به گزارش بولتن نیوز؛كمالالملك بدون شك ستاره هنرهای تجسمی كشور در یك قرن اخیر است؛ از آنجا كه نام این هنرمند در دورترین نقاط كشور در میان تمامی اقشار جامعه شناخته شده است موید همین موضوع است اما متاسفانه دستاوردهای هنری كه او برای ایران به ارمغان آورد هنوز شناخته شده نیست.
محمد غفاری ملقب به كمال الملك اگرچه در میان جامعه هنری كشور به سبب نوع رویكردی كه به هنر داشت با انتقادات زیادی روبرو شد و بسیار بر او خرده گرفتند؛ اما همین جامعه هنری نیز بر تاثیر فراوان او بر عالم هنر ایران اذعان دارند. اما آنچه كه در این سالها با غفلت روبرو شده، دستاورد هنری است كه كمال الملك با تاثیر شیوه آموزشی خود پا نهاد. این هنرمند با تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه پایهگذار هنر آكادمیك شد كه پس از سالها توانست از آموزش هنری استاد و شاگردی، فضای كارگاه آموزشی هنر را فراهم كند.
مكتبی كه كمال الملك پایه گذاری كرد امروز كمتر شناخته شده است و دلیل آن نیز این است كه مورد نقد و نظر جدی از سوی جامعه پژوهشگران هنری قرار نگرفته است. البته برای كالبدشكافی این مسئله همواره نیاز بود كه آثار كمال الملك و شاگردانش در كنار هم مورد بازخوانی قرار گیرد تا بتوان به صورت جامع به نقش و معرفی مكتب كمال المك در عرصه هنر ایران پرداخت.
به مناسبت سالروز درگذشت این هنرمند در 76 سال پیش، یعنی 27 مردادماه 1319 نقد و نظرهای برخی از اساتید هنری کشور را در رابطه با تاثیر کمالالملک بر جریان هنر نوگرای ایران مرور میکنیم.
کلاسیسم، ناتورالیسم و احساساتیگری شبه رمانتیک
رویین پاکباز تحلیلگر و پژوهشگر باسابقه هنری درباره محمد غفاری و مکتب هنری که پایهگذاری کرد میگوید: مکتب کمالالملک، اصطلاحی است برای توصیف آثار شاگردان کمالالملک و پیروان راه و روش او. آشتیانی، وزیری، حیدریان، شیخ، یاسمی، محمود اولیا، علیاکبر نجمآبادی، یحیی دولتشاهی، محسن سهیلی، صدیقی، محسن مقدم، فتحالله عبادی، رضا شهابی، مارکار قرابگیلان، صمیمی، مصطفی نجمی و چند تن دیگر در این مکتب هنری جای میگیرند كه البته شاید بتوان نام رسام ارژنگی و میرمصور ارژنگی- که در روسیه آموزش دیدند و در تبریز به تدریس پرداختند- و نیز علیاصغر پتگر، جعفر پتگر و هوشنگ پیمانی را هم بر این فهرست افزود؛ ولی علی رخساز و علیاکبر صنعتی از این جمع تا اندازهای متمایز هستند.
وی ادامه داد: اینان- به پیروی از کمالالملک- کمال مطلوب خود را در هنر رافائل، تیسین، روبنس و رمبرانت میجستند؛ اما در عمل، راه هنر آکادمیک سده نوزدهم اروپا را دنبال کردند. بنابراین، آمیختهای از کلاسسیسم سطحی و ناتورالیسم آشکار همراه با نوعی احساساتیگری شبه رمانتیک را در آثارشان میتوان دید. اغلب این هنرمندان بعدها در دبیرستانها، هنرکدهها، و آموزشگاههای خصوصی به کار تدریس مشغول شدند و حتی دست به انتشار کتابهای راهنمای نقاشی و طراحی زدند. اما به طورکلی، مکتب كمالالملك كه توسط او پایهگذاری و توسط شاگردانش ادامه یافت، در مدتی بیش از 70 سال، هنر معاصر ایران را زیر نفوذ داشت؛ و هنوز هم نقش مهمی در هدایت فرهنگ و سلیقه هنری عمومی ایفا میکند.
این پژوهشگر هنری افزود: نکته دیگر آنکه، از میانه سده نوزدهم جریانهای همانندی با وسعت و قدرت نفوذ و پایداری متفاوت در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی پدیدار شدهاند که غالباً با گرایشهای نو در هنر مخالف بودند و محمد غفاری نیز با همین رویكرد به پایهگذاری مكتب خود اقدام كرد. اگرچه تعصب در پیروی از اصول و میثاقهای سنت طبیعتگرایی اروپایی، وجه مشترک تمامی پیروان کمالالملک است؛ اما شاگردان این مكتب به لحاظ دانش، توانایی فنی، و انتخاب اسلوب و موضوع کار یکسان نیستند.
پاكباز توضیح میدهد: تقریباً همه شاگردان در موضوعهای تک چهره، طبیعت بیجان، و منظره کار کردهاند؛ و نیز جملگی تمایلی به مردمنگاری از خود نشان دادند. ولی در این میان، برخی ویژگیها را نیز میتوان تشخیص داد مثلاً لطافت سایه روشنکاری وزیری، استحکام طراحی شیخ، قلمزنی آزاد اولیا، تنوع اسلوب شهابی و حساسیت اجتماعی پیمانی و صنعتی. به نظر میرسد که آگاهی و درک هنری در حیدریان و صدیقی عمیقتر است؛ و شاید همین امتیاز باعث میشود که آنها دست کم در برخی آثارشان از حدود مکتب كمال الملك فراتر رفتند.
کمالالملک مهمترین نقاش 100 ساله گذشته کشور است
اما آیدین آغداشلو معتقد است اگرچه كمالالمك هنر آكادمیك قرن 19 را وارد ایران كرد اما سبك كاری او و شاگردانش به هیچ وجه موجب ورود هنر مدرن به ایران نشد.
این هنرمند نقاش و استاد تاریخ هنر در مورد كمال الملك گفت: بدون شك کمالالملک مهمترین نقاش 100 ساله گذشته کشور است. او در زمان مظفرالدین شاه با سفر به اروپا، نقاشی رنگ و روغن و شیوه آکادمیک هنر در اروپا اواخر قرن 19 را که در اروپا رایج بود تجربه و تمرین کرد و به عنوان یک نقاش واقعگرای آکادمیک، توانست شهرت و جایگاهش را در هنر ایران تثبیت کند.
وی افزود: اهمیت کمال الملک در این دوران به خاطر مهارت اجرایش در هنر واقعگرا و آکادمیک یعنی شیوهایی که در نگارگری قدیم ایرانی و مکتب زند و قاجار وجود نداشت، است.
آغداشلو ادامه داد: کمالالملک یکی از نخستین مدارس هنری را تاسیس کرد و سالهای بسیاری سبک و شیوه واقعگرایی را به هنرجویانش آموخت و نقاشی آکادمی غربی را برای مدت زیادی به عنوان تنها شیوه متداول نقاشی ایران شناساند.
او همچنین در مورد مكتب كمال الملك گفت: مکتب کمالالملک به این شیوه اطلاق میشود که به موضوعات همیشگی نقاشی غربی همچون؛ تک چهره، مناظر، بناهای شهری و مجالس اشخاص در آثارش می پردازد.
آغداشلو همچنین درباره اینكه آیا مكتب كمال الملك توانست راه ورود هنر مدرن به ایران باشد، توضیح داد: باید توجه داشت سبک کمالالملک و شاگردانش به هیچ وجه موجب ورود هنر مدرن به ایران نشد چون این هنر از خاستگاه دیگری میآمد.
این استاد تاریخ هنر در مورد اینكه چرا محمد غفاری هنر امپرسیونیستی را وارد ایران نكرد، گفت: اینکه چرا كمال الملك به هنر در حال شکلگیری امپرسیونیستی اروپا توجه نشان نداد و آن را نادیده گرفت به دو عامل بر میگردد. اول اینکه این نقاش دربار قاجاری سعی میکرد واقعگرایی را که در هنر قدیمی ایران و حتی مکتب زند و قاجار مستتر بود دنبال کند. او مبدا آرزویی شد که پیش از او هم مطرح بود. اهمیت کمالالملک در این است که این خواست را با نبوغ و استادی خود به کمال رساند و از همکارانی چون مسببالممالك که در همین شیوه کار میکرد پیشی گرفت.
وی افزود: عامل دوم این بود كه كمالالملك در دورانی به هنر آکادمیک فرانسه و ایتالیا توجه نشان داد که شیوه مرسوم و جا افتاده همین شیوه واقعگرایی بود و امپرسیونیستها با وجود اینکه دوران جدیدی در هنر اروپا را پایهگذاری کرده بودند اما هنوز به صورت رسمی و سبک رسمی دوران جا نیفتاده بودند و فقط در حلقه خاصی از هنر دوستان مطرح بود. بنابراین کمالالملک به عنوان یک هنرمند بیگانه که بیشتر در کارآموزی و همراهی با شیوه دوران بود توجهاش را به هنر رسمی دوران معطوف کرد تا به هنر تازهایی که باید نزدیک به یک دهه طول میکشید که مورد قبول عموم قرار میگرفت.
كمالالملك هنر رئالیستی مبتنی بر نگاه ملی گرایانه را انتخاب كرد
محمد ابراهیم جعفری استاد پیشكسوت عرصه نقاشی از زاویه دیگری به تاثیر محمد غفاری به هنر نگاه میکند. او معتقد است كمالالملك سبب آشتی مردم با هنر شد، زیرا نگاه به مردم را در آثارش مورد توجه قرار داد.
این استاد دانشگاه گفت: روند فعالیت هنری كمالالملك نشان میدهد كه او به اصالت هنر معتقد بود. او زمانی كه به اروپا رفت نیز همین رویه را دنبال كرد و هنر را نه با نگاه به "ایسمها" بلكه هنری كه میتوانست واقعنمایی را در برابر مخاطب قرار دهد گذاشت.
این هنرمند با اشاره به گرایش كمالالملك به هنر واقعنمایی گفت: کمالالملک هنر رئالیسیتی مبتنی بر اصول واقعگرایی نقاشی عصر رنسانس را سبک نقاشی خود کرد و آن را به میان توده مردم آورد. كمال الملك پیش از سفر به اروپا نیز توجه خاصی به هنر واقعگرایی داشت. بر همین اساس هنر رئالیستی را پسندید و شاهد هستیم كه او در آثارش چگونه مردم را به شكل رئال نقاشی کرده است. این موضوع در تابلو «فالگیر» او مشهود است كه دقت كارش را می توان با عكاسی مقایسه كرد.
وی افزود: توجه كمالالملك به این موضوع در حدی بود كه این موضوع را در آثار شاگردان او نیز میبینیم و البته به همین خاطر است كه او در اواخر عمرش وقتی به بافندگان عشایر برخورد میكند میگوید: "اصالت هنر در زیر پاهایمان بود كه به آن توجه نكردم."
جعفری در مورد انتقادهایی كه به كمال الملك برای آوردن هنر رئالیستی به ایران میشود، گفت: به نظرم این بیانصافی است كه بخواهیم هنرمندی را این گونه مورد انتقاد قرار دهیم، در حالی كه هنر یك شی وارد كردنی و یا صادركردنی نیست. ما نمیتوانیم بگوییم پیكاسو «كوبیسم» را به جهان صادر كرد؛ بلكه هنرمندانی كه در پی تغییر هنر بودند و ریشههای عمیق آن را درك كردند از دریافتهای "كوبیسم"، هنر خود را ارائه دادند. كمالالملك نیز به همین گونه عمل كرد و او كه در فكر تغییر در هنر نگارگری ایران بود، هنر رئالیستی مبتنی بر مردمشناسی و نگاه ملی گرایانه را برای هنر خود انتخاب كرد.
وی توضیح داد: اگر اینگونه بخواهیم به هنر نگاه كنیم، پس باید بگوییم وقتی "ماتیس" رنگ نیلی كاشی مساجد را دید و تحت تاثیر قرار داد و هنرش متجلی شد، اثرش دچار اشكال است؟ اینگونه نگاه كردن به هنر درست نیست بلكه جریانی كه هنرمند با اثرش تولید میكند باید مدنظر قرار گیرد. كمال الملك توانست با هنرش سبب ساز آشتی مردم با هنر شود.
این پیشكسوت عرصه نقاشی ادامه داد: البته مسائل تاریخی نیز در این میان شرط است. زیرا هنر امپرسیونیستی تقریبا بعد از كمالالملك در هنر اروپا شكل رسمی به خود گرفت. پس اگر زمینه پژوهش در مورد این هنرمند فراهم شود میتوانیم از بسیاری از ابهامات تاریخی پیرامون این هنرمند پرده برداریم.
اعتبار كمالالملك داخلی است تا جهانی
قباد شیوا از پیشكسوتان عرصه هنر نیز معتقد است كمالالملك پدیدهای بود كه توانست با هنرش روح و قلب مردم را تسخیر كند.
این طراح پیشكسوت در مورد تاثیر كمالالملك بر هنر ایران گفت: نقش استاد كمال الملك در عرصه هنرهای تجسمی به خصوص در كشور ایران و نه لزوما در عرصه جهانی، تحولی بود در انتقال نقاشی واقعگرایانه رنسانس اروپایی به ایران كه بسیار مورد استقبال مردم و دیگر هنرمندان این سرزمین قرار گرفت. معتقدم استاد كمال الملك را نمیتوان تنها در استادی در نقاشی واقعگرایانه ارزیابی كرد، بلكه در یك تمامیت خصوصیات اخلاقی و صفات انسانی و ایستادگی ایشان در زندگی سیاسی و اجتماعی وقت و نگاه مردمی این استاد هنرمند نیز باید دیده شود. او پدیدهای بود كه توانست روح و قلب مردم را از هر قشری از طریق آثار و اخلاق خود تسخیر كند. میتوانم بگویم گرچه لقب نقاش باشی دربار قاجار را به وی داده بودند، ولی او هنرمندی مردمی و مردمدار بود و هیچگاه خود را به فضای سیاسی آن زمان نفروخت.
وی ادامه داد: او در كارگاه و مدرسهاش آنچه را كه در هنر نقاشی مورد اعتقادش بود به هنرآموزان آموخت و نسلی را در مكتب خود به لحاظ هنری و اخلاقی تربیت كرد، تا آنجا كه او و شاگردانش مقطعی تاریخی در هنر نقاشی ایران را شكل دادند.
شیوا با اشاره به نقش كمال الملك در ورود هنر غربی به ایران گفت: اگر ارزش هنری را نوآوری در زمینه هنرهای تجسمی فرض كنیم و یا اینكه ارزشهای هنری را در صداقت بیان هنرمند بدانیم، این دو مقوله بسیار متفاوتند و آثار استاد كمالالملك با توجه به این دو فرضیه در مقیاس جهانی بیشتر از دیدگاه نوآوری، اعتبار محلی و داخلی دارد تا جهانی. استاد كمالالملك شخصیتی محكم و اعتقادی استوار داشتند و در سفرشان به اروپا هم به دنبال آن چیزی بودند كه خودشان باور داشتند و به دلیل همین خصوصیات در مقطعی كه تحول هنر اروپایی مكتب امپرسیونیسم و شاید هم شروع اكسپرسیونیزم را تجربه میكرد استاد بیان هنری نقاشی رنسانس را بیشتر با علائق خود منطبق میدیدند و در این راه قلم زدند و حتی شاگردی كردند و بیشتر آموختند و این شیفتگی را همچون سوغاتی به ایران آوردند و در این مكتب آثار بسیار شاعرانه و مردمی را برای ما به یادگار گذاشتند.
وی افزود: یادمان باشد استاد كمال الملك نقاشی رنسانس اروپایی را وقتی به ایران آوردند كه اروپا نوگرایی نقاشی خود را در مكاتب دیگری میدید و ما در ایران مكتب معروف به نقاشی قاجار را داشتیم كه پردازشی نوگرایانه از هنر تصویرگری مینیاتور در هنر مستقل نقاشی بود، شخصیت این مكتب خیلی خاص و انحصاری و غیر وارداتی بود كه نمونههای آن هم اكنون نه تنها در ایران بلكه در موزهها و مجموعههای جهان حفظ و نگهداری میشود و متاسفانه این مكتب انحصاری با شكلگیری مكتب واقعگرایانه رنسانسی اروپا در ایران به فراموشی سپرده شد و نهایتا رگههایی از آن در نقاشی پرده خوانها و مكتب نقاشی قهوه خانه جلوه گر شد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com