به گزارش بولتن نیوز به نقل از مهر،در این شرایط به سراغ «دکتر مسعود اسداللهی» کارشناس ارشد موضوعات استراتژیک و تحلیلگر برجسته مسائل غرب آسیا رفتیم تا ارزیابی شفاف تری از این تحولات داشته باشیم. پیدایش محور مقاومت، دستاوردهای آن و جایگاه حمایت از گروه های مقاومت در تامین امنیت ملی ایران محور دیگر گفتگویمان با این استاد دانشگاه بود. تحلیل واقع بینانه، پرهیز از نگاه کلیشه ای و ارزیابی بر اساس مشاهدات میدانی ویژگی های این گفتگوی دو ساعته با دکتر اسداللهی است.
وی ضمن تقسیم بندی دوره های فعالیت گروه های مقاومت اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، معتقد است: «در ابتدای نیمه دوم دهه ۷۰ بود که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد. ایشان با آن دیدی که داشت - تدابیر رهبری بود یا دیدگاه خودشان یا هر دو با هم - به هر حال افق جدیدی باز شد و کار گسترش بی سابقه ای یافت. کار نهضتی را باید با کار فرهنگی و کار مردمی شروع کرد، به همین خاطر، آمدن ایشان روح جدیدی به کار نهضتی داد.»
اسداللهی با بیان دستاوردهای متعدد گروه های مقاومت در ۲ دهه اخیر، به اهمیت حمایت از این گروه ها برای تامین امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران اشاره کرده و می افزاید: «ایران در مقاطع اولیه، صرفا به صورت اعتقادی از جنبش های مقاومت حمایت می کرد اما به تدریج کارکرد امنیت ملی و کارکرد بازدارندگی آنها را برای ایران دیدیم شاید از موشک های شهاب ۳ هم خیلی قدرت بازدارندگیش بیشتر بوده است.»
این استاد دانشگاه معتقد است: «فقط این ایران نیست که از مقاومت حمایت می کند بلکه مقاومت هم به ایران کمک می کند. جاهایی بود که مشکل ارتباط با جهان عرب داشتیم، حزب الله این خلا را خیلی راحت به نفع ایران پر می کرد.»
اسداللهی با مرور روند تحولات در سوریه و وضعیت امروز این بحران، به اهمیت نقش حمایت آمیز ایران اشاره کرده و می گوید: «ایران توانست پایمردی کرده و در سخت ترین شرایطی که دمشق در حال سقوط بود و کار تقریبا تمام شده بود، یک تنه به آنجا رفت و نه تنها دمشق را حفظ کرد بلکه تثبیت کرد، آزاد کرد، بعد گسترش داد و الان جنگ در حلب است. الان کسانی که برای اولین بار می آیند سوریه باورشان نمی شود در دمشق شرایط عادی است و مردم زندگی عادی و روزانه خودشان را انجام می دهند.»
این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا در ارزیابی اوضاع سوریه تاکید می کند: «نباید در حق روس ها بی انصافی کنیم. انصافا در بحث بین المللی از دقیقه اول محکم ایستادند و یک بار هم عقب نشینی نکردند. آنها در بحث لجستیکی و تامین مهمات و سلاح هم هیچ وقت کم نگذاشتند.»
وی رسیدن به راه حل سیاسی برای سوریه در شرایطی که آمریکا درگیر انتخابات است را غیرممکن می داند و اضافه می کند: «بسیار بسیار بعید است که آتش بسی تا قبل از انتخابات آمریکا حاصل شود. البته آتش بس یک بحث است و راه حل سیاسی جامع پیدا کردن بحثی دیگر زیرا طراحی یک نظام سیاسی جدید برای سوریه که مورد توافق همه باشد روندی خیلی طولانی خواهد داشت.»
اسداللهی گریزی هم به اوضاع عربستان سعودی در سوریه، یمن، عراق و ... دارد و معتقد است: «مجموعه این موارد را روی هم بگذارید آینده عربستان آینده ای نیست که ثبات داشته باشد، نمی خواهم غلو کنم و بگویم که یک سال دیگر تمام می شود ولی روند این است.»
در ادامه متن کامل گفتگو با دکتر مسعود اسداللهی را می خوانید:
در شرایط فعلی موضوعیت دارد به این بپردازیم که چرا باید از محور مقاومت حمایت کرد در طول سه دهه گذشته چه آورده هایی برای ما داشته و این که در آینده به چه سمتی می رویم؟ قاعدتا در این چارچوب بحث سوریه و شرایط سوریه و افت و خیزهای آن هم مطرح می شود و قصه روس ها و طرح جدیدشان با آمریکایی ها.
در ابتدا می خواهم یک تقسیم بندی تاریخی در مورد مراحل مختلف حمایت جمهوری اسلامی ایران از موضوع «مقاومت» داشته باشم تا مشخص گردد که در مراحل مختلف بعد از انقلاب، در هر برهه ای بحث محور مقاومت و حمایت از مقاومت چه گونه بوده، دید ما به چه نحوی بوده، کیفیتش و بعد بازخوردش چه بوده است.
مرحله اول، مرحله دفاع مقدس بود. ما در آن مرحله خیلی درگیر دفاع از مقاومت نبودیم مگر اینکه مسئله ای پیش می آمد. مثل ماجرای حمله گسترده و وحشیانه اسرائیل به لبنان و اشغال بخش های گسترده ای از خاک لبنان این کشور و کمکی که لبنانی ها خواستار آن شدند. نیروهای نظامی ایران نیز در ابتداء برای رزم و جنگ مستقیم به لبنان رفتند و این جوری نبود که به دنبال ایجاد یک جنبش مقاومت بوده باشند، جاوید الاثر احمد متوسلیان و یارانش که رفتند با هدف رزم بود.
ولی سیر حوادث به جایی کشیده شد که از دل آن نهالی درآمد که هم اکنون تبدیل به درختی تنومند شده به نام «حزب الله لبنان» اگر آن موقع ازهر کس در مورد آینده سوال می کردید کسی چنین موفقیتی به ذهنش خطور نمی کرد. همه می گفتند وظیفه شرعی است، اسرائیل دشمن مسلمانان و جهان اسلام است، فلسطین را اشغال کرده، فرصتی پیش آمده تا حداقل لبنان را آزاد کنیم. همه با این نیت رفتند. در آن مرحله ارتباط ما با فلسطین هم خیلی محدود بود. در دهه اول انقلاب به علت درگیر بودن در جنگ تحمیلی، بیشتر حمایت سیاسی از موضوع فلسطین داشتیم.
در ابتدای نیمه دوم دهه ۷۰ بود که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد. ایشان با آن دیدی که داشت (تدابیر رهبری بود یا دیدگاه خودشان یا هر دو با هم) به هر حال افق جدیدی باز شد و کار گسترش بی سابقه ای یافت امام خمینی(ره) هم می فرمودند اولویت با جنگ خودمان است. حتی در بحث لبنان هم امام بودند که خط مشی را تصحیح کردند و فرمودند قرار نیست ما آنجا بجنگیم بلکه باید جوانان لبنانی را آموزش دهیم که از کشور خودشان دفاع کنند. این یک هدایت الهی بود که ماموریت نیروهای ما را از «ماموریت رزمی» به «ماموریت مستشاری» تغییر داد لذا به سمت کار مستشاری رفتیم. اگر کار رزمی می کردیم و به فرض می جنگیدیم و اسرائیل را وادار به عقب نشینی می کردیم، جنگ که تمام می شد، قصه بوسنی تکرار می شد. می گفتند دست شما درد نکند، خیلی زحمت کشیدید ولی حالا تشریف ببرید. اما رهنمود امام باعث شد که برویم و از خود مردم لبنان و جوانان لبنانی نهضت مقاومتی درست کنیم. هیچ کس هم تصور نمی کرد این گروه مقاومت، بعدها تبدیل به یک جنبش و گروه سیاسی بالنده شود. در ابتداء کسی واقعا اینطور فکر نمی کرد، حال و هوای جهاد بود و کار جلو می رفت.
در دهه اول انقلاب، ارتباط ما با صحنه فلسطین محدود بود، ارتباطی آرمانی و تا حدی سیاسی با صحنه فلسطین داشتیم. در آن زمان هنوز گروه های مقاومت اسلام گرای فلسطینی به وجود نیامده بودند. در صحنه فلسطین جنبش فتح، عرفات و سازمان آزادی بخش همه کاره بودند. هر چند که در ابتدای دهه ۶۰ جنبش جهاد اسلامی فلسطین تشکیل شد اما جنبش حماس به عنوان قوی ترین گروه اسلامگرای فلسطینی در اواخر دهه ۶۰ و همزمان با شروع انتفاضه اول ایجاد شد. به همین خاطر، در دهه اول انقلاب، هنوز صحنه فلسین برای جنبش های مقاومت مسلحانه آماده نبود. از مجاهدین افغانی علیه اشغالگری شوروی، حمایت می کردیم اما توجه ویژه ما به جنگ تحمیلی بود. واقعا وقف جنگ شده بودیم، این دهه اول انقلاب بود.
دهه دوم انقلاب یعنی بعد از جنگ تحمیلی، مرحله جدیدی به روی ما باز باشد و دید جدیدی بوجود آمد. امکانات و فرصت های جدیدی شد برای حمایت حمایت از جنبش های مقاومت به خصوص در فلسطین و لبنان پیش آمد. البته آن موقع بحران های های منطقه ای به صورت عمده وجود نداشت، منطقه ثبات خودش را داشت و دولت ها حاکم بودند ولی از نیمه اول دهه ۷۰ به بعد توجه ویژه ای به جنبش های مقاومت شد که جزو آرمان های انقلاب اسلامی است. آن موقع بیشتر دیدمان ایدئولوژیک بود یعنی وظیفه شرعی مان بود که حمایت کنیم و کمتر از دید منافع ملی به جنبش های مقاومت نگاه می کردیم تا یک نوع بازدارندگی ایجاد کنیم. آن موقع واقعا همین طور بود، بیشتر از دید ایدئولوژیک به قضیه نگاه می کردیم که ما یک وظیفه ای داریم، وظیفه شرعی مان است باید دفاع کنیم.
از اواخر دهه ۶۰ ارتباطمان اولا با صحنه لبنان خیلی گسترده تر شد و وارد فاز جدیدی با صحنه فلسطین شدیم. ارتباط پیدا کردیم، جنبش حماس تشکیل شده بود. انتفاضه اول تحولی مهم ایجاد کرد چرا که شروع آن همزمان با پایان جنگ تحمیلی بود و ما که فراغت از جنگ تحمیلی پیدا کرده بودیم، متمرکز شدیم بر موضوع فلسطین و حمایت از جنبش های مقاومت فلسطینی و در صدر آنها حماس و جهاد اسلامی. این حمایت به تدریج گسترش پیدا کرد و رو به صعود بود و به خصوص اینکه در ابتدای نیمه دوم دهه ۷۰ بود که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد. ایشان با آن دیدی که داشت (تدابیر رهبری بود یا دیدگاه خودشان یا هر دو با هم) به هر حال افق جدیدی باز شد و کار گسترش بی سابقه ای یافت.
تا نیمه اول دهه ۷۰ بیشتر نوع ارتباط و همکاری ایران با جنبش های مقاومت، جنبه اطلاعاتی - امنیتی داشت اما از آنجایی که سردار سلیمانی از فرماندهان عملیاتی و نظامی بوده، باب جدیدی را در این خصوص باز کرد. علاوه بر این، ایشان شخصیتی چند بعدی دارد یعنی به رغم اینکه نظامی است ولی توجه ویژه ای به مسائل اجتماعی و نقش رسانه و مسایل سیاسی دارد. در میان فرماندهان نظامی کمتر چنین شخصیت جامعی دیده می شود که همه این امور را با هم ببیند. به همین خاطر، ایشان دید همه جانبه ای نسبت به کار نهضتی داشته و آن را صرفا یک کار اطلاعاتی- امنیتی نمی داند بلکه اهمیت خاصی برای جنبه های فرهنگی، اجتماعی، رسانه ای، اقتصادی و حتی هنری در کار نهضتی قائل است.
کار نهضتی را باید با کار فرهنگی و کار مردمی شروع کرد، به همین خاطر، آمدن ایشان روح جدیدی به کار نهضتی داد. بعد از مدتی، پیروزی بزرگ سال ۲۰۰۰ اتفاق افتاد یعنی عقب نشینی ذلیلانه اسراییل از جنوب لبنان و نشان داد که حمایت از یک جنبش مقاومت می تواند قدرت بزرگی مثل اسرائیل را که ارتش های عربی در مقابلش شکست خورده بودند، بدون گرفتن کوچکترین امتیازی از لبنانی ها، وادار به فرار مفتضحانه کند.
بعد از این، مقاومت در لبنان وارد فاز جدیدی شد. این بحث مطرح شد که تعریف مقاومت چیست؟ آیا مقاومت صرفا در مقابل اشغال فیزیکی است یا وجود تهدید از طرف اسرائیل، ضرورت استمرار مقاومت را توجیه می کند. به قول امام موسی صدر «اسرائیل شر مطلق است»، یعنی وجودش باعث ناامنی، جنگ و بدبختی است. مقابله با آن رژیم به صرف این نیست که جایی را اشغال کرده باشد. به همین دلیل، مقاومت ادامه پیدا کرد، چه در بخش لبنانی و چه در بخش فلسطینی آن، به خصوص اینکه از پائیز سال ۲۰۰۰ یعنی چند ماه پس از شکست اسرائیل در جنوب لبنان، انتفاضه دوم در داخل فلسطین اشغالی شروع شد و برخلاف انتفاضه اول که انتفاضه سنگ بود، انتفاضه دوم جنبه مسلحانه داشت. اینجا بود که جمهوری اسلامی خودش را نشان داد و با کمک هایی که به گروه های جهادی فلسطینی کرد، نقش تعیین کننده ای در بحث ارتقای سطح مقاومت در فلسطین ایفا نمود. کمک هایی که این گروه ها در خواب هم نمی دیدند زیرا هیچ کشور عربی به این ها کمک نمی کرد لذا در مخیله شان هم نمی گنجید که به این نوع از توانایی ها دست یابند.
نتایج کمک های ایران را دیدیم که چه شد و چه بلایی بر سر اسرائیل آورد و این رژیم را وادار کرد که دیوار حایل در درون سرزمین های اشغالی به دور خود بکشد، اسرائیلی که شعار از نیل تا فرات می داد. این نشان دهنده استراتژی موفقی بود که بعد از عقب نشینی سال ۲۰۰۰، اسرائیل را وادار به قبول شکست دیگری کرده و یک نوع اعترافات غیررسمی اسرائیل به اشغالی بودن سرزمین های ۱۹۶۷ است.
سردار سلیمانی شخصیتی چند بعدی دارد یعنی به رغم اینکه نظامی است ولی توجه ویژه ای به مسائل اجتماعی و نقش رسانه و مسایل سیاسی دارد. در میان فرماندهان نظامی کمتر چنین شخصیت جامعی دیده می شود که همه این امور را با هم ببیند این روند موفقیت های رو به صعود ادامه داشت و به همین خاطر، سیاست حمایت از جنبش های مقاومت زیاد زیر سوال نبود. اولا خیلی علنی نبود، هرچند که آمریکایی ها و اسرائیلی ها می دانستند و اطلاعات دقیق آن را داشتند ولی به خاطر وضعیت کلی منطقه به خصوص پس ازحمله صدام به کویت و واقعه ۱۱ سپتامبر توجه ها بیشتر روی آن بحث ها بود.
این مرحله ادامه داشت تا سقوط صدام در ۱۳۸۲ (۲۰۰۳ ) از اینجا وارد مرحله جدیدی شدیم و در موضوع مقاومت و محور مقاومت تحولی اتفاق افتاد و ماموریت محور مقاومت را فراتر از اسرائیل برد زیرا آمریکا خود مستقیم به صحنه آمده و دو کشور را در همسایگی ما اشغال کرده بود. هر چند که دو دشمن ایران سرنگون شده بود اما اگر شرایط به نفع آمریکایی ها تثبیت می شد، از آن به بعد توسعه طلبی آمریکایی ها فراتر از عراق و افغانستان رفته و گریبان ایران را می گرفت.
این گونه بود که علاوه بر فلسطین و لبنان، شکل گیری مقاومت در عراق، موضوعیت پیدا کرد زیرا عراق برای دولت جرج بوش، مرحله اول بود. آمریکایی ها نیامده بودند که فقط عراق را اشغال کنند بلکه آمده بودند تا به زعم خود، خاورمیانه جدید را ایجاد کنند. از عراق شروع شده بود و گزینه بعدی سوریه بود. به همین خاطر، کالین پاول(وزیرخارجه آمریکا) بعد از سقوط صدام به دمشق رفته و فهرست اقداماتی را به بشار اسد داد که سوریه باید انجام دهد وگرنه نوبت بعدی نوبت سوریه خواهد بود. ایشان هم انصافا شجاعانه ایستاد، جوان ۴۳ ساله ای که سه سال بود رئیس جمهور شده با چالشی بزرگ روبه رو شده بود و همین که «نه» بگوید، خیلی شجاعت لازم داشت. البته مقامات سوریه واقعا نگران بودند زیرا می دیدند صدام با همه قدرتی که داشت مثل آب خوردن و برگ پاییزی افتاد و سقوط کرد. صدامی که فکر می کردند قوی ترین ارتش عربی را دارد، آن گونه نابود شد و در عرض سه هفته سقوط کرد. این جا ایران بود که نقش ایفا کرد. اول اینکه صحنه عراق برای آمریکایی ها ناامن شد یعنی جنبش مقاومتی شکل گرفت و دوم اینکه دولت سوریه به گونه ایی حمایت شد تا در برابر فشارهای آمریکا مقاومت کند.
* چه وجهی داشت که سوری ها به حمایت ما اعتماد و تکیه کنند؟
جایگاه منطقه ایی ایران(برخلاف اختلاف نظرهایی که در داخل داریم) در بیرون، جایگاه بزرگی است. همین که می گویند موضع ایران فلان است، هر کسی در آن موضع قرار دارد احساس می کند تکیه گاهی دارد. این جایگاه در ایران خیلی شناخته شده نیست. یعنی یک بیانیه ایران مثلا موضعی که مقام معظم رهبری در مورد عربستان گرفتند، شکستن تابوی آل سعود در جهان عرب بود زیرا در جهان عرب کسی نمی توانست به آل سعود بگوید بالای چشمت ابروست. اعراب همیشه باید از آل سعود تعریف و تمجید کنند، حتی اهل سنتی که ضد عربستان هستند جرات نمی کنند با این ادبیات با عربستان صحبت کنند ولی ایران می تواند در این سطح با آنها برخورد کند.
در ماجرای سوریه هم وقتی رهبر انقلاب به مقامات سوریه پیام دادند که خیالتان راحت باشد ما در کنار شما هستیم و با همدیگر می توانیم طرح های آمریکا در منطقه با شکست روبرو کنیم، تاثیر بسیار بالایی هم از نظر روحی داشت و هم اقدامات عملی که در پی آن انجام شد.
کمک هایی که ایران به گروه های جهادی فلسطینی کرد، نقش تعیین کننده ای در بحث ارتقای سطح مقاومت در فلسطین ایفا نمود. کمک هایی که این گروه ها در خواب هم نمی دیدند زیرا هیچ کشور عربی به این ها کمک نمی کرد لذا در مخیله شان هم نمی گنجید که به این نوع از توانایی ها دست یابنددر نهایت، جنبش مقاومتی در عراق شکل گرفت که آمریکا را در عراق زمین گیر کرد و به شدت هزینه اشغال این کشور را برای آمریکا بالا برد. البته القاعده هم ادعا می کند که ما هم امریکا را در عراق مورد حمله های خود قرار دادیم اما مقاومتی که آنها ادعا می کنند، بیشتر مردم عادی عراق را هدف قرار می داد تا آمریکایی ها را. خاطرم هست گروه های شیعه عراقی بسیاری از عملیات های ضد آمریکایی را انجام می دادند اما فیلم های آن عملیات ها را شبکه الجزیره پخش نمی کرد زیرا می خواستند مقاومت را به یک مذهب خاص منحصر کنند. هرچند که تا حد زیادی هم موفق گردیدند ولی عملا نتیجه این شد که آمریکا در عراق زمین گیر شد و هزینه هایش بسیار بالا رفت، هزینه های مالی، انسانی، سیاسی و انتخاباتی. حزب جمهوری خواه در انتخابات کنگره و در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد و اوباما بر سر کار آمد. اوباما با شعار خروج از عراق در انتخابات پیروز شد، این به معنای مستاصل شدن مردم آمریکا از جنگ عراق بود.
در چنین شرایطی نقش محور مقاومت فراتر از بحث فلسطین رفت، مساله فلسطین بحثی اساسی است ولی نشان داد کارکرد محور مقاومت خیلی وسیع تر از بحث خاص اشغال فلسطین است و این محور تبدیل به قدرتی شده که در معادلات منطقه ای و هر اتفاقی می تواند تاثیرگذار باشد. در مجموع مرحله ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که به قول ما «بیداری اسلامی» و به قول عرب ها «بهار عربی» شروع شد، دوره جدیدی آغاز شد.
بدین ترتیب دوره اول، دوره جنگ تحمیلی بود که تا ۱۹۹۰ ادامه پیدا کرد. دوره دوم از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳ یک دوره پیوسته است. اما دوره سوم از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ دوره ای است که ناگهان کارکرد جدیدی از محور مقاومت بروز کرد. در دوره سوم این واقعیت ثابت شد که فقط این ایران نیست که از مقاومت حمایت می کند بلکه مقاومت هم به ایران کمک می کند. جاهایی بود که مشکل ارتباط با جهان عرب داشتیم، حزب الله این خلا را خیلی راحت به نفع ایران پر می کرد.
علاوه بر این، محور مقاومت کارکرد تامین و حفظ منافع ملی را برای ما پیدا کرد و این کارکرد حتی قبل از داغ شدن موضوع پرونده هسته ای شروع شده بود. بدین ترتیب، موضوع رابطه ایران و محور مقاومت، به رابطه ای دو طرفه شده تبدیل شده و دیگر رابطه ای یک طرفه نیست البته در ابتدا یک طرفه بود و ایران از آنها حمایت کرده و علیه اسرائیل کمکشان می کرد و تقویتشان می نمود اما بعدها این رابطه دو طرفه تبادل شد. این امر، در واقع یک سرمایه گذاری دراز مدت بود که شاید در ابتدا در فکر و ذهن ما نبود. من جوان آن دوره هستم، یادم هست همه می گفتند وظیفه شرعی است باید بجنگیم و دفاع کنیم کسی فکر نمی کرد این پیامدهای استراتژیک و راهبردی را در پی داشته باشد.
در هر صورت این شد و رسیدیم به ۲۰۱۱ که مرحله کاملا جدیدی است، مرحله ای فاجعه بار که به اسم «جهاد» منطقه را به آتش کشیده و در ۵ سال گذشته با ایجاد هرج و مرج، قتل و کشتار و افراط گرایی، چهره اسلام را توسط گروه های تکفیری - وهابی خدشه دار کرده اند. اما در عین حال، در همین دوره عملکرد جدیدی از محور مقاومت را شاهد بوده ایم که تا چه حد می توانند در عراق، در سوریه و حتی در یمن تاثیرگذار باشند.
قرائن و شواهد زیادی نشان می دهد که هم آمریکایی ها و هم اسرائیلی ها بر موج گروه های تکفیری سوار شده و در جهت ایجاد تفرقه و فتنه مذهبی در جهان اسلام از این گروه ها به نفع خود بهره برداری می کنند اما خطر تکفیری ها از صدر اسلام وجود داشته و از خوارج و فکر انحرافی آنان شروع شده و تا عصر حاضر ادامه پیدا کرده است. حتی اگر آمریکا و اسرائیل هم نبودند، درگیری بین پیروان تفکر اصیل اسلامی و گروه های تکفیری پیرو وهابیت شروع می شد، همان گونه که از صدر اسلام تاکنون و در طول تاریخ اسلامی، شاهد قتل و کشتار از طرف گروه های تکفیری بوده ایم. دو قرن پیش و قبل از اینکه رژیم جعلی صهیونیستی به وجود آید و قبل از اینکه آمریکا در این منطقه حضور پیدا کند، وهابی ها به کربلا حمله کرده و کشت و کشتار نموده، آن شهر و حرم های مقدس آن را غارت کرده بودند. این نوع جنایت های تکفیری ها در طول تاریخ اسلام رخ داده است.
فقط این ایران نیست که از مقاومت حمایت می کند بلکه مقاومت هم به ایران کمک می کند. جاهایی بود که مشکل ارتباط با جهان عرب داشتیم، حزب الله این خلا را خیلی راحت به نفع ایران پر می کرد اما در مرحله فعلی، ابتداء در صحنه عراق(از ۲۰۰۳ به بعد) و بعد از آن در صحنه سوریه(از ۲۰۱۱ به بعد) و سپس در کل منطقه و حتی در جهان غرب، شاهد کشتارها و جنایت های تکفیری ها بوده ایم. در این مرحله بود که محور مقاومت کارایی فوق العاده ای از خود نشان داد و تبدیل به یک محور منسجم در برابر تکفیری ها شد، با همسو شدن دولت عراق با این محور از زمان آقای نوری مالکی، این محور کامل تر شد هر چند که جنبش حماس در مسائل منطقه ای از این محور زاویه گرفت اما در بخش فلسطینی محور مقاومت همچنان حضور پررنگ دارد.
محور مقاومت نشان داد که نه فقط از دیدگاه ایدئولوژیکی بلکه از دیدگاه منافع ملی تا چه اندازه می تواند به ما کمک کند. در عراق هنگامی که موصل به دست داعش سقوط کرد و داعشی ها به طرف سامراء و بغداد سرازیر شده و به ۴۰ تا ۵۰ کیلومتری مرزهای ایران رسیدند، حضور ما و هم پیمانان ما در عراق و تشکیل پدیده ای به نام حشد الشعبی و وارد شدن آن ها در محور مقاومت تا آن اندازه موثر بود که هم خطر را از مرزهای ایران دور کرد و هم بغداد و سامراء را امن نمود.
در منطقه ما، تمام کشورها دچار بحران شده اند و کشوری را در منطقه نداریم یا به ندرت پیدا می شود که آرام باشد. همه آنها یا بسیار بحرانی هستند مثل عراق یا سوریه یا نیمه بحرانی هستند مثل لبنان، مصر، لیبی که خیلی بحرانی است، الان ترکیه هم اضافه شده، جنگ یمن هم نمونه دیگری است. این جا حتی اگر کسی از دید ایدئولوژیکی هم ارزیابی نکند و عنادی هم نداشته باشد، متوجه می شود که ایران با کمترین هزینه ممکن، امنیت ملی خود را تامین کرده است. تکفیری ها به دنبال انجام عملیات انتحاری در کشور ما هستند ولی آنچنان آنها را در آن مناطق زمین گیر کرده ایم و جلویشان را سد نموده ایم که به لطف الهی تا کنون موفق به اینکار نشده اند و به جای اینکه در کرمانشاه و همدان از امنیت خود دفاع کنیم، خط دفاعی خود را در حلب و حمص و فلوجه و موصل قرار داده ایم. اگر تکفیری ها داخل خاک ایران شوند، همان بلایی که بر سر عراق و سوریه آمده در ایران هم رخ می دهد و هر روز شاهد انفجار و عملیات انتحاری و کشت و کشتار خواهیم بود.
حمایت ما از محور مقاومت، یک روند تاریخی را طی کرده که به تدریج کاربرد آنها را برای امنیت ملی ایران مشخص کرده است. هر دلاری که خرج حزب الله کرده ایم، برای ما یک میلیون دلار بازخورد و منفعت داشته است. جنگ ۳۳ روزه مقدمه ای بود برای حمله به ایران و اگر آنجا موفق می شدند و حزب الله را نابود می کردند، حمله به ایران قطعی بود. این در دستور کار دولت وقت آمریکا بود واین گزینه واقعا روی میز جرج بوش قرار داشت. اما در ابتداء به دنبال ازاله خطر حزب الله علیه اسرائیل یودند تا بعد به سراغ ایران بیایند ولی در آن جنگ ناکام شدند و وقتی که برایشان ثابت شد که توانائی نابود کردن گروهی در حجم حزب الله را ندارند پس چگونه با ایران درگیر شوند؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر از دید منافع ملی به موضوع بنگریم، می بینیم که هزینه ای که در حمایت از حزب الله انجام داده بودیم، در قبال نفعی که برای ما داشت، اصلا قابل مقایسه نیست. در طی آن جنگ آن، جنبلاط خطاب به شیعیان لبنان می گفت: «ایران برای حفظ خودش، شیعیان لبنان را گوشت دم توپ کرده». هر چند که او با سوءنیت چنین حرفی می زد ولی ما هیچ وقت نیت مان این نبود الان هم این نیتمان نیست. وقتی یک شیعه شهید می شود انگار که یک ایرانی شهید شده است.
اما عملا این شد زیرا خط دفاعی ایران علیه اسرائیل در شهر بنت جبیل در جنوب لبنان قرار گرفته بود. اگر واقعا کسی بخواهد خارج از این جناح بندی های مرسوم در داخل ایران، این پدیده را بررسی کند به این نتیجه می رسد که واقعا سرمایه گذاری بسیار موفقی در تاریخ جمهوری اسلامی بوده اما متاسفانه وقتی از دیدگاه دعواهای داخلی به این واقعیت ها نگاه می شود، با این دیدگاه هایی که بعضی ها دارند حمایت از اینها را هزینه آفرین و فاجعه بار تلقی می کنند و ادعا می کنند به خاطر اینها، ایران را تحریم کرده اند و ... اما اگر اینها هم نبودند باز هم ما را تحریم می کردند و بهانه های دیگری از جمله حقوق بشر را علم می کردند.
حزب الله را در سال ۶۱ ایجاد کردیم اما قبل از آن یعنی بین ۵۷ تا ۶۱، پنج سال فاصله است آن ۴، ۵ سال رابطه ما با امریکا گل و بلبل بود؟ نه، آن وقت هم به بهانه حقوق بشر تحریم بودیم، بعدها اتهام حمایت از تروریسم پیش آمد. بعد از تروریسم، اتهام تولید سلاح هسته ای را اضافه کردند. اینها بهانه است آمریکا می خواهد دیگران را زیر سلطه خود درآورد لذا از این نوع اتهامات پشت سر هم وارد می کند. بنابراین می گویند چرا ایران از جنبش های مقاومت حمایت می کند. ایران در مقاطع اولیه، صرفا به صورت اعتقادی از جنبش های مقاومت حمایت می کرد اما به تدریج کارکرد امنیت ملی، کارکرد بازدارندگی آنها را برای ایران دیدیم شاید از موشک های شهاب ۳ هم خیلی قدرت بازدارندگیش بیشتر بوده است.
* فکر می کنید اگر ما سراغ تاسیس و حمایت از گروه های مقاومت نمی رفتیم و در سیاست خارجی و سیاست های منطقی مان الگوهای دیگری را دنبال می کردیم شرایط امروزمان چه طور بود؟
شرایط امروزمان این بود که کاملا استحاله شده بودیم، چون اگر می خواستیم انقلاب اسلامی بدون این بازوهای قدرتمند باقی بماند، همین بلایی که بر سر عراق و سوریه آوردند، بر سر ما هم می آوردند و کشور دچار جنگ و درگیری و هرج و مرج و ناامنی می شد ولی ما با سیاست حمایت از جنبش های مقاومت هم انقلابی ماندیم و هم کشور را حفظ کردیم. اگر این کار را نمی کردیم یا واقعا باید استحاله می شدیم که دیگر انقلاب اسلامی نبود یعنی اسمی باقی می ماند ولی محتوا نداشت یا اینکه بدون بازوهای قدرتمند می ایستادیم ولی غرق در جنگ و بحران و ناامنی می شدیم.
در شرایطی که بیشتر کشورهای منطقه دچار بحران هستند حتی اگر کسی از دید ایدئولوژیکی هم ارزیابی نکند و عنادی هم نداشته باشد، متوجه می شود که ایران با کمترین هزینه ممکن، امنیت ملی خود را تامین کرده استبرنامه ای که آمریکایی ها داشتند، همین بود و قرارشان این نبود که فقط به عراق اکتفاء کنند بلکه هدفشان این بود که به سراغ سوریه بروند و سپس نوبت ایران می شد. برنامه آنها این بود اما به لطف الهی موفق نشدند برای اینکه ایران توانسته این کارها را انجام دهد. تصادفی نبود که موفق نشوند، ایران در طی چند دهه بازوهای قدرتمندی ایجاد کرده بود که باعث شد آمریکائی ها نتوانند برنامه های خود را در مورد ایران محقق کنند.
بنابراین اگر محور مقاومت و حمایت از آن نبود، یکی از این دو حالت پیش می آمد یا جنگ، هرج و مرج و نا امنی رخ می داد و یا ما استحاله می شدیم و آن وقت این سوال پیش می آمد که برای چه انقلاب کردیم؟ اگر قرار بود مثل شاه هماهنگ با امریکا باشیم و زیر سلطه آمریکا باقی بمانیم و همان سیاست ها ادامه پیدا کند، پس برای چه انقلاب کردیم. هدف چه بود، اینکه یک ملت انقلاب کند و هزینه های زیادی پرداخت نماید و بعد برگردد به همان نقطه ای که قبلا بوده!؟ ولی اگر معتقدیم نظام شاه، رژیم فاسدی بود، نظام باطلی بود، وابسته بود و ... باید پای این اعتقاد بایستیم.
* اشاره کنیم به دستاوردهای شکل گیری محور مقاومت در آرایش امروز منطقه، این محور مقاومت که به ویژگی های آن آشاره کردید در امروز منطقه چه قدر اثرگذار است؟ چه میزان وزن و جایگاه دارد و بود و نبودش معادله را به چه شکلی تغییر می دهد؟
مقایسه ای می کنم بین ایران و عربستان برای اینکه جواب این سوال داده شود. عربستان پول دارد، به عنوان بلد حرمین شریفین نفوذ مذهبی فوق العاده گسترده ای دارد و این ایده را جا می اندازد که محور جهان اهل سنت است و نقش سنتی الازهر مصر را گرفته است. ولی ببینید در بحران های منطقه ای هم پیمانانش چه کسانی هستند؟ هیچ گروهی که محترم و محبوب مردم باشد، هم پیمان عربستان نیست.
چه گروهی هایی با عربستان هستند؟ تمام گروه هایی که دنیا، آنها را به عنوان تروریست می شناسد. گروه هایی همچون القاعده، داعش، جبهه النصره و گروه های خرده ریزی که در سوریه، عراق، یمن، لیبی و... و. هستند، هم پیمانان عربستان به شمار می روند. عربستان با این همه پول، قدرت و نفوذی که دارد نتوانسته هم پیمانان محترمی برای خودش دست و پا کرده و در دنیا بتواند سرش را بلند کند و بگوید هم پیمان من کسی مانند آقای سید حسن نصرالله است. این اوج افلاس عربستان را نشان می دهد.
هر چند اسرائیلی ها می گویند سید حسن تروریست است ولی خودشان می دانند و می گویند که او فردی صادق است و به آن معنایی که القاعده یا داعش تروریست به شمار می روند، تروریست نیست. در مقابل، ایران با همه کارهایی که کرده و خیلی ها می گویند برای ما هزینه داشته ولی الآن آمریکایی ها می گویند، هیچ بحران منطقه ای نیست مگر اینکه ما برای حل آن باید با ایران همکاری داشته باشیم.
اگر تکفیری ها داخل خاک ایران شوند، همان بلایی که بر سر عراق و سوریه آمده در ایران هم رخ می دهد و هر روز شاهد انفجار و عملیات انتحاری و کشت و کشتار خواهیم بود چرا اصرار داشتند در مذاکرات هسته ای، پرونده های دیگری هم باز شود؟ زیرا آمریکا در منطقه، عراق، افغانستان و یمن گرفتار شده است. آمریکایی ها، لیبی را بمباران کرده و قذافی را کشتند و نظام وی را سرنگون کردند و انتظار داشتند ملت لیبی دست بوس آمریکایی ها باشد ولی برعکس، سفیر امریکا در لیبی کشته شد. همین طور در مصر، در صحرای سینا، بغل گوش اسرائیل، شاخه ای از داعش به وجود آمده، این به چه معناست؟
به رغم همه تبلیغاتی که هست و بیشتر توسط اسرائیلی ها و لابی صهیونیستی و محافظه کاران جدید آمریکا دنبال شده و تا آنجا که می توانند حزب الله و ایران را تروریست معرفی کنند اما واقعیت را وقتی می بینید که جان کری یک سال پیش در بیروت گفت که می توان از حزب الله برای حل بحران منطقه ای کمک گرفت. این جمله ای بسیار عجیب از کری بود و معنای آن، این است که هر چند حزب الله را به عنوان تروریست معرفی می کنیم ولی الان در صحنه سوریه، حزب الله با داعش و تکفیری ها می جنگند، بنابراین زمینه برای همکاری و کمک گرفتن از حزب الله وجود دارد.
لابی صهیونیستی در آمریکا حمله بسیار شدیدی به کری به دلیل گفتن آن جمله کرد به نحوی که وزارت خارجه امریکا مجبور به توجیه گفته کری شد که منظور وزیر این نبوده و آن بوده ولی منظور کری کاملا مشخص بود که عملا آمریکائی ها قبول دارند که حزب الله جنبشی مردمی است و تروریست به معنای داعش و القاعده و جبهه النصره نیست بلکه از آنجایی که با اسرائیل می جنگند، متهم به تروریسم هستند ولی در حقیقت، تروریست نیستند. برای مثال، حزب الله عملیات شهادت طلبانه انجام می داد، گروه های تکفیری هم عملیات انتحاری انجام می دهند، ظاهرش مثل هم است ولی در عملیات حزب الله یک غیرنظامی کشته نمی شد اما در عملیات انتحاری گروه های تکفیری، اکثرا غیرنظامی ها کشته می شوند و در عراق و سوریه سرها را می برند، در آتش می سوزانند، در آب غرق می کنند و وحشیانه ترین جنایت ها را مرتکب می شوند.
در مقابل، حزب الله زمانی که جنوب لبنان را از اشغال اسرائیل آزاد کرد و مزدوران را دستگیر نمود، به هیچ کدامشان صدمه ای نزد و همه آنها را تحویل سیستم قضایی لبنان داد. طرف مقابل به خوبی می داند حزب الله تروریست نیست. یک بار سید حسن گفت: «در اواخر جنگ جهانی دوم هنگامی که نهضت مقاومت فرانسه پیروز شد، در طی ۴۸ ساعت، هزاران نفر در فرانسه کشته شدند». سید حسن می گفت به سفیر فرانسه گفتم: «ولی ما این افتخار را داریم که جنوب لبنان را آزاد کردیم و بسیاری از مزدوران را دستگیر نمودیم اما یکی از آنها کشته نشد، نه خودش نه خانواده اش. بنابراین به رغم همه مخالفت های جهان غرب با حزب الله ولی خود آنها هم می دانند که حزب الله گروه محترمی است بنابراین سرمان را با افتخار می توانیم بلند کنیم.»
با این دیدگاه هایی که بعضی ها دارند و حمایت از گروه های مقاومت را هزینه آفرین و فاجعه بار تلقی می کنند و ادعا می کنند به خاطر اینها، ایران را تحریم کرده اند و ... اما اگر اینها هم نبودند باز هم ما را تحریم می کردند و بهانه های دیگری از جمله حقوق بشر را علم می کردندگروه هایی که در عراق، هم پیمان ایران هستند، کدامند؟ حشد الشعبی که در آزادسازی عراق نقش دارد و هیچ کس اینها را تروریست معرفی نمی کند. در عراق، هم پیمان عربستان کیست؛ داعش که کسی نیست که آنها را تروریست نداند. این نشان دهنده آن است که ایران به رغم همه عملیات روانی، در زمینه ایجاد یک نهضت آرمان خواه تحت عنوان «مقاومت» موفق بوده است. هر چند که قطعنامه علیه ایران تصویب می کنند، تحریم می کنند ولی همه می دانند که این گروه ها تروریست نیستند. در لبنان، سفارت فرانسه با حزب الله جلسه می گذارد و دیدار می کند و حتی در مراسم های رسمی در سفارتشان از نماینده حزب الله دعوت می کنند. انگلیسی ها هم همین طور، فقط سفارت آمریکا با حزب الله ارتباط ندارد ولی حتی از آمریکا، شخصیت هایی به لبنان می آیند و با شخصیت حزب الله دیدار می کنند یا در مراکز مطالعاتی حضور پیدا کرده و سخنرانی می نمایند.
در مجموع، این پروژه ای موفق بوده یعنی یکی از بزرگترین دستاوردهای سیاست خارجی ایران این بوده، پس نباید به خاطر دعواهای داخلی آن را مفت از دست بدهیم و همه دستاوردها را زیر سوال ببریم. حتی کسانی که در دهه ۶۰ اولین کسانی در کشورمان بودند که از حزب الله دفاع می کردند، الآن به علت دعواهای جناحی، عوض شده و دستاوردهایی را که خود در تحقق آن نقش داشته اند، زیر سوال می برند. دعواهای جناحی در همه کشورهای دنیا وجود دارد اما تسری آن به مسائل امنیت ملی درست نیست و بسیار خطرناک می باشد.
*در عرصه تحولات منطقه واقعا محور مقاومت چه قدر نقش آفرین است؟ یعنی مثلا در سوریه اگر گروه های مقاومت از لبنان، عراق، افغانستان و ... حضور نداشتند اوضاع به چه شکلی بود؟
در ابتدای بحران سوریه چند اجلاس تحت عنوان دوستان سوریه برگزار شد که تا ۱۱۰ کشور به عنوان مخالفین نظام سوریه در آنها شرکت کردند. چه کشورهایی آن زمان از حکومت سوریه حمایت می کردند؟ در آن وقت ایران بود(حزب الله هم که با ایران بود) روسیه هم حمایت لجستیکی می کرد در مقابل ۱۱۰ کشور دنیا که شامل آمریکا، انگلیس، فرانسه و همه قدرت های بزرگ ریز و درشت بود. اما الآن کار به جایی رسیده که جنگی که در خیابان های دمشق بود به نزدیکی مرزهای ترکیه عقب نشینی کرده، یعنی نظام و هم پیمانانش این خطر را به آنجا پس زدند. الان دیگر خبری از اجلاس این کشورهای به اصطلاح دوست سوریه نمی بینید و آن تجمع ازهم پاشید. این یعنی موفقیت ایران که توانست پایمردی کرده و در سخت ترین شرایطی که دمشق در حال سقوط بود و کار تقریبا تمام شده بود، یک تنه به آنجا رفت و نه تنها دمشق را حفظ کرد بلکه تثبیت کرد، آزاد کرد، بعد گسترش داد و الان جنگ در حلب است. الان کسانی که برای اولین بار می آیند سوریه باورشان نمی شود در دمشق شرایط عادی است و مردم زندگی عادی و روزانه خودشان را انجام می دهند.
به رغم اینکه در سوریه می جنگیم و قوی هم باید بجنگیم، اما به موازات آن باید راه حل سیاسی را دنبال کنیم این یعنی محور مقاومت کارایی خود را نشان داد. در مقابل یک جبهه جهانی حمایت از مخالفین که همه چیز داشت؛ سلاح، پول، رسانه، حمایت در محافل بین المللی و چیزی کم نداشتند و در مقابل این طرف ایران بود که خودش تحریم بود، ولی با چنگ و دندان ایستاد. این واقعا یک افتضاح راهبردی و استراتژیک برای جهان غرب است که نتوانسته کاری کند، بگذریم که در طول بحران، اشتباه بودن استراتژی غرب مشخص شد، چون نتیجه آن شد داعشی که در پاریس و بروکسل و برلین عملیات تروریستی انجام می دهد.
از روز اول بحران تا الان فرانسه در بین کشورهای غربی بیشترین حمایت را از مخالفین سوریه کرده اما تا کنون، بیشترین عملیات تروریستی داعش و القاعده در خاک فرانسه اتفاق افتاده است. پایمردی و تلاش محور مقاومت باعث شد که چهره واقعی بحران خودش را نشان دهد. امروز همه می دانند که کشورهای اروپایی همگی در صف هستند تا به سوریه بیایند و با آن دولت همکاری امنیتی داشته باشند چرا که از شهروندان این کشورها در خاک و در چارچوب داعش علیه نظام سوریه می جنگند.
*دولت سوریه با چه نگاهی با اروپایی ها همکاری می کند؟
این یک فرصت برای دولت سوریه است زیرا همکاری گسترده منوط به این است که روابط دیپلماتیک را از سر بگیرند یعنی نمی شود هم خدا را بخواهند هم خرما، هم بگویند نظام سوریه غیر قانونی است و هم بخواهند از کمک های آن نظام بهره مند شوند؛ ولی نظام نمونه ای از کمک ها را انجام می دهد تا آنها متوجه شوند که تا چه اندازه نظام سوریه می تواند به آنها کمک کند.
کسانی که در دهه ۶۰ اولین کسانی در کشورمان بودند که از حزب الله دفاع می کردند، الآن به علت دعواهای جناحی، عوض شده و دستاوردهایی را که خود در تحقق آن نقش داشته اند، زیر سوال می برندحجم اطلاعاتی که نظام سوریه از این گروه های تکفیری و اعضای آنها دارد، آنقدر وسیع است که کشورهای غربی به تک تک این اطلاعات نیازمندند زیرا بسیاری از این تروریست ها به کشورهای خودشان برخواهند گشت. بنابراین دمشق از این فرصت استفاده می کند. بله یک لجاجتی در انگلیسی ها و فرانسوی ها هست. انگلیسی ها می خواهند در منطقه فتنه باشد و فرانسوی ها هم که مساله پرستیژ و آبروی آنها در معرض خطر قرار گرفته زیرا فرانسه از روز اول می گفت که در هیچ راه حل سیاسی، بشار اسد حضور نخواهد داشت، کار بشار اسد تمام است و باید فوراً برود اما اخیرا می گویند بشار اسد فعلاً تا پایان مرحله انتقالی می تواند باقی بماند ولی در پایان آن مرحله دیگر کاندیدا نشود.
الان چه می گویند، الان می گویند اسد باشد ولی اختیار نداشته باشد یعنی تا این حد عقب نشینی کرده اند. این موفقیت چه گونه به دست آمده؟ همین حمایت محور مقاومت بوده که تا این حد کارایی داشته که می تواند در مقابل یک جبهه جهانی بایستد.
*در این فضا روسیه چه قدر نقش داشته؟ اگر روسیه در جمع حامیان سوریه نبود اوضاع چطور می شد؟
حمایت های روسیه چند جنبه دارد که بسیار بسیار حیاتی بوده است. اولا روسیه به عنوان عضو دائم شورای امنیت، حمایتی از سوریه ارائه می دهد که ما نمی توانیم انجام دهیم، ما عضو شورای امنیت نیستیم اگر هم بودیم حق وتو نداشتیم. دولت های غربی می خواستند آن بلایی که بر سر لیبی آوردند، بر سر سوریه هم بیاورند و قطعنامه ای لازم الاجرا تحت بند ۷ منشور سازمان ملل تصویب کنند که جنگ علیه سوریه را مشروع کند و از این طریق جنگ بین المللی علیه سوریه راه بیاندازند. چه کسی جلوی اینها رو گرفت؟ روسیه و چین.
ما در شورای امنیت نمی توانستیم نقش ایفا کنیم اما از روز اول در میدان نقش ایفا کرده ایم ولی کاری که روسیه می کرد ما نمی توانستیم انجام دهیم. همین الان هم نمی توانیم. اگر قطعنامه جدیدی به شورای امنیت ببرند، روسیه و چین وتو می کنند، بنابراین نباید در حق روس ها بی انصافی کنیم. انصافا در بحث بین المللی از دقیقه اول محکم ایستادند و یک بار هم عقب نشینی نکردند چون معتقدند در لیبی کلاه سرشان رفته و نمی خواهند آن تجربه تکرار شود، بنابراین محکم ایستاده اند.
اگر از محور مقاومت حمایت نمی کردیم کاملا استحاله شده بودیم، چون اگر می خواستیم انقلاب اسلامی بدون این بازوهای قدرتمند باقی بماند، همین بلایی که بر سر عراق و سوریه آوردند، بر سر ما هم می آوردند و کشور دچار جنگ و درگیری و هرج و مرج و ناامنی می شد روسیه در بحث لجستیکی و تامین مهمات و سلاح هم هیچ وقت کم نگذاشت، یعنی در طول بحران چون رابطه اش با ارتش سوریه رابطه ای ۴- ۵ دهه ای و طولانی است این رابطه را ادامه داده اند و نگفتند چون بحرانی شده، کمک نمی کنیم. این پشتیبانی لجستیکی ادامه داشته ولی میدانی حضور نداشتند و این به دو دلیل بود، اول اینکه احساس می کردند چون ایرانی ها هستند، نظام سقوط نمی کند و از این نظر خیالشان راحت بود. دوم اینکه روسیه بیشتر نگران تحولاتی بود که در گرجستان، اوکراین و در مرزهای خودش در حال اتفاق افتادن بود، یعنی نگاه اصلیش به آنجا بود و خطر را در آنجا احساس می کرد.
روسها معتقد بودند «نظام سوریه قوی است ایران هم به کمکش رفته، ما(روسها) هم کمک لجستیکی و حمایت می کنیم؛ بنابراین نظام سقوط نمی کند.» این تلقی شان بود اما تا چه زمانی؟ تابستان سال گذشته بود که در رایزنی به آنها گفته شد که الان شرایطی پیش آمده که باید خود روس ها هم به صحنه میدانی بیایند به خصوص با تجهیزات جدید پیشرفته، چون تجهیزات ارتش سوریه تجهیزات جنگ کلاسیک است اما این جنگ، چریکی و شهری است.
این ها گروه های تروریستی هستند نمی توان آنها را با تانک شکست داد، باید هواپیماهای مدرن با بمب های هدایت شونده به صحنه اضافه شود، باید قدرت اطلاعاتی و قدرتی که با ماهواره بتواند بسیاری از اطلاعات میدانی را جمع آوری کند، در صحنه باشد. یک سال است که روس ها به میدان آمده اند و تاثیر گذاشته اند. البته این حضور فراز و نشیب هم داشته است.
روس ها به شدت نگران این هستند که تجربه افغانستان تکرار شود و چون نگران هستند اول خیلی امید بسته بودند که می شود با آمریکایی ها به توافق رسید و یک راه حل سیاسی پیدا کرد. در این میان، فریب آمریکایی ها را هم می خوردند که در جریان آتش بسی که اسفند سال گذشته اعلام شد، دیدیم. به صورت ناگهانی و بدون هماهنگی با سوریه و ایران، روس ها با همراهی آمریکایی ها اعلام آتش بس کردند. آتش بس هم می دانید موضوعی است که نظام سوریه چون دولت است باید بپذیرد و مسئولانه برخورد کند ولی گروه های تروریستی دولت نیستند و به راحتی می گویند قبول ندارند. عملا آتش بس به نفع مسلحین تمام شد.
یک ماه بعد، روس ها فهمیدند چه کلاهی سرشان رفته و بعد از آن، طوری عمل کردند که در بحث سیاسی تا الان خوشبختانه کلاه سرشان نرفته و نشان دادند مذاکره می کنند و در اخبار می بینید که اعلام می شود به توافق نهایی رسیدند و انواع و اقسام خبرها می آمد، نهایتاً اعلام شد مذاکرات منجر به شکست شد. چرا؟ چون روس ها متوجه شده اند آمریکایی ها آنچه در میدان به دست نمی آورند، با وقاحت می خواهند در مذاکرات به دست بیاورند، یعنی نمی خواهند قبول کنند که شکست خورده اند.
آقای اوباما و حزب دمکرات به خاطر انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نیازمند یک پیروزی در منطقه هستند. الان یکی از محورهای تبلیغاتی حزب جمهوری خواه علیه حزب دمکرات و کاندیدایش خانم کلینتون، این است که حزب دمکرات و رئیس جمهورش آقای اوباما سیاست خارجی بسیار ضعیفی به خصوص در بحث سوریه اعمال کرده اند.
اگر اوباما بتواند در مدت باقیمانده، توافقی را ایجاد کند که در آن، آتش بسی انجام شود و مقدمه راه حلی سیاسی باشد، می تواند آن را به عنوان بزرگترین موفقیت هایش علم کند. اصلا در مورد برجام چه گفتند؟ گفتند بدون اینکه یک گلوله شلیک کنیم مانع دستیابی ایران به سلاح شدیم. هر چند ما می گوییم که از اول هم به دنبال آن نبوده ایم ولی خانم کلینتون می گوید جنگی علیه ایران نکردیم و حتی یک گلوله شلیک نکردیم ولی دو سال مذاکره جواب داد و به رغم اینکه، مذاکرات فشرده و بسیار سختی بود اما نهایتا جلوی سلاح هسته ای ایران را گرفتیم. دمکرات ها با این ادعا، در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری وارد شده اما در سوریه چنین برگ برنده ای ندارند.
* مطلوب امریکا و شخص اوباما در این مورد چیست؟
مطلوب آنها این است که راه حلی سیاسی پیدا شود و بشار اسد یا کنار برود یا به رئیس جمهوری تشریفاتی تبدیل شود که قدرتی در اختیار نداشته باشد و بعدا بگوید شما می گفتید بروید سوریه بجنگید اما ما آنها را از طریق سیاسی بدون هیچ جنگی وادار به پذیرش شرایط خود کردیم.
* امریکا این توانمندی را دارد که اگر به یک توافق سیاسی برسند معارضین و مسلحین را ملزم به اجرای این بکنند؟ چه قدر آنها واقعا زیر بلیط آمریکا هستند؟
حتی اگر راه حلی سیاسی بین آمریکا و روسیه حاصل شود و به توافق نهایی برسند این به معنای آتش بس نیست. چون معمولا در چندین بار آتش بسی که بوده همیشه دولت سوریه ملزم شده زیرا طرفش روسیه است و نمی خواهد روسیه را از دست بدهد و به حمایت روسیه در شورای امنیت نیاز دارد بنابراین نمی تواند نه بگوید و می پذیرد.
اما طرف مقابل گروه هایی هستند که بخشی از آنها که خود را اصلاً ضد آمریکایی می دانند مانند جبهه النصره و ... می گویند ما ضد آمریکایی هستیم ولی فعلا اینجا با دولت سوریه می جنگیم. یک عده به شکلی دیگر آتش بس را رعایت نمی کنند زیرا در آن طرف هرج و مرج است و مرجعیت واحدی وجود ندارد. در دولت سوریه مرجعیت واحدی است بشار اسد بگوید آتش بس، ارتش سوریه رعایت می کند ولی در طرف مقابل، این گونه نیست. هزار و یک گروه وجود دارد و هیچ گروهی، دیگری را قبول ندارد، پس با چه کسی می توان توافق آتش بس را عملی نمود؟
بحثی که دولت سوریه در مذاکرات داشت این بود که می گفت «اعضای هیئت ما معلوم و مشخص هستند اما ترکیب هیئت طرف مقابل اصلا معلوم و روشن نیست؟ اولا بخشی از معارضین در میان آنها نیستند، تازه اینها هم که آمده اند، همدیگر را قبول ندارند. حالا فرض کنیم با این آقا توافق کردیم مگر این آقا می تواند بقیه گروه ها را با خود هماهنگ کند!؟.»
هیچ گروهی که محترم و محبوب مردم باشد، هم پیمان عربستان نیست. چه گروهی هایی با عربستان هستند؟ تمام گروه هایی که دنیا، آنها را به عنوان تروریست می شناسدالآن، هم پیمانان سنتی آمریکا هم نظرات دولت آمریکا را رعایت نمی کنند زیرا دیده اند این آمریکا دیگر آمریکای سابق نیست و می شود به آن «نه» گفت. الان ترکیه شگردی را که برای باج خواهی از آمریکا به کار می برد نزدیک شدن به روسیه و ایران است و به آمریکا می گوید اگر با ما راه نیایید به سمت آن دو کشور می رویم. روابط ترکیه و آمریکا به این مرحله رسیده که ترکیه که عضو ناتو است ادعا می کند آمریکا چه در بحث کردهای سوریه و چه در بحث کودتا، به دولت ترکیه دروغ گفته و خیانت کرده و این وضعیت در روابط آنکارا با امریکا بی سابقه است. چندی قبل بحرین اعلام کرد تقاضای خرید موشک های S ۳۰۰ از روسیه را دارد. وقتی که پایگاه ناوگان پنجم دریایی آمریکا در آنجاست، چه کسی می خواهد به بحرین حمله کند؟ این باج خواهی است. بحرین یک وجبی هم به امریکا می گوید اگردر زمینه رعایت حقوق بشر به من فشار بیاورید به سمت روسیه می روم. این شگردی قدیمی است که ملک حسین در اردن هم زیاد این را اجرا می کرد تا از آمریکا امتیاز بگیرد.
عربستان هم سیاست افراطی خاص خودش را پیش می برد، این نه به معنای ضد امریکایی شدن آنهاست بلکه ضد اوباما هستند، اینها می گویند هر فردی در انتخابات امریکا برنده شود بهتر از اوباما است یعنی حتی اگر کلینتون هم برنده شود از نظر عربستان و متحدانش پیروزی آنها به حساب می آید. خانم کلینتون به تازگی گفته که من همچنان معتقدم که باید مناطق پرواز ممنوع در سوریه اعمال شود. این خواسته همیشگی ترکیه، عربستان و قطر بوده و بسیار باب طبع آنهاست.
در چنین شرایطی هیچ مرجعیت مشخصی در بین مخالفان وجود ندارد. با کسی مذاکره می شود که قادر نیست طرف خودش را وادار و یا راضی به رعایت آتش بس کند. بله ممکن است یک سری گروه ها را مجبور کند ولی همه این طور نیستند بنابراین در میدان، عملا آتش بسی اتفاق نخواهد افتاد فقط ضربه اش را ارتش سوریه می خورد که آتش بس را رعایت می کند و هر بار یک سری مناطق را از دست می دهد. تروریست ها حمله می کنند و دست نظام بسته است و بعد که ارتش سوریه حمله می کند تا آن مناطق از دست رفته را پس بگیرد، جنگ تبلیغاتی و روانی جهان غرب و جهان عرب شروع شده و ارتش سوریه را به نقض آتش بس متهم می کند! به همین خاطر، روس ها نمی خواهند این سناریو بار دیگر تکرار شود.
* پس عملا هیچ راه حل سیاسی نمی شود متصور بود؟
تا زمان انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا هیچ راه حل سیاسی برای بحران سوریه حاصل نخواهد شد. اوباما در آستانه انتخابات حاضر به امضای توافقنامه صلح با روسیه نیست زیرا باید امتیازی بدهد و این در انتخابات به ضرر حزب دمکرات تمام خواهد شد. پوتین هم فکر می کند اگر هم با اوباما به توافق برسد، با رفتن اوباما از کاخ سفید حتی اگر خانم کلینتون پیروز شود، وضعیت توافقنامه نامشخص خواهد بود زیرا دیدگاه وی با اوباما در خصوص بحران سوریه متفاوت است. هر کس دیگری هم جای روس ها باشد، صبر می کند ببینید رئیس جمهور بعدی آمریکا کیست. چرا با کسی توافق کند که دو ماه آخر دولتش را می گذراند و معلوم نیست نفر بعدی کی باشد و از چه جناحی و ...
ایران توانست پایمردی کرده و در سخت ترین شرایطی که دمشق در حال سقوط بود و کار تقریبا تمام شده بود، یک تنه به آنجا رفت و نه تنها دمشق را حفظ کرد بلکه تثبیت کرد، آزاد کرد، بعد گسترش داد و الان جنگ در حلب استمگر الان ترامپ نمی گوید که من اگر آمدم برجام را پاره می کنم! برجام که یک توافق بین المللی است ۵ کشور و اتحادیه اروپا آن را امضا کرده اند، وای به حال توافقی دو جانبه با روسیه. رئیس جمهور بعدی خواهد گفت: «اوباما بیخود کرده در دو ماه آخر عمر دولت خود، با روس ها توافق کرده و من این را قبول ندارم.» بنابراین روس ها منطقا باید بگویند ما چرا با اوباما توافق کنیم!؟ چون اولا اگر توافق کنند هم اوباما قادر نیست آتش بسی را حاکم کند و هم اینکه رئیس جمهور بعدی ممکن است بگوید:من این توافق را قبول ندارم.
بنابراین بسیار بسیار بعید است که آتش بسی تا قبل از انتخابات آمریکا حاصل شود. البته آتش بس یک بحث است و راه حل سیاسی جامع پیدا کردن بحثی دیگر زیرا طراحی یک نظام سیاسی جدید برای سوریه که مورد توافق همه باشد روندی خیلی طولانی خواهد داشت؛ نظام ریاستی باشد یا پارلمانی؟ نیمه ریاستی و نیمه پارلمانی باشد؟ قانون اساسی اش چگونه باشد؟ ارتش و دستگاه های امنیتی در کنترل چه کسی باشد؟ هزار و یک جزییات وجود دارد. آمریکا و روسیه ممکن است بر مسائل کلی توافق کنند ولی توافق بر جزییات است که هزار و یک بحث و مشکل دارد.
* ما در وسط این راه حل سیاسی جایگاهمان چیست؟ یک زمانی خیلی روی طرح چهار ماده ای ایران مانور می دادیم.
همیشه اعتقادم این بوده و بارها هم گفته ام که به رغم اینکه در سوریه می جنگیم و قوی هم باید بجنگیم، اما به موازات آن باید راه حل سیاسی را دنبال کنیم. بحران سوریه با بحران عراق فرق می کند. بحران عراق را با راه حل نظامی می توان حل کرد زیرا شرایط آن کشور متفاوت است ولی بحران سوریه راه حل نظامی ندارد یعنی نمی توان با راه حل نظامی مشکل سوریه را به صورت نهائی حل کرد. می توان دستاوردهای مهم نظامی به دست آورد مثلا حلب را کامل گرفت ولی نمی توان کل شمال سوریه را از تکفیری ها پاکسازی کرد. ارتش سوریه بعد از ۵ سال جنگ سخت، دیگر توان ادامه جنگ فرسایشی را ندارد، این یک واقعیت است.
حجم اطلاعاتی که نظام سوریه از این گروه های تکفیری و اعضای آنها دارد، آنقدر وسیع است که کشورهای غربی به تک تک این اطلاعات نیازمندند زیرا بسیاری از این تروریست ها به کشورهای خودشان برخواهند گشتاین است که می گویم شرایط فرق می کند. در عراق یک اکثریت ۶۵ درصدی شیعه وجود دارد، ۲۰ درصد هم کرد هستند که ضد داعش می باشند. بخشی از اهل سنت عراق هم که با داعش مخالف هستند، یعنی چیزی بالای ۸۵ درصد در ضدیت با داعش، متفق القول هستند. به همین خاطر، در عراق مشکل نیروی رزمنده وجود ندارد. به همین خاطر، نیروی رزمنده ایرانی در عراق حضور ندارند فقط نیروهای مستشاری راهنمایی و هدایت می کنند ولی جنگ را خود عراقی ها انجام می دهند و برای همین، تعداد شهدای ایرانی در عراق خیلی کم بوده و آنها هم که شهید شده اند همانند سردار شهید سید حمید تقوی فر از فرماندهانی بودند که کار مستشاری انجام می دادند.
اما در سوریه وضعیت این گونه نیست بالاخره ۷۰ درصد مردم سوریه اهل سنت هستند. بخشی از آنان با نظام هستند، بخشی از آنان با مخالفین و بخشی هم وسط ایستاده اند تا ببینند کدام طرف پیروز می شود. در چنین شرایطی، فشار اصلی جنگ بر دوش علوی ها و اقلیت های کوچک دیگر است. چنین وضعیتی را تا کی می توان تحمل کرد؟ بنابراین همزمان با ادامه عملیات نظامی، هیچ راهی به غیر از پیگیری راه حل سیاسی که باید عاقلانه و منطقی باشد و همه در آن مشارکت داشته باشند، وجود ندارد.
*اشاره کردید به «نه» گفتن برخی همپیمانان منطقه ای آمریکا به این کشور، دلیل این موضوع را چه می دانید؟
این ها به اوباما نه می گویند نه به آمریکا. رابطه استراتژیک و راهبردی با آمریکا را به هم نمی زنند. آمریکا هم نمی خواهد رابطه استراتژیکش را با عربستان به هم بزند چون در جهان عرب هم پیمانی مانند عربستان ندارد. عربستانی که می تواند بازار نفت را هر وقت خواست به نفع آمریکا کنترل کند، عربستانی که یکی از خریداران بزرگ سلاح های آمریکایی است، عربستانی که می تواند سیاست آمریکا را در منطقه و در جهان عرب پیش ببرد ولی در عین حال با هم اختلاف دارند مثل اختلاف بین اوباما و نتانیاهو که خیلی هم شدید بوده است ولی این «اختلاف اسرائیل با آمریکا» نیست بلکه «اختلاف رئیس جمهور فعلی آمریکا با نخست وزیر فعلی اسرائیل» می باشد. هر یک از این دو نفر عوض شود، شرایط تغییر می کند. عمر ریاست جمهوری اوباما که دیگر تمام است و قطعا چند ماه دیگر که رئیس جمهور بعدی آمریکا کار خود را شروع کند، شرایط تغییر خواهد کرد.
جان کری یک سال پیش در بیروت گفت که می توان از حزب الله برای حل بحران منطقه ای کمک گرفت. این جمله ای بسیار عجیب از کری بود و معنای آن، این است که هر چند حزب الله را به عنوان تروریست معرفی می کنیم ولی الان در صحنه سوریه، حزب الله با داعش و تکفیری ها می جنگند، بنابراین زمینه برای همکاری و کمک گرفتن از حزب الله وجود دارد در وضعیت نظام دو قطبی سابق و تا سال ها بعد از آن، عربستان و قطر اصلا به ذهنشان خطور نمی کرد که به آمریکایی ها نه بگویند، نه فقط به رئیس جمهور آمریکا بلکه حتی به سفیر امریکا هم نمی توانستند نه بگویند. اما در وضعیت فعلی می بینند آمریکا بعد از تحولات دو دهه اخیر، تضعیف شده است. در دیدار اخیر اوباما از چین، مقامات چینی پله نیاوردند تا اوباما از هواپیما پیاده بشود! تحقیر تا کجا! در حالی که برای سفرهای رئیس جمهور آمریکا، خودرو مخصوص وی را با هواپیما به هر نقطه ای در دنیا می برند. اما چینی ها او را تحقیر کردند. اینها که تصادفی نیست و پیام دارد برای دنیا که آمریکا دیگر آمریکای سابق نیست.
وضعیت فعلی، حاشیه مانور دولت های عرب هم پیمان آمریکا را زیاد کرده، به این معنا که نمی توانند از منظومه قدرت آمریکا خارج شوند اما در سطح معینی می توانند «نه» بگویند که قبلا نمی توانستند. از طرف دیگر، می دانند در آمریکا وحدت نظر نیست، حزب جمهوری خواه ممکن است به قدرت برگردد و حتی خانم کلینتون هم سیاست هایش با وباما فرق می کند.
بنابراین، این می شود که اردوغان به صراحت اعلام می کند، آمریکایی ها خائن و دروغ گو هستند. قبلا کدامیک از هم پیمانان آمریکا جرات می کرد، این گونه با آمریکا حرف بزند؟ این است که می توانند در سقف مشخصی «نه» بگویند. قبلا چنین «نه» گفتنی یا امکان نداشت و یا سقف آن خیلی پایین بود الان بالاتر آمده ولی به معنای خروج از منظومه قدرت آمریکا نیست.
ترکیه هنوز عضو ناتو است، تمام سلاح ارتش آن آمریکایی است، فردا پس فردا اگر تحریمش کنند و سلاح ندهند، ممکن است هر بلایی بر سر ارتش ترکیه بیاید. اقتصاد ترکیه مبتنی بر سرمایه گذاری خارجی و عمدتا سرمایه گذاری غربی است، اگر اردوغان واقعا بخواهد جلوی آمریکا بایستد، سرمایه گذاران غربی می روند و سرمایه هایشان را می برند. سرمایه گذاری های انجام شده در ترکیه روسی نیست زیرا روسیه پولی ندارد که بخواهد آنجا سرمایه گذاری کند. به همین خاطر، معتقدم این نزدیک شدن ترکیه به روسیه مانور است، هر چند که برخی ها فکر می کردند اردوغان بعد از کودتا متحول شده و قول های عجیب و غریبی به ایرانی ها و روس ها می دهد. اما در واقع، این موضع گیری های اردوغان پس از کودتا، یک نوع باج خواهی از آمریکا است، اردوغان نشان می دهد که به روس و ایران نزدیک می شود تا از اوباما امتیاز بگیرد که امتیازش را هم گرفت. تا قبل از این، آمریکایی ها مخالف بودند که ترک ها زمینی وارد شمال سوریه شوند اما اخیرا موافقت کردند. با این باج خواهی، اردوغان مواضع توسعه طلبانه خود را نه تنها در مورد سوریه بلکه در مورد عراق هم تشدید کرده است.
* به نظرتان ورود ترک ها به خاک سوریه شبیه به حالت و مدلی است که ما داریم مرزها را می بریم در داخل یک کشور دیگری قرار می دهیم و حاشیه امنی ایجاد می شود برای داخل کشور خودمان، چنین شبیه سازی می توان کرد؟
نه به هیچ وجه. ترک ها دچار یک اشتباه محاسبه راهبردی شده اند. به صلاحشان نبود که نیروهایش را وارد شمال سوریه کنند. کشور سوریه هم مرز ما نیست و ما با درخواست دولت قانونی آن، به آنجا رفته ایم. اگر شرایط عادی شود و دیگر نیازی نباشد، نیروهای خود را بیرون می کشیم ولی ترکیه هم مرز با سوریه است اما بدون موافقت دولت قانونی سوریه وارد خاک این کشور گردیده و در منطقه کردنشین شمال سوریه درگیر شده است. این تجاوز نظامی به خاک یک کشور همسایه به شمار می رود و اینگونه نیست که به این راحتی تمام شود. ترکیه با این اقدام تجاوزکارانه خود، وارد بحران جدیدی شده که ممکن است تبدیل به باتلاقی برای این کشور شود و هر چه بیشتر در عمق برود، بیشتر در باتلاق فرو خواهد رفت زیرا کردها با ارتش ترکیه درگیر می شوند و حتی در گروه های مخالف نظام هم در مورد دخالت نظامی ترکیه، وحدت نظر وجود ندارد. برخی از آنها خواستار مقابله با ارتش ترکیه در خاک سوریه شده اند اما گروه های اخوانی سوریه خواستار همکاری با ارتش ترکیه در شمال سوریه می باشند.
حزب الله عملیات شهادت طلبانه انجام می داد، گروه های تکفیری هم عملیات انتحاری انجام می دهند، ظاهرش مثل هم است ولی در عملیات حزب الله یک غیرنظامی کشته نمی شد اما در عملیات انتحاری گروه های تکفیری، اکثرا غیرنظامی ها کشته می شوند و در عراق و سوریه سرها را می برند، در آتش می سوزانند، در آب غرق می کنند و وحشیانه ترین جنایت ها را مرتکب می شوندعربستان هم فعلا به خاطر مصالح موقت ممکن است در بحث سوریه با ترکیه هماهنگ کند زیرا خودش هم مرز سوریه نیست اما این به آن معنا نیست که بپذیرد ترکیه بر مناطق وسیعی از خاک سوریه سیطره پیدا کند. دولت اردوغان، اخوانی به حساب می آید و عربستان ضد اخوان است، آمدن ترکیه یعنی قدرت گرفتن اخوان المسلمین در سوریه، این را عربستانی ها نمی خواهند.
اردوغان می خواهد با یک تیر دو نشان بزند اول اینکه مانع پیوند جغرافیایی کردهای سوریه شود که رسما این را گفته و موضوعی سری هم نیست لذا می خواهد کریدوری را تحت کنترل بگیرد که مانع وصل شدن کردهای شرق و غرب سوریه به یکدیگر شود اما دلیل دیگری هم دارد. اردوغان به دنبال این است که ارتش ترکیه را از مرکز کشور به طرف مرزها ببرد زیرا وی هنوز به شدت نگران تکرار کودتا توسط ارتش ترکیه است و معتقد نیست که خطر کودتا به طور کامل برطرف شده باشد. کل شاکله ارتش ترکیه ضد دولت اردوغان است، هر چند که عده زیادی از نظامیان ترکیه برکنار و یا دستگیر شده اند اما ارتش ترکیه براساس تئوری های لائیک آتاترک شکل گرفته و افسران آن، اینگونه تربیت شده اند.
افسران مذهبی در درون ارتش ترکیه وجود نداشته اند لذا هر کسی برکنار شده یکی دیگر می آید که او هم مثل قبلی است و در همان سیستم تربیت شده، این است که اردوغان زمان لازم دارد تا نفرات جدید به دانشگاه های افسری و ... بروند و با تربیت جدید فارغ التحصیل شوند که امری زمانبر است.
به همین خاطر، اردوغان به شدت نگران تکرار کودتا است و به همین دلیل، دستور داده که واحدهای زرهی ارتش ترکیه باید به خارج از استانبول و آنکارا منتقل شوند. ارتش ترکیه هم برای جنگ با کردها انگیزه دارد، بنابراین اردوغان آنها را به سمت سوریه روانه کرده ولی این ریسک بسیار بالایی دارد زیرا وارد کشوری شده اند که جنگ عجیب و غریبی در آنجا در جریان است. اگر ترکیه زود بیرون برود، کمتر ضرر خواهد کرد ولی اگر بخواهد در عمق خاک سوریه پیشروی کند، چوبش را خواهد خورد.
* در کشورهای منطقه فرمودید شرایط ایران متفاوت است ولی به نظر می رسد از نظر داخلی، شرایط عربستان هم بی تشابه به ایران نیست یعنی عربستان هم بحران داخلی یا ناامنی را که مثل بقیه همسایگان باشد، ندارد. علت این را چه می دانید؟
شکل بحران در کشورها متفاوت است. بدترینش در سوریه و عراق است. مصر هم بحران دارد ولی در صحرای سیناست و تا حد محدودی در قاهره اما بیشتر درگیری ها در صحرای سینا است، ارتش مصر کشته می دهد ولی در صحرای سینا. لیبی هم به هم ریخته است، دولت درستی ندارد و دچار هرج و مرج شده است. در کنارش تونس است که نسبتا امن است ولی با تکفیری ها درگیر است.
عربستان شاهد چندین عملیات انتحاری بوده که همه آنها ضد شیعیان نبوده، علیه سنی ها هم بوده و در پایتخت آن یعنی ریاض هم انجام شده و وضعیت به سمت ناامنی است نه به سمت امنیت. اما این طور نیست که الآن زندگی عادی مختل باشد. نمی خواهم غلو کنم و بگویم وضع امنیتی عربستان مثل عراق و یا سوریه خراب است، نه چنین چیزی نیست ولی وضع امنیتی، عادی هم نیست به خصوص اینکه نگرانی آل سعود را در رسانه های آنها می توان مشاهده کرد. مقامات عربستانی به شدت نگران این حجم به قول خودشان تعاطف (هم دردی و طرفداری) با داعش در بین وهابی های عربستان هستند.
غربی ها الان می گویند اسد باشد ولی اختیار نداشته باشد یعنی تا این حد عقب نشینی کرده اند. این موفقیت چه گونه به دست آمده؟ همین حمایت محور مقاومت بوده که تا این حد کارایی داشته که می تواند در مقابل یک جبهه جهانی بایستد داعش، نظام آل سعود را نظامی طاغوتی می داند. در بین وهابی های عربستان هم تعداد بسیار زیادی هم فکر با داعش هست که به آن می پیوندند. آدم های تحصیل کرده، ائمه مساجد و جمعه و جماعت شان هم همین طور و هر چقدر با اینها برخورد می کنند، کم نمی شوند بلکه بیشتر هم شده اند. این است که آینده روشنی ندارند، یعنی عربستان به سمت امنیت پیش نمی رود. جنگ علیه یمن هم افتضاحی نظامی برای عربستان شده است. مقامات عربستانی در ابتداء فکر می کردند جنگ علیه یمن در طی دو- سه هفته تمام خواهد شد. سخنگوی نظامی ارتش عربستان در هفته اول جنگ با غرور گفت ما تمام منابع موشکی یمن را نابود کردیم .اما با ادامه پرتاب موشک توسط ارتش یمن، وی دیگر مصاحبه نمی کند و رسانه های عربستان می گویند ایران به یمنی ها موشک داده است. مگر عربستان از زمین، هوا و دریا، یمن را محاصره نکرده پس چگونه ایران به یمنی ها موشک داده؟ موشک هم که جعبه چوب کبریت نیست که دیده نشود! پس یا ارتش عربستان آنقدر بی عرضه است که به رغم محاصره کامل یمن، ایران می تواند موشک با برد هشتصد کیلومتر به یمنی ها بدهد و یا اینکه آن موشک ها متعلق به خود یمنی ها بوده که نیروی هوایی عربستانی به رغم یک سال ونیم بمباران شدید و وحشیانه، نتوانسته آنها را از بین ببرد. در هر صورت، عربستان بازنده جنگ تجاوزکارانه ای است که خود آغاز کرده است.
جنایات آنها در یمن در صحنه بین المللی به تدریج مطرح می شود، هر چند در شورای امنیت اعمال نفوذ کردند ولی جنایت های عربستان علیه مردم یمن علنی شده و انکار دیگر نتیجه ای ندارد. این جنگ افقی ندارد، مردم یمن کشته می شوند ولی نتیجه ای برای عربستان ندارد، این است که اگر آل سعود از این جنگ شکست خورده بیرون بیایید، بازتاب منفی داخلی در داخل آن کشور به خصوص در میان آل سعود خواهد داشت. الآن خیلی از دولت های عرب منتظرند که عربستان از این جنگ ناکام بیرون بیاید تا زبان انتقاد آنها باز شود که میلیاردها دلار خرج کردید و این همه مصیبت ایجاد کردید اما در آخر ناکام از آن خارج شدید.
این است که وضع عربستان به سمت ثبات پیش نمی رود، با شیعیان خود مشکل دارند، با سوریه مشکل دارند، یمنی ها وارد عمق خاک عربستان شده اند. مجموعه این موارد را روی هم بگذارید آینده عربستان آینده ای نیست که ثبات داشته باشد، نمی خواهم غلو کنم و بگویم که یک سال دیگر تمام می شود ولی روند این است، شما سلطنت نشین عمان را بررسی کنید کشور آرامی است، امارات آرام است کارهای اقتصادیش را می کند و روندشان به سمت بی ثباتی نیست، قطر هم روند داخلیش به سمت بی ثباتی نیست ولی روند داخلی عربستان به سمت بی ثباتی می باشد.
جامعه عربستان آرام آرام به سمت بی ثباتی می رود. تعداد بسیار زیادی از جوانان عربستان به عنوان دانشجو به خارج از کشور اعزام شده اند. از این ها یک عده بعد از فارغ التحصیلی به عربستان برگشته اند. اما کسی که برمی گردد باید از یک شاهزاده سعودی درس نخوانده دستور بگیرد لذا نارضایتی پیش می آید. یعنی آن نسلی که توسط دولت عربستان برای تحصیل به خارج از کشور اعزام می گردند، به ضد آل سعود تبدیل می شوند. در زمان شاه هم ۵۰ هزار دانشجوی ایرانی در آمریکا تحصیل می کردند و همان ها در مقابل کاخ سفید به سفر شاه اعتراض کردند. با بورس دولت وقت ایران اعزام شده بودند ولی ضد شاه شدند. عین همین اتفاق برای عربستان خواهد افتاد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
تشکر و امتنان.