گروه فرهنگی-رضا سیف پور *چند سالی است که صدا و سیما با چالشی جدی در حوزه منابع مالی مواجه شده است . محدودیت های بودجه ای دولت و کشور از یک طرف و عائله سنگین خود سازمان و توقعات بالای مخاطب ازطرف دیگر دست در دست هم دادند تا صدا و سیما نتواند چون گذشته از عهده مسئولیت های خودش برآید و لاجرم این امر باعث شد تا این رسانه فراگیر به فکر تامین بخشی از بودجه لازم برای تولید برنامه های خود از طریق جذب اسپانسر و منابع مالی بازار نماید ، امری که در آن تجربه چندانی نداشت و این خود باعث بروز مشکلاتی دوچندان شد . اینبار توقعات بی مورد اسپانسر ها و بی تجربگی بدنه صدا و سیما در مواجهه با این پدیده از یک طرف و توقعات به حق مخاطبین فهیم از طرف دیگر باعث شد تا صدا و سیما سالهای پرفراز و نشیبی را طی کند که در روند مدیریت و ساختار آن هم تاثیرات مهمی برجای نهاد واگرچه به نظر می رسد اکنون کمی از آن سختی ها کاسته شده اما بعید به نظر می رسد مشکل به شکلی اساسی حل شده باشد .
در این سالها همچنین هیچگاه منتقدین بیکار ننشستند و هریک به تیغ نقد ، تن افکار این رسانه استراتژیک را به نحوی آزردند ؛ گروهی به غرض و گروهی نیز از سر خیرخواهی . البته نگارنده نیز چندین یادداشت در این خصوص نگاشتم که هربارتلاش کردم تا به موضوع از زاویه ای دیگر بنگرم لیکن به نظر می رسد در عمل تغییر خاصی در رویکرد رسانه ملی نسبت به تامین منابع مالی از بازار رخ نداده است . از آنجا که موضوع رسانه و بخصوص رسانه مهمی همچون صدا و سیما به جهت ماموریت های متعدد آن همواره برایم مهم بود ، چیستی وضعیت موجود هم بخشی از دغدغه های ذهنی مرا به خود مشغول می کرد تا آنکه به نظرم آمد شاید همه ما اشتباه می کردیم و صدا و سیما خواسته یا ناخواسته در یک مسیر تاریخی به سمتی پیش می رود که لاجرم باید طی می شد ! . به عبارتی این مسیر، مسیر عبور صدا و سیما از یک مرحله به مرحله دیگر در دنیای به شدت رسانه ای شده امروز است . این امر، مرا برآن داشت تا به وضعیت موجود نگاهی دوباره بیاندازم و سعی کنم تا مقایسه ای داشته باشم بین وضعیت فعلی صدا و سیما و اوضاعی که بر شبکه های تلویزیونی عمومی سایر کشورهای مهم دنیا ، در هجوم تلویزیون های خصوصی و بازار سرمایه گذشت .
در اعلامیه کنفرانس UER( اتحادیه اروپایی رادیو تلویزیون ) که در سال 1993 و در بروکسل برگزار گردید گفته شد ؛ تلویزیون های عمومی (دولتی ) برای رسیدن به هدف های خود باید به «سرمایه مختلط» کافی و تحول پذیر دسترسی داشته باشند تا به آن ها امکان دهد از منابع عمومی و تجاری با در نظر گرفتن سنت های ملی استفاده کنند . ( اتکینسون ،1384:117) این رویکرد در پی این چالش حیاتی رخ داد که آیا باید تلویزیون را اساسا صنعت تولید کننده فرآورده های تجاری تعریف کنیم که پیوند نزدیکی با آگهی های بازرگانی دارد؟ ، یا آن را نهادی بدانیم که وظیفه اصلی اش امکان دادن به همه مردم برای دسترسی به فرهنگ و دانش و سرگرمی های آموزنده است ؟. به سخن دیگر آیا باید تلویزیون را ابزار پرورش ملی و سایر خدمات عمومی تلقی کنیم یا ابزار کسب سود؟( اتکینسون ،1384:21)
این چالش مهم رادیو تلویزیون های غرب در سال های اول قرن بیستم بودکه همچنان ادامه یافت و همانطور که می بینیم از منظر UER استفاده از « سرمایه مختلط » با قید « حفظ سنت های ملی » می توانست راه گشا باشد ، با اینحال تلویزیون های مهمی هم از متد UER تبعیت نکردند . یکی از آنها شبکه رسانه ای جهانی BBC بود . بودجه مورد نیاز سالیانه BBC با حدود 35 هزار کارمند بالغ بر ۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون پوند است . بودجه تمامی بخشها (غیر از بخش جهانی بیبیسی) از هزینه ماهیانهای که هر یک از خانوادههای صاحب تلویزیون در بریتانیا باید بپردازند ، تأمین میشود . این هزینه در حال حاضر برای تلویزیونهای رنگی ۱۴۵٫۵۰ پوند در سال است . در کنار این حدود یک چهارم درآمد بیبیسی هم از کمپانی های زیرمجموعه آن به دست میآید که برنامهها و خدمات بیبیسی را به صورت بینالمللی میفروشند . ( ویکی پدیا ) البته شکی نیست که بخشی از بودجه سالانه این شبکه عظیم جهانی توسط دولت و از بودجه های عمومی تامین می گردد .
شبکه معروف دیگر دنیا که الگوی خدمت عمومی با استفاده از درآمدهای عمومی را انتخاب کرد ZDF آلمان است . ZDF نام تلویزیون دوم آلمان است که به عنوان یک کانال تلویزیونی عمومی در کشور آلمان فعالیت می کند و در شهر ماینتز اسقرار یافتهاست . این شبکه به عنوان یک آژانس مستقل غیرانتفاعی توسط یک قرارداد مشترک بین ایالت های آلمان تأسیس شدهاست. سرمایه این شبکه هم توسط تبلیغات و فروش محصولات و نیز سیستم مجوز تلویزیون (GEZ) تأمین میشود .( ویکی پدیا ) . این دو شبکه معروف دنیا و تعدادی دیگر از شبکه های رسانه ای به احتمال زیاد از خود می پرسند ؛ آیا به راستی این خطر وجود ندارد که چنین ابزار ارتباطی فوق العاده ای کاملا تحت سلطه صنایعی قرار گیرد و آنگاه مخاطبان خود را نه به چشم گروهی شهروند بلکه به دیده مصرف کنندگان بی دفاع آگهی های بازرگانی بنگرند؟ !(اتکینسون 1384:12) این پرسش مهمی است که باید در جای دیگری درباره آن مفصل صحبت کرد . در کنار آن شاید در نوشتاری دیگر وضعیت رادیو تلویزیون های عمومی دیگر کشورهای مهم دنیا از جمله ژاپن ، کانادا ، فرانسه ، آمریکا و غیره را بتوانیم با هم مرور کنیم اما در حال حاضر و در این فرصت به نظر می رسد امکانش وجود ندارد با اینحال متاسفانه به نظر می رسد هنوز کانال های تلویزیون های عمومی ( دولتی ) با آنکه از امتیازاتی برخوردار شده اند تا بینندگان بیشتری کسب کنند ، اما برنامه های آنها همچنان با رقبایشان در تلویزیون خصوصی فرق زیادی دارد . (رابوی ،1384:228) حال چه باید کرد ؟ پاسخ به این سوال به شدت وابسته به مبانی فرهنگی ، ارزش ها ، قوانین و آرمان های پیش روی رسانه در هر کشور است . از اینرو پیدا کردن راه حلی مناسب و متناسب با قوانین ، فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه ما برای عبور از این بحران ممکن است با سایر کشورها متفاوت باشد با اینحال نگاه ارائه شده از سوی UER ، به نظر می رسد نگاه منصفانه تر و کاربردی تری باشد . با این رویکرد به نظر می رسد تلویزیون ما باید وارد عصر جدیدی شود که می توان را عصر « صنعت تلویزیون » نامید . البته این واژه ممکن است برای بسیاری ، واژه نا مانوسی باشد . تاکنون ما با واژه « صنعت سینما » آشنا بودیم اما « صنعت تلویزیون » به نظر می آید واژه ای نیست که چندان آشنا باشد .
در هر فرآیند صنعتی حداقل چهار رکن اساسی وجود دارد ؛ ماده اولیه ، تولید کننده ، محصول ، خریدار . اگر همین چهار رکن را با الگو برداری از سینما در قالب تلویزیون بیان کنیم می توانیم بگوییم ؛ فکر ایده و سرمایه همان ماده اولیه بوده ، تلویزیون همان تولید کننده ، برنامه تلویزیونی همان محصول و مخاطب همان خریدار است . با این الگو انتظار می رود قواعد « صنعت » هم در تلویزیون رعایت شود یعنی نظام « عرضه و تقاضا » . به عبارت دیگر تلویزیون باید « نیاز » و « میل » مخاطب خود را به درستی شناسایی کند ، با این قید مهم که تلویزیون خود امکان تصحیح « ذائقه مخاطب » و ایجاد « نیاز » را هم دارد . با این رویکرد جدید ، بودجه تلویزیون می تواند از محل بودجه مصوب دولت ، درآمد مستقیم دریافتی از شهروندان بابت استفاده از امکانات تلویزیون ، آگهی های بازرگانی و « فروش محصولات » تامین شود، اما برای آنکه این درآمد ها محقق شود لازم است تا تلویزیون در مرحله اول کیفیت تولیدات خود را آنچنان بالاببرد که به اصلاح مخاطب حاضر باشد بابت آن پول پرداخت کند و مهمتر آنکه شبکه های دیگر و حتی شبکه های خارجی تمایل به خریدش داشته باشند . البته ما در گذشته سابقه تولید چنین برنامه هایی را داشتیم . مثلا مجموعه عروسکی « مدرسه موش ها » و یا انیمیشن های « شکرستان » اما این روند باید جدی تر و برنامه ریزی شده تر ادامه یابد . اینگونه تلویزیون همچون سینما می تواند به شکلی قانونمند و مهمتر از همه آبرومند ، درآمدزا باشد لیکن لازمه آن بهبود ساختار اداری صدا و سیما و ارتقای بهره وری نیروی انسانی است . به نظر می رسد هدفمند تر کردن ماموریت ها و تجمیع برخی شبکه ها هم باید در این بخش مورد توجه قرار گیرد . مهمتر اینکه همین الان هم بسیاری از استان ها از این قابلیت برخوردار هستند که تحت یک راهبردکلان ، مستقل شده و بطور خودگردان مطابق همین شیوه به فعالیت اثر بخش خود ادامه دهند .
به نظر می رسد این نگاه در حال حاضر می تواند رسانه ملی را گامی مهم به جلو سوق دهد بطوریکه هم در برابر چالش های مالی مقاوم شود و هم بتواند با رعایت اولویت ها و اهداف طراحی شده برای این رسانه با بهره گیری درست از سرمایه های بازار رضایت مخاطب را به همراه داشته باشد لیکن بدون شک باید این طرح در فضایی کارشناسی تر مورد بررسی بیشتر قرار گیرد .
مدرس دانشگاه*
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com