آغاز نهچندان خوب فیلمهای اکران نوروز چنین به ذهن میآورد که رونق گیشه سینماها در سینمای سال گذشته بدل به خاطرهای دور خواهد شد...
به گزارش بولتن نیوز، آغاز نهچندان خوب فیلمهای اکران نوروز چنین به ذهن میآورد که رونق گیشه سینماها در سینمای سال گذشته بدل به خاطرهای دور خواهد شد. درواقع درحالیکه با توجه به افزایش قیمت بلیت سینماها و مسائل دیگر فروش نوروزی گیشهها نشان از افتی آشکار در قیاس با سال گذشته داشت، اما در ادامه، فروش فیلمها نشان داد که امیدهایمان به سینمای ایران چندان هم بدبینانه نبوده است...
الان که در ماه دوم سال هستیم «گشت٢» جدیدترین ساخته سعید سهیلی با فروشی حدود ١٥،٥میلیارد تومان روزهای موفقی را تجربه کرده است. این فیلم که در آمار کلی فروش بالاتر از «خوب بد جلف» پیمان قاسمخانی قرار گرفته و حدود ١٥میلیارد تومان فروخته، اما اگر درنظر آوریم که یکماه بعد از فیلم قاسمخانی روی پرده آمده، استقبال تماشاگران از این فیلم خود را بهتر نشان میدهد. این فیلم در جدول فروش حدود ٥٠٠میلیون تومان بیشتر از کمدی قاسمخانی فروخته و در صدر جدول فروش امسال قرار گرفته است. «ماجرای نیمروز» نیز با فروشی حدود ٣میلیاردو٧٠٠میلیون تومان اگرچه حضوری آبرومند در جدول فروش امسال داشت، اما وقتی این فروش را در کنار سیل تبلیغات تلویزیونی این فیلم قرار میدهیم، این نکته که استقبال چندانی از «ماجرای نیمروز» نشده است، بهتر خود را به رخ میکشد. «سهبیگانه» مهدی مظلومی نیز با فروشی حدود ٢میلیارد تومان اگرچه قطعا انتظارات و توقعات تهیهکنندگانش را برآورده نکرده است، اما بههرحال اگر این نکته را که این فیلم حدود دوسال در محاق بوده به ذهن میآوریم، از این فروش کم نیز میتوان در حکم موفقیتی بیانکار برای تهیهکنندگان «سهبیگانه» یاد کرد، با اینکه تهیهکننده و پخشکننده فیلم «سهبیگانه» از کملطفی و بیتوجهی صداوسیما در پخش تیزرهای تبلیغاتی این فیلم گله کردهاند.
«آباجان» هاتف علیمردانی با فروش حدود یکمیلیاردو٤٠٠میلیون تومان و «یکروز بهخصوص» همایون اسعدیان نیز با فروشی حدود یکمیلیارد تومان شکستخوردههای گیشه امسال بودند و یادآور شکست فیلمهای تلخ و جدیای چون «کفشهایم کو» و «خشم و هیاهو» در آغاز سال پررونق گذشته...
مطلب زیر نگاهی دارد به فیلمهای اکران نوروز، با این توضیح که فیلم «آباجان» ظرف یکی دو روز آتی در یک صفحه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
گشت ٢؛ خوبکردن حال تماشاگر
پرفروشترین فیلم اکران نوروز را سعید سهیلی ساخته است. کارگردانی که بعد از تغییر جهت ناگهانیاش از «چارچنگولی» به بعد تمام فیلمهایش پرفروش شدهاند و «گشت ٢» نیز از این قاعده مستثنی نیست. این فیلم تا امروز بیش از ١٥میلیاردو٣٠٠میلیون تومان فروخته و به این ترتیب بدل شده است به صدرنشین جدول فروش سینمای ایران در دوماه نخست سال و یکی از پنج فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران...
محمدرضا لطفی با اشاره به اینکه سازنده «گشت٢» تکلیفش با خودش روشن است و میداند چه میخواهد و در راه خواستهاش سعی کرده است استانداردهای لازم را رعایت کند، میگوید: «گشت٢» محصول تکاملیافته تجربههای فیلمسازی است که میخواهد با اثرش حال مخاطب را خوش کند و فکر میکنم که در این راه بسیار هوشمندانه عمل کرده است. «گشت٢» فیلم سادهای نیست، انتخابهای بسیار هوشمندانهای دارد و موفق عمل میکند و از همه مهمتر مصلح اجتماعی نیست، درس اخلاق نمیدهد، فیلمساز از بالا به پایین به مخاطبش نگاه نمیکند و همعرض و طول جامعه و تماشاگرش حرکت میکند و از اینسو میشود این فیلم را یک محصول کاملا استاندارد سینمای مخاطب نامید که قصهگو است.
دانیال حسینی اما با نگاهی یک سر منفی فیلم «گشت٢» و سازندهاش را از دم تیغ گذرانده است: در بخش داستانپردازی با یکی از ولنگارترین فیلمهای چندسال اخیر سینمای ایران روبهرو هستیم. هیچچیز در این فیلم غیرممکن نیست. هیچ محدودیت منطقی وجود ندارد. هیچ الزام علت و معلولی وجود ندارد. هیچ چارچوب ژانری جدی گرفته نمیشود. فیلمساز بهدلخواه خود هر کار که خواسته با شخصیتها کرده و هر مسیر لحظهای مناسبی به ذهنش رسیده در خط داستانی فیلم جای داده است. شخصیتها دورهم جمع میشوند و به دنبال راهی برای کسب درآمد میگردند. در چند سکانس به میوهفروشی مشغول میشوند. لحظاتی بعد از یک گروه تئاتر سر درمیآورند. حضور در یک گروه تئاتر چطور میتواند از گزینههای آنها باشد؟! صحنه تئاتر محل وقوع چند عدد از شوخیهای اساسی فیلم است. بهنظر میرسد وسوسه نمایش این شوخیها شخصیتها را به این مسیر کشانده است. پسازاین آنها را درحال پیشگویی سرنوشت مردم میبینیم و صف طولانی از مشتریها پیشرویشان مشاهده میشود! اینکه عطا در قسمت نخست مرده بوده و در قسمت دوم به فیلم بازمیگردد از نظر کارگردان نمایشی از قدرت سینما بوده است! حتما توانایی پیشگویی او که بیهیچ حدومرزی تمام موانع فیلم را حذف میکند هم دلیل قانعکنندهای داشته است!
خوب، بد، جلف؛ فرمول همیشگی پیمان
دومین فیلم پرفروش اکران نوروز که یکماه مانده به آغاز سال جدید اکرانش را آغاز کرد، نخستین تجربه کارگردانی پیمان قاسمخانی در سینماست. این فیلم که ازجمله آثار مفرح سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر بود و از همان زمان پیشبینی شد در اکران با استقبال همراه شود؛ درنهایت توانست در حدود ١٥میلیارد تومان فروخته و در رده دوم جدول فیلمهای پرفروش نخستین دوره اکران سال قرار گیرد...
سپیده ابرآویز درباره «خوب بد جلف» میگوید: اگر شرط ورود به سینما را داشتن استعداد، پشتکار و شانس فرض کنیم، پیمان قاسمخانی یکی از آنهایی است که هر سه را دارد. قاسمخانی ذاتا دارای توانایی بالایی در خلق موقعیتهای طنز است. پشتکار دارد، فیلمبین حرفهای است و خوب بلد است الگوهای سینمای غرب را ایرانیزه کند و فیلمنامههای ایرانی بنویسد که درست عمل کند و بر دل بنشیند. قاسمخانی ضمنا آدم خوششانسی است و همواره درهای پیشرفت به رویش باز شده است. خلاصه اینکه این سهعامل او را انگیزهمند کرده تا جایی که ریسک کارگردانی را هم پذیرفته است. قاسمخانی اساسا اهل ریسک است. نگران قضاوتها نیست، شاید چون از کارش مطمئن است. او حتی بهراحتی جلوی دوربین میرود و بازیگری میکند. بازیگرشدنش به یاران همیشگیاش امیرمهدی ژوله و مهراب قاسمخانی هم سرایت میکند و آنها هم جلوی دوربین فیلم «خوب، بد، جلف» بهعنوان بازیگر ظاهر میشوند. بازیگران این فیلم همه بهخوبی از عهده یک مفهوم برآمدهاند. از عهده تصویرکردن بلاهتی که لحظهبهلحظه درحال گسترش است. این بلاهت گسترشیابنده فرمول عمده کارهای قاسمخانی است. او از هیچ همهچیز میسازد. یک موقعیت احمقانه تعریف میکند و این موقعیت احمقانه را چنان بسط میدهد که انگار اگر فیلمنامه یا فیلمش صد قسمت دیگر هم ادامه داشته باشد، احمقانگی میتواند همچنان بیشتروبیشتر شود. این ترفند کار هرکسی نیست و قطعا ذهن پویایی میخواهد مثل ذهن پیمان قاسمخانی. در «خوب، بد، جلف» ما با مشتی آدم احمق مواجهیم که در یک موقعیت مضحک دچارند، اما همین موقعیت مضحک به شیوهای روایت میشود که شاید بهترین انتخاب برای روایت آن است. اصلا در همین شیوه روایت است که قدرت قاسمخانی در کارگردانی ژانر کمدی فانتزی نمایان میشود. او با ریتم و تمپوی بالا، کاتهای تند، استفاده از کپشنهای سینمای کلاسیک و طراحیهای صحنه و لباس خاص کمک میکند تا کمدی فانتزیاش هر چه بیشتر به دل بنشیند... محمدمهدی شیخصراف نیز اعتقاد دارد: نخستین فیلم سینمایی پیمان قاسمخانی ادامه یک فرمول موفق است. ادامه یک موفقیت تیمی در خنداندن و جذب مخاطب. قاسمخانی و گروهش در «خوب بد جلف» تجربه موفق سریال پژمان را ادامه میدهند. هرچند این نخستین تجربه برای نسخه سینمایی از یک سریال یا برنامه تلویزیونی مشهور نیست، اما درنهایت پختگی انجام شده است، چراکه اولا شوخیهای سریال را در فیلم تکرار نکرده و طنز خود را با خلق موقعیتهای جدید میسازد، ولی نقاط قوت سریال مثل ویژگی شخصیتها را به فیلم منتقل کرده و حتی لحظههای خاص را براساس همین ویژگیها بنا میکند، مثل پرسپولیسیبودن پژمان. پژمان جمشیدی همان بازیکن سابق است که سودای بازیگری در سر دارد و سام درخشانی هم همان بازیگر تلویزیون که میخواهد به سینما راه پیدا کند. ثانیا برای درک شخصیتها و موقعیت آنها نیاز نیست حتما سریال را دیده باشی و فیلم سینمایی چه از نظر داستان و چه ارایه اطلاعات کافی برای درک موقعیتها یک اثر کاملا مستقل به حساب میآید. مزیت سوم «خوب بد جلف» نیز شوخیهای صریح با فضای سینما و اهل سینماست. آنها کلیشههای فیلمهای ایرانی، بازیگرها، کارگردانها و هرچیزی که دستشان برسد را مایه طنز میکنند. چنین کاری درخصوص اهالی سینما که تحمل و پذیرش نقدونظرهای اینچنینی را ندارند و در مورد کوچکترین اظهارنظری کمپین مخالفت و اعتراض صنفی و مصاحبههای آتشین به راه میاندازند، حرکت روی لبه تیغ است. این حرکت آنقدر هوشمندانه است که مانی حقیقی، مجید مظفری و رضا رویگری را با حضور خودشان در فیلم به طنز میکشد و حتی با آنها خاطرهبازی میکند.
ماجرای نیمروز؛ مستندی باشکوه
یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر که تحسین دوست و دشمن را برانگیخته و با فروشی در حدود ٣میلیاردو٧٠٠میلیون تومان نشان داد که توانسته تماشاگران عام را نیز به خود جلب کند. این فیلم که دومین فیلم حسین مهدویان است، نگاهی ریزبین به اوایل دهه ٦٠ و نوع برخوردها با اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) دارد. محسن ظهرابی درباره این فیلم مینویسد: مهدویان فیلمساز آیندهداری است. او تکنیک سینما را بهخوبی میشناسد، تسلط خوبی بر میزانسن دارد و با اعتقادش فیلم میسازد. تاریخ را خوب بلد است و با تحقیق سراغ داستانهای حساس میرود. پیش از این نمونه بسیار بدی درباره موضوع مجاهدین خلق در سال گذشته بر پرده سینما رفت («سیانور» ساخته بهروز شعیبی) که همه را ناامید کرد، اما مهدویان فرم شخصی خودش را پیدا کرده است و فیلم موفقی ساخته، باید دید اگر تصمیم بگیرد درباره امروز ایران فیلم بسازد سراغ چه موضوعی خواهد رفت و از چه زاویهای به آن نگاه خواهد کرد. مازیار وکیلی نیز در بخشی از نوشتهاش درباره «ماجرای نیمروز» آورده: «ماجرای نیمروز» یک اثر باشکوه است، نه بهخاطر کارگردانی منحصربهفردش و نه به خاطر مستندنمایی یک داستان حادثهای. «ماجرای نیمروز» به این دلیل فیلم بزرگی است که ما را بهعنوان مخاطب سینما بهجور دیگر دیدن دعوت میکند. مهدویان داستان حساس و تاریخیاش را چنان نفسگیر و با حوصله روایت میکند که این داستانهای بارها شنیده شده را با اشتیاق میبلعیم. مهدویان تمام این پازل را با چنان شکوه و دقتی کنار هم میچیند که نمیتوان جور دیگری تصورش کرد. مهدویان به خوبی میداند از فرم چگونه استفاده کند تا تماشاگر را روی صندلی میخکوب کند. نماهای فیلم که انگار یکسری نمای گزارشی بیکیفیت هستند، نهتنها بافت و معماری آن زمان را بهخوبی بازسازی میکند، بلکه به فیلم چنان التهاب فزایندهای میبخشد که در سینمای ایران بیسابقه است. مهدویان به خوبی فهمیده برای روایت تاریخ نباید رمانتیک بود. تاریخ یک روایت واقعی است. نباید با تاریخ و روایت آن عاطفی برخورد کرد. مهدویان قبل از اینکه یک مورخ باشد، یک راوی است. او سعی میکند آن دوران ملتهب را با چنان دقت نظری روایت کند که ما آن را با تمام وجود حس کنیم. تاریخ برای مهدویان نه یک نوستالژی که صرفا ماده خامی است که باید آن را به تماشا نشست. از دل چنین تفسیری است که بیطرفی و عدمقضاوت مهدویان را ملاحظه میکنیم...
میثم کریمی هم میگوید: محمدحسین مهدویان که سال گذشته با فیلم موفق «ایستاده در غبار» توانسته بود به زندگی یکی از قهرمانان دوره جنگ بپردازد، اینبار نیز تصمیم گرفت سراغ سالهای ابتدایی انقلاب رفته و درباره سازمان تروریستی مجاهدین اثری را ساخته و روانه سینما کند. البته سال گذشته نیز فیلم «سیانور» با محوریت عملیات این سازمان به اکران درآمد که اتفاقا اکران موفقی را پشتسر گذاشته و به فیلم محبوب تماشاگران مبدل شد. مهدویان «ماجرای نیمروز» را با همان تکنیک نیمهمستند که در فیلم قبلیاش «ایستاده در غبار» مورد استفاده قرار داده بود، ساخته است و به نظر میرسد او توانسته سبک و سیاق فیلمسازی خود را یافته و در همان مسیر حرکت کند. قاببندیهای مستندوار که اغلب میتوان آن را در سریالهای تلویزیونی جستوجو کرد و حتی ریالیتی شوهای غربی نیز متاثر از آن هستند، ازجمله ویژگیهای تصویربرداری آثار مهدویاناند که در «ماجرای نیمروز» نیز به کار گرفته شده است. این سبک از فیلمبرداری این ویژگی را در اختیار مخاطب قرار داده تا احساس نزدیکی بیشتری به رخدادهای فیلم داشته باشد و در بطن ماجرا قرار گیرد. اما این ویژگی بهتنهایی قادر نیست تا ضعفهای فیلمنامه را پوشانده و اثری یکدست خلق کند. مهدویان اگرچه مسلط به جزییات صحنه بوده و اتفاقا قابهای دوربینش تا حد زیادی تماشایی از آب درآمدهاند، اما درنهایت ضعفهای فیلمنامه خود را عیان کرده و در تصویر مشهود است. شخصیتهای فیلم «ماجرای نیمروز» اگرچه در ظاهر خاکستری بهنظر میرسند و یکطرفه به قاضی نرفتهاند، اما در عمق تکبُعدی هستند و درنهایت به نقطهای میرسند که قابلپیشبینی است.
یک روز بهخصوص؛ بازگشت به تلویزیون!
جدیدترین فیلم همایون اسعدیان با اینکه با فروش نازل یکمیلیارد تومان یکی از شکستخوردههای آغاز سال بود، اما در نگاه منتقدان توانست با کسب موفقیتی البته نسبی تا حدی اعاده حیثیت کرده و قبای بازنده تمام میدانها را بر تن خود نبیند...
ساناز رمضانی درباره این فیلم میگوید: «یک روز بهخصوص» هم جزو آن دسته فیلمهایی است که میتوان در گروه فیلمهای اخلاقگرا و بهویژه مسأله انتخاب اخلاقی قرارش داد، اما فرق فیلم اسعدیان با نمونههای مشابهش در این است که اسعدیان موقعیتی را ترسیم میکند که نهتنها بسیار محتمل است، بلکه اساسا مسأله انتخاب را زیر سوال میبرد. بیننده در جریان مشاهده وضع حامد (مصطفی زمانی) استیصال وی را به خوبی درک میکند. حامد یک روزنامهنگار مقید و درستکار است که اکنون در شرایطی قرار گرفته که چارهای جز انتخاب راه غیرانسانی در پیش ندارد. مهم نیست که این تصمیم، چقدر حامد را آزار میدهد، او خود بهتر از هر فرد دیگری به عواقب تصمیمش آگاه است، حامد و هر فرد دیگری در شرایط او تصمیم مشابهی خواهد گرفت. این صراحت بیلهجه، نوعی خشونت نهفته در خود دارد، خشونت و ظلمی که در پس همه تصمیمات زندگی نهفته است و همین صداقت در تصویر بیرحمی موقعیت حامد است که فیلم را از ورطه سانتیمانتالیسم و غرقشدن در احساسات ملودراماتیک نجات میدهد.
نرگس جهانبخش اما نگاهی منفی به این فیلم دارد: همایون اسعدیان پس از دوتجربه خوب «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» اینبار با «یک روز بهخصوص» یک عقبگرد مجدد به دوران فیلمهای تلویزیونی با قصههای تکراری دارد. در مرکز داستان حامد روزنامهنگاری است که دست به افشای یک فساد اقتصادی و دارویی زده است و از سوی دیگر خود درگیر یک عمل غیرقانونی برای اهدای قلب به خواهرش است. «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» دوخطیهای بسیار سادهتر اما زیرلایههای معنایی بهمراتب پیچیدهتری داشتند که هر دو مخاطب را مشتاق اثر بعدی اسعدیان میکردند، اما در اینجا این تقابل افشاگری فساد و دستزدن خود حامد به فساد تنها ابزاری برای پندهای بسیار تکراری هستند. داستان پیوند عضو یک داستان امتحان پس داده برای غلیان احساسات مخاطب تلویزیون بوده و اسعدیان بدون هیچ تفاوتی آن را به یک مدیوم مهیجی آورده که هیچ تفاوتی بین نسخه تلویزیونی و سینمایی جز برخی میزانسنها و تدوین نیست.
سه بیگانه؛ قمار بینتیجه!
این ساخته دردسرساز مهدی مظلومی با اینکه با فروش نزدیک به ٢میلیارد تومان تا حدی تهیهکنندگانش را از نگرانی رهانید، اما جز این نکته مثبت هیچ نکتهای که بشود با اتکا به آن پای این فیلم ایستاد، در خود ندارد. فیلم یک شکست کامل است و بازگشتی ناامیدکننده به دوران فیلمهای سوپرمارکتی و شانهتخممرغی. افشین علیار «سهبیگانه» را نمونه مشخصی از یک فیلم بیسروشکل نامیده که اصرار بر کمدیبودن دارد، اما کلیت این فیلم نمونه مشخصی از ابتذال را دربردارد. این منتقد ادامه میدهد: نمیخواهم این فیلم را نقد کنم، چراکه جزبهجز این فیلم بیمنطق است و از آنجایی که نقدکردن یک اثر هنری بسیار ارزشمند است، با نقدکردن این فیلم اهانت به تحلیل و نقد سینمایی میشود. کارگردان به سطحیترین شکل ممکن قصهای ضعیف را با موقعیتها و دیالوگهای زیر ١٨سال تلفیق کرده تا بهخورد تماشاگر دهد. این فیلم را نمیشود تحلیل کرد، فقط میشود به تماشاگر هشدار داد که این فیلم یک کمدی تقلبی است، فیلم «سهبیگانه» را باید بهصورت انفرادی نگاه کرد، چراکه این فیلم را به دلیل شوخیهایش نمیشود با خانواده تماشا کرد.
آیا در شرایط فعلی فیلمی بهتر از «سهبیگانه» در انتظار اکران نبود که این فیلم به نمایش درآمد؟ آیا این فیلم میتواند نظر مخاطبان را جلب کند؟ بهنظر میرسد با اکران این فیلم تماشاگر گول میخورد، چراکه تماشاگر به دلیل دیدن یک فیلم کمدی به سینما میرود که بتواند لحظاتی بخندد، اما شوخیهای جنسی و استفاده از موادمخدر و طریقه مصرف آن در سراسر فیلم کلیت «سهبیگانه» را مستهجن کرده است.
فیلم سهبیگانه ماندگاری در ذهن مخاطب ندارد؛ طوری که تماشاگر به محض خروج از سینما این فیلم را فراموش میکند. این فیلم هیچ نکته مثبتی برای ارایه ندارد، چراکه از همه نظر، حتی بازی بازیگرانش جزو ضعیفترین فیلمهای این چندسال سینمای ایران است. باعث تاسف است که در میان این همه فیلمهای مهم و ارزشمند که توقیف شدهاند یا شرایط اکران ندارند، در بهترین فصل اکران، فیلمی به نمایش درمیآید که حرفی برای گفتن ندارد.
ساناز رمضانی نیز اینگونه به «سه بیگانه» واکنش نشان داده: «سهبیگانه» فیلمی غافلگیرکننده است. نه فیلمساز مطرح و کاربلدی دارد و نه تیزرهایش چندان دلنشین است. ترکیب بازیگران اصلی هم که شامل محمدرضا شریفینیا، امین حیایی و مجید صالحی میشود، بیش از آنچه دوست داشته باشیم، یادآور لودگیهای دهه ٨٠ است که نام فیلم کمدی رویش گذاشته بودند. مهدی مظلومی هم باوجود همه ادعاهایش بهجز کمدیهای سطحی و کمطرفدار در ایران کار مهمی نداشته است که بتوان انتظار حتی متوسطی از فیلم داشت و تنها نام مسعود ردایی بعد از حذف نام کارگردان از پوسترها و تیزرها هم آنقدر وسوسهکننده نیست تا با این افزایش قیمت بلیتها، در بین کمدیهای خوبی که روی پرده هستند، «سهبیگانه» انتخاب نخست یا حتی دوم برای تماشا در سینما باشد. موضوعی که فروش نهچندان بالای فیلم هم آن را تایید میکند، اما همانطور که گفتم «سهبیگانه» یک فیلم غیرمنتظره است...
وی در ادامه مینویسد: موضوعی که «سهبیگانه» به تصویر میکشد همانقدر که جذاب است، نیازمند جسارتی است که آشکارا عوامل این فیلم فاقد آن بودهاند. «سه بیگانه» میتوانست یک کمدی انتقادی جدی مثل «گشت ارشاد» باشد، اما رفتار عوامل سازنده فیلم مصداق بارز ضربالمثل قدیمی «یکی به نعل یکی به میخ» است. درواقع «سهبیگانه» یک قمار بینتیجه است، یک ریسک بیخطر. درست مثل بندبازی که طنابش را در ارتفاع کمی از زمین بسته است و اگر پایین را نگاه نکنید میتوانید مجذوب هنرنمایی و بازیاش شوید، اما همینکه متوجه میشوید فاصله زیادی با زمین ندارد، همه هنرش بیلطف خواهد شد...
منبع: شهروند