بچههای دهه شصتی او را به عنوان مجری برنامه «نیمرخ » میشناسند. کامیار اسماعیلی بعد از برنامه نیمرخ همکاری خود با سازمان صدا و سیما را ادامه داده و اکنون برنامه شمعدونی را برای شبکه شما تهیه و اجرا میکند.
گروه فرهنگ و هنر: اسماعیلی 42 ساله دیدگاههای جالبی درباره زندگی دارد. حرفهایش نشان میدهد که او درباره چگونه زندگی کردن، فکر میکند.
به گزارش بولتن نیوز، با او همصحبت شدیم تا با بخشی از نظراتش درباره زندگی آشنا شویم.
از خودتان برایمان بگویید و این که در چه خانوادهای بزرگ شدید؟
در یک خانواده کاملا فرهنگی متولد شدم، پدرم استاد دانشگاه بود، رشته جانورشناسی و میکروبیولوژی درس میداد و در حوزههای محیط زیستی هم فعال بود. من از همان بچگی با طبیعت و حیوانات مختلف آشنا شدم. پدرم حیوانات را تاکسیدرمی میکرد و همین باعث شد با طبیعت و جانواران آشنا شوم. سبک زندگیمان خیلی ساده بود و بیشتر وسیلههایی که در خانه نگه میداشتیم، کاربردی بود و زیاد دور و برمان را شلوغ نمیکردیم. همین روش زندگی را هم وقتی بزرگ شدم، ادامه دادم. اسباب زندگیام وسایلی است که به آنها نیاز دارم.
یعنی اهل تجملات بیهوده نیستید؟
به هیچ وجه! سادگی را دوست دارم. اگر آدم دورو برش را بیخودی شلوغ کند، گرفتاریهایش هم بیجهت زیاد میشود.هر چند ما ایرانیها عادت داریم خردهریزهایی که آنها را حتی لازم هم نداریم، نگه میداریم. برای همین است که انباری خانههایمان همیشه پر است. هر چند ماه خانهتکانی اساسی میکنم و وسایلی را که لازم ندارم به کسی میبخشم و دورریختنیها را هم دور میریزم. همین باعث میشود خیلی چیزها در ذهنم رسوب نکند.
انبار خانههایمان پر است، انبار ذهنمان هم پرتر است؛ سالها خاطرات و افکار بیهوده را با خودمان حمل میکنیم، چگونه میتوان ذهن و حافظه را پاک کرد؟
در انبار خانههایمان چیزهایی را برای روز مبادا نگه میداریم حتی اگر آن روز مبادا هرگز نیاید. در ذهنمان هم فایلهایی داریم که همیشه باز است. معتقدم باید برخی از فایلهای باز ذهنی را بست. اگر کار نیمهتمامی داریم باید هر چه زودتر آن را به پایان برسانیم. فایلهای قدیمی را ببندیم و سراغ کار جدید برویم. اگر این کار را نکنیم انرژیمان هرز میرود. معتقدم باید اضافههای زندگی و ذهنمان را هر چند وقت یکبار وجین و مرتب کنیم تا بتوانیم با انرژی بیشتر و مثبتتری به زندگی ادامه دهیم.
بستن فایلهای اضافی، مهارتی است که بهتر است همه ما آن را بیاموزیم، هرچند سخت است.
اگر مهارت مدیریت زمان را یاد بگیریم، بستن فایلهای اضافی ذهن آسانتر میشود. اگر پروندههای نیمهتمام زیادی در ذهنمان داشته باشیم به مرور دچار سردرگمی میشویم.
بخشی از زندگی سنتی ما ایرانیها، به دورهم جمع شدن و صحبت کردن اختصاص دارد، آیا همین دورهمنشینیها باعث نمیشود، خاطرات کهنه ذهنی، بهروز شود؟
این دو مقوله جداست! انسان به جمع زنده است، آدمیزاد به تنهایی مفهومی ندارد. اگر آدمها به تنهایی زندگی کنند، کلونی و تجمع انسانی شکل نمیگیرد و علوم انسانی پدید نمیآید. اتفاقا در جمع زندگی کردن یکی از دلایلی است که ما باید هر چه زودتر به پروندههای ذهنیمان رسیدگی کنیم. مثلا اگر با کسی اختلاف یا کدورتی داریم با او صحبت کنیم و نگذاریم این اختلاف به مرور سنگین و کدر شود. روابط اجتماعی و خانوادگی یکی از ارکان زندگی است که مختص به ایران نیست اما در کشور ما تجلی خاصی دارد و از قدیمالایام به آن توجه میشده است.
گفتید از بچگی با طبیعت آشنا شدید. به نظرتان نزدیکی به طبیعت چه کمکی به ما در زندگی میکند و آسیب زدن به محیط زیست چه خطراتی برای ما دارد؟
اگر برای خانواده طبیعت و حفظ محیط زیست مهم باشد، بچههای این خانواده وقتی بزرگ میشوند به محیط زیست توجه کرده و هرگز آن را آلوده نمیکنند. باید از همان کودکی یاد گرفت که انسان تنها موجودی نیست که در کره زمین حق حیات دارد. حیوانات و گیاهان هم حق زندگی دارند و انسانها نباید با آلوده کردن محیط زیست این حق را از دیگر موجودات بگیرند.
بعد از خانواده، آموزش و پرورش سهم زیادی در توسعه نگرش حفظ محیط زیست دارد. مدارس میتوانند با آموزش صحیح به دانشآموزان، در حفظ محیط زیست سهم زیادی داشته باشند. همانقدر که مهم است ما در گذشته چه چیزهایی داشتهایم و مثلا وارث تمدن 3000 ساله هستیم این نکته هم مهم است که اکنون چه داریم و با سرزمینمان چه کردهایم؟
رسانهها گسترش یافتهاند، وسایل ارتباط جمعی پیشرفت کردهاند و از همه اینها برای فرهنگسازی برای بهبود روابط اجتماعی، خانوادگی و اخلاق فردی میتوان استفاده کرد اما چرا روز به روز شرایط به جای بهتر شدن، بدتر میشود؟
به نظرم نهاد بسیار موثر در همه این موارد آموزش و پرورش است. سیستم آموزشی ما اشتباه است. از زمانی که من مدرسه میرفتم تا همین امروز فقط یک سری اطلاعات را به بچهها آموزش میدهد و آنها مجبورند آن معلومات را حفظ کنند. تفکر و تحقیق را به دانشآموزان یاد نمیدهند. زنگ انشا در مدارس بیاهمیت شده است؛ تنها کلاسی که دانشآموزان را به فکر وامیدارد! آنچه در کتابهای آموزشی گنجانده شده که بیشتر آنها هم فرمولهای ریاضی، فیزیک و... است که به کار 90 درصد از دانشآموزان هم نمیآید. بیشتر وقت بچهها و نوجوانان در مدرسه سپری میشود بنابراین برنامه آموزشی مدرسه و دانش معلمان خیلی زیاد میتواند در نگرش دانشآموزان به همه جهات زندگی موثر باشد. مدرسه میتواند با برنامههای موثر بچهها را با طبیعت آشتی دهد و به آنها بیاموزد باید از محیط زیست حفاظت کنند. اما واقعیت این است که مدارس اصلا در زمینه حفظ محیط زیست، اصلاح رفتارهای اجتماعی و فردی و... برنامه ندارد.
بچهها هم عصیانگر شدهاند، چیزی که کاملا با شیطنت و بازیگوشی دوره بچگی فرق دارد.
عصیان نتیجه پارادوکس و تقابل است. این تقابل را میتوان در برخورد ما با وسیلههای ارتباط جمعی و فناوریهای امروزی دید. این وسایل وارد کشور ما شده و در دسترس ما قرار گرفته اما ما فرهنگ استفاده درست از آن را یاد نگرفتهایم، به همین دلیل است که در زمینه تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی با مشکل روبهرو شدهایم. نمیتوان جلوی ورود و گسترش فناوری را گرفت اما میتوان با آموزش صحیح فرهنگسازی کرد. بازهم تاکید میکنم که آموزش و پرورش تنها نهادی است که باید در جهت فرهنگسازی پیشقدم باشد. از طرفی خانوادهها هم باید به این نکته توجه کنند که با در اختیار گذاشتن امکانات زیاد، بچهها را اشباع نکنند. وقتی بچهای همه امکانات را در اختیار دارد، سخت خوشحال میشود و در اولین موقعیتی که پیدا میکند دست به عصیان میزند. همانگونه که فقر زیاد و در اختیار نداشتن امکانات اولیه زندگی باعث طغیان و عصیان آدمها میشود.