در داستانهایش رد پای پررنگی از مشاغلی دیده میشود که چیزی نمانده فراموش شوند؛ گرمابهداری و حتی پارچهنویسی که کم کم در حال از دست دادن تمام کارکردی است که روزی آن را بر سر بورس انداخته بود.
به گزارش بولتن نیوز، در داستانهایش رد پای پررنگی از مشاغلی دیده میشود که چیزی نمانده فراموش شوند؛ گرمابهداری و حتی پارچهنویسی که کم کم در حال از دست دادن تمام کارکردی است که روزی آن را بر سر بورس انداخته بود. با این همه قصدی برای حفظ این مشاغل در قالب داستانهایش نداشته و تنها نگرانیاش از خاطراتی است که در زندگی هر یک از ما شکل گرفته و غبار فراموشی بر پیکرشان نشسته. آرش صادق بیگی، نویسندهای کتاب اولی است، آن طور که خودش میگوید نویسندهای که هنوز بر فن و قواعد داستاننویسی مسلط نیست، چارهای جز رفتن به گذشته و استفاده از تجربههای زیستی خود ندارد؛ درست مانند کاری که خود او انجام داده است. داستانهایش در کوچه پس کوچههایی شکل گرفتهاند که روزگار کودکی خودش سپری شده، دالانهای پر پیچ و خمی که او را به گرمابه محل زندگیاش در سالهای دور میکشانده و همه چیزهایی که روزی فرصتی برای تجربهشان داشته. با این همه هدفش اسیری در گذشته هم نبوده و برای وارد کردن زندگی روزمره به این مجموعه هم تلاش بسیاری به خرج داده. «بازار خوبان» عنوان این اثر است، مجموعه داستانی از صادق بیگی که توانسته عنوان برگزیده بخش داستان کوتاه جایزه جلال را بهطور مشترک با کتاب «روباه شنی» از آن خود کند. البته او یک مجموعه داستان دیگر هم در راه دارد که شاید تا یک سال آینده به دست مردم برسد.
هشت داستان این مجموعه در فضایی مستقل از یکدیگر نوشته شدهاند یا میان آنها ارتباط محتوایی برقرار است؟
در ظاهر مستقل هستند و هرکدام با قصه و مضمونی متفاوت از جایی شروع شده و در جایی پایان پیدا میکند، اما در شکل کلیتر داستانها لایههای زیرین مشترکی مثل مکانمندی دارند. از همین رو خواننده میتواند رشته مشترک هر داستان را با داستان پیدا کند.
پس داستانهای این مجموعه چندان جدا از یکدیگر نیستند!
شاید باید اینطور بگویم که همه داستانها یک مضمون مشترک یا تم واحد ندارند اما هر کدام با دیگری یک وجه اشتراک جداگانهای دارد، حالا این وجه اشتراک میتواند مضمونی باشد، مثل دو داستان «چشمان باز» یا «از طرف ما» یا داستانهایی که بستر قصه یک شغل است مثل پارچهنویسی یا گرمابهداری. این رشتههای مشترک گاهی از قالب محتوا هم بیرون میآید و به سمت فرم میرود. مثل بازیهای زبانی که با عریضه نوشتن در دو داستان نمود پیدا میکند. همین باعث میشود داستانها نه با یک کلاف که با چند رشته شبکهای با هم مرتبط باشند.
توجه به عنصر مکان(با تأکید بر شهر اصفهان) در اغلب داستانهای این مجموعه دیده میشود؛ علت این نگاه، به تجربههای شخصی خودتان بازمی گردد یا خواهان بومیسازی این اثر بودید؟
نه، تعمدی در بومی نوشتن نداشتم. حالا که برمیگردم و کلیت کتاب را نگاه میکنم میبینم داستانها متأثر از وقایع آشنای دوروبرم بودهاند. برایم این مهم بوده که به چه نحوی از این تجربههای زیسته برای خلق موقعیت داستانی استفاده کنم که یکی از شاخصههای این زیستگی مکان است. مکان در ذات خود حسی از گذشته دارد، حالا اگر خواننده سالها بعد هم برگردد و دوباره داستانهایی را که موقعیت مکانی دارند بخواند میبیند هنوز هویت دارند. تمام تلاشم بود که یک فکر داستانی روز را در مکانی که خوب توصیف شده خلق کنم. فکر میکردم علاوه بر جذابیت، داستان زنده هم میماند. برای همین از نوشتن و حتی خواندن داستانهای بدون مکان و بدون زمان گریزان هستم.
چرا به مشاغلی نظیر پارچهنویسی یا حتی گرمابهداری که کم کم در حال فراموشی هستند پرداخته اید؟ این توجه از جنبه تاریخی بوده یا تنها برای افزودن به جذابیت داستان هایتان بوده؟
اصلاً قصدم این نبود به سراغ شغلهایی بروم که فراموش میشوند، بیشتر این خاطرات ما است که دارد فراموش میشود. نویسنده کتاب اولی که هنوز بر فن و قواعد داستاننویسی مسلط نیست انگار چارهای جز رفتن به سراغ گذشته و تجربههای زیسته خودش ندارد. پدرم معلم بود و ما بچهها همگی از شش سالگی نستعلیق مینوشتیم. اصلاً نستعلیق معیار سواد داشتن بود در خانواده ما. حالا که فکر میکنم یک فکر داستانی آمده پشت این خاطره و به صورت غریزی برای دراماتیزه شدن دچار اغراق شده و به اقتضا به شکل پارچهنویسی درآمده است. یا گرمابهای بود توی خیابان اردیبهشت که دالانش پیچ میخورد و هیچوقت هیچ چیزی از اندرونیاش مشخص نبود و برای ما بچههای محل همین بیشتر رازآلودش میکرد. اتفاقاً سعی داشتم مسائل زندگی روزانه را وارد قصه کنم تا شغل و مکان و قصه سمت نوستالژیکزدگی نرود.
علت دیده شدن مجموعه داستان «بازار خوبان» را به واسطه برخورداری از چه ویژگی خاصی میدانید؟
اینکه چرا لطف داوران عزیز شامل حال من شد را باید از خودشان بپرسید. با وجود این همه تلاش خودم در نوشتن تکتک داستانها این بود که یک قصه را بدون گوشه- کنایه زدن یا تمثیلی نوشتن بتوانم لخت، بیپیرایه و رو راست روایت کنم.
بزودی شاهد انتشار اثر دیگری از شما خواهیم بود؟ همچنان مجموعه داستان یا رمان هم به آثارتان اضافه خواهد شد؟
مجموعه داستانی دارم که شاید تا سال آینده برای انتشار آماده شود. هر کدام از داستانها از لحاظ زمانی در یک دوره مشخص میگذرد. تلاشم این است زمان دربرگیرنده ساختمان کتاب باشد. یعنی زمان خودش یک نقش ساختاری بازی کند؛ یکی در دوره پهلوی میگذرد، یکی انقلاب، یکی جنگ... تا به زمان حال برسد.
8 داستان این مجموعه در فاصله زمانی 10 سال نوشته شدهاند. تقریباً حدود سالی یک داستان، علت صرف این زمان در چه بوده؟
داستانها سر صبر نوشته شده، اما اینطور نبوده که نوشتن کتاب ده سال طول کشیده باشد. ساخته شدن یک شهر هم کمتر از اینحرفها زمان میبرد. داستانها با فاصله و در مقاطع زمانی مختلف نوشته شدهاند. صرف این زمان هم بیشتر از تنبلی خودم مایه میگیرد، همینطور کمی زندگی را بر نوشتن ترجیح دادن یا یک دوره کار غیرمرتبط با ادبیات، همین.
«بازار خوبان» در نهایت به دنبال انتقال چه پیامی به مخاطبان است؟
دنبال پیامی نبودم، تنها دوست داشتم زمانهای را که در آن زندگی میکنیم روایت کنم.