مساله اصلی قیامت، مساله انسان است، پس تغییری که در انسان رخ میدهد از تغییری که در زمین و آسمان رخ میدهد مهمتر است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 23 شهریور به آیه 7 سوره قیامت پرداخته شده و در آن آمده است:
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ
سوره قیامت (75) آیه 7
ترجمه
پس، آن هنگام که دیده [از شدت ترس] خیره شد.
نکات ترجمه
«بَرِقَ» این کلمه را جزء کلمات «مُعَرَّب» دانستهاند (یعنی از زبان دیگری وارد زبان عربی شده است) که در زبان عربی در مورد هر چیزی به کار میرود که بدرخشد (تلألؤ) (كتاب العين، ج5، ص156) و برخی توضیح دادهاند که پرتوافکنی (لمعان)ی است که با شدت و فشار همراه باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص256). این واژه وقتی در مورد دیدگان به کار رود، بیانگر حالتی است که شخص دچار اضطراب شود، و چشم درون حدقه به گردش افتد (مفردات ألفاظ القرآن، ص119) ویا مبهوت و خیره بماند، گویی از شدت توجه، برقی از آن به بیرون میجهد و برنمیگردد (كتاب العين، ج5، ص222)
توضیح: برای دیدن، صرفاً باز بودن چشم کافی نیست، بلکه باید توجهی به بیرون بیندازیم. گذشتگان این توجه افکندن را به خروج نور از چشم تعبیر میکردند که انسان باید توجه بکند و بعد این نور در اثر برخورد با شیء خارجی به شخص برگردد تا دیدن میسر شود؛ و ظاهرا «برق البصر» یعنی این نور چنان بیرون بزند که چشم بدرخشد و گویی برقی از دیده ساطع شد که دیگر برنمیگردد.
حدیث
1) امیرالمومنین در فرازی از خطبه 195 نهجالبلاغه فرمودهاند: بندگان خدا شما را سفارش مىكنم به تقوای الهی، که مهارکننده است و مایه استواری. پس به ریسمانهای آن درآویزید و به حقایق آن پناه برید، تا شما را به زندگى خوشى كه نهان است، و اقامتگاههاى فراخ، و پناهگاههاى استوار، و منزلگاههاى پر عزّت و اعتبار رساند، در روزى كه ديدهها خیره گردد و همه جا تار، و رمههاى اشتران بىنگاهدار؛ و در صور بدمند، پس هر جانى برآيد از تن، و هر زبانى لال شود از گفتن. و كوههاى سركشيده، و سنگهاى سخت و استوار خوار شود؛ چنانكه سنگ سخت، سرابى شود لرزان، و سنگستانها زمينی شوند هموار، بیهیچ پستى و بلندىای در آن. پس نه میانجیای که در کنار آید، و نه دوستى که به کار آید، و نه پوزشی كه بلا بگرداند.
نهجالبلاغه، خطبه195
... أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ الْقِوَامُ فَتَمَسَّكُوا بِوَثَائِقِهَا وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا تَؤُلْ بِكُمْ إِلَى أَكْنَانِ الدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ وَ مَعَاقِلِ الْحِرْزِ وَ مَنَازِلِ الْعِزِّ فِي يَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ وَ تُظْلِمُ لَهُ الْأَقْطَارُ وَ تُعَطَّلُ فِيهِ صُرُومُ الْعِشَارِ وَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» فَتَزْهَقُ كُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْكُمُ كُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذِلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ وَ الصُّمُّ الرَّوَاسِخُ فَيَصِيرُ صَلْدُهَا سَرَاباً رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً فَلَا شَفِيعٌ يَشْفَعُ وَ لَا حَمِيمٌ يَنْفَعُ وَ لَا مَعْذِرَةٌ تَدْفَع.
2) امیرالمومنین ع روزی خطبه میخواند و اصحابش را موعظه میکرد و در فرازی از آن فرمود: ای کم حیاء! ای که اهل غفلت و رویگردانی هستی، بشنو از کسی که اهل وعظ و شناساندن است:
روز حشر را روز عرضه کردن و سوال، و بخشش و انتقام، قرار داد،
روزی که اعمال جمیع خلایق بدان برمیگردد، و همه گناهان در آن بازشماری میشود،
روزی که حدقه چشمها آب میشود، و زنان حامله آنچه در شکمشان است میاندازند، و بین هرکس و محبوبش فاصله میافتد، و هول و هراسش عقل هر عاقلی را به حیرت میکشاند،
هنگامی که زمین بعد از اینکه خوب آباد شده بود، به تغیّر و بدحالی افتد، و بعد از شکفتن شگفتیآورش به جانب پوسیدگی و اضمحلال رود [یا: بعد از روی خوش نشان دادن به خلائق، موضع خود را در قبال آنها عوض میکند]، از معادن غیب، بارهای سنگینش را بیرون میآورد و آنچه بر خود حمل می کرده را به جانب خدا میراند؛
روزی که دیگر هیچ کوششی سودی نمیدهد وقتی که با آن هول و هراس شدید مواجه میشوند و به زانو درمیآیند، و مجرمان از سیمایشان شناخته میشوند و جرمشان آشکار میشود، و قبرها بعد از مدتها بر جای خود بودن، شکافته میشوند، و همگان خلع سلاح شده، تسلیم خداوند میشوند، و از آخرت پردهاش کنار میرود، و برای خلق، خبرهایش آشکار میگردد،
پس «زمین تکان میخورد چه تکانی» (فجر/21)،
و برای آن امری که از آن خواسته شده امتداد مییابد چه امتدادیافتنی،
و همگان با به سوی خدا سوق داده میشوند با چه شدت و حدتی،
و خلایق به جانب محشر یورش میبرد چه یورش بردنی،
و مجرمان به پشت سر خود رانده میشوند چه رانده شدنی،
وای بر تو ای انسان، کار جدی و دشوار میشود با چه جدیتی و چه جدیتی، و به حساب نزدیک میشوند یکی یکی،
و [امر] پروردگارت و ملائکه میآیند صف به صف، و از آنچه انجام دادهاند سوال میشود حرف به حرف،
پس میآورندشان در حالی که بدنها عریان است، دیدهها ترسان است،
پیش رویشان حساب است و پشت سرشان جهنم،
شیهههایش را میشنوند و شعلههایش را میبینند،
نه یاری مییابند و نه ولیّای که آنها را از ذلت برهاند،
پس شتابان به سوی مواقف حشر میدوند،
و سوق داده میشوند چه سوق دادهشدنی،
پس «آسمانها به دست او درهم پیچیده شده» (زمر/67) «همانند طوماری درهم پیچیده» (انبیاء/104)،
و بندگان بر روی صراطند، در حالی که دلهایشان لرزان است، گمان میکنند که سالم نمیمانند، «و به آنها اجازه داده نمیشود تا سخن بگویند» (مرسلات/36) و از آنها قبول نمیشود تا بخواهند عذری بیاورند،
بر دهانهایشان مهر زده شده، و دستان و پاهایشان بدانچه انجام دادند به سخن درمیآیند.
وای از آن لحظه - که دشواریاش بر دل، همچون خاری در گلوست- آن هنگامی که بین دو گروه جدایی میافکنند «گروهی در بهشت و گروهی در شعلههای آتش» (شوری/7)،
از چنین چیزی باید که فرار کنند فرارکنندگان، و وقتی که سرای آخرت هست باید که برای آن کار کنند کارگزاران.
الأمالي (للطوسي)، ص654
متن عربی حدیث فوق
أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الرَّقِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبَانٍ مَوْلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَةَ، عَنْ شُرَيْحٍ الْقَاضِي، قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِأَصْحَابِهِ يَوْماً وَ هُوَ يَعِظُهُمْ: ...
يَا قَلِيلَ الْحَيَاءِ، اسْمَعْ يَا ذَا الْغَفْلَةِ وَ التَّصْرِيفِ، مِنْ ذِي الْوَعْظِ وَ التَّعْرِيفِ،
جَعَلَ يَوْمَ الْحَشْرِ يَوْمَ الْعَرْضَ وَ السُّؤَالِ، وَ الْحِبَاءِ وَ النَّكَالِ،
يَوْمَ تُقْلَبُ إِلَيْهِ أَعْمَالُ الْأَنَامِ، وَ تُحْصَى فِيهِ جَمِيعُ الْآثَامِ،
يَوْمَ تَذُوبُ مِنَ النُّفُوسِ أَحْدَاقُ عُيُونِهَا، وَ تَضَعَ الْحَوَامِلُ مَا فِي بُطُونِهَا، وَ يُفَرَّقُ بَيْنَ كُلِّ نَفْسٍ وَ حَبِيبِهَا، وَ يَحَارُ فِي تِلْكَ الْأَهْوَالِ عَقْلُ لَبِيبِهَا،
إِذْ تَنَكَّرَتِ الْأَرْضُ بَعْدَ حُسْنِ عِمَارَتِهَا، وَ تَبَدَّلَتْ بِالْخَلْقِ بَعْدَ أَنِيقِ زَهْرَتِهَا، أَخْرَجَتْ مِنْ مَعَادِنِ الْغَيْبِ أَثْقَالَهَا، وَ نُفِّضَتْ إِلَى اللَّهِ أَحْمَالُهَا،
يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الْجَدُّ إِذْ عَايَنُوا الْهَوْلَ الشَّدِيدَ فَاسْتَكَانُوا، وَ عُرِفَ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَاسْتَبَانُوا،
فَانْشَقَّتِ الْقُبُورُ بَعْدَ طُولِ انْطِبَاقِهَا، وَ اسْتَسْلَمَتِ النُّفُوسُ إِلَى اللَّهِ بِأَسْبَابِهَا، كُشِفَ عَنِ الْآخِرَةِ غِطَاؤُهَا، وَ ظَهَرَ لِلْخَلْقِ أَنْبَاؤُهَا،
فـَ«دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا»،
وَ مُدَّتْ لِأَمْرٍ يُرَادُ بِهَا مَدّاً مَدّاً،
وَ اشْتَدَّ الْمُثَارُونَ إِلَى اللَّهِ شَدّاً شَدّاً،
وَ تَزَاحَفَتِ الْخَلَائِقُ إِلَى الْمَحْشَرِ زَحْفاً زَحْفاً،
وَ رُدَّ الْمُجْرِمُونَ عَلَى الْأَعْقَابِ رَدّاً رَدّاً،
وَ جَدَّ الْأَمْرُ- وَيْحَكَ يَا إِنْسَانُ- جَدّاً جَدّاً،
وَ قُرِّبُوا لِلْحِسَابِ فَرْداً فَرْداً،
«وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»،
يَسْأَلُهُمْ عَمَّا عَمِلُوا حَرْفاً حَرْفاً،
فَجِيءَ بِهِمْ عُرَاةَ الْأَبْدَانِ، خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ،
أَمَامَهُمُ الْحِسَابُ، وَ مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ،
يَسْمَعُونَ زَفِيرَهَا، وَ يَرَوْنَ سَعِيرَهَا،
فَلَمْ يَجِدُوا نَاصِراً وَ لَا وَلِيّاً يُجِيرُهُمْ مِنَ الذُّلِّ،
فَهُمْ يَعْدُونَ سِرَاعاً إِلَى مَوَاقِفِ الْحَشْرِ، يُسَاقُونَ سَوْقاً،
فَـ«السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» «كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ»،
وَ الْعِبَادُ عَلَى الصِّرَاطِ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ لَا يَسْلَمُونَ، «وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَتَكَلَّمُونَ»، وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ، قَدْ خُتِمَ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ، وَ اسْتُنْطِقَتْ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.
يَا لَهَا مِنْ سَاعَةٍ مَا أَشْجَى مَوَاقِعَهَا مِنَ الْقُلُوبِ حِينَ مِيزَ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ! «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»،
مِنْ مِثْلِ هَذَا فَلْيَهْرَبِ الْهَارِبُونَ، إِذَا كَانَتِ الدَّارُ الْآخِرَةُ لَهَا يَعْمَلُ الْعَامِلُونَ.
الأمالي (للطوسي)، ص654
تدبر
1 «فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ»:
«میپرسد که روز قیامت چه موقع است؟» و پاسخ داده میشود: «پس، آن هنگام که دیده خیره شد.»
وقتی خاستگاه سوال، نه حقیقتجویی، بلکه اموری همچون هواپرستی باشد و یا اساسا سوال نادرست باشد.
لازم نیست که درصدد پاسخ همان سوال باشیم، بلکه باید پاسخی داده شود، که واقعا مورد نیاز بوده است. درباره آخرت، مهم نیست که در چه روزی رخ میدهد، مهم این است که حتما واقع میشود، و وقتی واقع شد، همه غافلگیر و مبهوت میشوند و دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست.
2«فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ»:
چرا به عنوان اولین توضیح درباره قیامت، به این نکته اشاره کرد؟ شاید بدین جهت که:
الف. چشم برق میزند یعنی تمام توجهش معطوف میشود و خیره میماند. این شدت غیرمنتظره بودن است که اولین چیزی است که در رخسار شخص کاملا آشکار میشود.
ب. قیامت عرصه زیر و رو شدن واقعیات، و بلکه درک ما از واقعیات است: بسیاری از آنچه واقعی میدانستیم سراب میشود (نبأ/20)، کوههایی که مظهر استواری و ثبات بودند، همچون پشم حلاجی شده (قارعه/5) و متحرک (کهف/47) درمیآیند، خورشید که مظهر روشنایی و روشنیبخشی است تاریک میشود (تکویر/1) و بسیاری از چیزهایی که بدانها بیاعتنا بودیم جدی میشود (ق/22). امور پایین بالا میآید و امور بالا پایین میرود (واقعه/1). درک انسان از واقعیت، در گام اول، تابع مشاهدهاش است؛ پس، ابتدا نظام مشاهدتیاش به هم میریزد.
ج. مساله اصلی قیامت، مساله انسان است، پس تغییری که در انسان رخ میدهد از تغییری که در زمین و آسمان رخ میدهد مهمتر است.
د. سوال کننده، منکر قیامت است؛ و با توجه به آیات قبل (بویژه3-4) مادیگرا و حسگرا است و حس را مبنای معرفت میداند. پس ابتدا سراغ حواس، و آن هم: دیدن، رفت.
ه. ...