و از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه میپرستد، پس اگر خوشیای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر فتنهای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان کرده است؛ این است همان زیان آشکار.
گروه دین و اندیشه:
حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با
ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن
نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت
روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 18 بهمن به آیه 11 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:وَ
مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ
اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ
خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ
سوره حج (22) آیه 11
ترجمهو
از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه میپرستد، پس اگر خوشیای به او رسد،
بدان دلگرم شود، و اگر فتنهای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد،
در دنیا و آخرت زیان کرده است؛ این است همان زیان آشکار.
نکات ترجمه ایعَلى حَرْفٍ
«حَرْف»
در اصل به معنای طرف و کناره و لبه و انتهای شیء است؛ و بدینسان،
«انحراف» یعنی به کناره و حاشیه متمایل شدن، به نحوی که تدریجا از مسیر
اصلی خارج شود؛ و «تحریف» عبارت است از به کناره راندن برای اینکه آن چیز
از جای حقیقی خود بیرون رود. «حروف» الفبا را هم ظاهرا از این جهت حرف
گفتهاند که همه کلمات بدانها ختم میشوند (التحقيق في كلمات القرآن
الكريم، ج2، ص198)؛ چنانکه در نحو هم «حرف» (در مقابل «اسم» و «فعل») از
حواشی کلمات است که آنها را به هم ربط میدهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص228)
در
قرآن کریم جمعا شش بار این ماده به کار رفته است که چهار مورد آن به صورت
فعل «يُحَرِّفُون» و درباره «تحریف کردن کلام» است (بقره/75؛ نساء/46؛
مائده/13 و 41) و دو مورد دیگر اسم است، که یکی بوضوح به معنای «کناره
گرفتن» میباشد (مُتَحَرِّفاً لِقِتال؛ انفال/16)، و مورد آخر کلمه «حرف»
در همین آیه حاضر است که میتواند هم به معنای «کناره و حاشیه» باشد و هم
به معنای «سخن و کلام» (یعنی خدا را فقط در زبان میپرستند، اما در عمل پای
کار نمیمانند.)
ضمنا در صدر اسلام، «حرف» به معنای «قرائت معین»ی از
قرآن هم به کار می رفته چنانکه به قرائت ابن مسعود، «حرف ابن مسعود» گفته
می شده و یکی از معانی روایت «نزل القرآن علی سبعة احرف: قرآن بر هفت حرف
نازل شده» به معنای هفت قرائت بوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص228)؛ که
البته این هفت قرائت، فراتر از قرائات سبعهای است که از قرون سوم و چهارم
توسط ابنمجاهد در میان مسلمانان شهرت پیدا کرد.
حدیث1)
زراره میگوید از امام باقر ع درباره آیه «و از مردم، کس هست که خدا را در
حاشیه میپرستد، پس اگر خوشیای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر فتنهای
به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان کرده است»
پرسیدم. فرمودند:
آنان گروهی بودند که خدا را عبادت کرده، و عبادت هر
معبود غیر خدا را کنار گذاشتند ولی در حضرت محمد ص و آنچه آورده بود، شک
کردند؛ پس به زبان اسلام آوردند و شهادت دادند که خدایی جز الله نیست و
حضرت محمد ص رسول خداست و به قرآن اقرار کردند، در حالی که درباره حضرت
محمد ص و آنچه آورده بود شکاک بودند، با اینکه درباره خدا شک نداشتند؛ و
خداوند فرمود: «و از مردم، کس هست که خدا را میپرستد بر حرفی» یعنی بر شک
در محمد ص و آنچه آورده «پس اگر به او برسد خوشیای» یعنی عافیت در جان و
مال و فرزند «بدان دلگرم شود» و راضی گردد «و اگر به او برسد فتنهای»
یعنی بلایی در بدن و مالش، آن را به فال بد میزند و از اینکه در موضع
اقرار به پیامبر ص قرار گرفته، ناراحت میشود، پس به سوی بازایستادن [از
اذعان به نبوت پیامبر ص] و شک برمیگردد و دشمنی با خدا و رسولش و انکار
نسبت به رسول و آنچه را او آورده در پیش میگیرد.
الكافي، ج2، ص413
عَلِيُّ
بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ
بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي
قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ
عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ
فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» قَالَ
زُرَارَةُ سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: هَؤُلَاءِ قَوْمٌ
عَبَدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَ شَكُّوا فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَكَلَّمُوا
بِالْإِسْلَامِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ
مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ
شَاكُّونَ فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ لَيْسُوا شُكَّاكاً فِي
اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ
اللَّهَ عَلى حَرْفٍ يَعْنِي عَلَى شَكٍّ فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ
بِهِ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ يَعْنِي عَافِيَةً فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ
وُلْدِهِ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ رَضِيَ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ
يَعْنِي بَلَاءً فِي جَسَدِهِ أَوْ مَالِهِ تَطَيَّرَ وَ كَرِهَ الْمُقَامَ
عَلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّ ص فَرَجَعَ إِلَى الْوُقُوفِ وَ الشَّكِّ
فَنَصَبَ الْعَدَاوَةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْجُحُودَ بِالنَّبِيِّ
وَ مَا جَاءَ بِهِ.
2) از امام صادق ع روایت شده است:انسان منافق
قطعا به دوری از رحمت خداوند متعال رضایت داده است؛ زیرا اعمالی که ظاهرش
شبیه شریعت احکام شریعت است بجا میآورد در حالی که در لهو و لغو و پشت و
رو کردن حقیقت آن و به مسخره گرفتن آن مشغول است؛و علامت نفاق عبارت است از
کماعتنایی [در خویشتنداری] نسبت به دروغ و خیانت و ادعای بیمحتوا و
چشمچرانی و سفاهت و اشتباه [یا مغالطه کردن] و کمحیایی و کوچک شمردن
گناهان و تلاش در ضایع کردن بزرگان دینی و کوچک شمردن [تحمل] مصیبتها در
[راه] دین و تکبر و دوست داشتن چاپلوسی و حسد و ترجیح دادن دنیا بر آخرت و
بدی بر خوبی و تشویق به سخنچینی و دوست داشتن کارهای لهو و یاری اهل گناه و
ستم و فرار کردن هنگام انجام کارهای خوب و کمارزش وانمود کردن خوبیِ
خوبان و کار بد خود را پسندیده، و کار خوب دیگران را ناپسند قلمداد کردن؛ و
مانند اینها فراوان است، و خداوند در مواضع متعددی از کتابش منافقان را
توصیف کرد، چنانکه فرمود: «و از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه میپرستد»
بعد این را تفسیر کرد: «پس اگر خوشیای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر
فتنهای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان
کرده است؛ این است همان زیان آشکار.» و نیز فرمود ...
مصباح الشريعة، ص144-145
قَالَ
الصَّادِقُ ع الْمُنَافِقُ قَدْ رَضِيَ بِبُعْدِهِ عَنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
تَعَالَى لِأَنَّهُ يَأْتِي بِأَعْمَالِهِ الظَّاهِرَةِ شَبِيهاً
بِالشَّرِيعَةِ وَ هُوَ لَاهٍ وَ لَاغٍ وَ بَاغٍ بِالْقَلْبِ عَنْ حَقِّهَا
مُسْتَهْزِئٌ فِيهَا وَ عَلَامَةُ النِّفَاقِ قِلَّةُ الْمُبَالاةِ
بِالْكَذِبِ وَ الْخِيَانَةُ وَ الْوَقَاحَةُ وَ الدَّعْوَى بِلَا مَعْنًى
وَ اسْتِخَانَةُ الْعَيْنِ وَ السَّفَهُ وَ الْغَلَطُ وَ قِلَّةُ
الْحَيَاءِ وَ اسْتِصْغَارُ الْمَعَاصِي وَ اسْتِيضَاعُ أَرْبَابِ الدِّينِ
وَ اسْتِخْفَافُ الْمَصَائِبِ فِي الدِّينِ وَ الْكِبْرُ وَ حُبُّ
الْمَدْحِ وَ الْحَسَدُ وَ إِيثَارُ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ
الشَّرِّ عَلَى الْخَيْرِ وَ الْحَثُّ عَلَى النَّمِيمَةِ وَ حُبُّ
اللَّهْوِ وَ مَعُونَةُ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ الْبَغْيِ وَ التَّخَلُّفُ
عَنِ الْخَيْرَاتِ وَ تَنَقُّصُ أَهْلِهَا وَ اسْتِحْسَانُ مَا يَفْعَلُهُ
مِنْ سُوءٍ وَ اسْتِقْبَاحُ مَا يَفْعَلُهُ غَيْرُهُ مِنْ حَسَنٍ وَ
أَمْثَالُ ذَلِكَ كَثِيرَةٌ وَ قَدْ وَصَفَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ فِي
غَيْرِ مَوْضِعٍ قَالَ تَعَالَى وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ
عَلى حَرْفٍ فِي التَّفْسِيرِ أَيْ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ
بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ
الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين» و قال ...
تدبر1⃣
برخی از مردم خداپرستاند، اما خدا را نه در متن زندگی، بلکه در حاشیه
زندگیشان می گذارند؛ تا جایی خدا را قبول دارند که اوضاع بر وفق مرادشان
باشد؛ اما همین که اوضاع آن طور که میخواهند نیست؛ همه چیز را کنار
میگذارد. چنین کسی هم در دنیا ضرر میکند و هم در آخرت. و اگر کسی اندکی
بیندیشد بوضوح مییابد که چنین زندگیای سراسر ضرر و زیان است.
2⃣
کسی که وقتی خوشیای به او برسد، به دینداری و عبادتش دلگرم میشود و وقتی
به بلایی آزموده شود، به خدا پشت میکند، به عنوان کسی معرفی شده که خدا را
«علی حرفٍ» عبادت میکند. عبادت «علی حرفٍ» یعنی:
الف. ضعف در عبادت:
حرف به معنای لبه یک طناب است؛ یعنی او مانند کسی است که روی لبه طناب
ایستاده، هر لحظه در معرض افتادن است؛ و این وصف کسی است که دینداریش را بر
دلایل محکم استوار نکرده است. (علی بن عیسی، به نقل از مجمعالبیان، ج7،
ص120)
ب. دینداری با شک (مجاهد، به نقل از مجمعالبیان، ج7، ص120)
ج.
دینداری به زبان؛ چرا که دین دو حرف است: زبان و دل؛ و کسی که فقط به
زبان دیندار است، خدا را به یک حرف میپرستد. (حسن بصری، به نقل از
مجمعالبیان، ج7، ص120)
د. این یک تعبیر کنایهای و استعاری است و
مقصودش همان وضعیتی است که در ادامه آیه آمده: در خوشیها دلگرم شدن و در
فتنهها به دین پشت کردن (المیزان، ج14، ص341)
ه. در حاشیه دین ایستاده و
آماده خروج از دین است؛ مانند کسی که در کناره لشکر میایستد که تا اوضاع
سخت شد، بتواند بلافاصله فرار کند. (تفسير الصافي، ج3، ص366)
و. دین یک
حد و مرزهایی دارد، کسی که دائما روی مرزهای دین حرکت کند، بالاخره
میلغزد. یعنی شاید این آیه اشاره به مفاد آن حدیث نبوی است که کسی که وارد
در شبهات و امور مشتبه شود، به محرمات کشیده میشود و از جایی که نمیفهمد
به هلاکت میافتد.
ز. فقط در مقام حرف بنده خداست؛ اما در مقام عمل
خیر. یعنی شاید اشاره است به آن حدیث علوی که «حق گستردهترین امور است در
مقام وصف کردن؛ و تنگترین امور است در مقام عمل کردن.
3⃣ معیار
اینکه دین خوب و لازم است یا نه، این نیست که وقتی دیندار شدیم اوضاع زندگی
دینوی بر وفق مراد باشد. بلکه اتفاقا، ورود در دینداری معادل است با شروع
فتنهها و بلایهایی که نشان دهد که آیا در ادعای ایمانمان صادق هستیم؟
(عنکبوت/1-2)
کسی که انتظارش از دین و دینداری این است که با عبادت خدا
اوضاع دنیویاش بر وفق مراد شود و به فتنه و بلایی نیفتد، کسی است که خدا
روی حرف میپرستد و در دنیا و آخرت ضرر میکند.
ثمره اجتماعی
برخی
گمان میکنند باید به هر قیمتی که شده، دین را برای نسل جدید جذاب نمود و
از سختیهای دین و دینداری سخنی نگفت. این آیه به صراحت چنین تلقیای را
تخطئه میکند و در حدیث، این آیه مصداق منافقان دانسته شده است. مواظب
باشیم ناخواسته در دام نفاق نیفتیم!
4⃣ در نقطه مقابل رسیدن «خوبی، از رسیدن «بدی» سخن نگفت، بلکه از رسیدن «فتنه» سخن گفت؛ چرا؟
شاید بدین جهت که کسی که خدا را جدی بگیرد، میفهمد که بدیای در عالَم برای او پیش نخواهد آمد:
آنچه
پیش میآید،دیا بوضوح خوبیاش معلوم است؛ یا اگر نامطلوب مینماید، فتنه و
آزمایشی است که اگر در برابر آن فتنه و سختیهای آن بر دین خویش استقامت
بورزد، رشد بسیار بیشتری برای او خواهد داشت (فصلت/30؛ احقاف/13؛ جن/16)
5⃣
این مدل عبودیت، که خدا و دین را تا جایی قبول داشته باشیم که اوضاع بر
وفق مراد باشد، خسارت دنیا و آخرت را در پیدارد و خسارتبار بودنش کاملا
آشکار است. چرا و چگونه؟
الف. اینکه به فتنه میافتد خسارت دنیوی اوست؛
و اینکه از خدا رویگردان میشود خسارت اخروی اوست؛ [پس همین که به فتنه
افتاد، چون چنین موضعی دارد، آشکارا دچار خسارت شده است]. (المیزان، ج14،
ص351)
ب. همین که در مقابل سختیها به دین پشت کرده، آبرویش را در دنیا
از دست میدهد و چون مرتد شده همه اعمالش حبط میشود. (اقتباس از تفسير
الصافي، ج3، ص366)
6⃣ انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شيرين است؛
و ايمان بعضىها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شيرين آن را تغيير
مىدهد. (تفسير نور، ج8، ص23)
انتهای پیام/