فیلمهای فرهادی همیشه از سایهی هولناک و گریزناپذیر جبر و تقدیر نوشته شده حرف میزنند. بیاغراق، همه چیز شبیه به جهانی طراحی شده است که در آن سرنوشت محتوم همه پیشبینی شده...
گروه فرهنگ و هنر: مهرداد نجاتی در یادداشت پیش رو که در مورد فیلمهای اصغر فرهادی نگاشته معتقد است این عنصر مختص فرهادی نیست، هر اثر دراماتیکی به طور طبیعی از تضاد استفاده میکند و به آن پروبال میدهد. ولی ویژگی فرهادی بدل کردن این تضاد به رودر رویی با قوانین عرفی یا مکتوب است.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در ماهنامه تجربه نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:
عجیب به نظر می رسد ولی «خانه» در فیلمهای اصغرفرهادی به قدری مهم است که همیشه داستان در دل آنها شروع میشود و ماجرا، هرچه که هست، در آنجا رخ میدهد. در همهی فیلمهای او خانه محل امنی نیست؛ جایی است که شخصیتها در آن احساس آرامش نمیکنند، معمولا دوست ندارند زیاد درآن باقی بمانند و از سر ناچاری به آن پناه میبرند. نکته اینجاست که برخورد فرهادی با این خانهها فقط مفهومی نیست: تنها قرار نیست ما را متوجه کند که زندگی زیر سقف خانه ما را به هم پیوند نمیدهد و چیزی بیشتر از آن لازم است. این مکانها آدمها را درخودشان فرو میکشند: جاهایی هستند که به ما گوشزد میکند هیچ خلوتی وجود ندارد. اگر جنبهی زیباییشناسی بصری را هم اضافه کنیم، متوجه میشویم که این خانهها، این مکانهایی که انگار محل گذارند، چطور کمک میکنند به نمایش تک افتادگی آدمها. این خانهها دروپنجره زیاد دارند و معمولا دوربین، مثل یک ناظر بیرونی و مراقب، مدام آدمها را از بین چارچوبها میپاید. انعکاس آنها را در تصاویر ضبط میکند و فارغ از بار مفهومی، نوعی پویایی در فضا به وجود میآورد.
معما
حذف یک صحنه از مسیر داستان همیشه باعث دعوای منتقدان بوده. اصغر فرهادی چرا در مسیر روایت قصهاش تکهای را جا میاندازد و به ما نشان نمیدهد و بعد، با کمی تاخیر، آن را بازگو میکند؟ چه هدفی را در این کار دنبال میکند؟ در تمام فیلمهای او از «چهارشنبه سوری» به بعد، ما با یک جست و جوی کارآگاهی روبه روییم تا به یک حقیقت برسیم. ولی این یک سطح ماجراست: معماهای فرهادی تلاشی برای شکلگیری درام است، فیلم در این سطح متوقف نمیماند و ما را وارد روابط بین آدمها میکند: این که چه کسی چه چیزی را میگوید و چه چیزی را مخفی میکند. چه کسی در چه زمانی دروغ میگوید و چه کسی شخصیت راستگو و صادقی دارد. تمام درامهای فرهادی وارد این معرکه میشوند و از چالش کشف معما به سطحی از روابط بین آدمها میرسند. فیلمهای فرهادی را به عنوان آثار معمایی باید به شکل یک کل دید: جایی که در پایان همهی تعویقها و تاخیرها معنا مییابند و نشان میدهند که چه کارکردی داشتهاند.
غریبهها
مهمترین اختلال در فیلمهای اصغر فرهادی با حضور یک غریبه در بستر ماجرا رخ میدهد: مرد، زن یا غریبهای وارد حریم یک جمع یا خانواده میشود و همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. عامل اصلی تنش هم گاه خود این غریبههاست و گاه فقط نقش تشدیدکننده را بازی میکنند. نکتهی مهم اینجاست که نویسندهی فیلمنامه این غریبهها را طرد و رد نمیکند. درست در جایی که وارد محدودهی قضاوت میشود به آنها نزدیک میشود و دنیای او را هم نشان میدهد، و وجهی انسانی و معقول از او میسازد. این روحیه در درام پردازی کمک کرده است تا فیلمهای اصغر فرهادی تک بعدی نباشند و به دور از جهان سیاه و سفید معمول، تصویری انسانیتر و در واقع، واقعیتر و ملموستر از آدمها برای ما بسازند.
سرنوشت و جبر
فیلمهای فرهادی همیشه از سایهی هولناک و گریزناپذیر جبر و تقدیر نوشته شده حرف میزنند. بیاغراق، همه چیز شبیه به جهانی طراحی شده است که در آن سرنوشت محتوم همه پیشبینی شده. فرهادی به عنوان خالق تلاش میکند خودش را ناپدید کند و همه چیز این جهان، مثل هوا نامرئی باشد ولی به طور طبیعی همهی آدمها دچار جبرند و خیلی سخت میتوانند مسیر زندگیشان را تغییر دهند.
تضادها
این عنصر مختص فرهادی نیست، هر اثر دراماتیکی به طور طبیعی از تضاد استفاده میکند و به آن پروبال میدهد. ولی ویژگی فرهادی بدل کردن این تضاد به رودر رویی با قوانین عرفی یا مکتوب است. او به انسان اهمیت میدهد بنابراین مسائل او را پیچیده و بسیار غامض میداند. طبیعی است که ساحت چنین موجودی را نمیتوان به چند نسخهی پیشبینی شده محدود کرد. تلاش او نمایش آوارگی آدم میان همین دوگانه هاست: میان عرف و عقل، میان فرد و اجتماع، میان حقیقت و واقعیت.