به گزارش بولتن نیوز، مهدی صباغی: در این سالها که تمام موفقیت یک نمایش در گیشهاش خلاصه میشود و غالب نمایشهای بهاصطلاح «موفق»، محدود و محتوم به تعدادی بازیگر، کارگردان و تهیهکننده مشخص در سالنهای مشخص است که نمایشهای سرگرمکننده و خندهآور تولید میکنند و در روزگاری که «مخاطب تئاتر» جای خود را با «تماشاچی»هایی عوض کرده که برای تفریح به سالنهای نمایش میروند، اجرای نمایش شلتر پدیدهای است که میتوان آن را به فال نیک گرفت.
شلتر بیش از هر چیز حاصل جسارت و ممارست کارگردانی است کمنام و درخشش بازیگرانی کمتجربه و البته نویسندهای کاربلد که هرچند موضوع و محتوای نمایشنامه را از خود بازیگران وام گرفته، اما در نظم و ساماندهی و اندازه نگهداشتن موفق عمل کرده است.
اینجا خبری از بازیگر و تهیهکننده آنچنانی نیست. دکور و لباس هم بهغایت ساده است. نمایشنامه مفرح که نیست هیچ، خیلی هم تلخ است. تا آنجا که میدانم، تبلیغات عجیبی هم در کار نبوده، اما باوجود همه اینها نمایش شلتر مخاطبش را جذب کرده و از قضا در گیشه هم موفق است.
امین میری، کارگردان نمایش، بدون توجه به هیاهوی این روزهای تئاتر، با استفاده از بازیگران بیادعا و البته بعد از یکی، دو سال تمرین و تلاش و ممارست، نمایش مستندی را در سالن قشقایی تئاتر شهر (که در این سالها از ارج و قربش کاسته شده) روی صحنه آورده که حکایت درد و رنج زنان آسیبدیده اما مقاومی است که اینک بهعنوان بازیگر و با تمام خلوص و صداقت روایتگر داستان شنیدنی زندگیشان هستند و بر ذهن و روح مخاطب اثر میگذارند و رسوخ میکنند و این همه موضوع نیست. بازیها بهغایت درخشان است. در این ١٥ سال نمایشهای خوب و بد زیادی دیدهام، اما اینهمه بازی خیرهکننده یکجا در یک نمایش را هرگز ندیده بودم.
قصدم از این نوشته تبلیغ برای نمایش نیست چون همین الان هم بلیتش به این راحتیها گیر نمیآید. قصد نان قرضدادن و بهبه و چهچهکردن هم ندارم چون اصولا این نمایش را خالی از اشکال نمیبینم. فقط فکر میکنم که همه باید کمک کنیم تا اینگونه نمایشها دوباره پا بگیرد و به جریان اصلی تبدیل شود. باید همه؛ از مخاطب گرفته تا اهالی تئاتر و مدیر و سالندار حمایت کنیم، از نمایشی که بیخاصیت نیست، پرزرقوبرق نیست، اما شریف دارای اندیشه و دغدغه است. نمایشی که جستوجوگر است و در تاریکی نور را جستوجو میکند. نمایشی که مخاطب را به حیرت وامیدارد. نمایشی که وقتی میبینی دیگر آدم قبلی نیستی. نمایشی که بعد از دیدنش دلت میخواهد کیلومترها در سکوت راه بروی و آن را در ذهن و روحت مزهمزه کنی. نمایشی که خودشیفته نیست، نمایشی که فخر نمیفروشد. نمایشی که الکیخوش نیست. نمایشی که اگر فلان بازیگرش عوض شد، مردم بلیتهایشان را پس نیاورند. نمایشی که هرکس و ناکسی جرئت ایستادن روی صحنهاش را به خود ندهد. نمایشی که بودونبودش یکی نباشد و خلاصه نمایشی که «تئاتر» باشد. قله اندیشه و احساس و به قول گوته: باشد که صحنه همچون طناب بندبازان به افراد نالایق جرئت راهرفتن روی خود را ندهد.
منبع: شرق