انسدادزدایی از ضلع چهارم/ بخش اول:
ارزیابی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی در عرصه سیاست و انتخابات
اکثریت جمع مذکور در حوزههای مربوط به خود از ورزش تا پزشکی و رسانه و... و حتی از لحاظ اجتماعی، برای انجام یک کار عامالمنفعه مثل خیریه موضوعیت دارند اما برای تنظیم سیاست و پیش بردن انتخابات ریاست جمهوری در رقابت با رئیسجمهور مستقر تناسبی ندارند.
گروه سیاسی: پرویز امینی، جامعه شناس سیاسی، در سری یادداشت های «یش به سوی انتخابات ۹۶»، اینبار جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی را ارزیابی کرده و معتقد است غیر از برخی حمایتهای سرد و رسمی و کاغذی و اینترنتی، این حرکت نتوانسته فضای اجتماعی متناسبی برای حرکت خود ایجاد کند.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت به شرح زیر است:
بخشی از جریان اصولگرا برای خروج از انسداد، دست به تشکیل یک سازوکار جدید زده است و تلاش کرده با این سازوکار تازه بنبستشکنی کند. بنابراین پیشنهاد انسدادزدایی در این جریان را با ارزیابی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی آغاز میکنم.
این سازوکار به دلایلی (البته تنها دلایل کلان) که خواهم گفت، نه تنها به بنبستشکنی در این جریان منتهی نخواهد شد، بلکه خود بیشتر نشانه انسداد و فضای فروبسته این جریان است.
«تقلیلگرایی در هدف»، اولین ضعف این نحوه ظهور و بروز سیاسی است. «رسیدن به گزینه واحد»، به عنوان هدف این سازوکار کلیشهای است که این جریان همواره همه مسائل انتخابات را به آن تقلیل داده است. رفع تکثر و داشتن یک گزینه نهایی (چه فردی و چه جمعی) البته یکی از اهداف در انتخابات میتواند باشد اما تقلیل همه انتخابات برای رسیدن به گزینه واحد است که مسئلهساز است. انتخابات به یک بسته کاملی فراتر از هدف رسیدن به گزینه واحد نیاز دارد که در همه مناسبات و کنشها و سازمان اجتماعی و سیاسی یک جریان باید ظهور و بروز داشته باشد که این جریان در حال حاضر در این باره بلاتکلیف است.
مسئله دوم این ساز وکار، «عدم تناسب»هاست. اولین عدم تناسب این سازوکار، هدفگذاری برای انسجام و رسیدن به گزینه واحد با ترکیب کنونی است. جریاناتی مثل پایداری و نیز جلیلی راه خود را از این مجموعه علنا جدا کردهاند و از همین آغاز، تحقق هدف مذکور را ناکام گذاشتهاند.
دومین عدم تناسب در این سازوکار، عدم تناسب اکثریت ترکیب مذکور با مسئله سیاست، علیالخصوص در سطح یک آوردگاه مهم سیاسی در حد انتخابات ریاست جمهوری در ایران است. اکثریت جمع مذکور در حوزههای مربوط به خود از ورزش تا پزشکی و رسانه و... و حتی از لحاظ اجتماعی، برای انجام یک کار عامالمنفعه مثل خیریه موضوعیت دارند اما برای تنظیم سیاست و پیش بردن انتخابات ریاست جمهوری در رقابت با رئیسجمهور مستقر تناسبی ندارند.
عدم تناسب ترکیب مذکور با معضل «اقتصاد و فساد» به عنوان امالمسائل امروز کشور که اتفاقا در بیانیه اعلام موجودیت جبهه مذکور به آن تأکید شده است، سومین عدم تناسب آنهاست. غیر از آل اسحاق با تجربه وزارت بازرگانی در دولت هاشمی و دیدگاه خاص اقتصادی، مابقی ترکیب مذکور با تحول اقتصادی و فسادستیزی چه نسبتی دارند؟ چه مرجعیتی در این حوزه دارند که بخواهند دیگران به نظر آنها تمکین کنند؟
مسئله سوم این جبهه فقدان شور و موج آفرینی اجتماعی متناسب از زمان اعلام موجودیت آن است. غیر از برخی حمایتهای سرد و رسمی و کاغذی و اینترنتی، این حرکت نتوانسته فضای اجتماعی متناسبی برای حرکت خود ایجاد کند. علاوه بر موارد پیش گفته ضعف جذابیت سازوکار جبهه مذکور از علل این مواجهه سرد اجتماعی است.
مسئله چهارم این مجموعه، «کژکارکردی» و «بدکارکردی» محتمل آن است. مسیری که این جبهه در توسعه خود به بخشهای مختلف کشور دارد و قرار است مجامع استانی و شهرستانی و... نیز پیدا کند، باعث توسعه اختلاف از «رأس» به «بدنه» میشود. چرا که امکان عضویت موثر در تشکیل این مجامع محدود است و این مجامع قادر نیستند همه گرایشها و فعالین منطقهای و محلی را پوشش دهند و بنابراین با بیرون ماندن عدهای از این سازوکار در سطح منطقه ای و محلی، اختلافات از رأس که در انتخاب گزینه نهایی نامزدی ریاست جمهوری میتوانست بروز و ظهور کند، اینک به گسترهای بزرگتر و به دامنه منتقل میشود.