باید درباره فیلمی نوشت که یک ایده بسیار جذاب کمدی را به بدترین شکل ممکن به تصویر کشیده است و ایراد اصلی هم به فیلمنامه برمیگردد.
به گزارش بولتن نیوز، ایده اصلی فیلم «دراکولا»، اعتیاد یک «خونآشام» است به «تریاک» و جذابیت ایده هم پیوند میان یک کاراکتر تیپیکال غربی و ماده مخدر ایرانی است؛ خونآشامی که در فیلم «دراکولا» میتوانست به بهترین شکل ممکن و با استفاده از مؤلفههای ایرانی بازتعریف شود؛ اما نتیجه چنین نیست.
در فیلم «دراکولا» حجم ایدههای فرعی بسیار زیاد است؛ از صحنه افتتاحیه که زندگی محصور، بهوسیله تکنولوژی به صورت کمیک روایت میشود، گرفته تا اکثر صحنههای فیلم که هیچ ربطی به قصه اصلی فیلم ندارند. مثلا توجیه استفاده از تلگرام و اپلیکیشنهای موبایل در فیلم چیست؟ مگر نهاینکه ایدههای فرعی باید در جهت ایده اصلی فیلم قرار بگیرند؟ اینگونه است که قصه اصلی فیلم «دراکولا» دقیقا پس از گذشت نیمی از فیلم آشکار میشود و در نیمه اول فیلم، شخصیتها به هذیانگویی مشغول هستند. نکته دیگر اینکه در یک فیلم کمدی، منطق روایی فیلمنامه با فضا و جهان فیلم متناسب است اما در فیلم «دراکولا» این منطق در بسیاری از صحنهها نادیده گرفته میشود. برای مثال چطور «خونآشام» حرفهای در آغاز ربودن «جواد»، به وجود گوشی موبایل او پی نبرد؟ یا مثلا مگر «خونآشام» داستان یک ایرانی و ساکن تهران نیست، پس چطور از اعتیاد و پارک معتادها بیخبر است؟
و بهعنوان نکته آخر درباره فیلمنامه «دراکولا» باید گفت که تصمیمهای یک شخصیت نیازمند طیشدن روندی دراماتیک است و یک شخصیت در آنِ واحد نمیتواند تصمیمی بگیرد وگرنه مخاطب از همذاتپنداری و درک شخصیت بازمیماند. با این روند باید پرسید که اصلا چه چیزی مانع از خونخواری خونآشامهای فیلم شده است؟ درواقع تصمیم «ولادیمیر»، «سوسن» و «مسعود» در رابطه با تبدیلشدن به یک انسان عادی از کجا نشئت میگیرد؟ و در انتهای فیلم چه چیزی باعث عوضشدن تصمیم «مسعود» میشود و او را دوباره به یک خونآشام تبدیل میکند؟ این سؤالات - که اتفاقا سؤالات مهم فیلم است و اساسا فیلم حول همین تصمیمهای شخصیتها میگردد- بیپاسخ باقی میمانند و چیزی که باعث میشود تا فیلم «دراکولا» قابلتحمل باشد، نه گیرایی و جذابیت روایت قصه بلکه استفاده از صحنههای بیربط است که البته صحنههای خندهداری هم هستند اما ارتباطی به فیلم ندارند. از شوخیهایی درباره موبایل تا دکتر ترکاعتیادی که خودش معتاد است، تا صحنههای رقص معتادها و «هاروکی موراکامی» و «کافکا در کرانه» همگی آیتمهایی هستند خندهدار که در پیشبرد قصه نقشی را ایفا نمیکنند. راستی مگر یکی از ویژگیهای فیلمفارسیهای قدیم این نبود که به خاطر نبود داستانپردازی صحیح، صحنههای زائدی چون رقص و آواز و لودگی به فیلمها تزریق میشد تا مخاطب خسته نشود؟
کارگردانی و میزانسن فیلم هم در بسیاری از صحنهها متناسب با فضای اثر نیست. زمانی که مخاطب باید از طریق کارگردانی احساس ترس کند، موقعیتهای بیربط مانع از آن میشود و در زمانی که فیلم به اوج صحنههای کمدی خود رسیده است، میزانسن با این صحنهها همخوانی ندارد. مثلا در صحنهای که «جواد» در اتاقی تاریک بههوش میآید و با تختهسنگ سلاخی و کاسه خون مواجه میشود و با موبایلش شروع به لودگی میکند، کارگردانی در راستای ترس و ابهام پیش میرود و در صحنههایی که «مسعود» و «جواد» در حال ایجاد موقعیتهای کمیک هستند، چیدمان میزانسن به فیلمهای ترسناک پهلو میزند. همچنین استفاده از صحنههای آرشیوی در فیلم بسیار زیاد است. شاید در ابتدا استفاده از صحنههایی از فیلمهای «پیانیست»، «اکتبر» و «اره» جالب به نظر برسد اما تعدد این صحنهها تا جایی پیش میرود که یک صحنه از فیلم حول دیدن راز بقا میگردد در صورتی که این تدوین «دیالکتیک» بسیار بیدلیل به کار گرفته میشود و صرفا جنبه «دکوراتیو» دارد.
سرانجامِ فیلم نیز زمانی اتفاق میاُفتد که اصلا انتظار نمیرود. درواقع به خاطر اتمام ایدههای داستانی – حتی ایدههای بیربط (!) - صحنه آخر با یک تصمیم لحظهای (تصمیم «مسعود» به قتل «جواد») آغاز میشود و پس از چنددقیقه تیتراژ دیده میشود.
فیلم «دراکولا» بیشترین ضربه را از جانب فیلمنامه خورده است و بیشک یکی از نابترین ایدههای کمدی را به خاطر نابلدی نابود کرده است. نه آغازی درست دارد و نه پایانی، نه نقطه اوج دارد و نه حتی گرهگشایی و نه اصلا در فیلم «درام» شکل میگیرد. تنها نکته مثبت فیلم که باعث میشود تا مخاطب به خنده بیفتد، بازیهای فوقالعاده بازیگران است. از بازی «رضا عطاران» و «لوون هفتوان» گرفته تا «ژاله صامتی» و «سیامک انصاری». اما فیلم «دراکولا» آنقدر دارای حفره است و دراکولایش آنقدر بیرمق است که حتی قدرت بازیگرانش هم نمیتواند بار ضعف فیلم را بر دوش بکشد.
منبع: روزنامه شرق