انیمیشنهای مختلف جزء لاینفک دوران کودکی هستند و هر کدام از آنها میتوانند روی ذهن کودک چنان تاثیر بگذارند که تا بزرگسالی پابرجا بماند.
به گزارش بولتن نیوز، دنیای کودکی دنیای عجیب، زیبا و رنگارنگی است. کودکان آنقدر در رویا و تخیلات خودشان غرق هستند که میتوانند یک روز خود را در مقام پادشاه ببینند و روز دیگر، یک سوپرمن باشند. این دنیای فانتزی بسیار دوستداشتنی است و شاید، طلاییترین دوران زندگی هر کسی باشد. در این میان انیمیشنهای مختلف جزء لاینفک دوران کودکی هستند و هر کدام از آنها میتوانند روی ذهن کودک چنان تاثیر بگذارند که تا بزرگسالی پابرجا بماند.
یکی از افرادی که توانست نام خود را برای همیشه در دنیای کودکان دنیا ثبت کند «والت دیسنی» بود. او به خوبی با رویاهای کودکان آشنا بود و انیمیشنهای مطرح و ماندگاری را ساخت. در این گزارش به بعضی از ساختههای او اشاره میکنیم و به این پرسشها میپردازیم که چرا ماندگار شدهاند و چه پیامی برای کودکان دنیا داشتهاند.
دیو و دلبر: زیبایی به ظاهر نیست
دیو و دلبر، فیلمی که در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۹۱ میلادی توسط والت دیسنی پیکچرز ساخته شده، برگرفته از داستان دیو و دلبر اثر «ژنی ماری لی پرنس دی بیومونت» است. این پویانمایی برنده چند جایزه از جمله جایزه اسکار بهترین ترانه و موسیقی شده است. ابتدای داستان، یک زن گدا یک شاهزاده جوان بدرفتار را نفرین و او را به یک دیو زشت تبدیل میکند، زن جادوگر به او یک آینه جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تنها تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد، او باید تا آن هنگام عشق واقعی را حس کند تا نفرین را بشکند وگرنه تا پایان عمر همان جانور زشت باقی خواهد ماند.
در سویی دیگر دختری زیبا به نام بل همراه پدر مخترعش موریس زندگی میکند. آخرین اختراع موریس یک ماشین چوب خردکن است و هنگامی که او از طریق جنگل برای به نمایش گذاشتن اختراعش در نمایشگاهی میرود، گرگها وی را تعقیب و او را به قصر هدایت میکنند و دیو او را زندانی میکند. بل دنبال پدرش میرود و با دیو برخورد میکند و دیو پس از مدتی که او و پدرش را زندانی کرد، عاشق بل میشود و عشق واقعی را حس میکند و نفرین شکسته میشود. یکی از ویژگیهای این انیمیشن این است که کودکان به خوبی متوجه میشوند که مهربانی کردن و خوب بودن چقدر میتواند در ارتباط با دیگران موثر باشد و همین زبان یعنی مهربانی میتواند یک غول را رام کند.
سفیدبرفی و هفت کوتوله
انیمیشن سفیدبرفی و هفت کوتوله در سال ۱۹۳۷ میلادی به کارگردانی «دیوید هند» و براساس افسانه متل آلمانی به قلم برادران گریم ساخته شده است. این فیلم از نگاه انجمن فیلم آمریکا، برترین فیلم جهان در سبک پویانمایی (انیمیشن) است. سفیدبرفی و هفت کوتوله اولین انیمیشن طولانی از مجموعه انیمیشنهای کلاسیک والت دیسنی است. داستان این فیلم از اینجا شروع میشود که در یکی از شبهای سال ۱۹۳۴ میلادی والت دیسنی انیماتورهای خود را جمع کرد و به آنها گفت که میخواهد انیمیشنی بسازد. منتقدان باور داشتند که چون این انیمیشن بیش از ۸ دقیقه است پس برای موفقیتش نمیتوان امیدی داشت اما دیسنی تصمیم گرفته بود انیمیشنی بلند بسازد و انیماتورها دست به کار شدند.
انیمیشن «سفیدبرفی و هفت کوتوله» 3 سال زمان برد و منابع عظیم مالی شرکت را به اتمام رساند تا اینکه در کریسمس سال ۱۹۳۷ میلادی روی پرده رفت. این انیمیشن این پیام را برای کودکان دنیا دارد که نیروی عشق، همبستگی و تلاش انسان را به آرزوها و آمالش میرساند و در این بین همکاری 7 کوتوله با یکدیگر نشان از همکاری و ارتباط دوستانه است که بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است.
یادگیری مشاهدهای و تاثیر رسانهها در رفتارهای کودکان
دکتر گلفر حسینی، روانشناس
آموزش و فراگیری رفتارهای جدید در کودکان، بیشتر از آنکه از طریق آموزش مستقیم کلامی شکل بگیرد، از طریق مشاهده رفتارهای دیگران و الگوبرداری از آنها صورت میپذیرد، بنابراین والدین اگر ساعتها هم در مورد رفتارهای مناسب با کودکان صحبت کنند، یادگیری زمانی خواهد بود که کودکان رفتارهای مناسب و مهارتهای لازم مانند همدلی، جراتورزی، ارتباط موثر و... را مشاهده کنند و با تقلید و الگوسازی از روی آنچه مشاهده میکنند، بیاموزند.
نظریه یادگیری مشاهدهای که به یادگیری از راه مشاهده، تقلید و الگوبرداری اشاره میکند، برای اولین بار توسط «آلبرت بندورا» روانشناس ارائه شده و یکی از موثرترین و فراگیرترین روشهای یادگیری رفتاری است که حتی از طریق رسانههایی مانند تلویزیون، سینما و تئاتر، تاثیر خود را میگذارد و اهمیت رسانههایی مانند تلویزیون، تئاتر و سینما و انتخاب محتوای قصههایی که از راههای مختلف برای کودکان مورد نمایش قرار میگیرد را نشان میدهد. در نگاهی کلی به قصههایی که ماندگار شدهاند، میتوان به وضوح دریافت قابلیت تقلید و الگوبرداری از شخصیتهای اصلی داستان یکی از رکنهای اساسی ماندگاری این داستانها هستند. بنابراین توجه به داستانهای کهن و فاخر ایرانی مانند شاهنامه فردوسی و ساخت انیمیشنهایی با این مضامین و اجرای نمایشهای مرتبط میتواند به تربیت کودکان ما کمک کند. مثلا انیمیشن باخانمان که شخصیت اصلی داستان با به نمایش گذاشتن مهارتهای فردی مناسب با مشکلات مواجه میشود میتواند الگویی مناسب برای کودکان باشد.
یخزده: ملکهای در قلب کودکان
منجمد یا یخزده یک فیلم موزیکال آمریکایی ساخته والت دیسنی پیکچرز است. این فیلم بر پایه رمان ملکه برفی اثر نویسنده مشهور «هانس کریستیان آندرسن» ساخته شده است. یخزده در مدت کوتاهی توانست به پرفروشترین پویانمایی تاریخ تبدیل شود و در رتبه 7 فهرست پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما قرار بگیرد. داستان فیلم با تعدادی یخشکن که در حال جمعآوری یخ از روی یک دریاچه منجمد در نقاط سردسیر نروژ در آرندال هستند، آغاز میشود. میان آنها یک پسربچه ۸ ساله که «کریستوف» نام دارد همراه گوزن شمالی کمسن خود «سون» سعی در جمعآوری یخ دارد. یخشکنان پس از جمعآوری یخ کافی به سوی شهر حکومتی «ارندل» رهسپار میشوند. درست در همان زمان در کاخ ارندل دو شاهزاده خردسال زندگی میکنند.
پرنسس «آنا» خواهر بزرگتر خود «السا» را دیروقت از خواب بیدار میکند تا با او برف بازی کند زیرا السا دارای قدرتی جادویی است که میتواند بهوسیله آن برف و یخ تولید کند. آن دو به یکی از سالنهای بزرگ کاخ میروند و شروع به بازی میکنند. حین بازی، وقتی السا میخواهد از سقوط آنا جلوگیری کند، بهطور اتفاقی با یکی از اشعههای یخی خود به سر آنا ضربه میزند و باعث میشود او بیهوش شود. السا، مادر و پدرش را صدا میکند و پادشاه و همسرش همراه السا و آنای بیهوش، برای حل این مشکل، شبانه به سوی «دره سنگ زنده» جایی که ترولها، موجودات سنگی کوچک با قدرتهای خاص خود سکونت دارند، رهسپار میشوند.
بین راه کریستوف با گوزن کوچکش، سون، در حال بازگشت بودند، اما وقتی میبینند که ردی یخی پشت سر اسبهای پادشاه و ملکه باقی میماند، به تعقیب آنها میپردازند. آنا به کمک ترولها به هوش میآید اما قدرت السا باعث ایجاد ترس در پادشاه و ملکه میشود. «پبی بزرگ» که بسیار دانا و رئیس تمام ترولهاست، به آنها میگوید شانس آوردهاند که یخ به قلب آنا اصابت نکرده زیرا قلب به آسانی درمان نمیشود. پادشاه تصمیم میگیرد تا زمانی که السا یاد بگیرد قدرتش را کنترل کند، دروازههای کاخ را بسته و قدرت او را از همه مخفی کند و تا آن موقع دو خواهر را از یکدیگر جدا کند.
چند سال بعد زمانی که آنا در سن ۱۵ سالگی و السا در سن ۱۸ سالگی قرار دارند، پادشاه و ملکه با کشتی به سفر میروند، اما کشتی آنها در توفان غرق میشود و السا مجبور به پذیرفتن حاکمیت میشود و به دنبال آن مشکلات زیادی برای خودش و مردم کشورش ایجاد میکند که ناشی از عدم کنترل قدرت جادوییاش است. در پایان داستان السا بالاخره متوجه میشود که کلید کنترل قدرتش که مدتها دنبال آن بوده، در واقع عشقی حقیقی است. او بهوسیله عشق تمام برف شهر را آب میکند و خساراتی که زمستان فناناپذیرش به شهر وارد کرده بود، در یک لحظه ناپدید میکند و تابستان دوباره به جریان میافتد و خورشید دوباره تابناک میشود. این داستان فانتزی به کودکان میآموزد که دنیا بدون عشق و مهربانی جای سرد و یخزدهای است که پر از تاریکی و سکوت است و وقتی انسان با عشق ورزیدن به دیگران و کمک به آنها زندگی کند، گرمای مطبوعی در زندگیاش ایجاد میشود.
سیندرلا: صبوری و امید به آینده
سیندرلا نام داستانی افسانهای و محبوب و بازگوکننده افسانهای قدیمی است که دهها گونه متفاوت از این نوع در همه جای دنیا وجود دارد. محبوبترین این داستانها به قلم نویسنده فرانسوی، «شارل پرو» در سال ۱۶۹۷ میلادی به رشته تحریر درآمده است. بهطور کلی واژه «سیندرلا» به معنی کسی است که پس از دورانی از گمنامی و بیخبری ناعادلانه، به کامیابی و سرشناسی میرسد. کمپانی والت دیسنی در سال ۱۹۵۰ میلادی یک فیلم کارتون مشهور براساس همین داستان ساخته است. این انیمیشن هنوز که هنوز است با کودکان سراسر دنیا ارتباط برقرار میکند و در این انیمیشن کودکان به خوبی با مفهوم صبر و امید داشتن به آینده آشنا میشوند.
معرفی والت دیسنی: مرد رویاهای کودکانه
«والت دیسنی» (که نام واقعیاش والتر الیا دیزنی بود)، در 5 دسامبر سال ۱۹۰۱ میلادی در شهر شیکاگو و در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد. پدرش ایرلندی و مادرش اهل آمریکا بود. «والت» چهارمین فرزند از 5 فرزند «الیا» و «فلورا» دیزنی بود. بهدلیل تفاوت سنی بسیار زیادی که میان برادران و خواهرانش وجود داشت، میان او و «روی» (یکی از برادران والت) صمیمیت و پیوندی تنگاتنگ به وجود آمد. بعدها «روی» یکی از شرکای والت در کمپانی بزرگ «والت دیزنی» شد. «والت» در سن ۱۳ سالگی، تحصیلات خود را در رشته نقاشی آغاز کرد و در دوران دبیرستان نیز همین رشته را ادامه داد.
هنگامی که در دبیرستان مشغول انتشار یک نشریه گرافیکی بود، جنگجهانی اول شروع شد، اما از آنجایی که به سن قانونی (۱۸ سال) نرسیده بود، نتوانست در جنگ شرکت کند بنابراین، در صلیب سرخ بهعنوان راننده مشغول به کار شد. سپس به فرانسه رفت و در آنجا نقاشی و کارهای گرافیکی روی ماشینهای صلیب سرخ را برعهده گرفت.
بعد از جنگجهانی اول، در مطبوعات مختلف بهعنوان نقاش و کاریکاتوریست مشغول به کار شد. در سال 1920 میلادی، والت و یکی از همکارانش به نام «آیورک» برای اولین بار در ساخت یک فیلم کارتونی در کانزاسسیتی شرکت کردند. والت با یک دوربین عاریتی در یک گاراژ شروع به آزمایشات مختلف کرد. کار در این گاراژ، تجربهای برای موفقیتهای بعدی و ایدههای بزرگتر وی برای ساخت فیلم کارتونی شد.
دیزنی از این نقطه، راهی را آغاز کرد که پایانش درخشش و شهرت عالمگیر وی بود و دریچهای به دنیایی دیگر گشود؛ دنیایی که سادگیهایش نهتنها برای کودکان، بلکه برای بزرگترها نیز جذابیتی چشمگیر داشت.
اولین فیلم کارتونی که دیسنی ساخت، از نظر مالی برای او فاجعه به بار آورد و نتوانست موفقیتی کسب کند. با این حال وی قصد داشت ساختن فیلمهای کارتونی را ادامه دهد. بنابراین، در جولای ۱۹۲۳ میلادی در حالی که فقط 40 دلار در جیب داشت، به هالیوود رفت و ساخت کارتون را آغاز کرد. در آنجا، بعد از اینکه چند بار با عدم موفقیت روبرو شد، بالاخره استودیوی جدیدی را راهاندازی کرد که در آن فیلمهای کارتونی و واقعی تولید میشد. سرمایه اولیه این استودیو را برادرش «روی» در اختیار او قرار داد.
این استودیو که در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ میلادی تاسیس شد، کمپانی «والت دیسنی» نام گرفت. نخستین کار بزرگش آفرینش چهرهای به نام «میکیماوس» بود. اولین فیلم این کمپانی با نام «آلیس در سرزمین عجایب» 2 روز بعد از تاسیس آن پدید آمد. دیسنی خود شخصا ۱۵۰۰ نقاشی مختلف برای ساخت قسمت اول این سریال کارتونی تهیه کرد. از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۶ میلادی نزدیک به ۶۰ قسمت از سری فیلمهای «آلیس» ساخته شد. از سال ۱۹۲۸ میلادی یعنی از زمان ظهور فیلمهای ناطق بر پرده سینما، فیلمهای کارتونی والت دیسنی مورد توجه همه مردم و همه سنین بوده است. «کشتی بخار ویلی» که اولین فیلم کوتاه ناطق والت دیسنی است، در سال ۱۹۲۸ میلادی ساخته شد و میکیماوس نخستین شخصیت کارتونی خلقشده توسط او در قالب حیوان بود. دیسنی و کمپانیهای مختلف آن، بهدلیل فیلمها، کارتونها و تکنیکهای نوین فیلمسازی، موفق به دریافت ۴۸ جایزه اسکار از طرف «آکادمی علوم و هنر تصاویر متحرک» شدند.
علاوه بر این، کمپانی دیسنی بارها و بارها از طرف مجامع هنری مختلف آمریکایی و بینالمللی مورد تجلیل قرار گرفت. این هنرمند که ۳۰ جایزه اسکار را از آن خود کرد، در سال ۱۹۶۶ میلادی در شهر لسآنجلس درگذشت. او در ۱۵ دسامبر ۱۹۶۶ میلادی بهدلیل سرطان ریه در کالیفرنیا چشم از جهان فرو بست. یک سال بعد، ساخت و ساز استراحتگاه والت دیسنی در فلوریدا آغاز شد. برادرش روی دیسنی، قلمرو پادشاهی سحر و جادو که یکی از اولین ساختههای 4 پارک تفریحی دیسنی است را در ۱ اکتبر ۱۹۷۱ میلادی افتتاح کرد.
پینوکیو: دروغ گفتن ممنوع!
ماجراهای پینوکیو رمانی ایتالیایی نوشته «کارلو کلودی» است که در قرن 19 نوشته شده است. شخصیت اصلی این رمان آدمکی چوبی به نام پینوکیو (به ایتالیایی: Pinocchio) است و دماغ چوبی این شخصیت تخیلی مشخصه بارز او است.
در سال ۱۸۸۱ میلادی پینوکیو در یک مجله کودکان ایتالیایی توسط «کارلو لورنزینی» چاپ شد. نام مستعار او «کارلو کلودی» بود که این نام را از روستای زادگاه مادرش وام گرفته بود. او از کودکی عاشق الاغها بود و تمامی کاردستیها و نقاشیهایش از این حیوان بود. کارلو با وجود روزنامهنگاری در مطبوعات لیبرال، سر از نوشتن برای بچهها درآورد. او در ۲۴ نوامبر ۱۸۲۶ میلادی متولد شد و در ۱۸۹۰ میلادی در ۶۴ سالگی درگذشت و نفهمید که پینوکیوی او در کتابهای درسی ایتالیا برای بچهها چاپ شد. در ایتالیا پارک بزرگی به نام پینوکیو برای بچهها وجود دارد که پر است از مجسمههای این آدمک چوبین.
امروزه از پینوکیو برای انواع تبلیغات استفاده میشود، حتی برای نشان دادن دروغگویی سیاستمداران و اعتراض به سیاست و وعدههای دروغین دولتمردان در بسیاری از موارد از این آدمک چوبی استفاده میشود. ماجراهای پینوکیو در ایتالیا چنان مورد استقبال قرار گرفته که تدریس بخشهایی از آن جزو برنامه مدارس آن کشور قرار گرفته است.
پینوکیو به صورت عروسکهای کوچک خیمهشببازی یکی از معروفترین سوغاتیهای ایتالیاست. داستان در مورد پیرمرد نجاری به نام پدر ژپتو است که بچهای ندارد و تنهاست. او همراه یک گربه و دارکوب زندگی و با درست کردن اشیای چوبی امرار معاش میکند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور میکند که کودکی دارد. فرشتهای مهربان وقتی متوجه آرزوی قلبی پیرمرد میشود، با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده میکند. مدتی میگذرد، پدر ژپتو پینوکیو را به مدرسه میفرستد اما او در راه مدرسه از روی سادگی و خوشقلبی گول روباه مکار و گربه نره را میخورد و به تماشای نمایش خیمهشببازی میرود و روباه مکار او را به صاحب خیمهشببازی میفروشد.
پینوکیو همراه آنها از شهری به شهر دیگر میرود و ستاره نمایش خیمهشببازی میشود؛ تا اینکه فرار میکند اما در راه خانه، باز فریب روباه مکار را میخورد و سکههایی را که از صاحب خیمهشببازی گرفته بود از دست میدهد او بارها گول آنها را میخورد ولی باز هر بار با سادگی و خوشقلبی به آنها اعتماد میکند؛ تا اینکه سرانجام برای یافتن پدر ژپتو به دریا میرود و او را در شکم نهنگ پیدا میکند و نهایتا پس از اینکه با شجاعت پدر ژپتو را نجات میدهد توسط پری مهربان به انسان تبدیل میشود.
منبع: هفته نامه سلامت