پرده زرد و نارنجی آشپزخانه، درون ماشین لباسشویی میچرخد و من در تنهایی صبحگاهی خانهام نشستهام روی فرش و دودلم که زنگ بزنم به قالیشویی یا نه!؟
به گزارش
بولتن نیوز،گلهاي ترنج وسط فرش، قرمز هستند؛ مثل شمعدانيهاي حياط خانه پدري كه وقت قالي شستن، مادرم كفاش را جارو ميكرد و بعد فرش را بر آن ميگستراند و شيلنگ آب را ميگرفت روي آن. قالي شستنهاي تابستاني براي بچهها، حال و هواي ديگري داشت. خنكاي آب، هُرمِ گرم تابستان را از تنمان ميگرفت اما آويزان كردن فرشها سخت بود؛ بار گراني كه بر دوش مادران بود و آنها با شوق پاكيزگي خانههايشان، به جان ميخريدند و خم به ابرو نميآوردند. گلهاي قرمز فرش نشستهاند در زمينهاي روشن، به روشناي دل همه زنهاي ديارم كه در گذشتهاي نهچندان دور، آب از چاه ميكشيدند و مينشستند به شستن شستنيهايشان در تشتهاي بزرگ.
خانه تكاندن اين روزهاي ما، با نياكانمان متفاوت است. رنگ و طرح كاغذ ديواري، برق انداختن سراميك و پاركت، تعويض لوازم منزل، تغيير دكوراسيون و كمك گرفتن از شركتهاي خدماتي هرگز به اتاقهاي ذهن قديميها راه نبرده بود. ساليان بسيار كدبانوهاي گيلانزمين، حصيرهايشان را ميبردند لب رودخانه تا كفپوشهاي سنتي خانههاي كوچكشان را بشويند و دوباره بگسترانند؛ به اين اميد كه بهار با همه شكوفهها و جوانههايش از راه برسد.
بر پردهها، روبالشيها و طاقچهپوشهايشان با نخهاي رنگي و سوزن، گل و بوته ميدوختند تا نقش و رنگ، زينت خانههايشان باشد. كدبانوهاي گيلانزمين صداي پاي نوروز را كه ميشنيدند، برنج،گندم و عدس برشته ميكردند و رنگدررنگ، حلوا و نان برنجي براي پذيرايي از مهمانهاي عيدشان مهيا ميكردند. در همه اين احوالات كسي كمك به اقوام و همسايهها را از ياد نميبرد و جمعشان در استقبال از بانوي بهار جمع بود.
من اما حالا در تنهايي صبحگاهي خانهام به همه كارهاي بر زمين مانده ميانديشم و گذشته گمشده در غبار زمان.
منبع: همشهری آنلاین