کد خبر: ۴۳۱۰۴۴
تاریخ انتشار:
نگاهی به نمایش مردگان بی‌کفن‌ودفن نوشته ژان پل سارتر، كار عباس ابوالحسني

اصالت وجود

به گزارش بولتن نیوز، صحنه، بی‌هیچ آرایشی فراخ و گسترده است... درست مانند زندگی نیالوده به موارد زائد. اما تاریخ و موقعیت تاریخی انسان، این چشم‌انداز را دگرگون می‌کند. جهان در لهیب جنگ می‌سوزد... در این بحبوحه جمعی از مبارزان و پارتیزانان فرانسوی به رهبری مرد جوانی به نام «ژان» گرفتار دام پلیس می‌شوند و مورد شکنجه قرار می‌گیرند. این فرازی است برای ورود به نمایش‌نامه «مردگان بی‌کفن‌ودفن»، اثر فیلسوف فرانسوی، «ژان پل سارتر».

زمینه بنیادین نمایش‌نامه برحسب دیدگاه فلسفی سارتر، اصالت وجود است. فلسفه اصالت وجود، امری دیرینه سال برای انسان است که در زبان و زمان سارتر به علت هجوم مصائب اجتماعی، سرشار از تألمات معاصر است. هستی در این درام، بنیانی اگزیستانسی دارد. جنگ در سویی و مبارزه انسان متعهد و آگاه در میدانی دیگر جاری است. در بیرون، در صحنه‌های عینی در کوچه و خیابان درگیری شدید فیزیکی و در درون سانتی‌متری ذهن آدمی، جریان بزرگ‌تری معطوف به آزادی و تعهد در میدان زیستمندانه همان انسانی که به‌شدت محدود است و قربانی شرایط می‌شود، جاری است. در این نبرد چه آنکه در مناسبات ایدئولوژیک، همراهان و همبازان خود را برای حفظ جان و منافع شخصی خود می‌فروزد و چه آنکه خود را و یاران صدیق خود را که همپای او برای صیانت از آرمانی مشترک می‌رزمند به ناگزیر قربانی می‌کند، درگیر موقعیتی است که تعهد و دلهره را با پس‌زمینه آزادی توأمان رقم می‌زند، به باور سارتر، انسان ناگزیر از عصیان است چراکه سرکشی او گوهر آزادی است و این فرایند ناگزیر از زیستن و دست‌وپنجه‌نرم‌کردن با جبر و تنگنای زندگی است.
نمایش‌نامه «مردگان بی‌کفن‌ودفن»، نوشته «سارتر» و به کارگردانی «عباس ابوالحسنی» که از شرایط اکسپرسیونیستی جنگ جهانی دوم و نیز سرسختی تضادها، زندگی و محدودیت انسان ریشه می‌گیرد، فضای دو ساحت تاریخی انسان را بازتاب می‌دهد و سرشار از تألمات معاصر است.
نخستین عامل در گرانش این اجرا برای مخاطب، مشاهده خشونت شدید در صحنه است. هر یک از بازیگران با قدرت تمام در نقشی که دارند ظاهر می‌شوند. حرکات، فیگورها، ژست‌ها، میمیک‌ها و دیالوگ‌هاي سرد و تند و عموما خشونت‌آمیز، تمامی قوای حسی بیننده را متوجه خود می‌كند. از این منظر اجرا بسیار موفق است و به‌درستی طراح، موقعیت انسان در دشوارترین لحظات زندگی‌اش را بازتاب می‌دهد. اجرای درخشان و پرقدرت، خود حاصل و نشانگر تجربه و حضور دست‌اندرکاران به صورت جدی و حرفه‌ای در صحنه تئاتر است. هرچند که اجرا و برداشت‌های مختلفی می‌توان از این متن داشت. احساسی که هر یک از بازیگران صحنه حامل آن هستند، بی‌هیچ درنگ و شائبه‌ای به بیننده منتقل می‌شود. شاید کمتر تماشاگری را بتوان در هنگام تماشای این بازی متصور شد که فارغ از دلهره باشد، هرچند آشکار است که ژان پل سارتر است که این نمایش‌نامه را در میدان سانتی‌متری ذهن فلسفی خویش که کران و مرز نمی‌شناسد، به‌روشنی و با ابهام ویژه خود بازی کرده است و ما که فرزندان تلخ شرایط نامطلوب تاریخیم و شاهد بازتولید همان موقعیت دشوار، به زمانه‌ای دیگر، به‌درستی آن درد عظیم و جانکاه تاریخ را اینجا، در قلمرو هنر دنبال می‌کنیم. به نظر می‌رسد که بازی، مهر تأیید می‌گذارد بر اندیشه سارتر که انسان را تنها در فرایند حرکت خویش به‌سوی شدن می‌بیند. جبرگرایی گریزناپذیری را در راستای تبیین هویت انسان، در یک موقعیت تاریخی به پرسش می‌گیرد و او را بر سر چهارراه انتخاب دشوار و پراضطراب قرار می‌دهد.
دو تیپ اندیشگی که هر یک برآمده از بطن زندگی و حاصل فرايند تاریخ است مقابل یکدیگر واقع شده‌اند و موقعیت انسان آن عصر را نقش می‌زنند. همه ناگزیر در انتخابند. یکی به شیوه «ژان» دست به انتخاب می‌زند، دیگری به راه و رسم «لوسی» که عمل او یادآور حرکت «آممنون»، قهرمان جنگ تراوا در یونان باستان است، البته بی‌آنکه پای نیروی متافیزیکی و غیبی در میان باشد؛ «اینجا انسان به اراده و خواست خود انتخاب می‌کند». آیا لوسی چنان عملی خلاف مرتکب می‌شود که برادر خود را به قتل می‌رساند؟ پرسشی است که پاسخ آن به‌شدت سیال و مبهم است. معیار انتخاب، عقل بشری است و نه قدرت متافیزیکی و این خود، حاصل شرایط و موقعیت است. دراین‌میان فرانسوا قربانی نگاه گروه می‌شود؛ قربانی آزادی بشریت به باور رزمندگانی که دست‌خوش دام پلیس شده‌اند. انسان فرد مسئول نجات بشریت است. این نکته گوهرین اندیشه اگزیستانسیالیسم سارتر است. «من در برابر همه مسئولم». نکته بنیادین اندیشه سارتر درک موقعیت است، نه تکیه بر امری یکه و یگانه و ازپیش‌تعیین‌شده... چنان‌که شخصیت دیگر نمایش «سوربیه» نیز در همین راستا دست به انتخاب می‌زند و از ترس اینکه نتواند زیر شکنجه دوام بیاورد، خود را از پنجره به بیرون پرتاب و خودکشی می‌کند. این ویژگی را می‌توان در تک‌تک بازیگران دنبال کرد، اما درکل سویه اقتدار نمایشی کار بر جان‌مایه فلسفی اثر سارتر غالب است و جا دارد که گفتمان فلسفی و درگیری‌های ذهنی دو گروه و همین‌طور درون‌گروهی مبارزان در فرم اجرا و در دیالوگ‌های آنان برجسته‌تر شود. به نظر می‌رسد در حین خشونتی که از نکات قوت این اجراست، سویه‌های فلسفی اثر اندکی تحلیل رفته و گاه به حداقل گفتمان و معاوضه فلسفی در خود متن و مقام ژان پل سارتر تقلیل یافته است.
منبع: شرق

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین