و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و با خیال راحت از هرجایی خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 9 آبان به آیه 35 سوره بقره پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ
سوره بقره (2) آیه 35
ترجمهو گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و با خیال راحت از هرجایی خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود.
نکات ترجمه«اسْكُنْ»:
ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» میباشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفتهاند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ میکند (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص88) در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص163) و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمیگزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» میگویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص417) چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است.
«رَغَداً»:
معیشتِ «رَغَد» یا «رَغید» به معنای معیشت پاک و واسع (الطیِّب الواسع) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص359) و در مجموع اشاره به حالتی از زندگی دارد که انسان در رفاه (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص170) و خوشی و گشایش کامل و بدون مانع بسر برد. به تعبیر دیگر، «رغد» در جایی است که انسان از سود کامل و فراوان و بیدردسر بهرهمند شود (مجمع البيان، ج1، ص19) این کلمه در قرآن کریم سه بار به کار رفته که دوتای دیگر هر دو درباره جوامعی در دنیاست که نسبت به رغد، یعنی نسبت به نعمت یک زندگی راحت و بیدردسر، کفران ورزیدند (بقره/58؛ نحل/112)
حدیث1) از امام حسن عسکری سلام الله علیه روایت شده است:
هنگامی که خداوند عز و جل ابلیس را به خاطر سرپیچیاش لعنت کرد و فرشتگان را به خاطر سجدهشان بر آدم و اطاعتشان از خداوند عز و جل اکرام نمود، به آدم و حوا دستور [رفتن] به سمت بهشت داد و فرمود: «ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و بخورید با خیال راحت از هرجایی خواستید» بدون هیچ سختیای «و نزدیک نشوید به این درخت»، درخت علم محمد ص و آل محمد ص که خداوند آن را برای آنها، و نه غیر آنها از مخلوقاتش، قرار داده است...
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص221
قَالَ الْإِمَامُ ع
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا لَعَنَ إِبْلِيسَ بِإِبَائِهِ، وَ أَكْرَمَ الْمَلَائِكَةَ بِسُجُودِهَا لِآدَمَ، وَ طَاعَتِهِمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِآدَمَ وَ حَوَّاءَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قَالَ: يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها مِنَ الْجَنَّةِ رَغَداً وَاسِعاً حَيْثُ شِئْتُما بِلَا تَعَبٍ وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ شَجَرَةَ عِلْمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ص الَّذِينَ آثَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا دُونَ سَائِرِ خَلْقِهِ...
2) خواجه اباصلت هروی میگوید: از امام رضا ع پرسیدم: یا ابن رسول الله! به من خبر دهید از درختی که آدم و حوا از آن خوردند که چه بود، چون مردم در آن اختلاف دارند، برخی روایت میکند که گندم بود، و برخی روایت میکنند که انگور بود، و برخی روایت میکنند که آن درخت حسد بود.
فرمود: همه آنها حق است.
گفتم: پس معنای این وجوه علیرغم اختلافشان چیست؟
فرمود: اباصلت! بدرستی که درخت بهشتی انواع [گوناگونی] را در بر دارد. مثلا بوته گندم است و در آن انگور هم هست، و مانند درختان دنیا نیست؛
و آدم، هنگامی که خداوند متعال با سجده فرشتگان بر او و وارد بهشت کردنش، کرامتش بخشید، با خود گفت: آیا خداوند بشری را بهتر از من آفریده است؟
خداوند دانست که در درون او چه می گذرد؛ پس ندایش داد که سرت را بلند کن، آدم! و به ساق عرش بنگر.
پس وی به ساق عرش نگاه کرد و در آن نوشتهای یافت که: خدایی جز الله نیست، محمد ص رسول خداست، و علی بن ابیطالب امیرالمومنین است و همسرش فاطمه سرور زنان عالَمین است و حسن و حسی سید جوانان اهل بهشتاند.
آدم گفت: پروردگارا ! اینها کیستند؟
خداوند عز و جل فرمود: اینها از ذریه تواند و از تو و از جمیع مخلوقاتن بهترند، و اگر آنها نبودند تو را نمیآفریدم و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمیآفریدم؛ پس مبادا به چشم حسد بدانها بنگری که تو را از جوارم بیرون میکنم.
پس به چشم حسد در آنها نگریست و جایگاه آنان را آرزو کرد، پس شیطان بر او مسلط شد تا اینکه از درختی که خداوند از آن نهی کرده بود، خورد، و [شیطان] بر حوا مسلط شد تا به چشم حسادت به فاطمه سلام الله علیها بنگرد تا اینکه او هم همانند آدم از آن درخت خورد، پس خداوند عز و جل آن دو را از جوار خود به زمین هبوط داد.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص306-307؛ معاني الأخبار، ص124-125
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ:
قُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنِ الشَّجَرَةِ الَّتِي أَكَلَ مِنْهَا آدَمُ وَ حَوَّاءُ مَا كَانَتْ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهَا فَمِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْحِنْطَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْعِنَبُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا شَجَرَةُ الْحَسَدِ.
فَقَالَ ع كُلُّ ذَلِكَ حَقٌّ.
قُلْتُ فَمَا مَعْنَى هَذِهِ الْوُجُوهِ عَلَى اخْتِلَافِهَا.
فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أَنْوَاعاً فَكَانَتْ شَجَرَةُ الْحِنْطَةِ وَ فِيهَا عِنَبٌ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَةِ الدُّنْيَا وَ إِنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِإِسْجَادِ مَلَائِكَتِهِ وَ بِإِدْخَالِهِ الْجَنَّةَ قَالَ فِي نَفْسِهِ هَلْ خَلَقَ اللَّهُ بَشَراً أَفْضَلَ مِنِّي فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَقَعَ فِي نَفْسِهِ فَنَادَاهُ ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا آدَمُ وَ انْظُرْ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَفَعَ آدَمُ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَوَجَدَ عَلَيْهِ مَكْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ هَؤُلَاءِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِي وَ لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُكَ وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ فَإِيَّاكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ فَأُخْرِجَكَ عَنْ جِوَارِي فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ وَ تَمَنَّى مَنْزِلَتَهُمْ فَتَسَلَّطَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ حَتَّى أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي نُهِيَ عَنْهَا وَ تَسَلَّطَ عَلَى حَوَّاءَ لِنَظَرِهَا إِلَى فَاطِمَةَ ع بِعَيْنِ الْحَسَدِ حَتَّى أَكَلَتْ مِنَ الشَّجَرَةِ كَمَا أَكَلَ آدَمُ ع فَأَخْرَجَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ جَنَّتِهِ فَأَهْبَطَهُمَا عَنْ جِوَارِهِ إِلَى الْأَرْضِ.
3) امیرالمومنین علی علیهالسلام در فرازی از اولین خطبه نهجالبلاغه به خلقت آدم پرداخته، میفرمایند:
سپس خداى سبحان آدم را در سرایی ساکن کرد که زندگی اش در آن در کمال راحتی بود و جایگاهش را در آنجا امن قرار داد و او را از ابلیس و دشمنیاش بیم داد. امّا دشمن او بر نمىتافت كه او در سرای پایدار و همنشینی نیکان به سر برد، پس او را فريفت تا [آدم] يقين [خود] را به شک او [= شیطان] و عزم [خود] را به سستی او فروخت. شادمانى بداد و بيم خريد، فريب خورد و پشيمانى كشيد. سپس خداى سبحان در توبه را به روى او گشاد، و كلمه رحمت بر زبان او نهاد، و بدو وعده بازگشت به جنّت داد، و او را بدين سراى فرود آورد كه خانه رنج و امتحان است و زادن فرزندان.
نهج البلاغه، خطبه1
ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّة.
4) از امیرالمومنین ع حدیثی طولانی نقل شده که در فرازی از آن میفرمایند: ... و امر و نهی، وجه واحدی دارند؛ هیچ معنایی از معانی امر نیست مگر اینکه بعدش نهیای هست، و هیچ وجهی از وجوه نهی نیست مگر اینکه در کنارش امری قرار گرفته؛ و در این مطلب آشکارترین دلیل است که هر امتی امامی میخواهد که به امرشان باور داشته باشد و امر و نهیشان کند و حدود [مجازاتها] را در میان آنها اقامه کند و با دشمن بجنگد و غنائم را تقسیم کند و فرائض را واجب سازد و راههایی که به مصحلتشان است بدانها بنماید و آنها را از آنچه به ضررشان است بترساند؛چرا که امر و نهی یکی از اسباب بقاء خلق است وگرنه شوق و بیم ساقط میشد و کسی بازداشته نمیشد و تدبیر فاسد میگردید، و این موجب هلاکت بندگان در مساله بقاء و زندگیشان در [حوزههای مربوط به] خوردنیها و نوشیدنیها و خانهها و لباسها و ازدواج با زنان و حلال و حرام و امر و نهی بود؛ چرا که خداوند آنها را به طوری آفریده که از هیچ یک از اینها بینیاز نیستند؛و ما اولینِ خلائق - که حضرت آدم بود – را چنین یافتیم که بقاء و حیاتش جز با امر و نهی نبود، که خداوند عز و جل میفرماید: «ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و با خیال راحت از هرجایی خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود.» پس آنها را راهنمایی کرد به آنچه مایه نفع و بقای آنها بود و نهیشان کرد از آنچه مایه ضررشان بود، سپس امر و نهی را در ذریه آنها تا روز قیامت قرار داد...
إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج1، ص158-159؛ بحار الأنوار، ج90، ص41
و روى السيد المرتضى علي بن الحسين الموسوي في رسالة المحكم و المتشابه نقلا من تفسير النعماني بالإسناد الآتي في النصوص عن علي عليه السّلام قال:... وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ وَجْهٌ وَاحِدٌ لَا يَكُونُ مَعْنًى مِنْ مَعَانِي الْأَمْرِ إِلَّا وَ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ نَهْياً وَ لَا يَكُونُ وَجْهٌ مِنْ وُجُوهِ النَّهْيِ إِلَّا وَ مُقِرُّونَ بِهِ الْأَمْرَ وَ فِي هَذَا أَوْضَحُ دَلِيلٍ عَلَى أَنَّهُ لَا بُدَّ لِلْأُمَّةِ مِنْ إِمَامٍ يَقُولُ بِأَمْرِهِمْ فَيَأْمُرُهُمْ وَ يَنْهَاهُمْ وَ يُقِيمُ فِيهِمُ الْحُدُودَ وَ يُجَاهِدُ الْعَدُوَّ وَ يَقْسِمُ الْغَنَائِمَ وَ يَفْرِضُ الْفَرَائِضَ وَ يُعَرِّفُهُمْ أَبْوَابَ مَا فِيهِ صَلَاحُهُمْ وَ يُحَذِّرُهُمْ مَا فِيهِ مَضَارُّهُمْ إِذْ كَانَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ أَحَدَ أَسْبَابِ بَقَاءِ الْخَلْقِ وَ إِلَّا سَقَطَتِ الرَّغْبَةُ وَ الرَّهْبَةُ وَ لَمْ يَرْتَدِعْ وَ لَفَسَدَ التَّدْبِيرُ وَ كَانَ ذَلِكَ سَبَباً لِهَلَاكِ الْعِبَادِ فِي أَمْرِ الْبَقَاءِ وَ الْحَيَاةِ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الْمَسَاكِنِ وَ الْمَلَابِسِ وَ الْمَنَاكِحِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ إِذْ كَانَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْهُمْ بِحَيْثُ يَسْتَغْنُونَ عَنْ جَمِيعِ ذَلِكَ وَ وَجَدْنَا أَوَّلَ الْمَخْلُوقِينَ وَ هُوَ آدَمُ ع لَمْ يَتِمَّ لَهُ الْبَقَاءُ وَ الْحَيَاةُ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» فَدَلَّهُمَا عَلَى مَا فِيهِ نَفْعُهُمَا وَ بَقَاؤُهُمَا وَ نَهَاهُمَا عَنْ سَبَبِ مَضَرَّتِهِمَا ثُمَّ جَرَى الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ فِي ذُرِّيَّتِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
5) از امام صادق ع در مورد بهشت حضرت آدم ع سوال شد که آیا از بهشتهای دنیاست یا از بهشتها آخرت؟فرمود: از بهشتهای دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع میکنند؛ و اگر از بهشتهای آخرت بود آدم هیچگاه از آن بیرون نمیآمد و ابلیس هیچگاه در آن داخل نمیشد.
تفسير القمي، ج1، ص43؛ الكافي، ج3، ص248
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي رَفَعَهُ قَالَسُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ أَ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا كَانَتْ أَمْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ فَقَالَ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا أُخْرِجَ مِنْهَا أَبَداً آدَمُ وَ لَمْ يَدْخُلْهَا إِبْلِيس.
تدبر1⃣ «وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»
خدا آدم را همراه با همسرش در بهشت ساکن کرد، استفاده از همه چیز را هم برای او آزاد گذاشت. فقط یک درخت را ممنوع کرد.
چرا؟
چه میشد اگر همان یک درخت را هم ممنوع نمیکرد؟
بحث تخصصی انسانشناسی
از مهمترین عواملی که موجب برتری انسان بر سایر موجودات میشود، برخورداری او از اختیار است؛ یعنی اینکه با اختیار خود مسیر کمال را طی میکند؛ و این خیلی ارزشمندتر است از جایی که موجودی نتواند جز خوبی انجام دهد (= فرشتگان).
اما خود اختیار و آزادی عمل، بخودی خود کمال نیست، بلکه اختیار داشتن زمانی عامل رشد شخصی میشود که در میان گزینههای مختلفِ پیش رو، مسیری برای ارتقای شخص در کار باشد و شخص با اراده خود آن مسیر - و نه هر گزینهای که دلش خواست - را انتخاب کند؛ و زمانی این انتخاب ارادی معنادار است که گزینههای دیگر (یعنی خروج از آن مسیر) هم برایش جذابیت داشته باشد و اراده وی در این زمینه (در مقابل امیال و غرایز طبیعیاش که در هر حیوانی وجود دارد) واقعا نقش ایفا کند.
اینکه مسیر معینی در کار باشد و قرار باشد آن مسیر خاص را طی کند، امکان ندارد مگر اینکه دستورالعمل خاصی در کار باشد که بگوید چگونه برو و چگونه نرو، تا شخص درون مسیر حرکت کند؛ به تعبیر دیگر، وجود مسیر معین، مستلزم وجود امر و نهیهابی برای زندگی انسان است. پس، اگر انجام برخی کارها واجب و برخی کارها ممنوع نباشد، اینکه در میان گزینههای گوناگون یک مسیر معین طی شود، بیمعنا خواهد بود.
برای همین است که برای انسان، حتی در بهشت نخستین، که به تعبیر روایات از جنس جنتهای دنیاست
(یعنی اختیار و انتخاب در آن معنا دارد و شخص میتواند کار بد هم انجام دهد) باید امر ممنوع (و یا واجب)ی وجود داشته باشد تا مقاومت وی در برابر آن، امکان رسیدن به مقام ویژه انسان را مهیا سازد.
2⃣ «وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ»
شروع زندگی انسان از بهشت بود؛ آن هم نه زندگی منفرد، بلکه زندگی با همسرش.
به تعبیر دیگر، خدا انسان را برای خلیفه شدن «در زمین» آفریده بود اما لازمه آنکه بتواند در زمین خلیفه شود این بود که قبل از ورودش به زمین از بهشت گذر کرده باشد.
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا درباره ثمرات تفکر داروینی در انسانشناسی اشاراتی شد و بیان شد این مقدار از تئوری داروین که ریشه انسان را به تکسلولیها و احتمالا از آن به خاک برمیگرداند، لزوما مشکلی ندارد. آنچه مشکل دارد این است که این سابقه را تنها سابقه وجود آدمی میداند. در حالی که انسان یک سابقه دیگری هم دارد:
خدا انسان را از خاک آفرید، از روح خود در او دمید، و فرشتگان را هم به سجده کردن بر او واداشت: نکته مهم این است که این انسان از خاک آفریده شده، ابتدا به بهشت رفت و سپس از آنجا به زمین رانده شد. پس انسان یک سابقه بهشتی دارد که این سابقه، میل به بازگشت به وطن اصلیش را در او به ودیعه نهاده است؛ و ابعاد فطری وجود ما (مانند کمالطلبی، زیباییطلبی، بینهایتطلبی، حقیقتطلبی، خیرخواهی و ...) که به لحاظ مادی قابل تفسیر نیست و در حیوانات و سایر موجودات عالم طبیعت یافت نمیشود؛ همگی ریشه در این سابقه انسان دارد.
همین سابقه است که انسان را با تمام موجودات عالم طبیعت متفاوت کرده است، تا حدی که حیوانیترین غریزه انسان، یعنی غریزه جنسی، ریشه فرهنگیترین و غیرحیوانیترین نهاد جامعه بشری، یعنی «خانواده» شده است؛ زیرا آدم و همسرش ابتدا در بهشت همدیگر را یافتند.
توجه: خانواده در انسان، تفاوت بسیار شدیدی با خانواده در حیوانات دارد. خانواده در حیوانات یا صرفا برای نگهداشتن بچه است تا بتواند مستقل شود ویا کاملا تقسیم کار اجتماعی از پیش تعیین شدهای را رقم میزند. اما در انسان، خانواده بستر اولین آموزشها و تربیتها، بویژه آموزش زبان و توانایی درک فرهنگهای متنوع اکتسابی و شکلگیری شخصیت ویژه و متمایز از دیگران است.
3⃣ «كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»
انسان از همان اول هم، حتی وقتی همه چیز را داشت، همین که از یک چیزی منعش کردند، بدان حرص ورزید!
و البته، خدا این خصلت انسان را میدانست؛ ولی نگفت چون منع مایه حرص بیشتر میشود اصلا منعی در کار نباشد.
نکته تخصصی انسانشناسی
اگرچه غالبا منع، مایه حرص بیشتر میشود؛ اما از این مقدمه لزوما نمیتوان نتیجه گرفت که باید همه منعها را از پیش روی انسان برداشت. گاه منع مایه حرص میشود؛ اما وجود این منع یک فلسفهای دارد که آن فلسفه، اهمیتش بیشتر است از کنترل حرص ناشی از منع؛ و گاه با اینکه منع مایه حرص میشود؛ اما چهبسا برداشتن منع و باز بودن راه، به نحو دیگری حرص را افزون کند، که نمونهاش را در آزادی جنسی دنیای مدرن میتوان مشاهده کرد که برداشتن موانع، نهتنها حرص افراد را کم نکرده، بلکه همچنان تجارت پورونوگرافی در راس تجارتهای درآمدزا در جهان است و هر روز روشهای جدیدی از روابط عجیب و غریب جنسی ابداع میشود تا بتواند حرص فزاینده بشر «آزاد» را اندکی سیراب کند.
4⃣ «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»
توجه شود که ریشه این ممنوعیت، ظلم دانسته شده است؛ و واضح است که این ظلم، ظلم به خود است، نه ظلم به دیگران. و در واقع، ریشه همه ظلمها ظلم به خود است: کسی که خودش را درست بشناسد و بتواند به خودش ظلم نکند، به دیگران ظلم نخواهد کرد. برای همین است که آزادی معنوی مقدمهای ضروری برای رسیدن به آزادی اجتماعی (وضعیت اجتماعیای که به کسی ظلم نشود) است. (مطهری، آزادی معنوی)
5⃣ «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»
آیا وقتی دستوری از جانب خدا میآید باید حتما فلسفهاش را هم بگویند؟
در این آیه هم به فلسفه نهی اشاره شده و هم نشده است. اشاره شده چون فرموده «از ظالمان خواهید شد» و اشاره نشده چون این جمله مانند این است که بگویند گناه نکن چون گناهکار میشوی. به تعبیر دیگر، در این حد اشاره شده که انجام این کار نوعی ظلم است و ظلم برای روح انسان ضرر دارد؛ اما اینکه مشخصا انجام این کار چه اثری در روح میگذارد، بیان نشده است.
6⃣ «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»
این درخت چه بوده است. روایات متعددی درباره آن آمده است: از برخی روایات که آن را چیز بسیار خوبی قلمداد میکنند مانند علم حضرت محمد و آل محمد ص تا روایاتی که آن را یک گیاه عادی (مانند گندم و انگور) قلمداد میکنند تا روایاتی که آن را یک امر بسیار بد (حسد) معرفی میکنند. در دو گام به زیبایی تمام بین این روایات جمع کرده است:
در گام اول فرموده که درختهای بهشتی مانند درختهای دنیا تک محصولی نیستند، بلکه در آن واحد میتوانند چند میوه بدهند. اما ممکن است اشکال بشود که این در مورد میوههای آن.
اما چگونه از خیلی خوب (علم اهل بیت ع) تا خیلی بد (حسد) تعبیر شده است. اینجاست که روایت گام دوم را برمیدارد که: خود این درخت مقامی بسیار بالا بوده (علم اهل بیت) اما کسی که تحمل آن مقام را ندارد اگر دنبالش برود و بخواهد بناحق آن را به دست آورد، این درخت برای او بدترین رذیله (حسد) محسوب میشود.
نکته تخصصی عرفانی
عرفا سفرهای چهارگانهای برای انسان برمیشمرند. سفر اول حرکت به سمت خداست. در سفر دوم، شخص محو جمال و جلال خداوند شده و اصلا متوجه غیر نیست. این مقام فناست که حتی شخص متوجه خود نیست و مقام وحدت محض و مقام جمع است (= جمع و اضمحلال همه کثرات در وحدت). اما در سفرهای سوم و چهارم، شخص در حالی که کاملا خدایی شده، اما از منظر خدایی در عالم مینگرد و کثرات را هم میبیند. این مقام بقاء بعد الفناست که به آن مقام جمعالجمعی هم میگویند (با گذر از مقام جمع، حالا بین وحدت و کثرت هم جمع کرده).
آدم تا در بهشت بود، در مقام فنا بود و دنیا را نمیدید. اما فهمید کسانی هستند که مقامی بالاتر دارند و آرزو کرد به مقام آنها برسد؛یعنی هم دنیا و کثرات را ببیند و هم ذرهای از وحدت خارج نشود. خوردن از آن درخت، هم خوردن گندم بود (به عنوان دیدن دنیوی)و هم طمع و حسد بود و هم درصدد علم اهل بیت برآمدن؛ اما نتوانست بین وحدت و کثرت جمع کند و به مقام بقای بعد از فناء برسد؛ بلکه توجهش معطوف به کثرت شد و از وحدت فروماند و از فنا خارج شد و توجهاش به خودش جلب شد و به زمین و عالم کثرت رانده شد.
اما چارهای نبود، زیرا کسی که میخواهد به مقام بقای بعد از فنا برسد باید که از مقام کثرت عبور کند. آدم هم توبه کرد و به او وعده برگشت به بهشت دادند، که علیالقاعده این برگشت او رفتن به مرتبه بالاتری بوده که اساسا برای آن آفریده شده بود، یعنی همان مقام خلیفةاللهی که مقام جمعالجمعی است.