به گزارش بولتن نیوز، عضي از افراد مي توانند عصبانيت يا حس نااميدي شان را كنترل كنند و احساساتشان را به مجراهاي غيرمخرب بكشانند. اما كساني كه به ناگهان به روي افرادي آتش مي گشايند و يا با سلاح سرد به ديگران حمله ور مي شوند نمايش هولناكي از نبود كنترل بر احساساتشان را به نمايش مي گذارند.
انسان ها اغلب در هنگام تعامل با اعضاي خانواده، كاركنان ادارات، همكاران و حتي همسفرانشان دچار حس يأس، سرخوردگي و عصبانيت مي شوند. اما بيشتر آنها واكنش هايشان را كنترل مي كنند. به طوري كه تعداد نسبتاً كمي از اين كنش ها و واكنش ها به خشونت منتهي مي شود.
ماركو ژاكوبوني استاد روانپزشكي دانشگاه كلمبيا در توضيح اين كه چرا بعضي از افراد به افكار خشونت بارشان جامه عمل مي پوشانند و ديگران نه به «نورون هاي آينه» اشاره مي كند. ژاكوبوني بيشتر به خاطر مطالعاتش درباره نورون هاي آينه شناخته مي شود. نورون هاي آينه به مدار كوچكي از سلول ها در مغز اطلاق مي شوند. اين نورون ها احتمالاً نقش مهمي در شناخت اجتماعي دارند.
به گفته اين محقق آن چه كه حس عصبانيت را به عمل تبديل مي كند غالباً چيزي است كه كنترل شناختي يا به اصطلاحي كه كمتر علمي است خود كنترلي ناميده مي شود. وی می گوید که ريچارد نيسبت استاد روانشناسي اجتماعي دانشگاه ميشيگان و برجسته ترين فرد در زمينه مطالعات مربوط به هوش مي گويد ترجيح مي دهد پسرش خودكنترلي بالايي داشته باشد تا هوش بالايي. خودكنترلي براي داشتن عملكردي خوب در زندگي عنصري كليدي است، چراكه مغز، به سهولت ما را نسبت به همه نوع تأثيراتي حساس مي كند. به عنوان مثال تماشاي فيلمي خشونت آميز ما را مستعد اعمال خشن مي كند. حتي گوش دادن به لفاظي هاي خشن ما را به سوي اعمال خشن مايل تر مي كند. ازقضا همان نورون هاي آينه كه ما را تلقين پذير مي كنند نسبت به هرنوع تأثيراتي هم آسيب پذيرمان مي كنند.
به خاطر همين است كه سازوكارهاي كنترلي اين قدر اهميت دارند. درحقيقت ما بعد از سال ها مطالعه درباره نورون هاي آينه و عملكردشان تحقيق آزمايشگاهي مان را بر سازوكارهاي كنترلي در مغز براي نورون هاي آينه متمركز كرديم. اگر خوب فكر كنيم مي بينيم مغز جايي است كه بايد سازوكارهاي كنترلي براي نورون هاي هاي آينه در آن وجود داشته باشد. نورون هاي آينه سلول هايي هستند كه به عنوان مثال وقتي آتش مي شوند كه من مي بينم شما يك فنجان چاي را با شتاب برمي داريد و من هم به تقليد از شما فنجان چايم را مي قاپم.
اما چطور مي شود كه من از شما تقليد مي كنم ولي اين تقليد هميشگي نيست؟ ايده اي كه در اين زمينه وجود دارد اين است كه در مغز سيستم هايي وجود دارد كه با تقليدي صرفاً دروني به ما كمك مي كند. اين سيستم ها هنگامي كه ما فقط تماشاگريم فعاليت نورون هاي آينه را تعديل مي كنند، به طوري كه مي توانيم نوعي از تقليد دروني را داشته باشيم كه به ما اجازه مي دهد تا با ديگران همدردي كنيم بدون اين كه آشكارا تقليد كنيم.
مسئله اصلي تعادل قدرت بين اين سازوكارهاي كنترل است كه ما بالا –پايين مي ناميم چراكه مثل مديراني هستند كه از بالا به پايين كاركنان را كنترل مي كنند. جهت عكس اين وضعيت سازوكارهاي كف- بالا مثل نورون هاي آينه است. تماشا كردن كسي كه فعاليتي را انجام مي دهد بر تصميم گيري هاي ما اثر مي گذارد و موجب مي شود كه ما هم همان عمل را انجام دهيم.
اما چرا درصد كوچكي اعمالي بسيار خشونت بار انجام مي دهند؟ آن چه كه در اين افراد اتفاق مي افتد اين است كه سازوكارهاي كنترل شناختي آنها آشفته مي شود. در ذهنيت شما اين افراد خارج از كنترل نيستند بلكه افرادي غضبناكند. آنها فقط سازوكارهاي كنترل شناختيشان را در خدمت يك هدف آشفته قرار مي دهند. شايد بسياري از عوامل در اينجا نقش بازي كنند. موضوع در معرض تأثيراتي قرار گرفتن است كه چنين افرادي را به اعمال خشن وامي دارد. متأسفانه، نه تنها لفاظي هاي خشن سياسي بلكه پوشش رسانه اي چنين اعمالي هم ما را به اينجا مي كشاند.
شرايط متنوع، به خصوص مشكلات سلامت روحي و رواني سوژه را به انزواي اجتماعي مي كشاند و توانایی های او را برای اعمال کنترل شناختی به شیوه ای سالم مخدوش مي كند. ظرفيت كنترل شناختي تاحدودي مي تواند ما را هدايت كند- ما به طور كامل نمي دانيم كه چگونه به سوي هدف ها و فعاليت هاي خشن خيلي خاص حركت مي كنيم. خشونت در مجراي يك طرح خيلي خاص با يك هدف خيلي خاص قرار مي گيرد كه معمولاً به وسيله رسانه ها از ميان نوعي لفاظي تغذيه مي شود.
علايمي كه نشان مي دهد فردي به اندازه اي آشفته شده كه عملي را انجام دهد چيست؟
علايم كاملاً مريي هستند. گرچه بدون وجود يك متن تفسير آن مشكل است. خود عمل يك علامت است، يك شكل نااميدانه از ارتباطات از يك فرد پريشانحال. متأسفانه كسي نبوده كه پيش از انجام عمل و وقتي او آخرين پيامش را روي اينترنت مي گذارد با او چت كند. اما شرط مي بندم كه اگر كسي با او قبل از كارش ارتباط برقرار مي كرد و اين علايم را مي ديد و پيامش را روي شبكه هاي اجتماعي مي خواند و با او وارد مكالمه مي شد مي توانست او را از برنامه هاي آشفته اش دوباره به مسير مستقيم برگرداند. در حقيقت با اتصال با سوژه است كه شخص مي تواند بعضي از فعاليت هاي نورون هاي آينه را به جانب يك رفتار همدردانه حقيقي هدايت كند نه اين كه در خدمت خشونت تقليدي كه او را به طرف عمل هدايت مي كند قرار داد.
منبع: http://www.scientificamerican.com/article.cfm?id=anger-management-self-control