جواد نوروزبیگی امسال با فیلم «تابستان داغ» در جشنواره فیلم فجر حضور دارد. در این بخش به بررسی کارنامه کاری و دیدگاههای نوروزبیگی پرداختهایم...
گروه سینما و تلویزیون: جواد نوروزبیگی امسال با فیلم «تابستان داغ» در جشنواره فیلم فجر حضور دارد.
به گزارش بولتن نیوز، در این بخش به بررسی کارنامه کاری و دیدگاههای نوروزبیگی پرداختهایم.
از نحوه ورودتان به سینما و مسیری که تا الان طی کردهاید شروع کنیم.
ابتدا تمایلی به سینما نداشتم و سینما نه مسأله خودم بود و نه خانوادهام. پاسدار بودم و جنگ تازه تمام شده بود و من به خاطر مسوولیتم در آموزش یگان رزم، مشغولیتهای دیگری داشتم. اما سال 71 به پیشنهاد آقای روحالله برادری که در حوزه بودند، مشاوره نظامی دو کار هراس و گذرگاه را پذیرفتم و به قول دوستان «اگر چلوکباب سینما را بخوری، آلودهاش میشوی» در سینما ماندیم تا سال 78 که آقای شیخطادی برای نخستین تجربه کارگردانیشان یعنی «دفتری از آسمان»، پیشنهاد دادند که مدیرتولید باشم. در سالهای بعد در همین سمت مدیرتولید، در آثاری مثل موج مرده، خاک سرخ، بهنامپدر و ارتفاع پست با آقایحاتمیکیا، در زیرنورماه با آقای میرکریمی، در مارمولک با آقای تبریزی و در بیدمجنون با آقای مجیدی همکاری کردم. از سال 82 با فیلم خداحافظ رفیق آقای بهزادپور، تهیهکنندگی را شروع کردم که تاکنون ادامه داشته است.
البته بنایم این بوده که بیشتر در حوزه سینمای دفاعمقدس باشم اما مثل سایرین، تدریجاً پس از آشنایی با حوزه مسائل و آسیبهای اجتماعی به نظرم رسید که اطلاعرسانی کردن در این حوزه بد نیست و شاید در راستای همان تفکرات و اهداف هم باشد. بهاینترتیب در این سالها ضمن پرداختن به حوزه دفاع مقدس، فرهنگسازی درباره آسیبهای اجتماعی، اهمیت بیشتری برایم پیدا کرده است.
به سابقه پاسداری اشاره کردید. این سابقه تا چه حد در شکل طی کردن پروسه تولید و مدیریت آن اثرگذار بوده و چه تأثیری داشته است؟
اگر منظورتان از پاسدار بودن، استفاده از موقعیت و ارتباطاتم است، نه؛ واقعاً تأثیری نداشته است. البته در فیلمهای دفاعمقدس، طبیعتاً برای هماهنگیها،ش از این سابقه و کسانی که میشناسم استفاده میکنم. اصولاً آن جا از هر چه بتوانم مایه میگذارم و صرفاً بحث مدیریت نیست بلکه همه فراتر از وظیفه، باید بسیجیوار کمک کنند تا فیلم ساخته شود اما در فیلمهای اجتماعی اصلاً. در این فیلمها روال عادی طی شده است. نه من از این سبقه استفاده کردهام و نه آن نهادهایی که من به آنها وابسته بودهام، در جایگاهی بودهاند که در ساخت هر فیلمی مشارکت داشته باشند.
تهیهکنندگان مؤلف در سینما، تهیهکنندگانی هستند که از میان آثار پیشنهادی بسته به مضامین خاصی که مورد علاقهشان است، دست به انتخاب میزنند. در آثار شما، انواع گونههای سینمایی دیده میشود و شما علاوهبر سینمای اجتماعی و دفاعمقدس، در حوزه کمدی و کودک هم آثاری را تهیه کردهاید. آیا مضامین مختلف برایتان فرقی دارند و وقتی فیلمنامههای مختلف به شما ارائه میشوند بسته به موضوع دست به انتخاب میزنید؟
زمانی که حمایتهای دولتی در سینما جدیتر بود، این اتفاق خودبهخود از بالا میافتاد. مثلاً میگفتند دفاعمقدس را نوروزبیگی کار کند، فیلم اجتماعی را فلانی و... اما از وقتی این حمایتها کاهش پیدا کرد و بخش خصوصی وارد شد، این بخش دیگر خواستههایی دارد و عملاً کسی نمیتواند با بخش خصوصی راجع به موضوعات خاصی کار کند که بازگشت اقتصادی نداشته باشد. بنابراین در سینمایی که کمک دولتی، نهایتاً به شکل وام است و بخش خصوصی هم انتظارات خاص خودش را دارد، نمیشود مؤلف بود.
یعنی از نظر شما مناسبات اقتصادی که بر تهیهکنندگان به خاطر بازگشت سرمایهشان حاکم است باعث میشود که سراغ یک دسته خاص از موضوعات و مضامین بروند...
طبیعتاً همینطور است. الان فیلمهایی با مضامین مورد قبول دولت با حمایت دولتی ساخته میشوند که با ورود بخش خصوصی جز با تحمل ضرر ممکن نیست. بخش خصوصی حق دارد بگوید موضوعاتی را به من بدهید که بتوانم به پولم برسم. الان من بسیاری از سرمایهگذاران را میشناسم که میگویند ما دوست داریم در سینما حضور داشتهباشیم اما فقط به پولمان برسیم. البته این روزها همین هم یک مقداری آسیب دیده؛ آنقدر از این واژههای رانت و پولشویی و آقازاده و اینها استفاده کردهاند که بخش خصوصی میترسد ورود کند و سرمایهگذاران از ما فاصله گرفتهاند.
الان مضمونی مثل دفاع مقدس، بدون کمک دولتی میتواند پا بگیرد و بخش خصوصی به بازگشت سرمایهاش در این حوزه امیدوار باشد؟
ژانر دفاعمقدس طبیعتاً سرمایهاش را برنمیگرداند. الان تلویزیون هم به آن نمیپردازد. این فیلمها در موقعیت فعلی جامعه درآمد ندارند و فیلمی هم نیست که مثلاً سرمایهگذار بگوید من یک میلیارد میگذارم و ساخته میشود. اینها موضوعاتی هستند که مردم توقع ندارند بابتشان پول بدهند و در سینما ببینند بلکه میخواهند آنها را در مسیر سادهتری مثل تلویزیون پیدا کنند. بنابراین دولت برای این حوزه در سینما هم باید برای تولیدش پول بدهد و هم برای پخشش. حالا شاید برخی ناراحت شوند اما این صریح صحبتکردن است. به نظر من منطقیتر آن است که این بودجهای که برای سینمای ارزشی درنظرگرفتهایم، برای کل موضوعات در نظر بگیریم. در سینمایی که پرفروشترین فیلمها را حداکثر دومیلیون نفر دیدهاند، اگر پیامی را بگنجانیم که از همین 2میلیون نفر هم، به 500هزار نفر محدود شویم، هم ضرر آن یکونیممیلیون را دادهایم، هم پول پخش برای آن 500هزار نفر را تقبل کردهایم و هم این جمعیت، همان کسانی هستند که خودشان آن پیام را قبول دارند و شاید نیازی به آن نداشتهاند. بنابراین وقتی هدف ما فرهنگسازی باشد حداقل یکدهم جمعیت کشور باید ببینند که این توان را سینما ندارد و باید به سمت راههایی رفت که فراگیرتر باشد.
از نظر خود شما چه تفاوتی بین برخی فیلمهای دفاعمقدسیِ خودتان مثل سجاده آتش و خداحافظ رفیق، با موج مرده و بهنامپدر، و خرس و سیزده59 وجود دارد؟
اینها به زمانشان بازمیگردد. یک زمانی نیاز بوده که من در فیلمهایی که مشاور نظامیشان بودم حضور داشته باشم اما همینطور که زمان جلو میآید جنس فیلمنامهها، بیشتر به حاشیه جنگ نزدیک شده است. آژانس شیشهای، رسماً حاشیه دفاع مقدس است.
یعنی فیلم دفاعمقدس را به وجود تدارکات نظامی وابسته میدانید؟
بله یک زمانی فرمانده وقت سپاه، به لشکر 27 محمدرسولالله؟ص؟ مأموریت داد که فیلم سجاده آتش را بسازد. ببینید «مأموریت» داد! خب تازه جنگ تمام شده بود و وجود تدارکات نظامی به ما این امکان را میداد و نیاز هم بود. اما وقتی جلو آمدیم حاشیه پررنگتر شد. رزمندگان و جانبازان ما دچار آسیبهای اجتماعی شدند. آژانس... و سیزده59 از این جنس هستند.
یعنی شما بازنمایی رزمندگان در این دوفیلم را از یک جنس میدانید؟
بله اینها یک فریاد است که «ما بودیم! و ما چیزی نمیخواهیم... فقط همین!» و به مرور همینها در بهنامپدر و بقیه آثار آمد و دیگر جنس کارها نیازی به آن تدارکات نظامی نداشت. حرفها و بغضها پررنگتر شد.
خب تأیید میکنید که در سیر آثار شما نوعی حرکت به سمت تلخشدن نگاه رزمندگان در فیلمها، به جامعه و آن سابقه جنگی وجود دارد. از طرفی به هرحال ما همچنان در میان آثار دههنودی شما آثار دفاعمقدسی میبینیم. بنابراین آقای نوروزبیگی به این علت که فیلمهای دفاعمقدسی، فروش ندارند، این سینما را کنار نگذاشته است بلکه یک دسته مضامین و اشکالی را در این سینما کنار گذاشته است که معتقد است آنها دیگر قادر به بازگرداندن سرمایهشان نیستند؟
بله! معتقدم توپوتانک نشان دادن، دیگر فروش چندانی ندارد اما حرفهای دفاعمقدس مهم است. چرا ما به یک جنگ میگوییم مقدس؟ جنگ که جنگ است! این «مقدس» بودن دلیل دارد. ما باید این «تقدس» را باز کنیم. ما میخواهیم بگوییم این اگر بغض دارد خب همین یک زمانی مقدس بوده است.
فکر میکنید چرا سینماهایی مثل هالیوود که از جهت اقتصادی، موفق هم هستند، همچنان فیلمهای جنگی راجع به جنگهایی مثل ویتنام و جنگ جهانی دوم و اول و حتی قدیمیتر از آنها میسازند و از جهت مالی هم ضربهای نمیبینند؟ نفروختن این فیلمها به خاطر عدم اقبال مخاطبان است یا به خاطر ضعف در پرداختن به محتوا و فرم این آثار؟
خب فرق میکند. ما نیامدهایم برای دفاع مقدس قصهپردازی کنیم بلکه آمدهایم قصهها و حرفهای دفاع مقدس را بگوییم و جای آن حرفها هم در همین سبک سینماست. ما نمیخواهیم یک اکشن جنگی بسازیم و همه چیز هم تویش بگذاریم. ما اگر بخواهیم راجع به جنگمان حرف بزنیم همین چیزهایی است که الان میبینید. سریال ماتادور را که تهیهکنندگی میکردم فرمانده وقت ناجا، آقای احمدیمقدم، گفت که چرا جوری گفتید که مردم باور نکنند؟! حالا ما هم فکر میکردیم بالاخره پلیس آلمان هم مثل هشدار برای کبری11 که مدام درحال واکنش نشان دادن به این همه انفجار و مسأله در بزرگراههایش نیست! اگر باشد که آلمان سالم نمیماند! و خواستیم یک نسبتی را میان پلیس خودمان و آن شکل از اکشن پلیسی رعایت کنیم و بسازیم اما ایشان معتقد بود که نباید کاری کنیم که مردم نتوانند باور کنند. جنگ هم همین است. الان من درحال تهیه فیلمی درباره شهیدوزوایی هستم. اینقدر این مرد بزرگ است و حرفهای دلنشینی دارد که نیازی به آن سینما نیست. همین حرفها را ما باید بگوییم.
برویم سراغ آثار اجتماعی در کارنامه شما؛ بسیاری، این را سؤال میکنند که آقای نوروزبیگی که اهل سینمای قصهگوست چطور میشود که به سینمای اجتماعی و فیلمهای جشنوارهپسند رو میآورد؟ چه چیزی برایش مهم است آیا این سینما بیش از سینمای قصهگو قادر به تأمین بازگشت سرمایه است یا مثلاً حضور در جشنوارهها موضوعیت دارد یا دلایل دیگری در کار است؟ جایگاه ملبورن، بهمن، اعترافاتذهن خطرناکمن، من دیگومارادونا هستم و مشابه آنها در کارنامه شما چیست؟
فیلمی مثل ملبورن، مشکل روز جامعه ماست. موضوع آن، عدممسوولیتپذیری در قبال یک نوزاد است که به جز یکنفر که آن هم متعلق به نسل گذشته است، کسی مسوولیتش را نمیپذیرد. والدینش، شانهخالی میکنند و همسایه هم که مسوولیت را گرفته، حالا مجبور است دروغ بگوید و بحث ما در این نقطه است که چرا دروغ میگویی؟!
خب این مضمونی است که اخیراً در یک برهه خاص، خیلی به آن پرداخته شد...
خب همین خوب است! اصلاً آفت جامعه ما دروغ است.
خب بهتر است راستگویی را تبلیغ کنیم یا این که مدام بگوییم ما اساساً و جبراً دروغگوییم؟
اگر مضرات دروغ را بگوییم، خودبهخود راستگو میشویم. آدم وقتی درباره الی و جدایی نادرازسیمین و ملبورن را میبیند تا یک فاصله مشخصی، دروغ نمیگوید!
البته حرف این فیلمها بیشتر از دروغ نگفتن است. اینها ادعا میکنند که مناسبات اجتماعی جامعه ایران، مردم را مجبور به دروغگویی میکند و ما اصلاً عادت کردهایم به دروغ!
خب من سؤال میکنم اگر در ملبورن، آن دروغ گفته نمیشد که کل داستان، یک فیلم کوتاه بیشتر نبود! اما قرار بر این است که داستان طوری طراحی شود که این دروغ گفته شود و اینها، هی در چرخه دروغ بیفتند. فیلم میخواهد مدام این را به وجدانشان گوشزد کند. الان جامعه دچار همین وضع است. جامعه، دروغزده شدهاست. شاید همهچیز راست هم باشد اما جامعه، همه چیز را دروغ میبیند! ما اگر این حرف را هم گفته باشیم که دروغ، محصول مناسبات اجتماعی است بازهم چیز بدی نگفتهایم چون جامعه دارد مسیرش را طی میکند...
در همه فیلمهای اجتماعی شما همین خط دیده میشود که شخصیتهای فیلم در زمین بازی معضلات اجتماعی، همیشه بازندهاند. این که مدام در پیامهای مکرر به مخاطب بگوییم تو در این بازی معضلات اجتماعی، محکوم به شکستی، چه نتیجه مطلوبی دارد؟
میخواهیم بگوییم که اگر دروغ بگویی بازندهای. این مشکل جامعه ماست پس این را مکرراً باید گفت. ما باید الگوی راستگویی در جهان باشیم.
چیزی در این طرف ماجرا و بحث راستگویی هم گفتهاید؟
من معتقدم اگر این طرف ماجرا را بگویی، قطعاً شعاری خواهد شد و مخاطب از تو دور میشود.
وقتی مخاطبِ ملبورن و امثال آن از سینما خارج میشود اصولاً میتواند امیدوارباشد که اساساً بتواند در این جامعه راستگو بماند؟ یا فکر میکند که او هم راهی ندارد جز همانی که شخصیتهای فیلم در پیش گرفتند؟
مگر مخاطبان ملبورن در سینما چند نفر بودند؟ حدود 200هزارنفر! روی آنها تأثیر خودش را میگذارد. من هم به این دلیل که به جشنواره بروم، ملبورن را نساختم بلکه خودبهخود این موضوع مورد توجه است. ببینید در فیلم بهمن هم درواقع من باعث شدم که مقداری در این قضیه حضور در جشنوارههای جهانی، فیلم، ضربه بخورد. چرا آن مادر، افسرده میشود؟ شما بهمن را دیدهاید؟
بله.
بگویید چرا آن مادر افسرده میشود؟
به خاطر مشکل پسرش!
مشکل پسرش چیست؟
این سؤالی است که ما باید از شما بپرسیم!
خب ببینید ما آن «چی» را برداشتیم چون آن «چی» برای جامعه ما زود بود.
بَرَش داشتید؟! خیلی واضح توی فیلم بود! همه فهمیدند!
«چی» بود؟
«همجنسگرایی» آن پسر...
خب، خیلی کمرنگ بود. خیلیکم، متوجه شدند. من اصلاً دوست نداشتم به آن بپردازیم. بابت همین، برای حضور در خیلی از جشنوارهها و پول این فیلم، من متحمل ضرر شدم. جشنوارهای که مصرانه ایستاده بود که اگر ساخته شود... اما اصلاً جنس من این نیست.
پس تأیید میکنید که وقتی شما تهیهکنندگی کار را پذیرفتیداین موضوع در فیلمنامه بوده. همان موقع چه نظری راجع به این مضمون داشتید؟
ببینید این فیلم میتوانست توسط یک تهیهکننده دیگر با تمام حواشیاش ساخته شود یا میتوانست توسط من با کمرنگشدنِ حواشی ساخته شود.
البته میتوانست ساخته نشود!
حالا... الان تغییر شیفت کاری یک زن، او را با واقعیتهای زندگیاش روبهرو میکند و باعث افسردگیاش میشود.
گفتید که یک جنس از سینمای دفاعمقدسی را چون به زعم خودتان، بازگشت سرمایه را تضمین نمیکند، کنار گذاشتهاید. خودتان هم گفتید که ملبورن را حداکثر 200هزار نفر دیدهاند. بهمن را چند نفر دیدند؟ آیا این فیلمها ارزش سرمایهگذاری کردن ...
نه! نداشت. من خودم همین جا به شکست بهمن اعتراف میکنم.
یعنی اگر از این جنس فیلمنامه بیاید شما...
خب قطعاً که حواسم را جمع میکنم. بهمن موضوعی دارد که... بالاخره ما تهیهکنندگان هم اشتباه میکنیم. فیلم بدوخوب داریم. بهمن یکی از اشتباههای من بود. فیلمسازش البته فیلمساز خوبی است. من کار دیگری هم با او داشتم که در اندازه خودش خوب بود ولی من رد نمیکنم که میشد موضوع بهتری را بسازیم. حالا شاید بعضی بگویند که این هم واقعیت دارد اما من نمیخواهم بپذیرم که این مسائلی که متعلق به گروههای خاص است را «من» باید بسازم. اما دوست دارم پولِ این را بگذارم و راجع به مثلاً همان موضوع دروغ بسازم.
خب درباره آن هم که خودتان گفتید 200هزار نفر بیشتر بیینده نداشته!
فیلم، مسیر خودش را میرود. این فیلمها الان به رایگان روی اینترنت هستند و هر کسی میتواند دانلود کند. اما راجع به بهمن، البته نمیگویم که اصل ساخت این فیلم و این دست فیلمها اشتباه است اما شما حق دارید بگویید کارِ جوادنوروزبیگی نیست. یعنی اگر یک فیلمنامه دیگری الان بیاید با نام «دی» (میخندد) که موضوع مشابهی داشته باشد من نمیپذیرم... و بگذارید این را هم بگویم؛ بهمن به هیچ عنوان فیلم سیاسی نیست.
کارگردان که نظر دیگری دارد...
متأسفانه ایشان آمد روی یک موج تبلیغی سوار شود اما بلد نبود. نمیتوانی بگویی که فیلمِ من، سیاسی است و مردم را به این بهانه به سینما بکشی! از بیتجربگیات است که چنین حرفی میزنی! اصلاً تو بیا مبنای سیاسی فیلمت را بیان کن! نمیتواند. من با این کارگردان دوتا فیلم کار کردهام. به شما میگویم نمیتواند. با مشرق، مصاحبه کرد -که به عمد هم از این طیف هم انتخاب شده بود- تا موج ایجاد کند. میخواست روی این موج تبلیغی سوار شود که به خاطر شناخت نادرستش از مخاطب بود. همان زمان به او تذکر دادم. الان همه دوست دارند از یک جناحی آسیب ببینند که فروششان بیشتر شود.
راجع به دیهگومارادونا... چه؟ آن فیلم راجع به وقایع 88 بود؟
آن، فرق دارد. در دیهگومارادونا...، تصمیم من و کارگردان از ابتدا این بود که یک ترسیمی ازش جامعه وقت داشته باشیم که «بابا! سرسام گرفتیم!». قرارمان، طرح موضوع «سرسام گرفتن در جامعه» بود. از سال 91-92 هم که آقای توکلی فیلمنامه را آورد، داشتیم روی آن کار میکردیم که واقعاً جامعه دارد سرسام میگیرد. نمیداند موضعش چیست. فیلم یک ترسیمی دارد از یک خانواده که بالا و پایین دارد و بعد نهایتاً بعد از اتفاقات میگوییم حالا داستان، دوتا پایان میشود داشته باشد، اگر این کار را بکنیم آن اتفاق میافتد و اگر این تصمیم را بگیریم کشورمان این طوری گلوبلبل میشود... حالا ممکن است کسی هم این ترسیم را قبول نداشته باشد ولی ما از همان اول تصمیم گرفتیم راستش را بگوییم! در همان اکران اول هم گفتیم. ضربهاش را هم خوردیم. حرف دیگومارادونا... حرفی بود که کتک خوردن زیاد داشت!..
یعنی حرفی بود که با نگاه رسمی دولتی به 88 زاویه داشت؟...
پس نداشت؟! حرف این بود که بابا سرسام گرفتیم! از نظر شما، آن حرف دیهگو مارادونا... هنوز در جامعه جاری هست یا نه؟ الان باز بعد از این قضایای برجام و تحریمها... باز همه چیز دوباره برگشت! هر کسی یک چیزی گفت! ما نفهمیدیم بالاخره باختیم یا بردیم؟! یکی میگوید من نبودم راستیها بودند و... خب ما حق داریم در این جامعه سرسام بگیریم یا نه؟! (با خنده)
یعنی تنها موضوعی که در این حوزه به ذهن شما به عنوانِ سینماگر میرسد، سرسام گرفتن است؟ (خنده) خب شما چه تحلیلی دارید؟
نه این یکیاش است! در کنار این بحث، آن کارگردان هم نگاه دیگری را هم بیان کرد... ببینید من میگویم که نباید این طور باشد که کسی نقد نکند. باید بگذاریم فضا باز شود. باید منِ سینماگر جسارت داشته باشم که پیرامون یک اتفاق ملی حرف بزنم.
خب چرا کارگردان، این جسارت و صراحت را ندارد؟ چرا اینقدر پیچیده و با این داستان الکن و شخصیتهای گنگ؟ فکر میکنید مخاطب واقعاً متوجه مسأله مدنظر کارگردان میشود؟ اصلاً شما از فروش فیلم راضی بودید؟
از فروشش راضی نبودم اما از ساختش راضی بودم. فیلم هم مخاطب خودش را داشت. بله، البته جنس مخاطب عام سینما، با این که ما حتی شوخی هم در فیلم گذاشته بودیم، شوخیهای مارا هم دوست ندارد و نمیخندد. ما هم معمولاً این فیلمها را در سالن میبینیم و بازخورد میگیریم. خودمان که میدانستیم چه گفتهایم میخندیدیم اما قبول دارم که فیلمِ خاصی بود و فقط در مخاطبِ مدلِ خودش پاسخ میگرفت. شاید من هم اگر دوباره قرار باشد چنین فیلمی بسازم صریحتر بسازم.
بهعنوان آخرین سؤال، فکر میکنید این جامعهای که تا این لحظه از گفتوگو به عنوان یک سینماگر، ترسیمش کردهاید، جامعه قابل زیستی است؟ جامعهای که در آن دروغ، زیاد است، همه در آن سرسام گرفتهاند جایگاه امید و نشاط در فیلمهایی که آقای نوروزبیگی تهیهمیکنند، کجاست؟
حرف من این است که باید این جامعه را بسازیم نه این که از آن فرار کنیم و تقریباً در فیلمهایم این هست.
مشخصاً کدام شخصیت از فیلمهای اخیرتان را نماد این نگاه میدانید؟ کدام شخصیت آن قدر بانشاط و امیدوار است که اگر مردم جامعه شبیه او شوند، شما میگویید که من کارم را در سینما کردهام؟
این به برداشت شما بستگی دارد. این، در همه اینها هست. مثلاً در دیهگو مارادونا... میبینید که کارگردان رسماً نسخه هم میدهد...
نهایتاً از میان آثار دفاعمقدسی و آثار اجتماعی کدام را برای تهیهکنندگی ترجیح میدهید؟
این دیگر حرف دل است و ارتباطی با جنجالها ندارد. من دلبسته ساخت آثار دفاعمقدسی هستم ولی متولیان این بخش از سینما، تمایل به دعوت از بنده با این همه تجربه ندارند. دلیلش را نمیدانم اما بازهم اگر لطفخدا شامل حالم شود حتماً پرانرژی، در این حوزه فیلم خواهم ساخت انشاءا....
منبع: صبح نو