در حقیقت، کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئین و مسیحیان، هرکس به خدا و روز آخرت ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، نه بیمی بر ایشان است و نه آنان اندوهگین شوند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 2 شهریور به آیه 69 سوره مائده پرداخته شده و در آن آمده است:
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
سوره مائده (5) آیه 69
ترجمه
در حقیقت، کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئین و مسیحیان، هرکس به خدا و روز آخرت ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، نه بیمی بر ایشان است و نه آنان اندوهگین شوند.
نکات ترجمهای و نحوی
«الَّذينَ هادُوا ... وَ النَّصارى» «هادُوا» از ماده «هود» به معنای رجوع با ملایمت است که غالبا در مورد توبه کردن هم به کار میرود (کتاب العین4/ 76؛ مفردات ألفاظ القرآن/846-847) و «یهود» را برخی مشتق از همین ماده میدانند، و مقصود از «الذین هادوا» «کسانی که یهودی هستند» میباشد؛ درباره وجه تسمیه یهودیان به این کلمه، برخی گفتهاند بدین جهت است که از گوسالهپرستی توبه کردند و حتی ریشهاش را تعبیر «إنا هُدنا الیک» (اعراف/156) دانستهاند که ابتدا بار معنایی مدحآمیز برایشان داشته، اما کمکم بعد از نسخ شریعتشان، همچنان این اسم بدون بار معنایی مدحآمیز روی آنها مانده است (مفردات ألفاظ القرآن/847؛ معجم المقاییس اللغة)؛ و به همین ترتیب معتقدند «النَّصارى» هم در اصل برگرفته از سخن حضرت عیسی: «من أنصاری الی الله» (یاران الهی من چه کسانیاند) (آلعمران/52 ؛ صف/14) میباشد و بعدا این اسم روی آنها مانده است (مفردات ألفاظ القرآن/847)؛ و برخی معتقدند نامیدن یهود به این کلمه به خاطر انتساب آنها به «یهودا» (یکی از پسران یعقوب) (المصباح المنير2/ 643)و نامیدن «نصاری» به این کلمه به خاطر انتساب آنها به شهر «ناصریه» است که حضرت عیسی دعوتش را از آنجا شروع کرد. (مفردات ألفاظ القرآن/809)
«الصَّابِئُونَ» در این آیه هم به لحاظ معنای آن (از اینکه «ماده اصلی این کلمه چیست» تا اینکه «چه دین و شریعتی بوده») و هم به لحاظ جایگاه نحوی آن (اینکه چرا به عنوان اسم «إن» و شبیه آیه 62 سوره بقره به صورت منصوب [الصابیئن] نیامده است) محل بحثهای شدیدی قرار گرفته است که چون پاسخ قابل قبولی بر آن بحثها مترتب نشده و براحتی قابل قضاوت نیست، بدان نپرداختیم.
«مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و ...» نیامدن ضمیری که صله (جمله آمن بالله و...) را به موصول (مَن) برگرداند، نشان میدهد صرف اسمهای مسلمان و یهودی و ...، هیچ تاثیری در رستگاری ندارد. توضیح نحوی و محتوایی بیشتر در تدبر3 خواهد آمد.
1) حسن بن موسی الوشاء میگوید در خراسان در مجلس امام رضا ع بودم و برادرش زید بن موسی نیز آنجا بود و رو به جماعتی از اهل مجلس کرده بود و بدانها فخرفروشی میکرد و گفت ما چنینایم و ما چنانایم؛ و امام رضا ع با گروه دیگری سخن میگفت که صحبتهای زید به گوشش خورد؛ پس به جانب او برگشت و گفت:
زید! آیا حدیثی که اهل کوفه نقل میکنند که «خداوند دامن فاطمه را پاک و طاهر کرده و آتش را بر ذریه او حرام کرده» تو را مغرور کرده است؟ به خدا قسم که منظور از این روایت جز امام حسن و امام حسین ع که فرزند مستقیم حضرت زهرا س بودند، نیست؛ اگر این گونه است که خدا موسی بن جعفر (امام کاظم ع، که پدر هر دوی آنها بود) که اطاعت خدا میکرد و روزها روزه و شبها به قیام مشغول بود و تو را که معصیت خدا میکنی در روز قیامت یکسان قرار دهد، پس حتما تو نزد خدا عزیزتر از او هستی؟! بدرستی که علی بن الحسین (امام سجاد) ع همواره میفرمود: نیکوکاران ما فلان مقدار اجر دارند و بدکاران ما هم عذابشان مضاعف است...
عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص 232
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْفَيْضِ صَالِحُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي حَمَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ:
كُنْتُ بِخُرَاسَانَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي مَجْلِسِهِ وَ زَيْدُ بْنُ مُوسَى حَاضِرٌ قَدْ أَقْبَلَ عَلَى جَمَاعَةٍ فِي الْمَجْلِسِ يَفْتَخِرُ عَلَيْهِمْ وَ يَقُولُ نَحْنُ وَ نَحْنُ وَ أَبُو الْحَسَنِ ع مُقْبِلٌ عَلَى قَوْمٍ يُحَدِّثُهُمْ فَسَمِعَ مَقَالَةَ زَيْدٍ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ فَقَالَ
يَا زَيْدُ أَ غَرَّكَ قَوْلُ نَاقِلِي الْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ ع أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا ذَاكَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً فَأَمَّا أَنْ يَكُونَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يُطِيعُ اللَّهَ وَ يَصُومُ نَهَارَهُ وَ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ تَعْصِيهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِيئَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْه ُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع كَانَ يَقُولُ لِمُحْسِنِنَا كِفْلَانِ مِنَ الْأَجْرِ وَ لِمُسِيئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَاب...
2) حسن بن جهم میگوید: نزد امام رضا ع بودم در حالی که برادرش زید بن موسی هم آنجا بود؛ و حضرت فرمود: زید! تقوای الهی در پیش گیر؛ که آنچه که به ما رسیده است فقط بر اساس تقواست؛ و کسی که تقوا پیشه نکند، از ما نیست و ما هم از او نیستیم....
سپس امام به جانب من برگشت و فرمود: ابنجهم! کسی که با دین خدا مخالفت کند، از او تبری بجوی! هرکسی و از هر قبیلهای که میخواهد باشد، باشد؛ و کسی که با خدا دشمنی میورزد، هیچ رابطه دوستی و ولاییای با او برقرار نکن! هر کسی و از هر قبیلهای که میخواهد باشد، باشد.
عرض کردم: یَا ابن رسول الله! چه کسی با خدا دشمنی میورزد؟
فرمود: کسی که خدا را نافرمانی کند.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص235
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْخَيْرِ صَالِحُ بْنُ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا ع وَ عِنْدَهُ زَيْدُ بْنُ مُوسَى أَخُوهُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا زَيْدُ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّهُ بَلَغْنَا مَا بَلَغْنَا بِالتَّقْوَى فَمَنْ لَمْ يَتَّقِ اللَّهَ وَ لَمْ يُرَاقِبْهُ فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ ...
قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ الْجَهْمِ مَنْ خَالَفَ دِينَ اللَّهِ فَابْرَأْ مِنْهُ كَائِناً مَنْ كَانَ مِنْ أَيِّ قَبِيلَةٍ كَانَ وَ مَنْ عَادَى اللَّهَ فَلَا تُوَالِهِ كَائِناً مَنْ كَانَ مِنْ أَيِّ قَبِيلَةٍ كَانَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الَّذِي يُعَادِي اللَّهَ تَعَالَى قَالَ مَنْ يَعْصِيه.
تدبر
1 «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَـ....»:
آیات قبل در سوره مائده، درباره این است که رستگاری هریک از سه گروه مسلمان و یهودی و مسیحی در گروی این است که واقعا بر اساس تعالیم کتاب آسمانیشان، و نه بر اساس سلیقهها و تحریفاتی که انجام دادهاند، عمل کنند. در این آیه میخواهد جمعبندی کند که: دینداری به اسم نیست. لذا اسم این سه گروه و اسم گروه چهارمی (صابئون) را که هیچ جای قرآن به عقاید آنها اشارهای نکرده و از قدیم درباره مصداق آنها اختلاف بوده، میآورد و میفرماید معیار، انتساب به این گروههایی که میشناسید یا نمیشناسید، نیست؛ بلکه معیار رستگاری تنها ایمان به توحید و معاد و انجام عمل صالح است.
2 «... مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»:
اگر کسی، با هر اسم و عنوانی، واقعا ایمان به خدا و آخرت، و عمل صالح داشت نسبت به گذشته و آیندهاش هیچ مشکلی نمیماند و درواقع، به مقام رضا میرسد: نه میترسد (ترسیدن حالت ناخوشایند نسبت به چیزی است که هنوز رخ نداده است) و نه غمی دارد (اندوه، حالت نارضایتی درباره چیزی است که رخ داده است) با تعبیر «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» هرگونه وجود امر ناخوشایندِ «محتمل» یا «واقعشده» نفی شده است؛ زیرا خوف و ترس، مربوط به چیز..
3 «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ... مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ ...»:
تکرار «ایمان» نشان میدهد، تعبیر ایمان اول (در الذین آمنوا) در مورد کسانی است که اسم ایمان را بر روی خود دارند، نه اینکه حتما ایمان واقعی داشته باشند؛ چرا که آیه در مقام این است که بگوید اسم مومن و یهودی و ... به درد نمیخورد؛ بلکه ایمان واقعی نیاز است. و به لحاظ نحوی نیز عبارتپردازی آیه، که ضمیر «منهم» در عبارت «من آمن بالله ...» نیاورده (که بگوید «من آمن منهم بالله ...») نشان میدهد که آیه در مقام بیان این است که صرف برخورداری از این «اسم»ها به هیچ دردی نمیخورد. (المیزان1/ 193)
توضیح مطلب نحوی:
در زبان عربی، هرگاه موصول (= کسانی) و صله (= که چنین و چناناند) بیاید، باید در صله، ضمیری وجود داشته باشد که به موصول برگردد. مثلا وقتی که گفته میشود «الذین آمنوا»، عبارتِ «آمنوا» صله است، و اصطلاحا «فعل و فاعل» است و فاعل آن (ضمیر جمع مذکر)، ضمیری است که به صله (الذین) برمیگردد.
در آیه حاضر، اگر این اسمگذاری به «مومن و یهودی و مسیحی و صابئی» خاصیتی داشت، باید بعد از صله «مَن» ضمیری (مانند «منهم») میآمد که نشان دهد این گروههایی که اسمشان برده شد، مد نظرند و آنگاه معنی آیه چنین میشد: «مومنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، هرکدام از آنها که به خدا ایمان آورد ...»
در حالی که الان که ضمیر مذکور را نیاورده، معنای آیه چنین است: «مومنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسی که بخدا ایمان آورد ...» یعنی مهم نیست این کسی که ایمان میآورد، از زمره اینها باشد یا نباشد؛ و خود اینها نیز تنها و تنها اگر ایمان واقعی بیاورند و ...، رستگار میشوند.
4 «الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً»:
چرا درباره ایمان در این آیه، فقط مساله توحید و معاد را مطرح کرد و سخنی از نبوت نگفت؟ آیا این آیه، موید نظریه پلورالیسم (تکثرگرایی در دین) در حوزه ادیان الهی نیست؟
پاسخ تخصصی در حوزه فلسفه دین
پلورالیسم دینی حداقل دو معنا دارد. پلورالیسم در حقیقت (= حقیقت واحد و جهانشمولی در کار نیست و لذا از حیث حقیقت بودن همه دینها یکساناند) و پلورالیسم نجات (= هرکسی به دین خود واقعا ملتزم باشد نهایتا رستگار میشود). واضح است که این آیه هیچ دلالتی بر پلورالیسم در حقیقت ندارد (زیرا بحثش بر سر نحوه زندگیای است که با ایمان و عمل به دست میآید، نه اینکه چه چیزی درست ویا غلط است).
اما در مورد پلورالیسم نجات، این آیه، علاوه بر عمل صالح، ایمان به خدا و روز قیامت را هم شرط میداند (پس، اگر پلورالیسمی هم از آن قابل استنتاج باشد، تنها در حوزه ادیان الهی است). همچنین قرآن به ما نشان داده که ایمان به نبوت، لازمه ایمان به خداست (انعام/91).
پس، این آیه رستگاری تمام پیروان شرایع الهی را، در صورتی که پایبند عمل صالحی که در شریعتشان بدانها معرفی شده، باشند، اثبات میکند.
اما نکتهای که گاه مورد غفلت قرار میگیرد این است که اگر شریعت جدیدی از جانب خداوند نازل شد، و کسی که پیرو شریعت قبلی بود، از این شریعت مطلع گشت، اما زیر بار آن نرفت، درواقع، به سخن خدا بیاعتنا بوده است، و درنتیجه، ادعای وی در مورد «ایمان به خدا» ادعایی راستین نخواهد بود؛ پس، پیروان شرایع قبلی، در صورتی که از آمدن شریعت جدید مطلع شده باشند و درعین حال، بدان تن ندهند، مشمول رستگاری مطرح در این آیه نمیشوند. (برای تفصیل این بحث: مطهری، عدل الهی/243-348)