روزها بازپخش آن روی آنتن شبکه آیفیلم رفته و به همین بهانه نگاهی به آن میاندازیم.
معمای گاوصندوق
در ایران بندرت با خانوادهای مواجه میشویم که گاوصندوقی را در منزل مسکونی خود نگهدارد و همین نکته ساده و به ظاهر نه چندان پراهمیت، یکی از دلایل جذب شدن مخاطب به این مجموعه تلویزیونی به حساب میآید. چرا که یکی از شخصیتهای محوری کار (غلامحسین پروانه) در خانه خود گاوصندوقی دارد که جواهری بسیار گرانقیمت را در خود جای داده است. سرقت این جواهر از یک چنین گاوصندوقی، مرکز ثقل فیلمنامه قرار گرفته و پای شخصیتهای مختلفی را به ماجرا باز میکند. به عبارت بهتر این شی خود به یک شخصیت در طول داستان تبدیل شده که تا آخر هم همه شخصیتها را همراهی میکند.
غلامرضا و آخرین اشتباه
مجموعههای تلویزیونی از این جنس نیاز به شخصیتهایی در مرکز خود دارند که در یک تنگنای بزرگ گرفتار شده و مخاطب هم به همین سبب نسبت به وی دلسوزی به خرج دهد. امیر عربی که فیلمنامه کار را همراه با مصطفی عزیزی نوشته، از غلامرضا به عنوان شخصیت مورد نظر بهره گرفته و به خوبی هم این کار را به سرانجام رسانده است. جوانی اهل شهرستان که یک بار به دام گروهی افتاده و در باز کردن قفل و گاوصندوق مهارت فوقالعادهای پیدا کرده و سرانجام هم به زندان افتاده است. او که پس از این سر به سنگ خوردن عظیم در یک فلافل فروشی مشغول به کار شده، یک بار دیگر طمع کرده و این بار به دام هوشنگ و عباسی میافتد که نقشه سرقت گردنبند عتیقه داخل گاوصندوق خانه پروانه را کشیدهاند. علاقه او به دختر پروانه (پرستو) نیز داستانک دیگری را با محوریت غلامرضا شکل میدهد که چندان خوب از کار درنیامده و بخش مهمی از آن به شخصیت خشک و تک بعدی پرستو بازمیگردد.
ضدقهرمانهای جذاب آشنا
یکی از عوامل موفقیت این سریال در اولین بار پخش خود، شخصیتهایی با طیفهای مختلفی از رنگ خاکستری است که بسیار آشنا و ملموس به نظر میرسند. به این شکل که مخاطب احساس میکند آنها را در اطراف خود دیده و چندان دور از ذهن به نظر نمیرسند و این در حالی است که وجوه نمایشی پررنگی هم دارند. این ضد قهرمانهای جذاب و فکر شده در پیشبرد داستان نقش مهمی داشته و در بالا بردن بار تنش داستان به خصوص از نیمه کار به بعد عالی عمل میکنند. عباسی و نوچه اش هوشنگ در یک طرف و جلوه و دکتر از طرف دیگر مربع این شخصیتهای خاکستری را تشکیل میدهند که پس از ناپدید شدن گردنبند ذهن مخاطبان را به سوی خود کشانده و به گمانهزنیهای متعدد وا میدارند. عباسی که تکیهکلام فوقالعاده هم برایش تدارک دیده شده (شغال) به نظر از بقیه بهتر از کار درآمده که شوخیهای جذابی هم پیرامون او شکل میگیرد. برای مثال به رفتار تحقیرآمیز و در عین حال خندهدار او با هوشنگ نگاه کنید که رگههای کاریکاتوری هم دارد. جلوه نیز نقش مهمی در پیشبرد داستان داشته و داستانک مربوط به او و همسر دومش، کلید حل معمای گردنبند عتیقه ناپدید شده است. رابطه او و دخترش هم خوب و باورپذیر از کار درآمده و گاه شوخیهای بانمکی حول محور آن شکل میگیرد. برای نمونه میتوان به ایراد گرفتن جلوه از فیلمهای هنری خستهکننده محبوب دخترش اشاره کرد. دکتر هم نماد آدمهای الکی خوش و بیکاری است که در خانه خواهر و شوهر خواهرش (پروانه) جا خوش کرده و به جز تفریح و شوخی و خنده به چیز دیگری اهمیت نمیدهد. شخصیت فرعی پروفسور هم یکی از شخصیتهای جذاب و فکر شده در این قطب است که اطلاعات کامل و دقیقی از خلافکاران مختلف شهر داشته و در کنج قهوه خانهای شلوغ مشغول فروختن اطلاعات خود به مشتریان است!
سرگردی باهوش به نام جمشید آذرنوش
یکی از شخصیتهای مهم نیمه دوم داستان که برای حل معمای سرقت از گاوصندوق وارد ماجرا شده و نسبت نزدیکی هم با همسر غلامحسین پروانه دارد. کارآگاه پلیسی که شباهتی به نمونههای همیشگی و کلیشه شده نداشته و به همین دلیل مورد توجه مخاطبان خود قرار میگیرد. اوست که گرههای فراوان زدهشده به داستان توسط عزیزی و عربی را با ظرافت باز کرده و رودست نهایی را به مخاطب میزند. نکته مهمی که نویسندگان فیلمنامه در رابطه با او در نظر گرفتهاند این است که هوشمندیاش را جار نزده و روی آن بیش از اندازه مانور ندادهاند.