این کتاب دقیقاً همان چیزی است که به درد جامعۀ امروز ما میخورد: عطش سیریناپذیر برای کسب اعتبار و نشاندادن فرهیختگی بهوسیلۀ حرفزدن مداوم دربارۀ مقولات فرهنگی که از بیخ و بن از آن بیاطلاعیم.
به گزارش بولتن نیوز، «چگونه دربارۀ کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم» عنوان جذاب کتابی است که از سوی انتشارات ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
با توجه به عنوان آن به نظر میرسد که این کتاب دقیقاً همان چیزی است که به درد جامعۀ امروز ما میخورد: عطش سیریناپذیر برای کسب اعتبار و نشاندادن فرهیختگی بهوسیلۀ حرفزدن مداوم دربارۀ مقولات فرهنگی که از بیخ و بن از آن بیاطلاعیم. البته کتاب در ستایش نخواندن و رواج تظاهر به فرهیختگی نوشته نشده، هرچند که میتواند به آن کار هم بیاید؛ بلکه درصدد ارائۀ تعریف تازهای از خواندن است، تعریفی که در آن مشخص میشود ایدۀ سنتیِ «کامل و دقیقمطالعهکردن یک اثر» دیگر نهتنها بیفایده که غیرممکن نیز هست.
کتابها، همچون زبان، وسیلهای برای درک و شناخت بهتر ضمیر شخصی و جمعی ما هستند. ما از خلال کتابها خودمان را بازتعریف میکنیم. کتابها معیار مناسبی برای سنجشِ نسبتِ ما با دیگران و رابطۀ ما با آنها در بستر فرهنگی هستند.
این کتاب سه بخش کلی دارد: بخش اول روشهای مختلف نخواندن را بررسی میکند. پییر بایار، استاد دانشگاه سوربن فرانسه و نویسندۀ کتاب، در این بخش توضیح میدهد که آنچه بهعنوان کنش خواندن میشناسیم در واقع همان نخواندن است، چرا که با گشودن هر کتاب تازهای برای مطالعه، همزمان، درحال بستن پنجرۀ انتخاب هزاران کتاب دیگر هستیم که میتوانستند گزینههایی برای مطالعه باشند.
این بخش از کتاب، با برشمردن چهار شکل از اشکال مختلف نخواندن، گسترۀ وسیع نخواندن را تشریح میکند. بازهای که از خواندن کامل یک کتاب در گذشته شروع میشود، در میانۀ راه به تورقکردن کتابها و شنیدن و خواندن بحثها و نظرها دربارۀ کتاب میرسد و درنهایت به باز نکردن لای کتاب و نشنیدن حتی اسم آن ختم میشود. بااینحال، نویسنده توضیح میدهد که چطور در هر کجای این بازۀ پهناورِ نخواندن باشیم، باز حق اظهارنظر و حتی نقد حرفهای از ما سلب نمیشود. حتی به پیروی از اسکار وایلد آنطور که در نقلقول ابتدای کتاب آمده است میتوان گفت که هرچه فاصلۀ بیشتری از کتاب داشته باشیم و اطلاعات جزئی و دقیق کمتری نسبت به آن داشته باشیم، صلاحیت بیشتری برای نظردادن دربارۀ آن داریم. چرا که بهاینترتیب، بدون غرق شدن در جزئیات کتاب، بدون درنظرگرفتن تأویل شخصی که از مجرای تجربیات یگانۀ زیستۀ خودمان دربارۀ آن نصیبمان شده است -چیزی که پییر بایار آن را کتابخانۀ درونی مینامد- و بدون هیچ پیشداوری، نسبتِ آن را با مجموعۀ بزرگی از کتابها در دورنمای فرهنگی عمومی مشخص کنیم. حتی میتوانیم به همین ترتیب آن را اعتبارسنجی کنیم و به تعبیر بایار آن را در قفسۀ مناسبی از کتابخانۀ جمعی قرار دهیم. میتوانیم جایگاه آن را در میان متون فرهنگی بهخوبی تشخیص دهیم و در محافل گوناگون، به اقتضای موقعیت، دربارۀ آن سخن بگوییم.
بایار پس از بررسی انواع نخواندن به این نتیجه میرسد که برای کسانی که بهطور کلی با فضای فرهنگی و ادبی جامعه آشنا باشند، خواندن و نخواندن کتابها تفاوت چندانی نمیکند. چرا که آنها میتوانند هر کتابی را با آشنایی کلی از جغرافیای فرهنگی و بهواسطۀ اطلاعات کلی آن بهخوبی تعیین موقعیت کنند.
به تعبیر بایار، سواد فرهنگی اطلاع دقیق از جزئیات و روایات تمام متون نیست، بلکه آگاهی از ارتباط این متون با یکدیگر و نسبت آنها با هم و با جامعه در دورنمای فرهنگی آن جامعه است. به همین دلیل است که در ابتدای کتاب به نقل از کتابدار یک کتابخانه عظیم میخوانیم که: «راز یک کتابدار خوب آن است که هرگز چیزی بیشتر از عنوان و فهرست مطالب کتابهایش را نمیخواند. هرکس این را نادیده بگیرد و شروع به کتابخوانی کند، در کتابداری به جایی نمیرسد. چنین کسی دورنما را از دست داده است.»
هر فصل کتاب با محوریت یک شخصیت معروف یا آثار هنری بزرگ به تبیین وضعیتی میپردازد. قهرمان در شرایطی ویژه قرار گرفته است که باید دربارۀ کتابی که نخوانده حرف بزند. رمانهای مشهور، فیلمهای سینمایی و شخصیتهای محبوب هنر و ادبیات و فلسفه سوژههایی هستند که ایدههای نویسنده به کمک آنها روایت میشود. بایار نشان میدهد که چطور موضوع مورد نظرش پیش از این در کتابها، روایتها و حتی خاطرات خود یا همکارانش اتفاق افتاده است.
در فصلهای بعدیِ کتاب، «حرفزدن دربارۀ کتابی که نخواندهایم» در موقعیتهای مختلف بررسی میشود: سخنرانیکردن دربرابر جمع مشتاقان یک کتاب، حرفزدن دربارۀ کتاب یک نویسنده در حضور او، صحبت دربارۀ کتاب در جمع کارشناسان فرهنگی، و حرف زدن دربارۀ کتاب در میان دوستان و جمعهای خودمانی، همه موقعیتهایی هستند که به کمک توصیههای بایار میتوان از بحثکردن دربارۀ کتابی که نخواندهاید سربلند بیرون بیایید.
بخش آخر کتاب پیشنهاداتی را پیش روی شما میگذارد که هنگام قرارگرفتن در چنین موقعیتهایی بهتر است از خود بروز دهید. نویسنده در این بخشها پیشنهاد میکند که از ابراز نظر دربارۀ کتابی که نخواندهاید شرمنده نباشید، ایدههایتان را راجع به آن کتابِ خیالی را که در حال صحبتکردن دربارهاش هستید به طرف مقابل تحمیل کنید. درنهایت از واکنشهایی که نسبت به کتاب دیدهاید و با شنیدهها دربارۀ آنْ کتاب ذهنی خود را بسازید و با اضافهکردن ویژگیهای شخصیتی خودتان به آنْ زاویۀ دید منحصربهفرد خودتان را در اظهارنظر نسبت به کتاب بسازید.
ترجمۀ روان محمد معماریان و مینا مزرعه فراهانی و ویراستاری خوب کتاب در کنار صفحهآرایی جذاب آن کمک بسیار زیادی به خوشخوانبودنش کرده است. همین امر یکی از دلایلی است که باعث شده کتاب در کمتر از یک سال از انتشارش به چاپ سوم برسد.
حالا، با همین معرفی کوتاه و با دانستن اینکه کتاب «چگونه درباره کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم» در 184 صفحه از سوی انتشارات ترجمان علوم انسانی منتشر شده است، نهتنها بهخوبی میتوانید ادعا کنید که آن را خواندهاید بلکه میتوانید دربارۀ قالب عامهپسند آن، استقبال عمومی بسیار خوب از آن و همینطور محتوای جذاب آن برای دوستانتان صحبت کنید.
علاقهمندان به تهیه این کتاب میتوانند آن را از اینجا خریداری کنند.