چرا پروژه «تاريکي شب، روشنايي روز» که قرار بود، روز جمعه اول مردادماه به صورت رسمي کليد بخورد، وارد پروسه توليد نشد؟
بله؛ همانطور که اعلام شده، قرار بود در اول مردادماه کار را کليد بزنيم اما بنا به دلايلي اين اتفاق نيفتاد چراکه اصول حرفهاي کار به واسطه کارگردان رعايت نميشود. من ديگر صلاح نميبينم که اين پروژه را ادامه بدهم و اين کنارهگيري را هم به صلاح سازمان ميبينم.
کمي روشنتر در اين باره توضيح ميدهيد؟ يعني شما با حجت قاسمزاده به عنوان کارگردان اين پروژه به مشکل خورديد؟
من دلايل مختلفي براي انصرافم از ساخت اين پروژه دارم. يکي از دلايل اين است که کارگردان اصلا به حرف من و مسئولان نمايشي گوش نميدهد و اصلاحاتي که به فيلمنامه «تاريکي شب، روشنايي روز» وارد شده را اعمال نميکند. اين متن، فيلمنامهاي نيست که بتوانم بعدها از آن دفاع کنم. ممکن است به لحاظ فرم و جذابيتهاي داستاني فوقالعاده به نظر برسد اما داستاني نيست که بتوانم در قبال نظام و اعتقاداتي که خودم دارم پشت آن بايستم. متن اشکالات فاحشي درباره موضوع اصلياش -که انقلاب باشد- دارد؛ فحواي کلام معضلاتي دارد که من هرچقدر پافشاري ميکنم نميتوانم به اين آقا بگويم که اين را درست کند چون حرف گوش نميکند. به نظرم فيلمنامه را بايد دوباره مرکز گسترش به صورت جدي بخواند و دربارهاش راي بدهد.
چرا حجت قاسمزاده اصلاحات را اعمال نميکند؟
چون ميخواهد فيلمنامه خودش را کار کند و ساز خودش را بزند. من معتقد هستم اشکالات شرعي در اين فيلمنامه هم وجود دارد اما هرچقدر ميگويم او در جهت اصلاحش قدمي برنميدارد. جالب است که در جلسات مديران هم حاضر ميشود و به تذکرات آنها هم گوش ميدهد اما از جلسه که بيرون ميآيد کاري در جهت تغيير از پيش نميبرد.
مشکل اصلي شما با اين فيلمنامه چيست؟
برفرض مثال، من مدام ميگويم پس بدنه اصلي نظام و انقلاب در اين داستان کجاست؟ چپيها که انقلاب نکردند، بچه حزبالهيها انقلاب کردند پس نقش آدمهاي تاثيرگذار در تاريخ انقلاب در اين داستان چيست؟ جبهه ملي و سازمان مجاهدين خلق که در انقلاب نقش نداشتند، پس ياران امام، حزبالهيها و... کجاي اين فيلمنامه هستند؟ براي همين موارد است که ميگويم محتوا اشکال دارد. اين سريال در دو دهه رخ ميدهد، شخصيت اصلي با ظاهر ديني و مذهبي خير مدرسهساز شده اما سابقهاش، سابقه بدي است و نميتوان از آن دفاع کرد.
مرکز گسترش وقتي اين فيلمنامه را خواند چه نظري داشت؟
مرکز گسترش هم نظرهاي خودش را داده اما حجت قاسمزاده خودراي است و درنهايت هر کاري را که صلاح بداند، انجام ميدهد.
چرا در پروژه براي کم شدن احتمال رخ دادن اشکالات تاريخي و مذهبي در فيلمنامه، مورخ و کارشناس مذهبي درنظر نگرفتيد که کارگردان را راهنمايي کند؟
رضا بالا به عنوان مشاور به پروژه اضافه شد اما قاسمزاده به حرف هيچکسي گوش نميدهد. امين صديقي يا علياکبر تحويليان هم کاملا اشکالات را مطرح و عنوان ميکنند اما درنهايت او کار خودش را ميکند و کاري که بايد را انجام نميدهد و متاسفانه از هيچکسي حرفشنوي ندارد. براي همين من اين کار را ادامه نميدهم چون با اعتقاداتم جور نيست و نميتوانم بعدها از آن به جهت اعتقادي دفاع کنم. ضمن اينکه بنا دارم در نامه محرمانهاي اشکالات و جزييات اين فيلمنامه را که به نظر من ايراد اساسي است ذکر کنم و مسئولان را در جريان اين ماجرا بگذارم.
به طور معمول در پروژهها، تهيهکننده حرف اصلي را ميزند، اين خودمختار بودن حجت قاسمزاده بر چه اساسي است؟
او اصلا قائل به تيتر تهيهکننده نيست. سابقهاش هم معلوم است و حرفي در اين باره نميزنم. چند تن از دوستانم قبل از اين اتفاق به من گفتند که «هاشمي مراقب باش! کسي که قبلا با او کار کرده بيماري ام اس خفيف داشته است اما الان روي ويلچر مينشيند!» باور کنيد اين موضوع را جدي ميگويم.
از چه زماني اين همکاري را شروع کرديد و در ابتدا هم همين اندازه اختلاف نظر داشتيد؟
از شهريورماه سال گذشته، درگير اين پروژه هستم و خيلي اذيت شدهام اما از مسئوليتهايم شانه خالي نکردهام و پيشقسط گروه را همين امروز واريز کردم، با اينکه ميدانم که ضرر ميکنم اما پاي ضرر بايستم بهتر است تا پا روي اعتقاداتم بگذارم. ماجرا از اين جا شکل گرفت که شبکه يکسيما نياز به طرحي درباره انقلاب داشت. ما رفتيم، حرف زديم و جلسات بيشماري گذاشتيم تا به جمعبندي برسيم. نتايجي که ما گرفتيم هيچکدام در اين فيلمنامه رعايت نشده است و به جرات از طريق اين گفتوگو اعلام ميکنم که من از اين فيلمنامه احساس خطر ميکنم. اين سريال، کاري نيست که سازمان بتواند بعدها از آن دفاع کند. من از بچگي در پايگاه بسيج بزرگ شدهام و مدافع نظام هستم، نميتوانم جلوي دوستانم از اين کار دفاع کنم. شايد کسي ديگر اين کار را بسازد و هيچ مشکلي هم نداشته باشد اما من اين کار را نميکنم.
قبل از اينکه پيشقسط را واريز کنيد، بهتر نبود از قاسمزاده بخواهيد که فيلمنامه اصلاحشده را به دست شما برساند؟
«نرود ميخ آهنين در سنگ.» هزار بار اين مسئله را مطرح کردهام ولي او به حرف گوش نميکند. با همه سابقهاي که دارم پيش او کم آوردهام! دستانم بالاست و جانم را برداشته و ميخواهم فرار کنم. در اين زمينه هم خيلي فکر کردهام و با چندين تهيهکننده بزرگ که استادان من به حساب ميآيند صحبت کرده و از آنها مشورت گرفتهام درنهايت به جمعبندي فعلي رسيدم. من جزو تهيهکنندگاني هستم که دوست دارم همه در تيم، در شرايط خوب و ايدهآلي کار کنيم. نه در پول دادن آدم بدقولي محسوب ميشوم نه در کار غيرحرفهاي هستم. حالا فکر ميکنم با اين فشارکاري چطور ميشود با قاسمزاده کار کرد؟ اگر پايان پروژه، بهخاطر اين همه استرس و فشار سکته کنم چه کسي پاسخ خانواده من را ميدهد؟ او که اصلا به تهيهکننده اهميت نميدهد، اصول حرفهاي را هم رعايت نميکند و بايد از نشريات بفهمم که امين زندگاني به عنوان بازيگر به پروژه پيوسته است!
تکليف بازيگراني که ممکن است بهخاطر اين پروژه، قراردادهاي ديگرشان را منتفي کرده باشند چه ميشود؟
من به عنوان تهيهکننده پيشقسطها را دادم. ببينيد من بچه تلويزيون هستم، صرفه و صلاح سازمان را درنظر گرفتم و بيرون آمدم. حالا مديران صلاح ميدانند که تهيهکننده ديگري براي اين کار بگذارند يا نه! اما من ميگويم که حتما قبل از اين اتفاق، فيلمنامه را با دقت بخوانند. شايد سختگيري سازمان از من کمتر باشد اما من با سابقه مذهبي که دارم حس ميکنم اين فيلمنامه خلاف عقايد مذهبي است.
يک نمونه از متن فيلمنامه که در راستاي صحبتهايتان هست، برايمان بگوييد.
ما دو شخصيت در زمان انقلاب، در اين داستان داريم که سعيده و بهنام نام دارند. نسبت اين دونفر مشخص نيست؛ پيدا نيست که زن و شوهر هستند يا دوست و همکار هستند؟ سعيده کمونيست و چپي است و نميتواند با يک مسلمان ازدواج کند. اين منع شرعي دارد، آخر من اين را چطور بگويم که گوش کند؟! حجت قاسمزاده به لحاظ هنري کارش خيلي خوب است؛ قصه هم خيلي قشنگ است اما اشکال محتوايي دارد مگر امام خميني (ره) راس هرم انقلاب نيست؟ حالا شما برويد اين فيلمنامه را بخوانيد ببينيد امام خميني (ره) در کدام قسمت از اين فيلمنامه نقش دارد؟
عجيب است که اين اشکالات و معضلات فاحش را مرکز گسترش و مديران نديدند يا به آن خرده نگرفتند!
گويا کسي حريف نميشود. اگر اين اتفاق هم بيفتد اينقدر به صورت فرسايشي کار ميکند که درنهايت همه کوتاه ميآيند و ميگويند بگذاريد کارش را بکند. يک شعار اساسي هم دارد که خيلي جالب است و خودش ميگويد «من بدقلقم!» مثل اين ميماند که من به عنوان تهيهکننده بگويم «من بدحسابم!» بدقلقي که حسن نيست که آن را با افتخار اعلام کنيم. من هرآنچه که بايد را در اختيار اين پروژه گذاشتم. قرارداد دو دوربين الکسا را بستم. دوستاني که با من کار کردند ميدانند که دست باز حرکت ميکنم و خساست به خرج نميدهم. در انتخاب بازيگر هم انعطاف داشتهام و گفتم هرکسي که لازم است به پروژه بيايد اما الان ميگويم که من اين کار را نميکنم و ادامه نميدهم اگر ميخواهند کار را به تهيهکننده ديگري واگذار کنند.
به جهت قانوني الان تکليف چيست؟ آيا شما ميتوانيد با کارگردان ديگري اين پروژه را پيش ببريد؟
آدم که در خانه خودش گردنکشي نميکند ما هرچيزي را که سازمان بگويد انجام ميدهيم. صرفه و صلاح سازمان، صرفه و صلاح من است چون خودم هم در آن بزرگ شدهام و تابع تلويزيون هستم. با اين آشفتگي که در مرکز گسترش و امور نمايشي سيما وجود دارد من مطمئنم با آمدن مرتضي ميرباقري اتفاقات خوبي ميافتد. در حال حاضر معاون سيما مسئول اين پروژه است و او بايد فيلمنامه را تاييد کند. من مطمئنم که ميرباقري از محتواي اصلي اين سريال باخبر نيست چون توضيحاتي که ارائه شده جوري است که ممکن است معاونت را از ساخت چنين پروژهاي خوشحال کند اما درنهايت به نفع سازمان نخواهد بود چون جزييات به درستي به سيما انتقال داده نشده است. ما هميشه آسيب را در زمينه فرهنگي از يک سري آدم باهوش بياعتقاد خورديم؛ آدمهايي که هوش دارند اما اعتقادي به نظام ندارند. اين حرف من به اين معني نيست که حجت قاسمزاده اعتقاد ندارد بلکه ميخواهم بگويم آن فرموده مقام معظم رهبري مبني بر ولنگاري فرهنگي را داريم از ناحيه آدمهاي تيزهوش بياعتقاد ميخوريم.
به نظر ميرسد تاکيد شما براين است که با اين فيلمنامه به صورت سهوي به مفهوم انقلاب خدشه وارد ميشود.
اتفاقا اصلا سهوي نيست. درنهايت اين عقيده من است، شايد سازمان آن را تاييد کند، من با عقايد خودم آن را رد ميکنم. ببينيد ميگويند شغل قصابي مکروه است چون قساوت قلب ميآوررد ممکن است خيليها قصاب شوند اما من اين کار را نميکنم و ترجيح ميدهم کاري کنم که با روحياتم سازگار باشد. همه من را به عنوان بچه مسلمان ميشناسند، هنوز بسيجي هستم و ارادتمند نظام هستم. با «تاريکي شب، روشناي روز» نميتوانم از مفهوم انقلاب دفاع کنم. با اين کار، جواب پدر خود را که مبارز انقلابي است چه بدهم؟! ساخت اين سريال با اين فيلمنامه راه رفتن روي لبه تيغ است و من بلد نيستم روي لبه تيغ راه بروم و اعتبارم را خدشهدار نميکنم.
بگذريم؛ شما به عنوان يکي از تهيهکنندگان باسابقه تلويزيون حضور مرتضي ميرباقري در معنت سيما را چطور ارزيابي ميکنيد؟
ميرباقري گزينه عالي است. من در دوره رياستهاي مختلف سازمان حضور داشتم و کار کردم. با مرتضي ميرباقري همکاري داشتهام و به نظرم او رسانهشناس قابل و دکتر رسانه است. در جلسه آخر هم ديدم که او دوست دارد کارهاي اجتماعي بيشتر توليد شود و اين دغدغه اغلب ما تهيهکنندههاست و خوشحال هستم که او به سازمان و معنت سيما آمده است. تهيهکنندهها را ميشناسد و ميداند که مردم به چه چيزي نياز دارند و به اين وضعيت خوشبين هستم.
*تمرکز آثار نمايشي در مرکز گسترش را چطور ارزيابي ميکنيد و چه تحليلي در اين باره داريد؟
تمرکز فيلمنامهاي در امور نمايشي خيلي خوب است تا از اين آشفتگي بيرون بياييم. در اين شرايط به طور حتم اين اتفاق پيش نميآيد که من به عنوان تهيهکننده بيايم به يک بازيگر، صد ميليونتومان بدهم و تهيهکننده ديگر براي اينکه اين بازيگر را جذب کند دويست ميليونتومان بدهد و در نهايت شاهد اين هرج و مرجها باشيم. اگر اين سيستم مديريت بشود و مديريت به اين شکل باشد که پرداختها، طراحيهاي فيلمنامه و... تحت نظارت قرار بگيرند، اتفاق خيلي خوبي خواهد بود.
*اين اتفاق رقابت را از مديران شبکه نميگيرد؟
نه؛ به رقابت خدشهاي وارد نميشود. براي سيانان که کار نميکنيم، همه داريم براي تلويزيون کشورمان کار ميکنيم و هدفمان جذب مخاطب است.
حجت قاسمزاده علاقه دارد که حضور تهيهکننده را کمرنگ کند و تهيهکننده حضور فيزيکي در پروژه نداشته باشد. به عقيده من اين پروژه مشاور نميخواهد، ناظر ميخواهد چون يک ديالوگ در آن ممکن است يک اساس را زير سوال ببرد؛ مثلا در يک پلان در مترو که روز شلوغي محسوب ميشود و همه صندليها پر است، پيرمردي با سن بالا سوار قطار ميشود و جا براي نشستن ندارد. فردي بلند ميشود که جاي خود را به او بدهد وفرد ديگري با صداي بلند ميگويد: «ولشون کن! اينا پاي انقلابشون وايسادن!» آخر چرا بايد اين ديالوگ که زيرسوال بردن اخلاق و انقلاب است در فيلمنامهاي که ميخواهم آن را بسازم وجود داشته باشد؟! اين پيرمرد، از پدران ماست، بايد ارزش و قرب داشته باشد نه اينکه در مترو به آن توهين شود. خب اين يک آسيب فرهنگي است که ما آن را اشاعه ميدهيم!
قصد نداريد پروژه جديدي را شروع کنيد؟
ميخواهم يک سريال در حوزه طلاق کار کنم. کار کردن در حوزه معضلات اجتماعي را دوست دارم و در حال حاضر يکي از معضلات ما طلاق است. در اين باره کارگرداني که در ذهن دارم حسين سهيليزاده است که از بهترينهاي تلويزيون است. وقتي تهيهکننده با کارگردانهاي ديگر کار ميکند متوجه تفاوت آدمها ميشود، حالا و در اين شرايط به نظرم بايد سروپاي سهيليزاده را طلا گرفت! فيلمنامه بهدست عليرضا کاظميپور نوشته شده است و موضوع خوبي دارد. مطمئنم به اندازه «آواي باران» ديده ميشود.
فکر ميکنيد کار به نيمه دوم سال برسد؟
اگر من از اين مهلکه نجات پيدا کنم به سرعت آن کار را شروع ميکنم. فعلا سه قسمت از آن آماده است. من و حسين سهيليزاده هم به اين ترتيب کار ميکنيم که اگر 10قسمت آماده شود کار را کليد ميزنيم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com