به دلیل اطلاعرسانی ناكافی، شناختی كه از بیماریهای روان و بیماری اسكیزوفرنی به عنوان یكی از آنها وجود دارد بسیار ناكافی است و بسیاری از افراد جامعه و حتی خانواده مبتلایان به این بیماری شناخت كافی نسبت به این موضوع ندارند.
به گزارش بولتن نیوز، مدیرعامل انجمن حمایت از بیماران اسکیزوفرنی میگوید: بعد از پلاسکو، نوعی اضطراب عمومی ایجاد شده، مراجعانی داریم که اضطراب شدید پیدا کردهاند و میگویند فکر میکنیم اگر آتشسوزی شود باید چه کار کنیم؟
«صداها را به همین وضوحی میشنوند كه ما صدای دیگران را میشنویم؟» این سوال متداولی است كه از طیبه دهباشیزاده، مدیرعامل انجمن حمایت از بیماران اسكیزوفرنی (احبا)، درباره این بیماران پرسیده میشود. پاسخ او هم به این سوال این است كه: «بله، به همین وضوحی كه ما داریم با همدیگر حرف میزنیم، بنابراین نباید یك فرد مبتلا به اسكیزوفرنی را مقصر دانست، نباید با توهین و تحقیر از او خواست دست از توهماتش بردارد، او نیاز به درمان دارد.»
دهباشیزاده، بیش از 30 سال است در حوزه بیماران روان و به طور تخصصی اسكیزوفرنی فعالیت میكند. او و چند نفر از پزشكان و فعالان اجتماعی، انجمنی را تاسیس كردهاند كه از بیماران مبتلا به اسكیزوفرنی و خانوادههایشان حمایت كرده و خدمات لازم توانبخشی را به آنها ارائه میدهند. حالا هم قرار است مركز آموزشی و توانبخشی دیگری را در میدان قزوین برای ارائه خدمات به بیماران اعصاب و روان مزمن ارائه دهند.
او در این گفتوگو به این اشاره میكند كه «لازم است نشانههای بیماریای مثل اسكیزوفرنی شناخته شود تا زودتر بتوان برای درمان اقدام كرد، لازم است مردم بدانند این بیماری قابل كنترل است و با اسكیزوفرنی میشود زندگی كرد نه این كه مبتلایان را طرد كنند.»
اسکیزوفرنی؛ بیماری خاموش!
خانم دهباشیزاده، تصوری كه از بیماری اسكیزوفرنی وجود دارد این است كه افراد صداهایی را میشنوند كه به آنها دستوراتی داده میشود. این، همهی اتفاقی است كه برای مبتلایان به اسكیزوفرنی میافتد؟
متاسفانه باید بگویم به دلیل اطلاعرسانی ناكافی، شناختی كه از بیماریهای روان و بیماری اسكیزوفرنی به عنوان یكی از آنها وجود دارد بسیار ناكافی است و بسیاری از افراد جامعه و حتی خانواده مبتلایان به این بیماری شناخت كافی نسبت به این موضوع ندارند. اسكیزوفرنی، شدیدترین نوع بیماری اعصاب و روان است. بله، این بیماران گاهی صداهایی هم میشنوند اما این تنها مشكلی نیست كه این بیماران با آن درگیرند؛ انزوا، دور شدن از اجتماع، كم شدن فعالیتهای گروهی و در نتیجه مشكلات فردی و خانوادگی كه این افراد را درگیر میكند بسیار مهم و گاهی ناشناخته است. این افراد گاهی توهم و بزرگمنشیهایی هم دارند به عنوان مثال خودشان را شخصیتهای مشهور یا بسیار مهم میبینند مثلا ممكن است بگویند من باراك اوباما هستم، من فرستاده خداوند هستم و چنین مواردی. یا گاهی مواردی هست كه در اخبار حوادث به آنها اشاره میشود اما چنین اتفاقاتی نادر است و شامل همه بیماران اسكیزوفرنی نمیشود.
دلیل ابتلا به اسكیزوفرنی چیست؟
بیماری اسکیزوفرنیا به دنبال اختلال در عملکرد یك سیستم به وجود می آید. در اسكیزوفرنیا، سیستمی كه مختل میشود دستگاه عصبی مركزی و به ویژه مغز است اما متاسفانه تاکنون علت دقیق و چگونگی این تغییرات به دقت روشن نشده. درباره دلایل این موضوع میتوان به عوامل زیستی ژنتیك، توارث، اختلالات ساختاری مغز، عفونتها، سوء تغذیه، بیماریهای دوران بارداری مادر، صدمات زایمانی، حوادث و ضربههای مغزی، هورمونها، حوادث دردناك و استرسهای زندگی اشاره كرد. این بیماری بیشتر در کسانی دیده میشود که در بستگان درجه یک آنها یعنی برادر، خواهر، پدر و مادر بیماری مشابه وجود داشته باشد اما استرسها و فشارهای روانی هم میتواند در بروز یا تشدید آن نقش داشته باشد.
آماری هست كه نشان دهد چند درصد از افراد جامعه به اسكیزوفرنی مبتلا هستند؟
متاسفانه در كشورمان آمار چندان دقیقی از مبتلایان به انواع بیماریهای روان در دست نیست و همین موضوع، مشكل برنامهریزی برای پیشگیری و درمان را سخت میكند. با این حال آنچه میدانیم این است كه حدود یك درصد جمعیت جهان به اسكیزوفرنی مبتلا هستند كه شامل كشورهای پیشرفته و توسعهیافته میشود. در كشور ما هم در حال حاضر 100 هزار نفر به عنوان بیمار مزمن روانی تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند در حالی كه با احتساب این كه پیشبینی میشود یك درصد جمعیت به این بیماریها مبتلا باشند، باید 800 هزار نفر داشته باشیم. البته بعضی از افراد وضعیت مالی مناسبی دارند و به كمك بهزیستی نیاز ندارند اما با این حال، فاصله 800 هزار تا 100 هزار نفر بسیار زیاد است و بعضی از اینها افرادی هستند كه یا بیماریشان را نمیشناسند یا به دلیل انگ اجتماعی، آن را انكار میكنند.
این بیماری از سن خاصی فرد را درگیر میكند؟
سن ابتلا معمولا 15 سال به بالاست، البته معمولا حتی اگر زمینهها و نشانههایی از اسكیزوفرنی وجود داشته باشد به عنوان مثال دانشآموزی دچار افت تحصیلی شدید یا انزوای اجتماعی شود، باز هم به دلیل ناآگاهی از این نشانهها، این بیماری ناشناخته میماند و بالای 18 سال شناخته میشود.
چرا بالای 18 سال؟
چون در آن زمان مسائلی مثل كنكور، مهاجرت، سربازی و موارد مشابه اتفاق میافتد كه فشار روانی و استرس روی فرد بیشتر میشود و بیماری شدیدتر میشود. متاسفانه تا آن زمان، حتی اگر نشانههایی وجود داشته باشد، خانواده به جای كمك و حمایت، شرایط بیمار را درك نمیكنند و اغلب خود اشخاص هستند كه به مشاور و روانپزشك مراجعه میكنند. در اغلب موارد، انگ اجتماعی باعث میشود بسیاری از افراد برای شناختن بیماری یا درمان مراجعه نكنند.
اسكیزوفرنی درمان دارد؟
اسكیزوفرنی تا پایان عمر با فرد همراه میماند اما میتوان با درمانهای دارویی آن را مهار كرد. در عین حال، در كنار استفاده از دارو، خدمات توانبخشی مانند موسیقیدرمانی، تئاتر درمانی، انواع مشاورهها، حمایت خانواده و افراد جامعه در كنترل این بیماری بسیار مهم است. اما متاسفانه در اغلب موارد تنها به ارائه خدمات دارویی به بیماران بسنده میشود چون امكانات كافی برای توانبخشی بیماران وجود ندارد.
داروها و خدماتی كه یك بیمار اسكیزوفرنی به آن احتیاج دارد، شامل بیمه است؟
خدمات توانبخشی شامل بیمه نمیشود در حالی كه درمان قطعی اسكیزوفرنی در كنار داروها مشاوره و خدمات توانبخشی است. اگر این خدمات شامل بیمه شود به نفع خود شركتهای بیمه هم هست چون یك بار بستری شدن هزینه زیادی دارد اما همان هزینه شامل چند سال توانبخشی و مشاوره است. تمام داروها هم شامل بیمه نیستند. تعدادی از بیماران هستند كه داروهای ایرانی بر آنها اثر ندارد و باید داروهای خارجی مصرف كنند كه شامل بیمه نمیشود. به طور كلی هم هزینه داروها بالاست و اغلب خانواده بیماران از نظر اقتصادی توانایی پرداخت این هزینهها را ندارند. نیاز به بیمه بودن این خدمات مخصوصا از اینجا ناشی میشود كه بیمار اعصاب و روان معمولا شغل و درآمد ندارد و بار اقتصادی زیادی را به دوش خانواده میگذارد.
بهزیستی امكانات لازم را برای درمان ارائه میكند؟
نگاه بهزیستی در سالهای اخیر به مساله روان بهتر شده اما همچنان مستمری كه به خانوادهها میدهند مبلغ كمی است و شامل همه بیماران نمیشود، ما همچنان افرادی را داریم كه در نوبت هستند. در كنار اینها امیدواریم خدمات شبانهروزی كه به بیماران داده میشود افزایش پیدا كند چون در این صورت میتوان بیمار را به جای فرستادن به مراكز نگهداری، در خانه مراقبت كرد و در این صورت، هم از عذاب وجدان خانواده كاسته میشود و هم بیمار مجبور نیست برای سالیان سال در این مراكز بماند. ما افرادی را داریم كه از سنین پایین دچار بیماری میشوند و به دلیل نبودن خدمات نگهداری در منزل، گاهی مجبور میشوند بیش از 40 سال در مراكز شبانهروزی بمانند كه بسیار تلخ است.
وزارت بهداشت چطور؟
وزارت بهداشت هم وظیفه درمان و دارو را بر عهده دارد و این جدایی و تفكیك در رسیدگی به بیماران روان بین دو نهاد وزارت بهداشت و بهزیستی، مشكلاتی را به وجود میآورد. توانبخشی بیماران به بهزیستی واگذار شده در حالی كه توانبخشی هم قسمتی از درمان است. خوب است این دو نهاد به طور واحد و منسجم، به بیماران روان خدمات بدهند تا این سردرگمی وجود نداشته باشد. وزارت بهداشت، خدماتش را در دانشگاهها محصور كرده در حالی كه در این صورت، اقدامات سازمانهای مردمنهاد را شامل نمیشود و خدمات در دسترس همه مردم قرار نمیگیرد در حالی كه لازم است بیماران در محلههای مختلف امكان دسترسی به امكانات توانبخشی را داشته باشند. به عنوان مثال ما الان مراجعانی از شمیران، شهرری، كرج و ... داریم. رفتوآمد از این مناطق برای بسیاری از بیماران سخت است ولی به دلیل این كه توانبخشی برای آنها ضروری است و آنها را از بیماریشان دور میكند، این سختی را تحمل میكنند و به انجمن احبا میآیند.
شما در انجمن احبا چه خدماتی به بیماران مبتلا به اسكیزوفرنی ارائه میكنید؟
ما یك تیم بودیم كه در بیمارستان اسماعیلی فعالیت میكردیم، احساس كردیم حالا كه شناخت كافی از خانوادههای این بیماران و شرایط سخت آنها داریم، خدماتی به آنها ارائه دهیم و این شد كه انجمن حمایت از بیماران اسكیزوفرنی (احبا) را راهاندازی كردیم. این انجمن از سال 1380 مجوز گرفته و فعالیت میكند و در طول این سالها تاثیرات بسیار معجزهآسایی را در شرایط بیماران دیدهایم. ما در انجمن احبا 1500 پرونده داریم كه از این تعداد، 600 نفر تحت پوشش بهزیستی هستند ولی 900 نفر دیگر تحت این پوشش قرار نگرفتهاند. در این انجمن كسانی را داریم كه بیش از 10 سال بود از در خانه بیرون نیامده بودند با مراجعه به این مركز همچنان مراجعه میكنند و سالهاست كه بستری نشدهاند و حالا صاحب شغل و درآمد هم هستند. امیدواریم با مركز توانبخشی كه در خیابان قزوین افتتاح میكنیم، این خدمات وسیعتر ارائه شود، آگهیهایی به مردم داده شود و بدانند اسكیزوفرنی آخر خط نیست بلكه بیمارانی هستند كه با كنترل و درمان بیماریشان توانستهاند زندگی اجتماعی و خانوادگی آرام داشته باشند.
در بعضی از خبرها، مواردی از این بیماران شنیده میشود كه ممكن است برای مردم نگرانكننده باشد. این اتفاقها را چطور ارزیابی میكنید؟
بله اما این موارد نادر است. وقتی این اخبار پخش میشود، افراد گمان میكنند تمام بیماران اسكیزوفرنی خطرناك هستند و باید از آنها دوری كرد. در حالی كه این افراد بسیار عاطفی هستند، ما 800 هزار بیمار اسكیزوفرنی داریم اما شاید سالی یك نمونه از این اتفاقها را هم نداشته باشیم. اگر چنین مواردی هم بازگو میشود لازم است به منظور این آگاهیرسانی باشد كه علامتها شناخته شوند.
یادم هست مردی كه به عنوان معلم نمونه هم شناخته شده بود، یك شب همسر و فرزندانش را كشت و مادر و پدر همسرش میگفتند ما از او شكایتی نداریم چون آنقدر فرد آرام و مهربانی بوده كه اصلا نمیدانیم چه شده كه این كار را كرده است. مساله اینجاست كه این فرد دچار بیماری روان بوده و علائمی داشته مثل این كه بددل و حساس بوده، دچار انزوا شده بوده، گاهی توهمهایی داشته اما هیچكدام از اینها را جدی نگرفتهاند تا این كه بیماری ناگهان عود كرده. اگر خانواده یا خود شخص این آگاهی را داشت كه با این علائم لازم است به مشاور مراجعه كند، كار به اینجا نمیكشید.
علائمی كه هشداردهنده ابتلا به اسكیزوفرنی هستند كدامند؟
بعضی از این علائم پنهان هستند و خود فرد میتواند آنها را تشخیص دهد اما نشانههایی هم هستند كه خانواده میتواند آنها را بشناسد. وقتی نوجوانی دوستانش را از دست میدهد و منزوی میشود، خانواده خوشحال میشوند كه در خانه میماند و درس میخواند و با كسی ارتباط ندارد، در حالی كه این موضوع اتفاقا باید باعث نگرانی آنها شود. این كه شخصی با خودش حرف میزند، بدبینی مفرط دارد، مدام میگوید كسی دنبال من است، با من دشمن هستند و ... همه این موارد نشانه هستند.
به نظر شما به عنوان كسی كه سالها با بیماران مبتلا به اختلالات روانی سروكار داشتهاید، وضعیت این بیماریها الان در جامعه چطور است؟
آماری كه وزارت بهداشت منتشر كرده، نشان میدهد 24 درصد جامعه نیاز به خدمات جدی روانپزشكی دارند، یعنی از هر چهار نفر كه در تاكسی مینشیند یك نفر نوعی از اختلال روانی را دارد كه باید به خدمات درمانی و مشاوره دسترسی داشته باشد. اما متاسفانه این بیماریها در كشور كمتر جدی گرفته میشود.
بعد از بیماری قلبی، دومین بار بیماریها روی اختلالات روان است كه لازم است بیشتر به این مساله توجه شود. این كار هم فقط از عهده یك نهاد یا یك وزارتخانه برنمیآید بلكه همه باید اقداماتی انجام دهند كه زیرساختهای جامعه به لحاظ اجتماعی درست شود، زمینههای اضطرابی كم شده و امنیت اجتماعی بیشتر شود.
شما همین قضیه پلاسکو را در نظر بگیرید، در اثر چنین اتفاقی تنها چند آتشنشان شهید نشدند، تنها كسبه پلاسکو دچار خسران نشدند بلكه نوعی اضطراب عمومی ایجاد شده، ما مراجعانی داریم كه اضطراب شدید پیدا كردهاند و میگویند فكر میكنیم اگر آتشسوزی شود باید چه كار كنیم؟ آتشنشان نداریم و میسوزیم. مسائلی مانند پلاسکو را در جامعه زیاد داریم كه آسیب آنها فقط محدود به چند نفر نمیشود بلكه به كل جامعه آسیب میزند و نباید از كنارشان بیتوجه گذشت.