جدیدترین فیلم مل گیبسون که ستیغ هکسا نام دارد، درام جنگی- زندگینامهای پرتحرکی است با تهرنگی رمانتیک که براساس داستان واقعی پزشکیاری به نام دزموند.تی.داس که بهخاطر ایمان مذهبیش در جنگ از برداشتن سلاح خودداری کرد، ساخته شده است.
گروه سینما و تلویزیون: مل گیبسون که بعد از فیلم آپوکالیپتو بهدلیل سخنان ضد صهیونیستیاش از متن هالیوود دور شده بود، «ستیغ هکسا» را با خشونتی گرافیکی و منجمدکننده جلوی دوربین برده است. این فیلم که نخستین کارگردانی گیبسون پس از فیلم آپوکالیپتو است، به دلیل تفاوتی که با دیگر ساختههای این کارگردان دارد، برایش پروژهای مهم و محبوب قلمداد میشود. درواقع «ستیغ هکسا» از این نظر که قهرمانش برخلاف قهرمانان شجاعدل، آپوکالیپتو و دیگر آثار گیبسون اعمال خشونتبار مرتکب نمیشود، با فیلمهای قبلی او تفاوت داشته و آغاز راهی تازه در کارنامهاش بهشمار میآید.
به گزارش بولتن نیوز، «ستیغ هکسا» نخستینبار در جشنواره ونیز اکران و در پایان با ١٠دقیقه تشویق ایستاده مردم مواجه شد. منتقدان هم از فیلم استقبال کرده و آن را در زمره کارهای خوب گیبسون قرار دادهاند. «ستیغ هکسا» کاندیدای ٦ اسکار ازجمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال ۲۰۱۷ نیز شد که البته به نتیجه درخوری ختم نشد. این فیلم همچنین از نظر کاربران سایت ایامدیبی یکی از ۲۵۰فیلم برتر تاریخ سینماست. در «ستیغ هکسا» بازیگرانی چون اندرو گارفیلد، وینس وان، سم ورثینگتون، لوک بریسی، هوگو ویوینگ، رایان کر، ترزا پالمر، ریچارد پایروس و ریچل گریفیتس ایفای نقش کردهاند.
مل گیبسون: این مرد حرف دارد...
رابطه مل گیبسون با هالیوود در تمام کارنامه این بازیگر و کارگردان بحثانگیز رابطهای سرشار از عشق و نفرت بوده است. نه گیبسون و نه هالیوود در این سالها نتوانستهاند دیگری را تحمل کنند و در عینحال قادر به حذف آن دیگری از زندگیشان نیز نبودهاند. مل گیبسون در گفتوگویی رابطهاش را با هالیوود چنین تصویر کرده: تلاش برای بقا؛ همین یک کلمه...
بهنظر خودتان در کدام زمینه موفقتر بودهاید؛ روی صندلی کارگردانی یا مقابل دوربین بهعنوان بازیگر؟
فکر میکنم وقتی جوانتر بودم، در بازی در نقش کاراکترهای جوانتر بهتر بودم! اما بههرحال میخواهم یکچیز کلی و عمومی بگویم و میتوانید هرجور که دلتان میخواهد تعبیرش کنید. هر چه زمان گذشته و سنم بالاتر رفته، فکر میکنم آرامتر شدهام.
یعنی چه که آرامتر شدهاید؟ چه چیزی آرامتان کرده؟
نکته کلیدی برای رسیدن به هر مهارتی آرامش است و من فکر میکنم وقتی سن آدم بالاتر میرود، آدم زودتر و بیشتر خسته میشود و بنابراین نیاز به راههایی دارد تا این خستگیها را کاهش دهد و یکی از این راهها ایجاد آرامش است. بعضی وقتها این موضوع را یک مکان خاص ایجاد میکند؛ بعضی اوقات نیز یک آدم خاص، یک شرایط خاص، یا حتی یک سنوسال خاص. فرقی ندارد. نتیجه نهایی است که اهمیت دارد، نه راه رسیدن به نتیجه. من فقط میتوانم بگویم بهتر و آرامتر شدهام و امیدوارم این اتفاق درباره همهمان بیفتد.
این سالهای بیکاری و دوری از فضای پشت دوربین چهطور بود؟
بعضی اوقات مجبوری یک قدم بلند به عقب برداری. من خودم این کار را بارها در زندگیام انجام دادهام. آدم یک وقتی یک کار واقعا خوب انجام میدهد و بعد به هر دلیلی کار بعدیاش به همان خوبی از کار درنمیآید. شاید این عقبگرد به دلیل شرایط زندگی فرد باشد.
«ستیغ هکسا» درباره قهرمانی است که نمیخواهد اسلحه در دست بگیرد. در شرایط حال حاضر آمریکا آیا این را پیامی برای کسی در نظر گرفتهاید؟
بالاتر از این حرفها. مردی که حتی نمیخواهد اسلحه را لمس کند و در میدان نبرد به جای اعمال وندالیستی از نوع کشتن فرد مقابل، افکار و اعمالی بسیار فراتر در ذهن دارد، بیشک از شخصیتی غیرعادی و بزرگتر از مردم معمولی برخوردار است. باید چنین جنگجویی را دوست داشت و تمام احترام و اعتبار ممکن را به پایش ریخت. حداقل چیزی که میتوانم بگویم این است که امیدوارم فیلم من این کار را کرده باشد.
اگر بخواهید درباره قهرمان فیلم توضیح دهید، چه میگویید؟
عصاره وجود دزموند این است که او مردی شجاع با باوری قوی و ایمانی خدشهناپذیر بود. مردی چنین که در میدان نبردی خونبار که خود ژاپنیها آن را بارش فولاد نامیدهاند، تنها سلاحی که با خود داشت، ایمانش بود. این ایمان که میتواند آدم را قدرتمندتر کند، بهنظر من الهامبخشترین نکته فیلم ستیغ هکساست.
آیا ترجیح میدهید قهرمان فیلمتان را واقعی بدانید یا از قهرمانان سینمایی؟
تنها فرقی که این دو نوع قهرمان دارند این است که قهرمان واقعی لباس تنگ سوپر قهرمان نمیپوشد. کار قهرمانانه در هر دوی این قهرمانان مشترک است، اما این را در نظر داشته باشیم وقتی از داس درباره کارهایش پرسیدند، او اعمالش را به قدرتی بزرگتر و فراتر از خود نسبت داد. او در عمق جنگ و خون و سیاهی نیرویی فراتر را بالای سر خود داشت که او را به نکشتن و به جای آن نجات جان آدمها تشویق میکرد. این تفاوت مهمی است که او را از قهرمانان سینمایی جدا میکند.
«ستیغ هکسا» از نظر منتقدان
شجاعدل!
جدیدترین ساخته ملگیبسون که توانست با وجود هزینه ٤٠میلیون دلاری تولیدش ١٧٠میلیون دلار بفروشد، از نظر انتقادی نیز فیلم موفقی بود و منتقدان سینمایی استقبال خوبی از آن به عمل آوردند. آنتونی لین، منتقد نیویورکر «ستیغ هکسا» را فیلمی نامیده که فقط مل گیبسون میتوانست آن را بسازد: «ستیغ هکسا» از نوعی دیوانگی و جنون هنرمندانه و شکوهمند بهرهمند است که تماشاگر را متوجه این نکته میکند که چنین فیلمی کارگردانی جز مل گیبسون با خصایصی مشابه فیلمش نمیتواند داشته باشد.
دیوید ادلشتاین، منتقد نیویورک مگزین نیز موضعی مثبت دارد: مل گیبسون هنرمندی قدرتمند، باهوش و البته هیجانزده است که در فیلم جنگیاش حتی یک ثانیه را نیز نمیتوان از دست داد یا کلیشه فرض کرد.
ای او اسکات، منتقد نیویورک تایمز «ستیغ هکسا» را داستان واقعی قهرمانی همیشگی در یک درام تاثیرگذار رُک و صریح جنگی میداند که تنش و کشمکشی اخلاقی را در نقطه تمرکز داستان دنبال میکند.
از نظر جاستین چانگ، منتقد لسآنجلس تایمز نیز «ستیغ هکسا» تجلیلی است از پایمردی شجاعانه مردی روی باورهایش؛ ساخته شده با دل و ذهن کارگردانی که تعهدش به اصول خود کمتر از قهرمان فیلمش نیست.
جو زیمیانوویچ، منتقد نیویورک دیلی نیوز «ستیغ هکسا» را فیلمی مهیج و انرژیبخش خوانده که وقتی به اعمال قهرمانانه دزموند میرسیم، تفکرانگیز نیز میشود. برایان تروت، منتقد یواسای تودی هم عقیده دارد که گیبسون در این فیلم، درست مثل شجاعدل، دلایل جنگ مردان بهخاطر میهنشان را مهمتر و والاتر از خون و خونریزی نمایش میدهد.
نگاه منتقد ایرانی به «ستیغ هکسا»
اشتهای سیریناپذیر کشتار و خونریزی...
«ستیغ هکسا» ساخته مل گیبسون به نبرد اوکیناوا میپردازد؛ یعنی به یکی از نقاط عطف جنگ ژاپن و آمریکا؛ همچون پرچمهای پدران ما و نامههایی از ایوجیما هر دو از کلینت ایستوود. فیلم البته روی جنگ و روندش تمرکز نکرده است. روایت این فیلم درباره دزموند.تی.داس یک مخالف جنگ است که به دلیل گرایشهای مذهبی با جنگ و کشتن مخالف است و حاضر نیست دست به اسلحه ببرد و تلاش میکند بهعنوان بهیار در جنگ فعالیت کند. داس به این دلیل توسط دادگاه نظامی محاکمه شد، اما از دادگاه تبرئه و راهی نبرد اوکیناوا شد. دزموند.تی.داس در این نبرد پس از عقبنشینی نیروهای آمریکایی ٧٥ همرزم خود را از مرگ نجات داد. «ستیغ هکسا» مثل هر فیلم هالیوودی دیگری است؛ تکراری و کلیشهای. یک چیزی در مایههای دیگر فیلمی که هالیوود پیش از این درباره یک مخالف جنگ ساخته و آن هم فیلمی نیست جز گروهبان یورک که براساس شخصیت واقعی گروهبان الوین سی یورک در سال ١٩٤١تولید شده و در آن آلوین یورک (گریکوپر) با اعتقاد به حرام بودن جنگ، به صف مخالفان آن مىپیوندد، اما پس از مدتى باورهایش را عوض مىکند و به جبهه اروپا مىرود و به تنهایى ٢٠سرباز آلمانى را مىکشد و ١٣٢ اسیر مىگیرد.
شاید سلوک نمایشی گروهبان الوین سی یورک و دزموند.تی.داس متفاوت باشد اما انتخاب یک مخالف وجدانی جنگ و روایتهای داستانی مرتبط با چنین کاراکتری، کشف تازهای از سوی سازندگان نیست و ذوقزدگان هالیوودمآب در تمجید از بکر بودن سوژه «ستیغ هکسا» سینمای کلاسیک آمریکا را به خوبی رصد نکردهاند و با نوستالژی خاص فیلم شجاعدل در تمجید از مل گیبسون بیهوده ذوقزده شدهاند.
فیلم در انتخاب شخصیت محوری که از مخالفان وجدانی جنگ است به یک کلیشهگرایی محض مبتلاست و از همان آغاز فیلم، با نمایشی از صحنه نبرد در اوکیناوا و همچنین در نیمه دوم فیلم، به نمایشی خاص از جبهه نبرد منحصر میشود که پس از ساختهشدن فیلم نجات سرباز رایان نوعی کلیشهنمایی و بازتکرار همان رویداد سینمایی است و صدالبته برداشتی از الگوهای اسپیلبرگ در دو فیلم اسب جنگی و نجات سرباز رایان کاملا چشمنوازی میکند. تنها تفاوت «ستیغ هکسا» با نجات سرباز رایان این است که گیبسون دقت رقتانگیزی نسبت به لحظات میدانی جنگ دارد و ویژگی خاص این فیلم همان دقت رقتانگیز جزیینگر درباره نبردهای تنبهتن به سبک و سیاق فیلم شجاعدل است.
فیلم در لحظات نمایش نبرد دو جبهه تقابلی نظامی، آثاری نظیر خشم دیوید آیر، استالینگراد تئودور باندارچوف و جوخه الیور استون را به یاد میآورد. گیبسون به شکلی افراطی و رادیکالی قصد دارد حس حضور در میدان جنگ را به مخاطب منتقل کند و بهصورت دقیقتری بازفراهمآوری دیگری از نجات سربازان رایان، شجاعدل، مصائب مسیح را به سبک و سیاق خودش در قالب اثر دیگری ارایه کند. تنها نقطه عطف فیلم نجات سرباز رایان نمایش دقایقی دلهرهآور از هجوم سربازان آمریکایی در ساحل نورماندی است. در ساحل نورماندی آلمانیها به صورت بیوقفهای سربازان آمریکایی را زیر هجوم بیوقفه آتش و گلوله قرار میدهند و این نمایش، تجربه حضور مخاطب در میدان جنگ، جنبشی بصری برآمده از فیلم اسپیلبرگ است، اما مل گیبسون چرا تأکید دارد که تصویری واقعی از میدان جنگ توأم با خشونتی هرزگرایانه را ارایه کند؟ با پاسخ دادن به این سوال، کلیشه مسیحایی دیگری را که گریبان این فیلم را میگیرد، میتوان شناسایی کرد. برای یافتن پاسخ در ابتدا باید به تلاش تهیهکننده برای انتخاب مل گیبسون در مقام کارگردانی طردشده از هالیوود اشاره کنیم. تهیهکننده فیلم برخلاف جریان اصلی کمپانیهای فیلمسازی که در یک اقدام دستهجمعی گیبسون را به دلیل اظهار نظرش در مورد یهودیان تحریم کردهاند، هدایت فیلم را به یک دلیل محتوایی به مل گیبسون ٦٠ساله سپرده است تا گیبسون «ستیغ هکسا» را بسازد تا بازتکراری ترکیبی باشد از مفاهیمی مضمونی؛ از آنچه در فیلم مصائب مسیح ارایه شد. گیبسون بیتردید در فیلم مصائب مسیح خشونت آمیخته به شقاوتی را در کنار مفهوم ایمان مذهبی در ترکیبی برانگیزاننده و متضاد در کنار هم قرار داده و به همین دلیل مصائب مسیح اثر ماندگاری در کارنامه او شد. اما همین پرداخت در «ستیغ هکسا» یکسر راه به بیراهه میبرد.
مل گیبسون با ساخت فیلم مصائب مسیح بهعنوان فیلمساز مولف در نمایش متفاوتی از خشونت شناخته شد. خشونتورزی فراوان نسبت به بدن عریان و مقدس حضرت مسیح(ع)؛ دقیقا رویکرد مولف مسیحی گیبسون را بیهیچ واسطهای به رخ میکشد و موجب میشود که هرزنگاری افراطی در نمایش خشونت در فیلم شجاعدل (اثر قبلی این فیلمساز) به رنج فردی- مسیحی فیلمساز نسبت داده شود. با این حال نقطه مشترک ایدئولوژیک شجاعدل نسبت به مصائب مسیح این است که دست یازیدن به سلوک متعالی توأم با فضیلت روحانی - مذهبی را با آزمون پایداری جسمی در برابر خشونت جهنمی- زمینی برابری میدهد. در فیلم ستیغ هکسا باز هم شاهد چنین پرداختی با لحن و بیان توصیفی از یک شخصیت متفاوت در دل تاریخ هستیم.
در فیلم ستیغ هکسا، گیبسون کاملا دست به کلیشهنمایی میبرد و تا دندان مسلح به کلیشههای پیشین و پسین است. در فیلم ستیغ هکسا شاهد پرداخت دقیق خشونت هستیم. گیبسون در سایر آثارش نیز ازجمله فیلم شجاعدل، موضوع مورد علاقهاش یعنی آزمایش و تطهیر خمیره اخلاقی انسانی را به روش مسیحی به بوته آزمایش گذاشت و از طریق نمایش وحشیگری تهوعآوری، خشونت سازشناپذیری را به تصویر کشید. خشونتی که به پذیرش نوعی ایمان خاص مسیحی میانجامد. از نظر تصویرسازی خشونت و نمایش لبریز از جزییات، همچون مثلهشدن اندام انسان، دریدهشدن ماهیچهها، عضلات و استخوانها، بر اثر اصابت گلوله و انفجار، هیچ فیلمسازی به پای گیبسون نمیرسد. اشتهای گیبسون برای کشتار و خونریزی در هالیوود همتا ندارد و با توجه به سوژه مناسبی که به مثابه مصائب مسیح یافته، بار دیگر یک مسیحنمای صلحطلب را در حمام خون و خشونت غسل تعمید میدهد.
با این توصیف محتوایی، تفاوتی میان برانگیختهشدن احساسات با دیدن «ستیغ هکسا» یا مصائب مسیح نمیتوان قایل شد. از سوی دیگر عمده قصههای قهرمانی گیبسون در مورد شخصیتهایی است که بیرون از قلمرو تجربههای انسانی معمول، زندگی میکنند و کارهای خارقالعادهای انجام میدهند. دزموند.داس شخصیتی نیست که تجربه ما را از جنگ تغییر دهد، جنگ انسانها را به واکنشی غریزی وامیدارد و مسیحواره گیبسون فاقد هرگونه واکنش انسانی است.
دزموند.داسی که در فیلم میبینیم دستپرورده مل گیبسون است و هیچ ربطی حتی به جهان واقعی ندارد هر چند فیلمساز با تیتراژ پایانی اصرار دارد نشان دهد که این شخصیت کاملا واقعی است. درواقع گیبسون خودش را در قالب دزموند خلق کرده، مردی که دایما با ایمان خود میجنگد. این همان ملگیبسونی است که ما بارها در اخبار شنیدهایم و دیدهایم و با دیدن این فیلم مینویسیم دزموند.داس اما میخوانیم مل گیبسون.
با اینکه فیلم لبریز از صحنههای خشونتآمیز است، اما مفهومی ضد جنگ درونش نیست. این تلقی کاملا اشتباه است که بسیاری از فیلمهای جنگی آمریکایی را ضد جنگ یا ضد سیستم سیاسی ملیتاریستی محسوب کنیم. سالها پیش یکی از بزرگان فرهنگی کشور نیز این اشتباه را در مورد آثار الیور استون کرد. فیلم ستیغ هکسا درباره شخصیتی است که از رئیسجمهوری وقت ایالات متحده مدال افتخار گرفت و در نبرد پایانی، برای افزایش روحیه سربازان جنگجو میشود.
تحلیلگران سینمایی وطنی باید به این موضوع دقت کنند و نباید دریافت منتقدان فرنگی را با عبارت ضد جنگ در مقالاتشان مندرج کنند؛ بدون هیچ تأویل و تحقیقی همان عبارتی که فرنگیان بهکار گرفتهاند در مقالات منتقدان وطنی استفاده میشود. اگر دزموند.داس مخالف وجدانی جنگ است، چرا با وجود دادگاهیشدن بهخاطر این عقیده دوباره در میدان جنگ حضور پیدا میکند؟!
منبع: شهروند