مسئود فراستی در اینستاگرام خود نوشت: «ماه گرفتگی» ژست آنالیز سال هشتادوهشت را دارد. این ژست به شدت دروغین است. چون نه جرات این آنالیز را دارد و نه حتی جرات اینکه بگوید موضعش چیست.
گروه فرهنگی: مسئود فراستی در اینستاگرام خود نوشت: «ماه گرفتگی» ژست آنالیز سال هشتادوهشت را دارد. این ژست به شدت دروغین است. چون نه جرات این آنالیز را دارد و نه حتی جرات اینکه بگوید موضعش چیست.
گاهی به ظاهر فکر می کنی موضع علیه سبزهاست و سبزها را هم به شدت دم دستی نشان می دهد. جماعتی ولنگار و فریب خورده در بهترین حالت. این تصویر ساده لوحانه، خیلی شوخی است. جالب آنکه جلوتر این تصویر را کمی به نفع سبزی ها پس می گیرد.
به گزارش بولتن نیوز، متن نوشته مسئود فراستی که در اینستاگرامش منتشر شده به شرح زیر می باشد:
«ماه گرفتگی» ژست آنالیز سال هشتادوهشت را دارد. این ژست به شدت دروغین است. چون نه جرات این آنالیز را دارد و نه حتی جرات اینکه بگوید موضعش چیست. گاهی به ظاهر فکر می کنی موضع علیه سبزهاست و سبزها را هم به شدت دم دستی نشان می دهد. جماعتی ولنگار و فریب خورده در بهترین حالت. این تصویر ساده لوحانه، خیلی شوخی است. جالب آنکه جلوتر این تصویر را کمی به نفع سبزی ها پس می گیرد.
کامبیز دیرباز شبیه موتورسوار از ابتدا تا آخر موتور سوار است و همه هم به او فرمانده می گویند و در آخر هم نمی فهمم موضع ایشان تغییر کرده یا نکرده! حرف فیلمساز چیست؟ حرف او این است که عده زیادی فریب خورده اند. زوج های فیلم عجیب اند. شوهری که از ابتدای فیلم به زن خیانت می کند. یک دختر جوان داریم که می گوید دوست دختر پسر جوان فیلم است. قبلا هم که انگار با شخص دیگری رابطه داشته است. این تیپیکال خیلی بد است. همسر فرمانده غایب است. جالب است که ما اصلا یک خانواده نمی بینیم و جامعه پکیده و متلاشی شده است. فیلمنامه به طرز عجیب و غریبی ابتدایی است و ابدا سر و شکل ندارد. بیست و پنج دقیقه تلف می کند تا ما هم اتاقی پسر جوان را ببینیم. سعید قطبی زاده : من فکر می کنم مشکل اصلی فیلم این است که کارگردان نمی دانسته قرار است یک فیلم تراژدیک اجتماعی بسازد یا یک فیلم کمدی!؟
شوهری که علنا عیاشی می کند و زنی که سعی می کند مدام این مسئله را نق بزند. یعنی ابدا بحرانی برای این خانواده نیست و زن با آن کنار آمده است. و هر جا که فیلم از ریتم می کند، این زن ظاهر می شود و یک متلکی می اندازد.
این فیلم جز معدود قصه هایی است که در زندگی خود دیده ام که یک آدم نسبت به برادرزاده خود بیشتر نگران است. کامبیز دیرباز واقعا برای ایفای این نقش اصلا مناسب نبود.
این میزان تیپ سازی در فیلم در قصه نمی گنجد. برخلاف «آژانس شیشه ای» که در قصه گنجدیدند. اما اینجا خنده دار شده است. یا نباید سراغ چنین واقعه ای رفت یا اگر می رویم باید تصاویری بیشتر و دقیق تر به واقعیت نسبت به «قلاده های طلا» در این فیلم دید. این فیلم در پرداخت ابتدایی ست.
مسعود فراستی: فیلمساز نسبت به فیلم های قبل نه تنها جلو نرفته است، پسرفت کرد. دوربین تبدیل به روح می شود. هیچ حساب و کتابی ندارد. گوشه اتاق پسر عکس امام است. کنارش خالی است. دوربین روح وقتی به عکس رهبری و امام می رسد می ایستد و بعد پایین می آید. فیلم کاریکاتوریزه است