کد خبر: ۴۴۸۴۷۶
تاریخ انتشار:
گفت‌وگوي با «منیر قیدی»، کارگردان فیلم «ویلایی‌ها»

فیلمی که ساختش ١٠ سال طول کشید

سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر هم پایان یافت، با همه نقاط قوت و ضعفش، اما آنچه باقی می‌ماند فیلم‌هاست؛ حتی اگر فیلم‌هایی که سیمرغ نگرفته باشند! یکی از فیلم‌های قابل‌بحث و خوب این دوره جشنواره، فیلم «ویلایی‌ها»، به کارگرداني منیر قیدی است...
گروه سینما و تلویزیون: سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر هم پایان یافت، با همه نقاط قوت و ضعفش، اما آنچه باقی می‌ماند فیلم‌هاست؛ حتی اگر فیلم‌هایی که سیمرغ نگرفته باشند! واقعیت این است که تاریخ سینما مملو است از فیلم‌هایی که در زمان خود ارج ندیده‌اند، ولی در گذر زمان ارزش‌های آنها شکوفا شده. مهم این است که منتقدان تیزبین دست به چنین امر مهمی بزنند که خوشبختانه سینمای ایران منتقدان ارزشمند کم ندارد، اصولا فیلم‌ها کشف منتقدان است. به‌همین‌دلیل باید بیش از پیش منتقدان سینما را جدی گرفت. یکی از فیلم‌های قابل‌بحث و خوب این دوره جشنواره، فیلم «ویلایی‌ها»، به کارگرداني منیر قیدی است. خانم قیدی در نخستین فیلم خود به جسارتي ستودنی دست زد و درباره زنان به متن جنگ رفته فیلم خوب و قابل‌تأملی ساخت. ناگفته‌های جنگ عراق علیه ایران بسیار زیاد است و دردمندی و سختی‌های زنان ما در این دوره بحرانی در کشورمان همچنان نادیده و ناشنیده. این فیلم شروع خوبی است برای گفتن درباره زنان. امید است زنان ما بعد از این فیلم بیشتر در سینما دیده شوند؛ زنان هویزه، ‌زنان سوسنگرد، ‌زنان خرمشهر و آبادان و تمام زنانی که ناله‌ها و دردهایشان به وسعت تاریخ همچنان پنهان است.

فیلمی که ساختش ١٠ سال طول کشید

به گزارش بولتن نیوز، با منیر قیدی گفت‌وگوی کوتاهی انجام دادیم که می‌خوانید:‌

‌چرا جایزه «نگاه ملی و استعداد درخشان» را نپذیرفتید؟
اگر به فهرست نامزدهای این دوره جشنواره فیلم فجر دقیق‌تر نگاه کنیم، ‌به‌راحتی مسائل روشن می‌شود. حتما دیدید که «ویلایی‌ها» در بخش بهترین فیلم‌نامه کاندیدا شد؛ یعنی خود فیلم و کارگردانی فیلم مورد توجه هیئت داوران قرار نگرفت. حالا که من فیلم بد با کارگردانی بدی ساخته بودم که لایق کاندیداتوری در این بخش‌ها نبود، بنابراین چطور می‌توانستم ناگهان شکوفا شوم و جایزه خلق‌الساعه «استعداد درخشان» را دریافت کنم؟ به نظر شما این نکته تعجب‌برانگیز نیست؟! به‌همین‌دلیل ترجیح دادم از این رقابت عجیب خارج شوم! به نظرم رسید هیئت داوران خواست با این کار متفاوت رفتار کند. در نتیجه من هم حق دارم متفاوت عمل کنم و این جایزه خلق‌الساعه را نپذیرم. طبیعی هم هست، تهیه‌کننده فیلم من نیز جایزه ملی‌ای که قرار بود به فیلم بدهند را رد کند. آخر مگر شدنی است فیلمی که عنوان «نگاه ملی» را یدک می‌کشد، کارگردانی، بازیگری، ‌تدوین، طراحی صحنه و فیلمش بی‌ارزش باشد!! این تناقض‌ها را نمی‌فهمم. برای خودم هم معیار انتخاب بهترین‌ها در این دوره کمی متناقض به نظر می‌رسید. همین!

‌ظاهرا دبیرخانه جشنواره فیلم فجر هم گفته شما را مبنی‌بر نپذیرفتن سیمرغ «فیلم از نگاه ملی» را تکذیب کرده است. اصل واقعیت چیست؟
اصل واقعیت این است که زمان همه مسائل را مشخص می‌کند. ضمن اینکه آقای سعید ملکان، تهیه‌کننده فیلم «ویلایی‌ها»، دراین‌باره پاسخ کاملی می‌دهند.

‌جدا از حواشی به‌وجودآمده درباره فیلم، ‌اصلا به جایزه‌گرفتن فکر می‌کردید؟
باور کنید به جايزه فكر نكردم، چون همه‌چيز غيرقابل‌پيش‌بيني است.

‌فیلم «ویلایی‌ها» اولين فيلم بلند سينمايي شماست. پیش از این در سینما به چه کارهایی مشغول بودید؟‌
٢٠ سال است كه در سينما در سمت‌هاي مختلف فعاليت دارم؛ منشي صحنه، دستيار كارگردان و برنامه‌ريز. شغل اصلي‌ام كه بيشتر از همه هم به آن علاقه داشتم «منشي صحنه» بوده. در زمينه كارگرداني، دو، سه فيلم كوتاه، يك فیلم تلویزیونی و چند كار مستند ساختم. حالا خوشحالم كه بالاخره بعد از ١٠ سال توانستم فيلم بلندم را بسازم.

‌چرا ساخت فیلم این‌قدر طول کشید؟
سرنوشت این فیلم کمی عجیب است! در این سال‌ها به تمام ارگان‌ها و مراكزی كه براي ساخت فيلم بايد كمك مي‌كردند مراجعه کردم، ولی هرکدام برای ‌همکاری‌نكردنشان دلایلی می‌آوردند! حتي در ابتدا وزارت ارشاد هم پروانه ساخت نمي‌داد. بااین‌حال خسته نشدم. چون ساختن این فیلم برایم بسیار مهم بود. به‌همین‌دلیل به‌مرور تغییراتی در فيلم‌نامه اعمال کردم، اما شالوده اصلي آن همينی است که در فیلم دیدید. آخرين پروانه ساخت را هم كه گرفتم، مشاركت بنیاد سینمایی فارابي در تهيه فيلم تأييد شده بود تا آن مرحله را با آقاي عسگرپور پيش رفته بودم. ايشان انصافا زحمات زیادی برای فیلم كشيدند. منتها وقتی که وارد مرحله توليد شديم، كمي به‌لحاظ مالي ترديد كردند و گفتند با بودجه فارابي كار جمع نمي‌شود كه صحبت ايشان هم کاملا درست بود و دوستانه كار را به آقاي ملكان واگذار كردند و خودشان همچنان در سمت مشاور كارگردان حضور داشتند. ایشان خيلي به ما كمك و لطف كردند.

‌چه کمک‌هایی؟
از لوكيشن بازديد كردند و پیشنهادات خوبي داشتند. فقط هنگام فيلم‌برداري حضور نداشتند. چون ماه مبارک رمضان بود و ايشان به دلیل روزه نتوانستند در صحنه حضور داشته باشند. چون واقعا آن زمان هوا گرم و گاهی غیرقابل‌تحمل بود.

‌چطور شد سعید ملکان تهیه‌کنندگی کار را در ادامه عهده‌دار شدند؟‌
 آشنايي من با ايشان به حدود ٢٠ سال قبل كه شروع كارم بود مربوط می‌شود. ايشان آن زمان دستيار گریمور نام‌آشنا، آقاي بیژن محتشم، بودند و من منشي صحنه و در كارهاي ‌تئاترهاي تلويزيوني همکاری می‌کردیم. ضمن اینکه در چند فیلم آقاي مجيدي و كارهاي ديگر با هم كار كرده بوديم. در جریان فیلم‌نامه من بودند و بعد هم خوشبختانه تهیه‌کنندگی کار را پذیرفتند. آقاي ملكان به‌عنوان تهيه‌كننده فوق‌العاده بودند. من ٢٠ سال است كه در سينما حضور دارم اما كسي مثل ايشان را نديده بودم. شايد هم در ١٠ سالي كه كار نكرده‌ام تهيه‌كننده‌ها تغيير كرده‌اند. گذشته از آن، ‌واقعا گروه فوق‌العاده‌ و همراهي داشتيم.

‌مثلا یکی از دلایل رد فیلم‌نامه چه بود؟
دلايل مختلفی وجود داشت. مثلا در ٩ سال قبل شوراي تصویب فیلم‌نامه مركز گسترش سینمای مستند و تجربي مي‌گفتند قصه دراماتيك نيست. یا مسئولان وقت بنياد شهيد مي‌گفتند نگاه‌تان را در فیلم نمي‌پسنديم. فلان بنياد مي‌گفت فیلم‌نامه ضدجنگ است و يا در راستاي اهداف ما نيست. هر ارگاني به فراخور حال خودش فيلم‌نامه را رد مي‌كرد. جالب است در بيشتر جاها دوستان خود من در شورا فیلم‌نامه را رد مي‌كردند!
 ‌فيلم شما يكي از بهترين‌ فيلم‌هاي اين دوره جشنواره بود. به نظرم اولين فيلمي است كه صراحتا و به طور شفاف به نقش زنان در متن جنگ پرداخته است. زنان ما سختي‌هاي زيادي را متحمل شده‌اند كه هيچكدام‌شان تاکنون ديده نشده. يكي از سکانس‌های جذاب فیلم نمای هِلی‌شات از فرار زنان با چادرهای سفید هنگام بمباران هوایی است که وقتی روی زمین دراز می‌کشند، گویی چادرهای‌شان به کفن‌شان تبدیل شده است که درحقیقت تمام مفهوم فیلم در آن گنجیده شده. 

در ترسیم نماها همه چیز حساب شده بود؟
اگر بخواهم بگويم همه چيز را از قبل حساب كرده بودم درست نيست. فيلم‌نامه‌ ما اتفاقا با جزئيات دقيق بود. اما در فيلم بسیاری از جزئيات حذف شد. چون زمان فيلم خیلی طولاني می‌شد. مثلا شخصيت‌هايي داشتيم كه الان در فیلم نيستند. پايه فیلم بر مبنای يك فيلم‌نامه دقيق و با جزئيات بود منتها روش من هنگام اجرا به گونه دیگري بود. مثلا به بازيگر مي گفتم موضوع فلان سکانس اين است و تو خودت ببين چطور بايد بازي كني و چه بگويي، ‌او هم پیشنهادات خودش را می‌داد. درنهایت به این نتیجه می‌رسیديم که کدام برای فیلم بهتر است. مثلا يك روز به بازيگر مي‌گفتم بايد چه كار كند و او پيشنهاد ديگري مي‌داد. بعد كه پيشنهاد او را انجام مي‌داديم مي‌ديدم بد نيست و با هم يك صحنه جديد را به وجود مي‌آورديم. حتي فيلم‌بردار يا طراح صحنه هم پيشنهاداتي مي‌دادند. در لوکیشن‌مان از ساعتي به بعد نمي‌شد رو به يك زاويه فيلم گرفت از طرفی نمي‌شد كه كار را تعطيل كرد. انگار همه چيز دست‌به‌دست هم داده بود كه اين كار از درون رشد كند و خودش به بهترين شكل پيش برود. گاهي شما فكر مي‌كنيد بايد در برابر موانع بايستيد اما مي‌ديديم كه چقدر كارها بهتر پيش مي‌رود. درواقع اينها درخت‌هايي هستند كه ريشه‌شان در فيلم‌نامه است. بنابراین كاري كه مي‌كردم اين بود كه هرجا می‌دیدم ريشه بيرون زده، ‌آن را هرس مي‌كردم.

‌اصلا ایده قصه از کجا آمد؟
شايد باورتان نشود. يكي از دوستانم به طور اتفاقي خاطره‌اي تعريف مي‌كرد و همان زمان جرقه شروع این فیلم در ذهنم زده شد. مي‌گفت زمان جنگ جايي بوديم كه راننده ماشيني خبر شهادت همسران رزمندگان را برای خانواده‌شان می‌آورد. با خودم گفتم مگر مي‌شود يك‌سري زن با تصميم خودشان به جايي بروند و در خطر باشند فقط به دلیل اينكه به همسرانشان نزديك باشند. حتی دوستم یادآور شد که همسران شهيد نوري، شهيد همت و... هم آنجا بودند. این ایده را پیگیری و با اين افراد شروع به مصاحبه كردم. بعد از چند ماه درگير جمع‌آوري خاطرات شدم. در ابتدا هر یک از این بانوان با فاصله‌اي همراهی می‌کردند. طول كشيد تا با آنها صميمي شوم و به احساسات واقعي‌شان برسم. براساس اين خاطرات، يكي، دو شخصيت اصلي فیلم‌نامه به وجود آمد. آنها آدم‌هايي يكدست بودند که در يك جبهه حضور داشتند. مجبور شديم براي اينكه قصه به‌خوبي پيش برود شخصيتي را داشته باشيم كه ساز مخالف بزند. جالب است كه بارها اين قصه را كنار گذاشتم، اما شرايطي پيش مي‌آمد كه مثلا از جايي به من زنگ مي‌زدند كه هفت سال قبل فيلم‌نامه را به آنها داده بودم، تماس مي‌گرفتند و دوباره اين رفت‌وآمد ادامه پيدا مي‌كرد. زماني كه با اين افراد مصاحبه كرده بودم فرزندي نداشتم، اما الان فرزند من ٩ساله است؛ مثلا گاهي كه براي فرزندم آشپزي مي‌كردم پیش خودم فكر مي‌كردم الان اگر خانم خيري بود چه مي‌كرد. همين‌طور در ذهن خودم درگير اين قصه بودم و با آنها زندگي مي‌كردم؛ مثلا فكر مي‌كردم اين افراد بعد از شهادت همسرانشان چطور زندگي كردند. وقتي در آن موقعيت قرار مي‌گيريم واقعا احساس مي‌كنيم كه جنگ را نديده‌ايم. اتفاقا يكي از همسران شهید كه با ايشان صحبت كرده بودم، جمله‌اي به من گفت كه خيلي روي من تأثير گذاشت و باعث شد به خودم بگويم بايد اين فيلم را بسازم. ايشان مي‌گفت: «‌من يك‌بار فرصت زندگي داشتم و جنگ اين يك‌بار را از من گرفت». جمله ایشان برای من تکان‌دهنده بود!
منبع: شرق

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین